سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند چراغ خدا در زمین است، پس هرکس که خداوند خیرش را بخواهد، از آن پرتوی بر می گیرد . [امام علی علیه السلام ـ در حکمتهای منسوب به ایشان ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :382
بازدید دیروز :483
کل بازدید :2164087
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/18
11:54 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

صبر دارای اقسامی چون صبر بر طاعت، صبر بر مصیبت و صبر از معصیت است. هم چنین صبر همانند تقوا و ایمان دارای مراتبی است که اوج آن در قالب مکارم اخلاقی به نام حلم مشهور و معروف است. صبر را به شکیبایی و حلم را به بردباری معنا می کنند.
هم چنین در یک تقسیم بندی صبر به صبر با علم و صبر بی علم تقسیم می شود. شکی نیست که صبر کردن وقتی انسان نسبت به علل و عوامل و آثار و برکات آن و میزان و مقدار طولانی یا کم شدن زمان آن آگاهی دارد یعنی صبر با علم خیلی آسان تر از صبر در حالتی است که انسان هیچ نمی داند و لی به حکم الهی و فضلیت و ارزش آن صبر می کند.  صبر شیعیان و مومنان در مشکلات و مصیبت هایی است که بر ایشان وارد می شود، صبر بی علم است. این نوع صبر از نظر روایات بسیار ارزشمندتر از صبر همراه با علم و دانایی است.
امام صادق علیه السلام درباره علت ارزشی گذاری این مرتبه از صبر  که صبر از روی جهل  و  صبر شیعیان است ، می فرماید: نَحْنُ صُبَّرٌ وَ شیعَتُنا اَصْبَرُ مِنّا، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ، کَیْفَ صارَ شیعَتُکُمْ اَصْبَرُ مِنْکُمْ؟ قالَ: لاِنّا نَصْبِرُ عَلى ما نَعْلَمُ وَ شیعَتُنا یَصْبِرُونَ عَلى مالایَعْلَمُونَ ؛ ما خاندان، صبور و شکیبائیم و شیعیان ما، از ما هم شکیباترند. گفتم: جانم به فدایت، چگونه شیعیان شما از شما شکیباترند؟ فرمود: چون صبر ما بر چیزى است که مى دانیم؛ امّا شیعیان ما صبر و شکیبائى مى ورزند بر چیزى که نمى دانند(بحارالانوار، ج 71، ص 80)


94/9/29::: 10:5 ع
نظر()
  
  

 

خداوند در آیه 105 سوره انبیاء می فرماید: وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ؛ و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان صالح و شایسته ما به ارث خواهند برد.

پس زمین به عنوان قرارگاه خلیفه الهی در نهایت در اختیار بندگان صالح خداوند قرار خواهد گرفت. این بندگان صالح در اصطلاح قرآن، دو مصداق عام و خاص دارد. مصداق خاص آن ، همان کسانی هستند که خداوند از آنان گاه به «عالین» یاد کرده و دسترسی ابلیس به مقام آنان را غیر ممکن شمرده است(ص، آیه 75) و گاه دیگر از آنان به عنوان «مخلصین» و کسانی معرفی می کند که ابلیس هیچ گونه راهی برای سلطه بر آنان ندارد تا ایشان را فریب دهد(حجر، آیات 39 و 40)؛ زیرا خداوند آنان را خالص گردانیده و در مقام برتر و عالی قرار داده است. اینان همان کسانی هستند که خداوند آنان را بر اساس آیاتی از جمله آیه 33 سوره احزاب از هر گونه رجس و پلیدی منزه و پاک گردانیده و تطهیر نموده و در مقام عصمت قرار داده است.

مصداق عام آن نیز پیامبران صالح الهی هستند که خداوند در آیاتی از جمله آیات 39 و 46 سوره آل عمران و 85 سوره انعام و مانند آن ها از آنان یاد کرده است.

امام زمان(ع) بر اساس آیه 105 سوره انبیاء و روایات تفسیری وارث پیامبران است و به عنوان مصداق اتم و اکمل بندگان صالح زمین را به ارث می برد.

البته معلوم است که ارث بردن زمانی معنا پیدا می کند که نوعی مناسخت و هم سنخ بودن میان آن کسی که ارث می گذارد با آن که کسی که ارث می برد، باشد همان طوری که میان پدر و فرزند این سنخیت وجود دارد. البته وقتی طبقه اول ارث هستند نوبت به طبقه دوم و سوم نمی رسد. پس وقتی کسی آن چنان هم سنخیت با پیامبران دارد که دیگر جا برای دیگری نمی رسد، او تنها کسی است که از پیامبران ارث می برد.

در زیارت وارث این مطلب برای امام حسین(ع) اثبات شده است؛ البته این به معنای اختصاص نیست، بلکه همه امامان (ع) این گونه هستند، ولی به دلایلی در امام حسین(ع) این معنا روشن تر است؛ زیرا همه خصوصیات و ویژگی ها و مسئولیت های پیامبران در امام حسین(ع) نمود بیش تر و روشنی یافته است؛ چرا که هدف و فلسفه بعثت بر اساس آیه 25 سوره حدید، قیام برای عدالت قسطی بود که امام نیز این گونه قیام کرده است.

فرزند ایشان حضرت مهدی(عج) نیز به همین فلسفه حسینی قیام می کند و بر آن است تا عدالت قسطی را در تمام جهان حاکم کند؛ اما از آن جایی که مردم در زمان امام حسین(ع) در قیام همراهی نکردند، آن قیام با شکست مواجه شد، ولی در آخر الزمان چون این همراهی با قیام توده های مردم خسته از ظلم و ستم پدید می آید، قیام امام مهدی(ع) این مصلح کل موفقیت آمیز خواهد بود. این گونه است که در آخر زمان حقیقت آیات 25 سوره حدید و 55 سوره نور و آیه 105 سوره انبیاء ظهور می یابد و مردم مستضعف علیه مستکبران قیام می کنند و خواهان عدالت قسطی می شوند.

