سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلیمان میان پادشاهی و مال و دانش مخیّر شد، پس دانش را برگزید و با این انتخابش ، دانش و مال و پادشاهی به او بخشیده شد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :239
بازدید دیروز :483
کل بازدید :2163944
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/18
3:30 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

در آیات قرآنی به رابطه ها و نسبت ها توجه خاصی شده است؛ زیرا این رویه به آدمی می آموزد که نوعی رابطه تاثیرگذار میان دو یا چند چیز وجود دارد، هر چند که این رابطه تاثیرگذار در حد و اندازه رابطه عِلیّ و معلولی نباشد؛ اما به عنوان متغیر می بایست مد نظر و توجه قرار گیرد.
از جمله این رابطه ها می بایست به رابطه ثروت و طغیانگری اشاره کرد. خداوند در آیه 27 سوره شوری می فرماید : اگر خداوند برای بندگانش رزق را بسط می داد و فراوان می کرد، هر آینه بندگان در زمین بغی و طغیان می کردند؛ ولی خداوند روزی را به میزان آن چه خود می خواهد به تدریج فرو می فرستد؛ زیرا خداوند به بندگانش خبیر و بصیر است.
در این آیه به روشنی به رابطه دو متغیر ثروت و طغیان اشاره شده است. کسی که از رزق و روزی فراوان بهره مند شود، گرایش به طغیان گری می یابد و محدودیت ها و خطوط قرمز را کنار می زند و از جاده حق و عدالت بیرون می رود. خداوند به عنوان خالق نسبت به رفتارها و صفات بندگانش آگاهی کارشناسانه و خبیرانه ای دارد و هم به پیامدهای اعمال و رفتار ایشان آگاهی و علم بصیرتی داشته  و می داند به معنای می بیند که چگونه به تباهی می روند.
پس این که روزی روز به روز و میزان مشخص و معین و مقدری از سوی خداوند داده می شود خود یک عنایت و رحمت به بندگان است؛ زیرا بر اساس این رابطه میان ثروت فراوان و طغیان گری ، اگر یک دفعه و به میزان زیاد و فراوان از روزی و ثروت برخوردار شود طغیان گری کرده و در نهایت آخرت خویش را تباه می کند.
هم چنین انسان باید اهل قناعت باشد و روزی هر روز را به درستی به کار گیرد و امیدش به روزی فردا باشد نه آن که اهل ذخیره باشد و این گونه بخل ورزد و خساست نماید. پس روزی روز به روز است و اگر این طوری نبود انسان گرفتار طغیان و تباهی می شد. پس نسبت به این عنایت خداوند باید شکرگزار بود نه آن که غرولند کرد و از کمی یا گنجشک روزی بودن یا مانند آن نالید و کفران و یا کفر ورزید.


95/1/23::: 9:52 ص
نظر()
  
  

در آیات قرآنی برای استغفار و توبه و به ویژه «استغفرالله ربی و اتوب الیه» آثاری بیان شده که شامل رفع بلا و برداشتن آن، دفع بلا و نیز جلب نعمت و رحمت الهی است. در آیات سوره هود بیان می شود که پیامبران الهی از مردم می خواهند تا این گونه عمل کنند تا به این آثار دست یابند.
از جمله این آثار می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. افزایش ثروت و برخورداری از برکت الهی با ریزش برکات آسمانی و نزولات .(هود، آیه 52)
2. افزایش قوت و قدرت: افزایش قوت و نیرویی که زمینه ساز قدرت انسان است؛ زیرا تا انسان قوت و نیرو نداشته باشد، توانایی و قدرتی برای انجام یا ترک کاری نخواهد داشت. بنابراین با استغفار و توبه می توان به این آثار دست یافت.(هود، آیه 52)
3. تقرب الی الله: برای رسیدن به مقام قرب الهی یکی از بهترین راه هایی که پیامبران بیان کرده اند، همین استغفار و توبه است.(هود، آیه 61)
4. اجابت دعا: بر اساس آموزه های قرآنی، تقرب خود زمینه ساز اجابت دعا و حتی مستجاب دعوت شدن است. این از دیگر آثاری است که برای استغفار و توبه در قرآن بیان شده است.(هود، آیه 61)
5. رحمت خاص: اگر انسان بخواهد از مرحمت و رحمت خاص الهی برخوردار باشد، بهتر است استغفار و توبه نماید.(هود، آیه 90)
6. مودت : بر پایه آموزه های قرآنی ،  برخورداری از مودت و دوستی خدا و خلق با استغفار شدنی و دست یافتنی است.(هود، آیه 90)
بهتر است که انسان روزانه دست کم هفتاد بار استغفار کند؛ زیرا اگر خداوند به پیامبر(ص) می فرماید استغفار ایشان به میزان هفتاد بار موجب نمی شود تا خداونداز منافقان و کافران در گذرد مفهوم مخالف آن این است که این استغفار اگر به این میزان در حق غیر کافر یعنی مومن و مسلمان باشد مقبول خواهد بود. هر چند استغفار ما در حد استغفار پیامبر(ص) نیست ولی بی تاثیر نخواهد بود؛ به ویژه که در این آیات پیش گفته مامور به استغفار مردم و اقوام بودند.


