در آیات قرآنی افراد انسانی بر حسب درجات مقامات و عناوینی خاص پیدا می کنند. از جمله این درجات و مقامات از بالا به پایین می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1. مُخلَصون؛ 2. مُخلِصون؛ 3. مقربون؛ 4. ابرار.
از نظر قرآن همه این ها باید اصل اولی را دارا باشند که همان مقام تقوای متقین است، به طوری که تقوا ملکه یا مقوم آنان باشد. در حقیقت عنصر تقوای در همه این مقامات باید وجود داشته باشد تا بتوانند به این مقامات دست یابند. پس می توان گفت که هر کسی با توجه به درجات تقوای خودش است که به این مقامات دست می یابد. بنابراین، تقوا اصلی جامع در همه این مقامات است. از همین روست که خداوند همه مقامات را به متقین نسبت می دهد و مثلا می فرماید: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ؛ به راستی که متقین در مقام امین هستند(دخان، آیه 51)، و یا می فرماید: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ؛ (قمر، آیات 54 و 55) در این آیات سخن از بهشت معنوی است. این بهشت معنوی غیر از بهشت جسمی و مادی است که در آیات دیگر قرآن از جمله آیات 52 تا 55 سوره دخان و آیه 2 سوره بقره و مانند آن ها وصف شده است. کسی که عبادتش حبی باشد نه خوفی و شوقی به این درجه می رسد.(علل الشرایع، صدوق، ص 57؛ کافی، کلینی، ج 2، ص 84)
روز قیامت که روز قیام همه هستی در برابر خداوند برای پاسخ گویی است، روز جدایی است. از این روست که خداوند در آیات قرآنی از آن به «یَوْمَ الْفَصْلِ» تعبیر کرده است.(دخان، آیه 40)
در آن روز، حق در یک کفه قرار می گیرد و با همان حق، هر چیزی سنجیده می شود:وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ(اعراف، آیه 8) پس هر کسی خودش است و اعمالش؛ و دیگری نیست که کمکی کند و یاری رساند.
در آن روز که حق و باطل از هم جدا می شود از سه دسته خبری نیست: 1. مولی ؛ 2. دوست؛ 3. ناصر و یاور.
خداوند درباره دوستان می گوید: الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ؛ دوستان در آن روز قیامت برخی دشمن برخی هستند.(زخرف، آیه 67)
درباره موالی نیز می فرماید: یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَیْئًا وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ ؛ روزی که مولایی از مولایی به چیزی سودی نمی رساند و آنان یاری نمی شوند.(دخان، آیه 41)
بارها گفته شد که «وِلاء» نسبت به کسی است که تمام کارهاِی دیگری را به عهده بگیرد؛ مثل این که پدر یا مادر ولیِّ این نوزاد هستند که تمام کارهای این کودک را اینها به عهده میگیرند؛ اما وقتی این کودک به صورت نوجوان درآمده و بخشی از کارها را خودش میتواند بکند، در این حالت پدر یا دیگری آن کمبود را به عنوان «ناصر» به عهده میگیرد و انجام می دهد. پس «نُصرت» در جایی است که شخص بتواند بخشی از کارها را خودش به عهده بگیرد، و آن کمبودهایش را به کمک و یاری دیگری حلّ کند؛ در آیات قرآن آمده است که روزی می رسد که نه وِلایی در آنجا اثر دارد و نه نُصرتی. این گونه است که آن روز را باید روز فصل و روز جدایی ها دانست. هر کسی به فکر خودش است، به طوری که خداوند می فرماید: یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْویهِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ یُنجِیهِ ؛ گناهکار آرزو مىکند که کاش براى رهایى از عذاب آن روز، مى توانست پسران خود را عوض دهد، و نیز همسرش و برادرش را و قبیله و خویشانش را که به او پناه مىدهد، هر که را که در روى زمین است همه را عوض مىداد و آن گاه خود را رها مىکرد و نجات می داد.(معارج، آیات 11 تا 14)
خداوند در جایی دیگر می فرماید: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ؛ روزی که آدمی از برادرش می گریزد ، و از مادرش و پدرش و از همسرش و پسرانش مىگریزد، در آن روز، هر کسى از آنان را کارى است که او را به خود مشغول مىدارد.(عبس، آیات 34 تا 37)
پیش از این از سه سطح کلی فهم مخاطبان سخن به میان آمد. این جا بیان می شودکه مخاطبان قرآن دارای سطوح گوناگونی به حسب ادارکی هستند. از این روست که خطاب های قرآنی با توجه به این سطوح تغییر می یابد.