 


94/9/29::: 7:7 ع
نظر()
  
  

یکی از اصطلاح عرفانی که برگرفته از آیات و روایات است، مقام فنا است. انسان در نهایت سیر و سلوک عرفانی قرآنی خود به مقام فنا می رسد. در آیات از جمله آیه 17 سوره انفال و روایات از جمله روایات کلینی در اصول کافی درباره قرب النوافل، از دو مقام قرب الفرائض و قرب النوافل سخن به میان آمده است. انسان در مسیر کمالی خود تا جایی از غیر خدا بریده و به خدا متصل می شود (ذاریات ، آیه 50) که مرتبه اول خدا یدالمومن و عین المومن و اذن المومن می شود؛ پس این مومن با دست خدا و چشم و گوش خدا می گیرد و می بیند و می شنود و چیزی بر او پوشیده نخواهد بود؛ در مرحله و مرتبه دوم به جایی می رسد که دیگر که این مومن عین الله و یدالله و اذن الله می شود و خداوند تاسف او را تاسف خود می داند و بر اساس آن انتقام می گیرد.(زخرف، آیه 55)

کسی که در مرتبه قرب الفرائض رسیده در مقام فنا است؛ یعنی این شخص غضب و رضایش مال خودش نیست؛ بلکه غضب و رضای خداوند است و حب و بغض او نیز این گونه است؛ چنان که در باره پیامبر(ص) و امیرمومنان امام علی(ع) و دیگر اهل بیت(ع) در روایات آمده است.

البته کسی که در این مرتبه راه می یابد، این گونه نیست که دیگر هویت وجودی خود را از دست داده باشد، بلکه این هویت وجودی اش صبغه الهی گرفته و متاله و خدایی شده است. در این مرحله گفته می شود: «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند»

پس در مقام فنا اموری است که باید توجه داشت: 1. فنا به معنای نابودی نیست؛ چون مرحله ای از کمال وجودی انسان است؛ پس انسان با هویت انسانی اش موجود است؛ 2. در این مقام خودش را نمی بیند و از خودش خواسته ای ندارد؛ 3. تنها خدا را می بیند و به خواسته های خدا توجه دارد که رضایت خداوندی چیست؟؛ 4. دیگر غیر از خدا  را نیز نمی بیند.

نتیجه این فنا دو چیز است: 1. وحدت شهود است نه وحدت وجود؛ پس با فنا و پذیرش آن هرگز چیزی با نام وحدت وجود ثابت نمی‌شود؛ 2. این کسی که خدا را می‌بیند و غیر خدا را نمی‌بیند، و در مقام فنا است، موجودی است محدود! پس این موجود محدود ولو به مقام فنا هم برسد، به اندازه خود خدا را می‌بیند، نه خدا را آن‌طوری که هست! از این روست که باید گفت: «مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک‌؛ تو را چنان که حق شناخت است نشناختم. (بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج68، ص23) از این جایی که معرفت ما نسبت به نامتناهی محدود است؛ عبادت ما نیز محدود خواهد بود: «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِک‌«.(الصحیفة السجادیة، دعای3)


94/9/24::: 4:4 ع
نظر()
  
  

 

بسیاری از مردم نسبت به این که چرا دعا می کنیم ولی اجابت نمی شود پرسش می کنند؛ ولی به این توجه ندارند که اصولا آداب دعا  و شرایط آن را نمی شناسند و یا اگر می شناسند به آن ها عمل نمی کنند.

آدمی وقتی نزد کسی برای گرفتن وام می رود که نسبت به قرض دادن آن شخص دست کم اطمینان دارد و با ادب و احترام می رود و درخواستش را مطرح می کند. پیش هر کسی هم نمی رود تا بعدا بگوید عطایش را به لقایش بخشیدم. وقتی شما دعا می کنید در حقیقت مانند کسی هستید که برای گرفتن وام می خواهید به نزد کسی بروید. پس باید با این اطمینان بروید که او به شما وام را پرداخت می کند و دعای شما را اجابت می کند؛ اگر شک و تردید داشته باشید و درخواست خود را با شک و تردید مطرح کنید، در حقیقت می خواهید به یکی از سه چیز اقرار کنید و بگویید: یا شخص دانا به حال ما نیست؛ یا دانا است ولی ناتوان از انجام کار ما است ؛ یا این که دانا و توانا به کار ما هست؛ ولی بخیل است و می ترسد که از بخشش چیزی کم شود.

اما وقتی با یقین می رویم نزد خدا و دعا را با حالت اطمینان و یقین مطرح می کنیم؛ در حقیقت به خدا می گوییم: دانا و علیم به حال مایی و توانا و قدیر به کار مایی و بخشنده ای هستی که از بخشش تو چیزی از خزائنت کم نمی شود.

از این روست پیامبر(ص) در باره شرایط اجابت دعا می فرماید: ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً مِنْ قَلْبِ غَافِلٍ لَاهٍ؛ خدا را بخوانید  طوری که یقین به اجابت دعا داشته باشید  و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد.(بحارالانوار، ط-بیروت، ج 90 ، ص 321) 

این که آن حضرت (ع) از قلب بی خبر و غافل نمی پذیرد مراد همین بی خبری از دانایی و توانایی و بخشندگی خداوند است. پس دعا را با غفلت و شک و تردید نکنیم و وقتی به سراغ خدا می روییم با یقین و اطمینان از دانایی و توانایی و بخشندگی اش بخواهیم و اطمینان به اجابت داشته باشیم. خداوند می فرماید: ادعونی استجب لکم؛ تنها مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.

وقتی قلب گرفتار لهو و بیهوده گری است و هر کجا می رود و در هر خانه ای را می زند و به هر اسباب و وسایلی به عنوان شریک در عرض یا مظهر در طول می نگرد باید امید به پاسخ گویی از خداوند نداشته باشد. خداوند از ما خواسته است تا برای رسیدن به اجابت دعا تنها دست از استکبار برداریم و در حالت اضطرار و خلوص دعا کنیم.(غافر، آیه 60) اما وقتی اسباب توسل از فرد و شیء در کنار خدا نه در طول قرار می گیرد نباید توقع و انتظار داشته باشیم که خداوند پاسخ دهد؛ زیرا برای شما خدا یکی از همان هزارها است؛ در حالی که دیگران صفری هستند که عدد یک خداوند یعنی همان خدای واحد و احد به آن صفرها معنا بخشیده است و هزار و میلیون را ساخته است. این تکثر عددی از واحدیت و احدیت غیر عددی خداوند نشات گرفته است. اما وقتی قلب گرفتار سرگردانی و لهو و بیهوده گردی می شود همه جا می رود تا نتیجه بگیرد و این خود آغاز بی نتیجه گیری و سرگردانی و نافرجامی بلکه بدفرجامی است.