95/1/22::: 10:42 ع
نظر()
  
  

خداوند در آیات قرآنی برای حقیقت قرآن دو مرتبه را مطرح می کند: 1. مرتبه ام الکتاب که حقیقت صرف و بی کلام است؛ 2. مرتبه قرآن که لفظ عربی است. به عنوان نمونه می فرماید می فرماید: إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ  وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ؛ به راستی که ما آن حقیقت را قرآن عربی قرار دادیم تا شاید در آن تعقل کنند؛ به راستی که آن حقیقت در ام الکتاب در نزد ما در مقام علی حکیم است. (زخرف، آیات 3 و 4)

پس آن ام الکتاب در نزد خداوند غیر از قرآن عربی است؛ ولی برای آن که آن حقیقت از سوی مردم درک و تعقل شود به شکل الفاظ عربی مبین و قرآن نازل یافته است.

هم چنین باید گفت : قرآن همان طوری که دو نوع نزول : انزالی دفعی و تنزیل تدریجی دارد، هم چنین از سوی پیامبر(ص) به دو شیوه تلقی می شود.

  1. شیوه اول آن است که پیامبر(ص) بالا می رود و خودش از مقام «علی حکیم» آن ام الکتاب و حقیقت محض قرآنی را که لفظ و کلام نیست، تلقی می کند؛ از همین روست که می فرماید: وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ؛ و به راستی که تو قرآن را از لدن حکیم علیم تلقی می کنی.(نمل، آیه 6)
  2. شیوه دوم آن است که پیامبر(ص) در همین مرتبه خودش می ماند تا فرشته وحی با همراهی فرشتگان کرام برره ، آن ام الکتاب را در قالب لفظ عربی بر او فرود آورند. خداوند در این باره نیز می فرماید: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ  عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ؛ روح امین آن را بر قلب تو فرود آورد تا از انذارکنندگان باشی.(شعراء، آیات 193 و 194)

از نظر قرآن، انزال دفعی در مرتبه صعود انجام گرفته است که به شکل اجمال بی ابهام همانند ملکه اجتهاد بی زبان و کلام است؛ اما تنزیل تدریجی در مرتبه نزول فرشتگان انجام می گیرد تا مایه تثبیت و امور دیگری باشد که از اهداف تنزیل در قرآن شمرده شده است. خداوند می فرماید: قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ؛ بگو: «آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده، تا کسانى را که ایمان آورده‏اند استوار گرداند، و براى مسلمانان هدایت و بشارتى است.»(نحل، آیه 102)

هم چنین آن حضرت (ص) چون تحت ولایت خداوندی است همانند کودکی است که بدون ولایت الهی هیچ کاری نمی کند و ماذون و مجاز به عملی نیست. خداوند در این باره نیز می فرماید: إِنَّ وَلِیِّـیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ؛ بى‏تردید، سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده، و همو دوستدار شایستگان است.(اعراف، آیه 196) پس باید بماند تا اذن داده شود و عجله در بیان آن چه در مقام لدن حکیم و صعود گرفته نداشته باشد.(قیامت، آیه 16)

پس قرآن در دو مقام از سوی پیامبر(ص) تلقی شده است و در این دو مقام تفاوت هایی است که باید مد نظر قرار گیرد تا فهم آیات قرآنی و تفاوت انزال و تنزیل نیز دانسته شود.