توده مردم و ناس: خداوند می فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ(بقره، آیه 21)؛
دادگان کتاب: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ(نساء، آیه 47)
دارندگان کتاب یا اهل کتاب: یَا أَهْلَ الْکِتَابِ(آل عمران، آیه 64?
اهل ایمان: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا(بقره، آیه 104?؛
دارندگان بصیرت: «أُولِی الْأَبْصَار» (آل عمران، آیه 13)؛
دارندگان خرد ناب : «أُوْلِی الألْبَاب» (بقره، آیه 179)؛
پیامبران: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ(انفال، آیه 64)؛
رسولان: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ(مائده، آیه 41?
این ها برخی از سطوح مخاطبان قرآن هستند که از نظر فهم و ادارک تفاوت دارند. بنابراین نباید بطون قرآن را یک دست و در یک سطح دانست چنان که نباید به ظاهر قرآن بسنده کرد و باید به بطون قرآن نیز توجه داشت؛ البته چنان که گفته شد با توجه به تفاوت درجات و مراتب سطوح ادراکی فهم مخاطبان قرآن، باید برای قرآن بطونی متفاوت قایل شد؛ زیرا قرآن یک ظاهر دارد و بی نهایت بطون که بسته به این مخاطبان در سطوح اصلی به چند دسته تقسیم می شود که به برخی از اصلی ترین سطوح اشاره شده است.
بسیاری از کسانی که با مشکل مالی مواجه هستند می گویند چه کاری کنیم که وضعیت مالی بهتر شده و از برکت و افزایش رزق برخوردار شویم؟ این پرسش از سوی فقیران و دست تنگ ها بیش تر مطرح می شود.
خداوند حتی در آیه 7 سوره طلاق بیان می کند برای دست یابی انسان های تنگدست و تنگ روزی به آسانی و فراخی در رزق و روزی بهتر آن است که بخشی از همه کم داشته های خویش را انفاق کنند. خداوند می فرماید: وَمَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا؛ و هر که روزى او تنگ باشد باید از آنچه خدا به او داده خرج کند. خدا هیچ کس را جز به قدر آن چه به او داده است تکلیف نمى کند. خدا به زودى پس از دشوارى آسانى فراهم مى کند.
انسان ها دو گروه هستند: 1. کسانی که سر در خاک دارند و پا در آسمان یعنی منکوس هستند؛ زیرا قلب ایشان منکوس است و هر چیزی را وارونه دریافت و تحلیل می کند و توصیه می دهد؛ این گونه است که برای دسته از انسانها مادیات و دنیا اصالت می یابد؛ 2. کسانی که پا در خاک دارند و سر در آسمان؛ این ها هر چیزی را چنان می بینند که هست و تحلیل ها و توصیه هایشان وارونه نیست.
خداوند گروه اول را جزو کافران دانسته است؛ البته کافران دارای مراتبی هستند که از جمله آنان مسلمانان سست ایمانی هستند که دنیا گرفتارشان می کند. اصولا هر کسی که گرفتار دنیا است، چنان رفتار می کند که می توان از رفتارش دانست که در کجای کار است.
برخی از این دنیاپرستان گرفتار خیال بافی و تفاخر و فخرفروشی، همانند درخت هستند که پا در لجن دنیا دارند و از آن تغذیه می کنند، ولی سر به آسمان می سایند. این چنان خود را چون درختان سرو و آزاد بالا می کشند که گویی آزاد از دنیا هستند؛ اما وقتی خوب در اینان دقت می شود می توان درختی بودن آنان را یافت نه آزاد بودن ایشان را. اینان اهل برج و برج سازی هستند و تلاش می کنند تا برج خویش را چنان بلند سازند که از همگان برتر باشد و در آن بلندای شاه نشین شیشه ای بنشینند و به همگان فخر فروشند.