 


94/9/23::: 6:9 ع
نظر()
  
  

گناهان دارای اقسام و انواعی هستند. از یک نظر گناهان را به گناه کبیره و صغیره تقسیم می کنند و از یک نظر دیگر آن ها را به گناهان زود حساب و دیر حساب تقسیم می کنند. مراد از زود حساب یعنی در همین دنیا به حساب آن ها رسیدگی شده و مجازاتی در همین دنیا نصیب اشخاص گناهکار می شود؛ اما گناهان دیر حساب گناهانی است که مجازات آن ها به آخرت گذاشته شده و تاخیر در مجازات رخ می دهد.

البته اصطلاح دیگری برای همین گناهان است که به گناهان با عذاب استیصال و غیر استیصال از آن ها یاد می شود؛ زیرا برخی از گناهان است که خداوند عذابی را می فرستد که ریشه گناهکار را می کند و می سوزاند و دیگر اجازه بقا به او در دنیا نمی دهد. اما برخی از گناهان است که موجب ریشه کنی نمی شود و عذاب در آخرت تحقق خواهد یافت.

خداوند در قرآن از این نوع اخیر با عنوان امهال یاد کرده است؛ یعنی گناهانی که موجب استیصال نمی شود، بلکه به شخص مهلت داده می شود تا درجه درجه وضعیت خود را بدتر کند و از همین رو نه تنها ابزارهای دنیوی از دست وی گرفته نمی شود بلکه همه نوع امکانات به وی داده می شود که حقیقت باطنی خود را به طور کامل آشکار سازد. از این حالت گناهکار به حالت امهال و استدراج یاد می شود.

پس باید گفت که استیصال به معنای ریشه کنی گناهکار و امهال و استدراج به معنای مهلت بخشی و امکانات بخشی به گناهکار دو نوع برخورد با گناهکار است که بر اساس نوع گناه این استیصال و امهال و استدراج انجام می گیرد.

نتیجه آن که یکی از تقسیم بندی های گناه ، تقسیم آن به گناه استیصال و گناه امهال و استدراج است. عذاب استیصال به گونه ای است که بدون مهلت دادن به کسی نازل می شود و باید این را هم متذکر شد که این عذاب در مورد افراد غیر قابل اصلاح صورت می گیرد و هدف از نزول آن ، این است که به حکم فرمان خداوندی آن گناهکارباید ریشه کن شود . یکی از گرو ه هایی که مستحقّ این عذاب می باشند ، کسانی هستند که نعمات الهی را ناسپاسی کرده و در راهی که او فرمان داده مصرف نمی کنند .(نگاه کنید: تفسیر نمونه ، ج14 ،ص288 و ج17 ، ص159)

تمام اقوامی که به سبب مخالفت با پیامبران دچار عذاب های الهی شدند، گرفتارعذاب های استیصال شدند. از مهم ترین خصوصیت این دسته از گناهان این است که خشم خداوند را در دنیا موجب شده و خداوند بدون هیچ مهلتی این گناهکاران را در همین دنیا مجازات می کند. اما عذاب های استدراج و امهال گناهانی است که مجازات آن ها به آخرت موکول شده است.

علامه طباطبایی درباره سنت استدراج در ذیل آیه 182 سوره اعراف وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» می فرماید: «استدراج در لغت به معنای این است که کسی در صدد برآید پله پله و به تدریج از مکانی یا مقامی بالا رود یا پائین آید و یا نسبت به آن نزدیک شود. لکن در این ایه قرینه مقام دلالت دارد بر این که منظور نزدیک شدن به هلاکت است یا در دنیا و یا در آخرت. و این که استدراج را مقید کرد به راهی که خود آنان نفهمند، برای این است که بفهماند این نزدیک کردن آشکارا نیست، بلکه در همان سرگرمی به تمتع از مظاهر زندگی مادی مخفی است، در نتیجه ایشان با زیاده روی در معصیت پیوسته به سوی هلاکت نزدیک می شوند، پس می توان گفت : استدراج تجدید نعمتی بعد از نعمت دیگری است تا بدین وسیله التذاذ به آن نعمت ها ایشان را از توجه به وبال کارهایشان غافل بسازد.» (ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 8، ص 454){

سنت امهال: امهال یعنی مهلت دادن، خداوند متعال برای رعایت یک سلسله مصالحی که ما از برخی از آنها نا آگاهیم در عقوبت اهل باطل تعجیل نمی کند بلکه به آنان فرصت و مهلت می دهد. اموری را در حد درک بشری می توان به عنوان فلسفه امهال نام برد:  

1. ازدیاد در گناه و عذاب الهی: خداوند در سوره مبارکه آل عمران آیه 178 چنین می فرماید: « وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ و البته نباید کسانی که کافر شده اند تصور کنند این که به ایشان مهلت می دهیم برای آنان نیکوست، ما فقط به ایشان مهلت می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند و آنگاه عذابی خفت آور خواهند داشت» ؛ یعنی خداوند به کفار مهلت می دهد و این مهلت در حقیقت یک بستر آزمایشی است که انها خود را در آن محک بزنند. اما آنها به سوء اختیار خود راه گمراهی را بر می گزینند و فریب امهال الهی را می خورند و غرق در گناه می شوند. به بیان دیگر این ازدیاد گناه، نتیجه و عاقبت غفلت آنها از هشدارهای خداوند است.

2.  فرصت توبه و بازگشت: اگر خداوند در عقاب ظالمان تعجیل کند و فرصت توبه و اصلاح به آنان ندهد، اولا انسانی باقی نمی ماند که از عقوبت دنیوی سالم بماند و ثانیا با نبود فرصت توبه، روح ناامیدی بر مردم حاکم می شود. خداوند در سوره فاطر آیه 45 می فرماید: لَوْ یُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصیرًا اگر خدای متعال مردم را به آنچه می کنند مؤاخذه می کرد، هیچ جنبنده ای را بر پشت زمین باقی نمی گذاشت ولی مؤاخذه انان را تا سرآمدی معین به تأخیر می اندازد و چون سرآمدش در رسد خدا به کار بندگانش بیناست.