95/1/17::: 4:24 ع
نظر()
  
  

بر اساس آموزه های قرآنی، جنیان از جمله ابلیس دارای ویژگی هایی هستند که به نظر آنان را توانمندتر از انسان و بشر می سازد. از جمله این ویژگی دیده نشدن توسط انسان های عادی است.(اعراف، آیه 27)

هم چنین ابلیس از عمر طولانی برخوردار خواهد بود و تا روز مشخصی به او مهلت داده شده است.(حجر، آیات 37 و 38؛ ص، آیات 80 و 81) پس مرگی نخواهد داشت، اما این بدان معنا نیست که در دنیا گرفتار عذاب های دردناک نشود؛ از این روست که از مهلکه ها به ویژه با حضور فرشتگان می گریزد تا آسیب بدنی نبیند.(انفال، آیات 270 و 9 تا 12؛  حشر، آیه 16)

ابلیس و جنیان و شیاطین از آگاهی محدودی نسبت به غیب آگاه هستند که آن را از طریق استراق سمع به دست می آورند(حجر، آیات 17 و 18) و آن را با باطل مخلوط و آمیخته کرده به کاهنان آموزش می دهند.(جن، آیات 6 و 9) البته بر اساس آیه 14 سوره سباء اگر علم غیب می دانستند در خواری و مذلت پس از مرگ حضرت سلیمان(ع) باقی نمی ماندند؛ در حالی که تا زمان مشخص شدن مرگ آن حضرت (ع) توسط موریانه و افتادن بر خاک ، شیاطین جنی از آن آگاه نشدند.

به هر حال، ابلیس توانایی و دانایی هایی دارد که از آن علیه انسان استفاده می کند. اما این گونه نیست که بر هر کسی و تا هر مرتبه ای از این توانایی برخوردار باشد. ابلیس به صراحت خود گواهی می دهد که در برابر مخلصان ناتوان است. البته ابلیس در این باره آنان را استثنا می کند و می گوید: قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ؛ گفت: «پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختى، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان مى‏آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت،مگر آن بندگانت، از میان آنان، که پاک و ویژه و برگزیده تو باشند.(حجر، آیات 39 و 40)

این استثنا کردن ابلیس بندگان مخلص و ویژه الهی از اصل اغواگری به سبب آن نیست که ایشان را دوست می دارد، بلکه از آن روست که به ایشان دسترسی ندارد.

در حقیقت دسترسی ابلیس از جهاتی محدود است: 1. ابلیس و شیاطین تنها می توانند وسوسه کنند مگر آن که شخص خودش را تحت ولایت ابلیس قرار دهد؛ 2. ابلیس تنها در مرتبه پایین تر از مخلصان یعنی پاک شدگان می تواند وسوسه داشته باشد و در مراتب عالی تر، دستش بسته است؛ زیرا اگر دسترسی داشت و می توانست آنان را نیز اغوا و گمراه می کرد؛ زیرا دشمنی او با آدم(ع) و بنی آدم است و برایش فرقی ندارد چه کسی باشد.

پس ابلیس و جنیان همان طوری که به مراتب عالی آسمانی برای استراق سمع راه ندارند و در همین مراتب پایین نیز با شهاب ثاقب و شهاب سنگ ها تهدید و زده می شوند، هم چنین در مراتب عالی مقامات انسانی نیز راهی ندارند تا آنان را گمراه نمایند.

به سخن دیگر، دست های ابلیس در مراتب عالی بسته است و هیچ دسترسی ندارد، نه آن که نمی خواهد دسترسی داشته باشد و نخواهد آنان را گمراه کند، بلکه نمی تواند برسد و گمراه کند. پس شیطنت ابلیس تنها در مراحل پایین و مراتب میانی است نه مراتب عالی.


  
  

در آموزه های قرآنی ریا به معنای نمایاندن امری زشت شمرده شده است. این که انسان بخواهد کار خوبش را به نمایش بگذارد و به آن تفاخر ورزد. البته برخی از کارها باید نمایش داده شود مانند نماز جماعت و انفاق و احسان اجتماعی تا دیگران نیز بیاموزند ولی نباید با آن تفاخر ورزید.