در روایت است که فرشتهها به او میگویند: «یَا أَفْسَقَ الْفَاسِقِینَ أَیْنَ تُرِیدُ؛ ای بدترین فاسقان کجا می خواهی بروی؟!».(وسایل شیعه، ج 5، ص 311)
اینان همان کسانی هستند که خداوند ساختمان و آب و گل را بر آنان مسلط کرده است و دهانشان چون درخت در خاک و گل و لجن است و مدعی فخر آسمانی هستند: «سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْبِنَاءَ وَ الْمَاءَ وَ الطِّین». (کافی، کلینی، ج 6، ص 631)
خداوند دنیا را به گونه ای آفریده که انسان بتواند در آن بازی کند؛ بی آن که خود خداوند بازی داشته باشد و بازیگری کند.
به سخن دیگر، خداوند حکیم، حکیمانه دنیا را آفریده است. حکمت الهی آن است که انسان و جنیان در این دنیا به عبادت اشتغال داشته و خود را از این طریق به تقوای الهی و مراتب شهود غیب و ملکوت و یقین برسانند.(ذاریات، آیه 56؛ بقره، آیات 21 و 282)
از نظر قرآن، این انسان در دنیا به سبب ویژگی های دنیوی همانند کودکی است که خسته می شود و نیازمند استراحت است. در مدرسه برای آن که کودکان به درس بپردازند، پس از کلاس، یک بخشی را برای استراحت و بازی می گذارند تا کودکان دوباره برگردند و درس بخوانند. این بازی برای کودکان از باب حکمت است؛ اما مدیر مدرسه خود بازی نمی کند.
خداوند درباره زندگی دنیوی این گونه می فرماید: وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ؛ زندگی دنیوی چیزی جز لعب و لهو نیست.(انعام، آیه 32) پس برای مردم اسباب بازی و لعب و لهو فراهم شده است؛ ولی خود خداوند بازیگری نمی کند. او همانند مدیر و ناظم مدرسه، اسباب و ابزار بازی را فراهم می آورد ولی خود بازی و بازیگری نمی کند. از این روست که می فرماید: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ؛ و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم و بازیگر نیستیم.(انبیاء، آیه 16؛ و نیز نگاه کنید: دخان، آیه 38)
البته عموم مردم این گونه است که همانند کودکان نیازمند بازیچه کودکانه و بازی هستند؛ اما امام معصوم (ع) این گونه نیست؛ چنان که امام صادق(ع) در وصف صفات امام می فرماید: مَنْ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَبُ؛ امام کسی است که لهو و لعب ندارد. وقتی امام کاظم(ع) در همان مجلس در کودکی با بره ای وارد شد و به حیوان گفت: اُسْجُدِی لِرَبِّکِ؛ برای پروردگارت سجد کن! در این هنگام امام صادق(ع) برای معرفی ایشان به عنوان امام پس از خویش می فرماید: بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَبُ؛ پدر و مادرم فدای کسی که لهو و لعب ندارد.(کافی، اسلامیه، ج 1، ص 311)
خداوند در آیات 6 و 62 سوره حج می فرماید: ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ؛ آن به راستی که خداوند همو حق است.
این حق مقابل ندارد؛ یعنی باطل به عنوان مقابل آن قرار نمی گیرد؛ زیرا در برابر خدا چیزی نیست تا باطل باشد. در این مرتبه و در این معنا از حق، باید گفت: «الحقُّ حقٌّ وَ الخلقُ خلقٌ».
البته خداوند در ادامه آیه 62 سوره حج می فرماید: وَ أَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ؛ و این که آن چه غیر از حق می خوانید همو باطل است، بیانگر این معنا است که یک حقی دیگر داریم که در برابر آن باطل قرار می گیرد.
توضیح آن که باطل از باب عدم ملکه است؛ یعنی همانند کور و نابینا در جایی به کار می رود که چیزی قابلیت بینایی را داشته باشد، ولی آن قابلیت در آن نباشد؛ از این رو، به سنگ نمی گویند کور است؛ زیرا ملکه بینایی در آن معنا ندارد تا عدم آن معنا یابد. پس جایی باطل به کار می رود که در آن جا امکان اطلاق ملکه ای به نام حق باشد؛ ولی وقتی در برابر خداوند هر چه هست معدوم است، دیگر اطلاق باطل معنایی ندارد.