بنابراین امهال و استدراج نسبت به برخی از گنهکاران مقدمه عذاب سخت الهی است و نسبت به برخی دیگر سبب توبه و بازگشت به سوی رحمت الهی باشد .

از نظر آموزه های وحیانی اسلام برخی از گناهان موجب عذاب استیصال است که در آیات و روایات آمده است؛ البته برخی از گناهان است که هر چند شخص گرفتار عذاب استیصال نمی شود و ریشه گناهکار کنده نمی شود؛ ولی مستحق مجازاتی می شود که باید در دنیا تحمل کند.

به سخن دیگر، گناهان زودکیفر بر دو دسته است: 1. عذاب های استیصال که ریشه گناهکار از روی زمین کنده و گناهکار نابود و هلاک می شود؛ 2. عذاب هایی غیر استیصالی ولی زود کیفر که شخص در همین دنیا مجازاتی را باید تحمل کند و بلایایی بر سرش بیاید. از مهم ترین مصادیق عذاب های غیر استیصالی زود کیفر در دنیا می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1.       بغی و شورش و تجاوز علیه حکومت عادل اسلامی: اگر کسی علیه حکومت عادل اسلامی قیام و شورش کند و اسلحه دست گیرد ، به عنوان گناه استیصال در همین دنیا مجازات خواهد شد. به این معنا که باغی در همین دنیا کیفر خواهد دید؛

2.       عاق والدین: این که والدین بر فرزند خشم گیرند و او را به سپس آزردن و ناسپاسی عاق کنند، آن فرزند در همین دنیا به سرعت کیفر خواهد دید و مجازاتش به آخرت تاخیر نمی افتد؛

3.       ستم به مردم: ظلم به مردم به ویژه کسی که قدرت و توان دفاع از خود ندارد، و تنها خداوند وکیل و ولیّ اوست موجب می شود که نفرین و دعایش در همین دنیا پاسخ داده شود و آه مظلوم او را گرفتار عذاب استیصال کند؛

4.       ناسپاسی نسبت به خوبی دیگران: انسان باید پاسخ خوبی دیگران را به خوبی دهد ؛ خداوند می فرماید: هل جزاء الاحسان الا الاحسان؛ آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟! حال اگر کسی پاسخ نیکی دیگری را به بدی دهد خداوند او را در همین دنیا کیفر می کند و مجازاتش را به تاخیر نمی اندازد.

 پیامبر خدا(ص) درباره این مصادیق عذاب های زود کیفر در دنیا فرمودند: «سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا می رسد و به آخرت نمی افتد: آزردن پدر و مادر، زورگویی و ستم به مردم و ناسپاسی نسبت به خوبی های دیگران.» (ترجمه میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ج 4، ص 1903، مؤسسه فرهنگی دارالحدیث، قم)

و در جایی دیگر فرموده است:اثنان یعجلهما الله فی الدنیا البغی و عقوق الوالدین؛ دو چیز را خداوند در این جهان کیفر می دهد : بغی ، و ناسپاسی و عاق پدر و مادر.(نهج الفصاحه ص 165 ، ح 58)


94/9/21::: 8:41 ص
نظر()
  
  

بارها ما را از آه مظلوم و نفرین وی ترسانده و گفته اند که آه مظلوم خانمانسوز است. پیامبر(ص) هشدار داده و می فرماید: اتقوا دعوة المظلوم فإنها تصعد الی السماء کأنها شرارة؛ از نفرین مظلوم بترسید که چون شعله آتش بر آسمان می رود .(نهج الفصاحه ص 163 ، ح 47)

شعله های سرکش آه و نفرین مظلوم هر کسی را بگیرد نابود و خانه خراب می کند؛ زیرا خداوند خود مدافع مظلوم است. اصولا بر اساس آیات قرآنی هر کسی که در مقام اضطرار قرار گیرد و خالصانه خدایش را بخواند خداوند خود عهده دار امور او می شود؛ زیرا چنین شخصی امور خویش را به خدا تفویض و واگذار کرده و خدایش را وکیل خود قرار داده است. تفاوت وکالت خدا با انسان این است که خدا وقتی وکالت کسی را به عهده گرفت خودش همه چیز را به عهده می گیرد و از مقام ولایت کار را پیش می برد.

اگر بخواهیم تصویر درستی از ولایت داشته باشیم باید به کودک شیرخواری اشاره کنیم که همه چیزش را مادر به عهده می گیرد و کودک هیچ کاری را نمی تواند انجام دهد و حتی نمی توان پستان مادر را پیدا کند تا از آن شیربنوشد. این مادر است که با ولایت خویش عهده دار همه امور است. وکالت الهی نسبت به این انسان این گونه است؛ اما وکالت انسان نسبت به یک دیگر مانند داستان کودکی است که خودش ازعهده برخی از کارها بر می آید و تنها نیازمند یاری و نصرت است. در حقیت وکالت الهی همان ولایت است و وکالت انسانی همان نصرت و یاری است.

حالا در نظر بگیرید که خداوند ولایت مظلوم را به عهده گرفته و وکالت الهی این شخص را دارا است. در این صورت ، خداوند همه کارها را به عهده می گیرد و کسی که به مظلوم ظلم روا دارد و او کسی را نداشته و تنها خداوند را وکیل و ولیّ خود قرار دهد، آن زمان خداوند مستقیم عهده دار شده و طلب حق مظلوم می کند.

گفته شد که خداوند مهم ترین شرط استجابت دعا و نفرین را اضطرار و خلوص دانسته است و می فرماید: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ؛ یا کیست آن کس که درمانده را- چون وى را بخواند- اجابت مى‏ کند، و گرفتارى را برطرف مى‏ گرداند، و شما را جانشینان این زمین قرار مى‏ دهد؟ آیا معبودى با خداست؟ چه کم پند مى ‏پذیرید.(نمل، آیه 62)