در حقیقت این ریا موجب می شود تا کار خیر آن وجه مطلوبیت و معروفیت خود را از دست بدهد و کم ارزش یا حتی بی ارزش شود؛ زیرا خداوند کار ریایی را نمی پذیرد و شرط در قبول عمل آن است که بدون ریا و نمایش تفاخری باشد.

پس ریاکاری خوب نیست و انسان باید از آن در کارهای خیر و نیک پرهیز کند.

بدتر از ریاکاری ، منت گذاری است. واژه منت از واژه عربی «منّ» به معنای سنگینی و توانایی آمده است. ما در فارسی از «منّ» برای سنجش و وزن کردن استفاده می کنیم و مثلا من تبریزی که معادل سه کیلو است بسیار کاربرد دارد. (لسان‌العرب، ج13، ص419-415 و راغب؛ مفردات الفاظ قرآن کریم، صص877-777.)

اصولا کارهای خیر همانند احسان و فضل و هبه را منت می نامند؛ زیرا کاری سنگین است و هر کسی از عهده آن بر نمی آید؛ این که انسان مالی را بدهد بی آن که در ظاهر چیزی به دست آورد. از همین روست که منت گاه به معنای متضاد به کار می رود، یعنی وقتی کسی منت می گذارد، از سویی کار سنگینی را انجام داده و از سویی توانایی خود را کاهش داده است. پس چیزی از وی کم شده است. از همین روست که در معانی مجازی چون لاغری، ناتوانی ، کاهش و کاستی و مانند آن نیز به کار می رود. هم چنین به سبب آن که شخص با احسان و بخشش کار سنگینی را انجام داده و امری را از خود بریده به عنوان قطع کردن و بریدن به معنای مجازی آن به کار می رود.

به هر حال، اصل واژه به معنای سنگینی کاری است که همراه با از دست دادن توش و توان مالی و جسمی همراه باشد. شخصی که احسان می کند در حقیقت علاقه خود را نسبت به مالی می برد و این گونه است که در کاربرد مجازی به معنای بریدن به کار رفته است.

البته ممکن است گفته شود که اصل واژه همان بریدن و قطع کردن باشد؛ چون با بریدن از تعلقات مالی و مانند آن است که می توان احسان سنگینی داشت.

از نظر قرآن خداوند منّان است و این صفتی است که برای خداوند بیان شده است. از همین روست که بر انسان منت می گذارد و نعمت های سنگین و بزرگی را به او عطا می کند.(طه، آیه 37؛ آل عمران، آیه 164)

واژه «منت» و مشتقات آن، 25 مرتبه در قرآن تکرار شده که 11 مورد از آن مربوط به منت خداوند بر بندگان بوده و 8 مورد از آن مربوط به منت‌های بندگان و یا نهی بندگان از منت‌نهادن بر دیگران است.

از نظر آموزه های اسلامی منت گذاری انسان بر دیگری امری نکوهیده است. پس اگر کسی کار نیکی کرد نباید به قول و فعل آن را به رخ دیگری بکشد و منت گذاری کند؛ زیرا این منت گذاری بدتر از ریا است؛ زیرا اگر ریا هنگام عمل آن کار را فاسد می کند؛ منت حتی پس از کار خیر نیز آن کار خیر پیشین را تباه می سازد.(بقره، آیه 264)


95/1/16::: 5:44 ع
نظر()
  
  

روز عید می گویید: عید مبارک یا عیدتان مبارک باد ، یا وقتی معامله ای صورت می گیرد می گویید: خدا برکت بدهد  و به تعبیر قدیمی ها: خداوند برکت دهاد! ؛ یا وقتی عروسی می شود می گویید: بادا بادا مبارکبادا!
معنا و مفهوم این کلمه برکت و مبارک چیست؟
از نظر معنایی یعنی معنای لغوی، واژه برکت در زبان عربی در اصل به معنای بقا و ماندگاری مفید و متناسب چیزی است. از این روست به جایی که آب جمع می شود و استخر طبیعی را می سازد حالا این به سبب گودی منطقه باشد یا یک سد طبیعی که از آن به سَل یا به تعبیر قدیمی تر : اُسَل همانند اُشکم را شکل می داده و سپس به عربی رفته و واژه سد و حتی صدّ ساخته شده ، به چنین جایی برکه می گویند و با تعبیر برکه آب از دیگر موارد ماندگاری جدا می شود؛ برکه به سبب آن که آب را برای مدت طولانی برای بهره برداری آسان و مفید و متناسب آب فراهم می آورد، برکت گفته می شود.  هم چنین در آیات قرآنی به هر چیزی از جمله زمین که همه چیز مورد نیاز بشر را به آسانی و سازنده فراهم می آورد ، سرزمین مبارک گویند.
این معنای لغوی برکت است؛ اما در اصطلاح برکت به معنای بقا و ماندگاری مفید و خیری است که به چیزی به سبب بقا و ماندگاری خداوند داده می شود؛ زیرا هر چیزی که متصل به خداوند شود و با او پیوند بخورد از ماندگاری مفید و سازنده برخوردار می شود.
از همین روست که لغویان و مفسران و قرآن شناسان برکت را به معنای برکت به معناى ثبوت و پایدارى خیر الهى در چیزى(مفردات، ص 119) و رشد و افزایش است.(لسان العرب، ج 1، ص 386) مفسّران برکت را به معناى خیر نافع[(.‌ تفسیر التحریروالتنویر، ج‌22‌-‌24، جزء‌24، ص‌244.)  و امرى غیر محسوس و اعمّ از مادّى و معنوى مى‌دانند و بین آن و نظام جارى اسباب و مسببات منافاتى نمى‌بینند، چنان‌که معتقدند برکت، امرى نسبى است و در هر چیزى به حسب هدفى است که در آن نهفته است.(المیزان، ج‌7، ص‌280‌-‌282.)
اما چگونه بدانیم در زندگی یا مال و امور دیگر از برکت برخورداریم؟ در پاسخ باید گفته شود: وقتی یک ابزار برقی مانند یخچال، موبایل، رایانه و تلویزیون می خرید، به ظاهر این امر مفیدش پنج یا ده سال است، اما این ابزارها بیش از عمر مفید خود عمر می کند و بدون آن که خم به ابرو بیاورد و به تعمیرگاه برود کار می کند و هیچ هزینه ای تحمیل نمی کند، این نشانه برکت در آن است؛ هم چنین اگر یک غذایی را درست می کنید که برای پنج نفر است ولی ده نفر می خورند و سیر می شوند این نیز نشانه ای از برکت است. پیامبر(ص) یک آب گوشتی را به یک لشکر داد و همه خوردند و سیر شدند  و باز بخشی ماند که این خودش نیز نشانه ای از برکت در آن غذا بود.
به هر حال، اگر می خواهید بدانید آیا عیدتان مبارک است یا نه؟ باید ببنید که اگر عید به معنایی روزی است که در آن گناهی نمی شود یا روزی است که همه سعادت و خوشبختی را در آن احساس می کنید، حال اگر این احساس تا عید سال دیگر ادامه یافت، بدانید که عیدتان مبارک بوده است؛ زیرا هر روزتان عید شده و نوروزتان تا نوروز سال دیگر پیروز بوده و غم و اندوهی بر آن مسلط نشده است تا این گونه به سبب آن غم و یا احساس اندوه، پیروزی عید از دست برود. پس عیدتان مبارک بادا!


95/1/10::: 9:2 ص
نظر()
  
  