پس خداوند شرط استجابت دعا را اضطرار شخص دانسته است. مضطر کسی است که در ضرورتی گرفتار آمده و نمی داند چه کند و تنها خدا را می بیند. آن گاه است که خداوند شرور و بدی را از او دور می کند و او را به عنوان خلیفه و جانشین خویش قرار می دهد. پس مضطر خلیفه الهی می شود و قدرت تصرف می یابد. هم چنین خداوند با اشاره به نقش خلوص در استجابت می فرماید کسی در دریا در حال غرق شدن است خلوص دارد، همان خلوص و اضطرار حتی در حال دعا نیز تاثیر خود را می گذارد حتی اگر پس از آن یا قبل آن اضطرار و خلوص نداشته باشد، چنان که خداوند می فرماید کسانی که با اخلاص در حالت اضطرار غرق شدن دعا می کنند پس از نجات شرک می ورزند و خلوص خود را از دست می دهند: هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَـذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنفُسِکُم مَّتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَینَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ او کسى است که شما را در خشکى و دریا مى‏ گرداند، تا وقتى که در کشتیها باشید و آنها با بادى خوش، آنان را ببرند و ایشان بدان شاد شوند [بناگاه‏] بادى سخت بر آنها وَزَد و موج از هر طرف بر ایشان تازد و یقین کنند که در محاصره افتاده ‏اند، در آن حال خدا را پاکدلانه مى ‏خوانند که: «اگر ما را از این [ورطه‏] برهانى، قطعاً از سپاسگزاران خواهیم شد.» پس چون آنان را رهانید، ناگهان در زمین بناحقّ سرکشى مى‏ کنند. اى مردم، سرکشى شما فقط به زیان خود شماست. [شما] بهره زندگى دنیا را [مى‏ طلبید]. سپس بازگشت شما به سوى ما خواهد بود. پس شما را از آنچه انجام مى‏ دادید با خبر خواهیم کرد.(یونس، آیات 22 و 23)

مظلوم حتی اگر مومن و مسلمان نباشد تنها به صرف مظلوم بودن و به شرط اضطرار و خلوصی که به سبب ناتوانی به او دست می دهد دست به دعا بردارد و نفرین کند، نفرین او همانند شعله های سرکش به آسمان بالا می رود و بر سر ظالم فرود می آید و ظالم را می سوزاند. پس از نفرین مظلوم باید ترسید.


94/9/21::: 8:39 ص
نظر()
  
  

 

انسان دارای دو چشم ظاهری و باطنی است. البته بسیاری از مردم چون به عالم غیب ایمانی ندارند و تنها به عالم شهادت ایمان دارند، وقتی از چشم باطنی سخن به میان می آید چیزی را درک و فهم نمی کنند؛ زیرا از آن غافل هستند. بدتر از این دسته کسانی هستند که به سبب آن که فطرت خود را دسیسه  ودفن  کرده اند ، فاقد چنین بینایی و توانایی هستند و مانند کسی هستند که حس بویایی و چشایی خود را از دسته داده اند و مزه ها و بوها را نمی توانند بشناسند و وقتی از شوری و تلخی و یا بدبویی و خوشبویی چیزی سخن به میان می آید با حالت شگفتی  و تعجب می نگرند. وقتی به کور و نابینا گفته می شود فلان چیز رنگ خوشی دارد و نوری جذاب بر می تاباند درک و فهمی از این مطالب و مفاهیم نخواهند داشت. کسانی که قلب های خویش را مختوم و مطبوع کرده اند(بقره، آیه 7) و بر چشم های قلب و فطرت باطنی خود پرده افکنده اند(همان) به طور طبیعی منکر وجود چشم باطنی می شوند و به انکار مبصراتی می پردازند که با چشم باطنی درک می شود. از این روست که ملکوت چیزها برای آنان امری خرافی و بی معنا است همان طوری که واژه دیز برای فارسی یا عرب زبان بی معنا است.

انسانی که در مسیر صراط مستقیم الهی حرکت می کند با فکر و عمل الهی و عبادی خویش، خود را متاله و خدایی می کند و این گونه است که دریچه های قلب او باز می شود و عرش الله می شود. بر اساس آیات و روایات قرب الفرایض و قرب النوافل به جایی می رسد که گاه خود دست خدا و یدالله و عین الله می شود و گاه دیگر خدا دست او می شود و کارهایش را انجام می دهد بی آن که خود کاری کرده باشد. دشمنش را می کشد و مکر ایشان را به خود باز می گرداند بی آن که حتی خود مومن متوجه این امر شده باشد.

وقتی انسان خدایی شود، خداوند خوب و بد را به او الهام می کند و به او قدرت تشخیص خوب و بد را می دهد و این گونه است که علم لدنی پیدا می کند و تقوایی الهی موجب می شود تا از علم حضوری و شهودی برخوردار باشد و به سادگی حق و باطل و خیر و شر و خوب و بد را می فهمد (بقره، آیه 282؛ فرقان، آیه 29؛ ق ، آیات 2 و 3)؛ هم چنین به انسان مومن کارهای خیر را وحی می کند و می گوید که چه کاری خیر و چه کاری شر است و چه کاری را انجام و چه کاری را ترک کند. خداوند می فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ  ؛ آنان را پیشوایان قرار دادیم که به امر و فرمان ما هدایت می کند و به آنان انجام کارهای خیر را وحی می کنیم.(انبیاء، آیه 73)

با توجه به این آیات و آیات دیگر قرآن به دست می آید که مومن غیر از چشم ظاهری یک چشم باطنی دارد که می تواند خیر و شر و خوب و بد و حلال و حرام و حق و باطل را تشخیص دهد و کارهای خیر را انجام دهد که برای خود و جامعه و جهان مفید است. این گونه است که همانند حضرت ابراهیم ملکوت و باطن چیزها را می بیند؛ خداوند می فرماید: وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ؛ و این گونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین‏کنندگان باشد.

کسی که از چنین چشم باطنی و نظر الهی برخوردار است ، می تواند دریابد که این شخص که سخن می گوید از باب غرض و مرض است یا حق می گوید و صادقانه؛ این لقمه حلال است یا حرام؟ اگر هم متوجه نباشد و غافل خداوند کاری می کند که از آن غذا نخورد و احساس سیری کند و یا اگر خورده باشد بیرون ریزد و در معده و هضم آن نرود و گوارشی انجام نگیرد. از این روست که پیامبر(ص) به دیگران هشدار می دهد که از نگاه و نظر مومنان پرهیز داشته و هراسان باشند و گمان نکنند که چون خودشان ظاهربین هستند و ملکوت چیزها از آنان نهان است؛ از دیدگان مومنان نیز نهان است. آنان اگر به روی خود نمی آورند از باب گذشت و عفو و اکرام و احسان است که خداوند در آیات قرآنی از جمله آیه 72 سوره فرقان بیان کرده است، و اگر گوش می دهند و به روی خود نمی آورند که دروغ می گویید به سبب «اذن خیر » و خیر خواهی شما است.(توبه، آیه 61).

پس مومن واقعی از چشم الهی و با نور الهی به هستی می نگرد و حقایق ملکوتی را با چشم باطنی می بیند که گاه از آن به چشم برزخی تعبیر می شود. از این روست که پیامبر(ص) هشدار داده و می فرماید: اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه‏؛ از فراست و تیزبینی مؤمن بترسید که چیزها را با نور خدا می نگرد .(کافُی، ط-الاسلامیه، ج 1 ، ص 218 ، ح 3)

در حالت بزرگانی از مومنان آمده است که آنان تشخیص می دادند که این لقمه حلال است یا حرام. از جمله درباره آیت الله شیخ علی اکبر الهیان سمامی رامسری آمده است: روزی یکی از تجار مشهور لنگرود که جوانی بود شیخ علی اکبر الهیان را به مهمانی دعوت کرد و برای آن که شیخ در مجلس تنها نباشد گروهی از بازرگانان و شیوخ و دوستانش را دعوت کرد، بنا شد گوسفندی را در خانه ذبح کنند و گوشتش را کباب کنند؛ اما گویا در طویله حیوان به وسیله ی ریسمانی که به پایش بسته بود و پیچاندن آن به دور گردن خود خفه شد،فردی که متصدی این کار بود از ترس آن تاجر گوسفند مرده را سر برید و کباب کرد؛ اما شیخ علی اکبر از آن میل نکرد و با نان و پنیر و مانند آن خود را سرگرم کرد،میزبان طبق کباب پیش گرفت و هر چه اصرار کرد شیخ نخورد در پایان پافشاری شیخ نگاهی به میزبان کرد و گفت اگر کسی را آزار نمی دهی می گویم،او هم سوگند خورد که چنین کند شیخ گفت گوسفند به من می گوید مرده است و گوشتش ناپاک است، میزبان متصدی کار را فراخواند و حقیقت ماجرا را از او خواست او هم اعتراف کرد گوسفند خفه شده بود و حکم مردار را داشت.

مرحوم آخوند آیة الله ملا علی معصومی همدانی به خانه یکی از محترمین جهات صرف غذا دعوت می شود.در سر سفره ی غذا میزبان میبیند آخوند از خورش موجود در سفره تناول نمی کند متوجه می شود که امکان دارد مشکل شرعی وجود داشته باشد،از خانواده می پرسد ولی معلوم می شود از خانه نیست لذا به دنبال قصاب می رود که شاید گوشت آن شبهه دارد قصاب اظهار بی اطلاعی می کند و می گوید آن را از کس دیگر خریده و ذبح نکرده است،ناچار به سراغ آن شخص می روند وی ابتدا وجود هر شبهه ای را انکار می کند اما وقتی با اصرار مواجه می شود می گوید گوسفند چاقی داشتیم که بر اثر جست و خیز خود را خفه کرد (طناب گردنش پیچیده شد) و چون محتمل ضرر زیادی شده بودیم تصمیم گرفتیم گوسفند مرده را سر بریده و گوشت آن را به قصابی بفروشیم.میزبان تا وقتی پی به اشکال می برد به سراغ آخوند ملا علی همدانی می رود و عرض می کند چه شد که از خورش نخوردید،او می گوید:من دیدم در ظرف خورش نجاست وجود دارد.( از کتاب: همچو سلمان – محمد قنبری)

یکی از ارادتمندان آیة الله شیخ غلامرضا یزدی می گوید یک روز هنگامی که ایشان از مسجد بیرون آمد شخصی جلو آمد و درخواست پول کرد. حاج شیخ در گوش او چیزی گفت که تا شنید از محل دور شد و چون از وی پرسیدند: چه گفت که رفتی؟ جواب داد:حاج شیخ به من گفتند: هفتاد و دو تومان در جیب داری آن را خرج کن که درست می گفت.(تندیس پارسایی)

سید مرتضی نجف نقل نموده که به اتفاق عالم ربانی حاج سید محمد باقر قزوینی به دیدن یکی از صالحان رفتیم چون سید خواست برخیزد میزبان گفت:امروز در منزل ما نان تازه طبخ شده دوست دارم شما از آن میل کنید سید اجابت کرد،چون سفره آماده شد سید لقمه ای نان در دهان نهاد،پس عقب نشست و دیگر هیچ نخورد. صاحب منزل عرض کرد : چرا نمی خورید؟ او پاسخ داد:این نان را زنی حائض پخته است. (دارالسلام ، حاجی نوری، و نیز چشم برزخی ، غلام رضا گلی زواره ای)

 


94/9/20::: 3:26 ع
نظر()
  
  

انسان و جن به هدف عبادت خداوند آفریده شده اند.(ذاریات، آیه 56) البته بر اساس آموزه های قرآنی عبادت و بندگی یعنی انجام و ترک هر عملی به حکم و قصد الهی؛ یعنی خود را مطیع و تسلیم محض خدا دانسته و به باید و نبایدهایش عمل کند. پس هر چیزی می تواند رنگ عبادی گیرد. البته ما مسلمانان عادت کرده ایم چند امر چون نماز و روزه و حج و خمس و زکات را امری عبادی بدانیم؛ در حالی از نظر آموزه های وحیانی اسلام، هر کاری می تواند یک عمل عبادی باشد. جالب این که اموری چون تولی و تبری یعنی دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا ، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد علیه متجاوزان و ظالمان و مستکبران مستضعف کش از مهم ترین اعمال عبادی است که کم تر به آن ها توجه داریم.