بهشت آدم(ع) بهشت نزولی است نه بهشت صعودی که پس از جمع شدن این عالم کنونی معروف به دنیا انسان به آن وارد می شود.
از ویژگی های مهم بهشت آدم(ع) می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. مکانی بدون هیچ گونه بدبختی و شقاوت؛
2. امنیت غذایی و فقدان هر گونه اسباب گرسنگی؛
3. فقدان هر گونه تشنگی به سبب فراوانی آب؛
4. فراوانی اقسام میوه های درختی قابل دسترسی با طعم های گوناگون؛
5. آب و هوای مناسب و معتدل بدون هر گونه سرما و گرمایی عذاب دهنده؛
6. عدم نیاز به لباس و پوشش زاید به سبب داشتن لباس طبیعی خاص آن محیط؛ یعنی فقدان عریانی و برهنگی؛
7. آرامش و امنیت از هر لحاظ؛
8. فقدان تکالیف جز یک تکلیف عدم نزدیکی و چشیدن  و خوردن از میوه درخت ممنوع که عامل عریانی و شقاوت است؛
9. فقدان تکلیف مولوی ؛ زیرا آن تکلیف عدم خوردن از میوه درخت ممنوع حکم ارشادی همانند دستور پزشک است؛
البته در آیات قرآنی از جمله آیات 119 تا 121 سوره طه و مانند آن موارد دیگری از خصوصیات و ویژگی هایی بهشت آدم(ع) بیان شده است.


  
  

در آموزه های قرآنی رابطه و نسبت انسان و خدا، در قالب عبد و معبود تعریف شده است. این کامل ترین و آرمانی ترین قالب ارتباطی میان انسان و خدا است.
البته از نظر قرآن این ارتباط به معنای تکوینی وجود دارد  و انسان خواسته و ناخواسته و دانسته و نادانسته این گونه با خدا و آفریدگار و پروردگارش ارتباط دارد؛ اما آن چه مهم است ارتباط به معنای تشریعی و اختیاری است؛ زیرا ارتباط تکوینی غیر اختیاری و اجباری است.
هم چنین از نظر قرآن، نسبت ها و ارتباط های دیگری میان انسان و خدا است، ولی چنان که گفته شد بهترین و کامل ترین و برترین ارتباط و نسبت همان رابطه عبد و معبود است که خداوند در آیه 56 سوره ذاریات به آن توجه داده است.
از نظر قرآن ، این رابطه تنها میان انسان و خدا باید باشد و ایجاد چنین رابطه ای با دیگران از انسان و جن و فرشته و مانند آن نادرست و ناروا است.
بر اساس بندگی اختیاری و تشریعی، انسان باید هر کاری را که انجام می دهد تنها برای خدا انجام دهد که در آیه 8 سوره انسان و آیات دیگر از آن به «وجه الله» تعبیر شده است. پس بندگی یعنی کار برای خدا. با چنین رابطه و نسبتی است که انسان به تقوا و ایمان(بقره، آیه 21)، علم لدنی(بقره، آیه 282)، قدرت تشخیص حق  وباطل(انفال، آیه 29) الهامات فجوری و تقوایی و فعل الخیرات و انجام کارهای خیر با اشاراتی غیبی الهی و امدادهای خداوندی می رسد و در سه مرتبه ایمان و تقوا در سه مرتبه علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین می رسد که خدایی و ربانی شده و در مقام خلافت الهی قرار می گیرد.(تکاثر، آیات 5 و 7؛ واقعه، آیه 95؛ بقره، آیه 138؛ آل عمران، آیه 79؛ بقره، آیه 30)


95/1/9::: 11:54 ص
نظر()
  
  

انسان بر اساس آموزه های قرآنی، تنها در فصل سوم که فعل خداوند است، از راه آثار و مظاهر الهی خداوند را می شناسد و همین میزان نیز که مقدور انسان است، تکلیف و وظیفه انسان در شناخت خداوند است؛ اما فصل اول که ذات و فصل دوم که صفات عین ذات است، نه مقدور انسان است و نه انسان مکلف به آن.
البته با در فصل اول و دوم با مفاهیم سر و کار داریم نه با حقیقت عینی و خارجی. از این روست که درک ما در حد همان درک مفاهیم است.
باید توجه داشت که خداوند بسیط است و بسیط طوری  است که یا باید همه را با هم درک کرد، یا آن که هیچ درکی نداشته باشیم؛ زیرا بسیط اجزاء ندارد تا بگوییم برخی از اجزاء آن را درک کرده ایم. از آن جایی که خداوند بسیط بی نهایت است، نمی توان با محدودیتی که داریم بسیط بی نهایت را درک کنیم؛ پس مرتبه اول و دوم ، نه  مقدور هیچ پیغمبری است، نه معبود هیچ پیغمبری و نه مقصود هیچ پیغمبری.
اما مرتبه و فصل سوم  که مرتبه فعل و مظاهر است، انسان به میزان ارتباط با هر مظهری به همان میزان با خداوند آشنا شده و شناخت پیدا می کند و به همان میزان معبود او خواهد بود؛ ولی باید انسان کاری کند تا مظاهر اسما و صفات الهی باشد و این گونه با رب العالمین که رب السموات و الارض یعنی هستی موجود است ارتباط برقرار کند. پس این که خداوند در سوره توحید نسبت خودش را بیان کرده ، نسبت به مظاهر در مقام سوم و مقام فعل است؛ اما در مقام ذات و هم صفات عین ذات از هر گونه ورود بر حذر داشته است و می فرماید: یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ؛ خداوند شما را از ورود به منطقه ذات بر حذر می دارد؛ زیرا این جا نفس به معنای ذات است.


95/1/4::: 8:38 ع
نظر()
  
  

درباره ابلیس که سردسته و بزرگ شیاطین است اغراق می شود؛ البته این به معنای انکار توانایی های ابلیس و دیگر جنیان نیست؛ زیرا ابلیس و جنیان دارای توانایی هستند که برخی از آن ها عبارتند:
1. دیده نشدن: از آن جایی که جنیان از عصاره آتش و انرژی هستند، به طور طبیعی از انسان لطیف تر هستند. از این رو همان طوری که هوا برای ما قابل رویت نیست و ما با آثار آن می توانیم از وجود آن آگاه شویم، ابلیس و جنیان نیز این گونه هستند. (اعراف، آیه 21)
2. جاسوسی و استراق سمع از آسمان: جنیان می توانند به آسمان بالا رفته و از اطلاعات آینده ای که مربوط به همان روز یا در نهایت تا روز دیگر است، آگاه شوند. البته آنان با شهاب ثاقب  و سنگ های آتشین آسمانی مورد هجوم قرار می گیرند تا نتوانند استراق سمع کنند؛ ولی همان اطلاعات ناقصی را که به دست می آورند مورد استفاده قرار داده و با انسان های مربوط به خود زمینه گمراهی را فراهم می آورند.(صافات، آیات 9 و 10؛ جن، آیه 6)
3. قدرت بدنی: از دیگر توانایی های آنان قدرت بدنی است که می توان کارهای سنگین را انجام دهند. غواصی در دریا و ساخت دیگ های مسی بزرگ و مانند آن از دیگر توانایی آنان است که در آیات قرآن بیان شده است.(انبیاء، آیه 82؛ سباء، آیه 13(
4.  عبور از دیوار و مانند آن: به سبب آن که آنان از ماده لطیف آتش ساخته شده اند می توانند از اشیاء عبور کنند، چنان که نور از برخی از اشیا می گذرد هم چنین انرژی آتشی نیز این گونه است.