از نظر آموزه های اسلامی، انسان باید ریشه ها را درست کند تا دیگر اعمال عبادی اش درست شده و رنگ و روی خدایی بگیرد. از آن جایی که لقمه ها ، نطفه و فرزند و فکر و اندیشه و عمل را می سازد، باید مهم ترین کار در زندگی توجه به لقمه هایی باشد که به دست می آورد و می خورد و یا به خانواده اش می خوراند؛ زیرا این لقمه ها است که خون می شود و مغز و قلب آدمی را حیات و زندگی می بخشد. حال اگر این لقمه ها حلال و طیب باشد ، فکر  و عملی که تولید می کند پاک و خیر خواهد بود، وگرنه ناپاک و شر خواهد بود. از همین روست که خداوند در قرآن بر دو شرط اساسی در خوراکی و لقمه های انسان تاکید دارد که شامل طیب و سازگار بودن و حلال بودن است. پیامبر(ص) بر تهیه لقمه های حلال تاکید جدی دارد؛ زیرا حتی اگر لقمه های پاک و پاکیزه و طیب و سازگار باشد ولی مراعات حلال و حرام در آن نشده باشد و لقمه دزدی، اختلاسی، ربوی، خیانتی، احتکاری و مانند آن ها باشد، این لقمه تاثیر منفی می گذارد و مانند خانه ای است که از پای بست ویران است و یا نقشی بر آب که هیچ مانایی و پایایی ندارد. وقتی کسی لقمه ناپاک و خبیث مانند شراب خمر می خورد ، خواسته و ناخواسته مست خواهد شد و عقل و هوشیاری خود را از دست می دهد، یا کسی که زهر مهلک می نوشد باید خود را برای تب و مرگ آماده کند؛ هم چنین کسی که لقمه ای حرام می خورد باید بداند که نماز و روزه و حج و جهادش تحت تاثیر این حرام خواری قرار می گیرد و اندک اندک نماز و روزه و حج و جهادش از مسیر عبادی خارج شده و شیطانی می شود و به جای خدا برای شیطان نماز می گزارد و حج شیطان گذاشته و برای شیطان جهاد می کند و مظلومان و بی گناهان و مستضعفان و آوارگان را می کشد و خانه های آنان را ویران می کند.

فکر و اندیشه ای که در ذهن و قلب برخاسته از لقمه حرام پدید می آید، فکر پلید و عزم و عمل چنین شخصی جز فساد و افساد و تباهی نیست. بنابراین، افکار و اعمال چنین افرادی شیطانی می شود و در خدمت شیطان و اهدافش رفتار خواهند کرد.

از همین روست که در اسلام مهم ترین عبادت  و برترین آن کسب لقمه حلال دانسته شده و پیامبر(ص) می فرماید:   الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءً أَفْضَلُهَا جُزْءً طَلَبُ الْحَلَال‏؛ عبادت هفتاد جزء است و بالاترین و بزرگترین جزء آن کسب حلال است.(مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل، محدث نوری، ج 13 ، ص 12 ، ح 14585)

این که سخن از هفتاد جزو برای عبادت می شود، از باب حصر نیست بلکه عدد هفتاد در دهگان نماد فزونی شمارگان است؛ یعنی اگر برای عبادت خداوندی ما هفتاد جزء فرض کنیم، باید بدانیم که برترین این اجزای عبادت و بندگی خداوند کسب روزی حلال است؛ زیرا کسی که لقمه حلال کسب کند بستر و زمینه ای را فراهم می آورد تا عبادت های دیگرش نیز درست و مناسب و سازگار باشد؛ و اگر لقمه حرام شد باید فاتحه دیگر اجزاء عبادت را خواند؛ زیرا کسی که حرام خواری دارد دیگر نمی تواند خلوصی نیت داشته باشد و کاری را برای رضایت خداوند انجام دهد.


94/9/20::: 2:29 ع
نظر()
  
  

انسان می بایست در انتخاب هر کاری تمام همت خویش را مبذول دارد تا از بهترین نقشه، ابزار و منابع مادی استفاده کند. اما بهترین ها از نظر اسلام چند ویژگی دارد که از جمله مهم ترین آن ها عناوینی چون طیب و حلال است. طیب بودن به معنای پاکی ذاتی است به معنای سازگاری با تن و روان آدمی است. این که در آیات قرآنی از طیبات سخن به میان آمده حال در غذا (بقره، آیات 57 و 172) و همسر (نور، آیه 26) و مانند آن ها به معنای هر چیزی است که از نظر ذاتی خبیث و پلید نیست(اعراف، آیه 157)، بلکه سازگار با تن و روان آدمی است.

دومین ویژگی مهم همان حلال بودن است. خداوند در آیاتی از جمله همین آیه 157 سوره اعراف بیان می کند که ارتباط تنگاتنگی میان طیب بودن و حلال بودن و نیز خبیث بودن و حرام بودن است. به این معنا هر چیزی که طیب و با تن و روان آدمی سازگار است، حلال و هر چیزی که خبیث و با تن و روان انسان ناسازگار است، حرام شده است. از همین روست که در اصول فقه این قاعده مطرح است که احکام شرعی تابع مصالح و مفاسدی است که در متعلق احکام است؛ یعنی چون فلان چیز برای انسان مفید و سازگار و به مصلحت است حلال و فلان چیز به سبب همان مفسده و ناسازگاری حرام شده است. هر چند که این مساله در همه احکام نیست و عمومیت ندارد، ولی اکثریت دارد.

البته باید توجه داشت که گاه حلال و حرام به سبب عناوین عارضی دیگر است و تنها اصل طیب و خبیث بودن موجب حلیت و یا حرمت نمی شود؛ زیرا گاه چیزی طیب است ، ولی چون ملک شخص نیست به عناوینی چون غصب در آن دخیل شده است، آن چیز حرام می شود، مانند نان طیبی که از راه دزدی در اختیار باشد یا مالی که از راه ربوی به دست آمده باشد. البته اگر دقت ملکوتی برای آدمی باشد دانسته می شود که همین نیز نوعی خباثت عرضی کسب کرده است، یعنی مانند آبی است که از مجرای ناپاک جاری شده باشد که در این صورت آن آب نیز ناپاک می شود و خباثتی بر آن عارض می شود.

اسلام خواهان آن است که هر بنایی که گذاشته می شود از اموال حلال و طیب باشد و عنوان حلال و طیب مهم ترین عناوینی است که باید درهر کاری مورد توجه قرار گیرد. حتی اگر انسان خانه ای می سازد باید همه مصالح آن حلال و سازگار با آن خانه باشد و از مصالحی استفاده نشود که از کیفیت خوب و مناسب برخودار نیست و در آن حلال و حرام رعایت نشده باشد. اگر یک خشت حرام در خانه ای راه یابد کل ساختمان را تباه می کند و فرو می ریزد.  از این روست که پیامبر(ص) می فرماید: اتقوا الحجر الحرام فی البنیان فانه اساس الخراب؛ از استعمال سنگ حرام در ساختمان بپرهیزید که مایه ویرانی است.(نهج الفصاحه ص 162 ، ح 38)

اگر یک سنگ حرام موجب تباهی و خرابی و ویرانی یک ساختمان می شود، حالا بنگرید کسی که با لقمه حرام بنیاد خانه زندگی را می گذارد و نطفه ای که با آن فرزند پدید می آید از لقمه ای حرام باشد؛ بلکه با همین لقمه حرام بنیان فکر و عمل خودش را می سازد که جز تباهی و خرابی چیزی به بار نمی آورد؛ زیرا همین لقمه است که در معده هضم شده و در خون جریان می یابد و به مغز و قلب می رود و ذهن و قلب را تغذیه می کند. وقتی درختی با سم تغذیه شده باشد موجب می شود تا برگها و شاخه ها و میوه هایش نابود شود؛ هم چنین قلب و مغزی که با سم حرام تغذیه شود، فکر و عملی باطل از آن می روید که جز خرابی و تباهی دنیا و آخرت میوه ای نمی دهد.

با نگاهی به فرموده های امام حسین(ع) که به لشکریان کوفی و شامی یزید خطاب کرده و فرموده است شکم هایتان انباشته از لقمه های حرام است و دیگر قلب و دل شما سنگ شده و آب نرم تقوا و اسلام در آن نفوذ نمی کند، دانسته می شود که تا چه اندازه یک لقمه حرام تاثیر گذار خواهد بود. بچه ای که با یک لقمه حرام ایجاد می شود خود موجب خرابی خود و خانواده خواهد شد و دین و دنیا خود و دیگران را خراب می کند.


94/9/20::: 11:5 ص
نظر()
  
  

خداوند در آیاتی قرآنی بیان می کند که از گروه ها  و اقشاری خود دفاع کرده و یا کسانی را به دفاع بر می انگیزد. به عنوان نمونه خداوند می فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ؛ قطعاً خداوند از کسانى که ایمان آورده‏اند دفاع مى‏کند، زیرا خدا هیچ خیانتکار ناسپاسى را دوست ندارد.

بنابراین نخستین گروهی که خداوند از آنان دفاع می کند و به عنوان مدافع وارد عمل می شود، مومنان هستند. پس هر گونه خطری را خداوند از آنان دفع می کند و اجازه نمی دهد که متجاوزان و ظالمان حقوق آنان را غصب کرده و یا به آنان ضرر و زیانی وارد سازند. بر همین اساس، مومنان خود را در سایه الطاف و فضل الهی از هر گونه نیازی به مدافع دیگری چون کدخدای محله یا کدخدای جهان بی نیاز دانسته و امور خویش را به خداوند کبیر متعال واگذار و تفویض می کنند و با اتکال بر خدای عزو جل امور خویش را پیش می برند.

در همین راستا خداوند می فرماید که از مراکز عبادی چون کنیسه و کلیسا و مسجد حمایت و دفاع می کند. در این ارتباط خداوند حتی ظالمان و مستکبران جهان را ناخواسته در مسیری قرار می دهد که مشیت اوست و این گونه به دفاع از این مراکز عبادی می پردازد؛ چنان که می فرماید: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ؛ به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفته‏اند، و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست.همان کسانى که بناحق از خانه‏هایشان بیرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اینکه مى‏گفتند: «پروردگار ما خداست» و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى‏کرد، صومعه‏ها و کلیساها و کنیسه‏ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى‏شود، سخت ویران مى‏شد، و قطعاً خدا به کسى که [دین‏] او را یارى مى‏کند، یارى مى‏دهد، چرا که خدا سخت نیرومند شکست‏ناپذیر است.(حج، آیات 39 و 40)

البته درهمین آیات، رخصت جهاد به مظلوم و دفاع از حق خود به وی داده شده و دفاعی که مظلوم می کند مشروعیت داشته و حتی خداوند خود وعده یاری و نصرت و پیروزی داده است.  

هم چنین خداوند از مظلوم دفاع می کند و خود مدافع آنان است تا حق خود را از ظالم بستانند. بر اساس آموزه های قرآنی، دفاع از مظلوم وظیفه هر انسانی است، چه رسد به مسلمان و مومن. خداوند در آیه 79 سوره نساء به مسلمان هشدار می دهد که نسبت به مظلومان عالم بی توجه به دین و مذهب و آیین آنان اقدام کنند و در این راه حتی دست به شمشیر برده و به جنگ و مقاتله بپردازند تا حقوق مظلومان به ویژه مستضعفانی که ناتوان از احقاق حقوق خود هستند، استیفا شده و پس گرفته و به آنان داده شود. پس هر کسی که تحت ظلم ظالمان قرار گرفته و تحت فشار مستکبران به استضعاف کشیده و حقوق آنان تضییع شده، به عنوان فریاد خواهی می توانند به مسلمانان مراجعه و از آنان خواهان دفاع شوند و در این راه جهاد کرده و شهید شده تا حق به آنان بازپس گردانده شود. خداوند می فرماید: وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا؛ و چرا شما در راه خدا [و در راه نجاتِ‏] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‏جنگید؟ همانان که مى‏گویند : « پروردگارا، ما را از این شهرى که مردمش ستم‏پیشه‏اند بیرون ببر، و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده، و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما.

البته از برخی از روایات به دست می آید که خداوند آه مظلوم ناتوان را بر نمی تابد و خودش به عنوان مدافع مظلوم پا پیش می گذارد و حق آنان را استیفا می نماید. پیامبر(ص) می فرماید: اتّق دعوة المظلوم فإنّما یسأل اللَّه تعالى حقّه و إنّ اللَّه تعالى لا یمنع ذا حق حقّه؛‏ از نفرین مظلوم بپرهیز زیرا وی به دعا حق خویش را از خدا می خواهد و خدا حق را از حق دار دریغ نمی دارد .(نهج الفصاحه ص 161 ، ح 35)

سعدی در سروده اخلاقی بلند خویش برای شمس الدین محمد جوینی صاحب دیوان می سراید:

از درون خستگان اندیشه کن

وز دعای مردم پرهیزگار

منجنیق آه مظلومان به صبح

سخت گیرد ظالمان را در حصار


94/9/20::: 9:59 ص
نظر()
  
  
<   <<   91   92   93   94   95   >>   >