5. سرعت انتقال از مکانی به مکان دیگر: انسان چون از پست ترین عنصر مادی یعنی خاک آفریده شده به طور طبیعی توانایی انتقال از مکانی به مکان دیگر برای او سخت تر و دشوار تر است؛ اما جن از عنصر آتش است و از همین رو، سرعت انتقال آن آسان تر است. عناصر چهارگانه آب و خاک و آتش و هوا هر یک خصوصیاتی دارند که در این میان خاک پایین تر است.
البته جنیان همانند انسان دارای درجات قدرتی و علمی متفاوتی هستند و این گونه نیست که همه دانایی و توانایی در یک سطح داشته باشند. از این روست که برخی داناتر و تواناتر از دیگران هستند. به عنوان نمونه عفریت از جنیان دارای توانایی انتقال سریع اشیاء همانند تخت بلقیس در یک لحظه کوتاه بود.(نمل، آیه 39) هم چنین برخی از آنان در قدرت قوی تر و برخی دیگر ناتوان تر هستند. از نظر علمی نیز این گونه متفاوت هستند. هم چنین از نظر قد و قامت نیز بسیار متفاوت بوده و زیبایی آنان نیز متفاوت است. برخی زیباتر و برخی زشت تر هستند.
اما ناتوانی آنان:
1. محدودیت در تصرف: آنان قدرت نامتناهی نداشته و در تصرف خویش نیز محدود هستند؛ از این روست که وسوسه می کنند نه تصرف مگر آن که شخص جنی شده و خود را در اختیار جنیان قرار دهد که در این صورت افسار می زنند و از شخص بهره می گیرند و در آنان تصرف می کنند؛
2. ترس از عذاب دنیوی: با آن که ابلیس عمر بلندی گرفته تا روز معلوم زنده بماند، اما این بدان معنا نیست که بتواند هر کاری بکند؛ زیرا اگر خطایی کند با شهاب و مانند آن مورد هجوم قرار می گیرد و آسیب بدنی می بیند و ممکن است این آسیب به طوری باشد که او را زمین گیر کند اگر چه موجب مرگ او نشود؛ البته این اختصاص به ابلیس دارد که خداوند به او مهلت داده است ولی دیگر جنیان از شیطانی و مومن این گونه مهلت داده نشده و آسیب جدی موجب مرگ می شوند. خداوند از زبان ابلیس نقل می کند: وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّی جَارٌ لَّکُمْ فَلَمَّا تَرَاءتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکُمْ إِنِّی أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّیَ أَخَافُ اللّهَ وَاللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ ؛ و [یاد کن‏] هنگامى را که شیطان اعمال آنان را برایشان بیاراست و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد، و من پناه شما هستم.» پس هنگامى که دو گروه، یکدیگر را دیدند [شیطان‏] به عقب برگشت و گفت: «من از شما بیزارم، من چیزى را مى‏بینم که شما نمى‏بینید، من از خدا بیمناکم.» و خدا سخت‏کیفر است. (انفال، آیه 48)
3. ناتوانی از دیدن فرشتگان : فرشتگان از جنس نور هستند و جن قدرت دیدن آنان را ندارند چنان که انسان قدرت دیدن جن را ندارد، مگر آن که تنزل از آن سو  و صعودی از این سو انجام گیرد. ابلیس فرشتگان را می دید، اما این بدان معنا نیست که همه جنیان این توانایی را داشته باشند.
4. دانایی ابلیس و جنیان محدود است؛ از این روست که حتی مرگ حضرت سلیمان (ع) را متوجه نشدند در حالی که جلوی ایشان ایستاده بود. خداوند می فرماید:فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ ؛پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم، جز جنبنده‏اى خاکى [موریانه‏] که عصاى او را [به تدریج‏] مى‏خورد، [آدمیان را] از مرگ او آگاه نگردانید پس چون [سلیمان‏] فرو افتاد براى جنّیان روشن گردید که اگر غیب مى‏دانستند، در آن عذاب خفّت‏آور [باقى‏] نمى‏ماندند. (سباء، آیه 14)
5. نادانی نسبت به غیب: چنان که گفته شد جنیان از آینده خبر ندارند هر چند که به عالم مثال بالا رفته و برخی اطلاعات مربوط و مرتبط به روز را قبل از نزول می گیرند و پیش از تحقق آن خبر می دهند ولی این به معنای علم غیب نسبت به آینده نیست. البته نسبت به گذشته آگاهی دارند؛ زیرا عمر ایشان بیش از عمر انسان ها است. هم چنین از آن جایی که جنیان در اطراف ما هستند آنانی که با ما هستند از ما خبر دارند و اگر بخواهند از اطلاعاتی به دست آورند به نزد دوستان خویش می روند و اطلاعات می گیرند ولی این اطلاعات نسبت به گذشته ای است که آنان با ما زیسته اند . البته سرعت انتقال و جا به جایی آنان بالاتر از سرعت صوت و کم تر از سرعت نور است؛ از این روست که همانند انرژی عمل می کنند و می توانند در کم تر از سرعت نور به جایی دیگر بروند و برگردند. البته این بسته به شرایط جوی و توانایی آنان دارد. همان طوری که اختلالات در امواج موجب می شود تا اختلال در موبایل و مانند آن ایجاد شود در حرکت ایشان نیز اختلالات پدید می آید.
حقایق دیگری نیز است که به همین میزان بسنده می شود.


  
  
<   <<   86   87   88   89   90   >>   >