البته یک حق دیگر داریم که برابر و مقابل دارد و آن حقی است که در اصطلاح به آن حق مخلوق به، گفته می شود. این حق «مخلوقٌ به» همان فیض خداست که فرمود: وَ مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ؛ ما آسمان ها و زمین و هر آن چه میان آن دو است را جز به حق نیافریدیم.(حجر، آیه 85)
این حق همان فیض منبسط الهی است که با خَلق، عین اوست «من وجهٍ» و غیر اوست «من وجهٍ»؛ زیرا حق «مخلوقٌ به»، «عینُ الخلق» است «مِن وجهٍ»؛ چون فیض عین مستفیض است «مِن وجهٍ» و غیر مستفیض است «مِن وجهٍ آخر».
اعتقاد و باور عمومی مردم مسلمان این است که برای پرسش ها و مسایل شخصی زندگی خود به قرآن مراجعه کرده و با بهره گیری از قرآن ، پاسخ می گیرند و به آن چه گفته شده عمل می کنند. این مسایل شخصی هر چند به نظر شخصی است ولی گاه زندگی شخص و یا اشخاصی را تحت تاثییر خود قرار می دهد.
مردم برای مسایلی شخصی چون ازدواج، طلاق، انجام عمل پزشکی چون عمل قلب ، سفر، فرزنددار شدن ، انجام کاری یا ترک آن به قرآن مراجعه کرده و بر استخاره و مفاد آن رفتار می کنند.
کسی که استخاره می کند، دارای مبانی است که کشف آن نشان می دهد که مردم تا چه اندازه به حیات و زنده بودن قرآن، ارتباط مستقیم با خدا از راه قران و مانند آن اعتقاد و باور دارند.
کسی که استخاره می گیرد در حقیقت معتقد است:
قرآن زنده است و همانند خورشید و ماه در همه زندگی انسان حضور و نقش مستقیم دارد؛
خداوند پرسش های شخصی مرا می شنود و بدان پاسخ می دهد؛
این پاسخ گویی خداوند از طریق قرآن است؛
قرآن ، سخنی برای دیروز و گذشته نیست؛ بلکه پاسخی برای حال و آینده من است؛
الفاظ قرآن، مجرایی برای پاسخ گویی خداوند برای پرسش هایی من است؛
خداوند از طریق قرآن به هر پرسشی حتی پرسش های شخصی من پاسخ می دهد؛
خداوند در هر مساله ای حکم می کند و برای شخص پس از مراجعه به قرآن، اختیاری نیست؛
پاسخی که از قرآن دریافت می شود، حکم قطعی خداوند و لازم الاجراء است و در صورت تخلف باید کفاره پرداخته شود؛
این ها تنها بخشی از مبانی شخصی است که به استخاره اعتقاد دارد و به قرآن برای استخاره مراجعه می کند. با نگاهی به این مبانی می توان دریافت که از نظر مردم، قرآن از چه جایگاهی بلند ارتباطی میان مردم و خدا برخوردار است و مردم آن را همانند ابزارهای ارتباطی مستقیم با خداوند تلقی می کنند و به مفاد و محتوای آن صد درصد اعتقاد و باور دارند.
بسیاری از مردم می پرسند: من چگونه آدمی هستم؟ کجای کار قرار دارم؟ پرسش می تواند از دیگران باشد و پاسخ های آنان و یا آن که از خود باشد و پاسخ دل.
برای این که خودتان را بشناسید و خودارزیابی داشته باشید، می تواند به شاخص هایی که خداوند بیان کرده مراجعه کنید و با عرضه آن به دل خودتان، وضعیت کنونی خودتان را نیز به دست آورید.
اصولا انسان ها محبتی دارند که گاه با محبوبی همراه است؛ یعنی تعلقی دارند که گاه با متعلق همراه است؛ زیرا ممکن است این محبت و تعلق باشد ولی محبوب و متعلق نباشد. مثلا پسری دختری را دوست دارد یا برعکس، ولی به هر دلیلی آن طرف دیگر حاضر به ازدواج به او نمی شود. این شخص در دل خودش تعلق و محبتی را دارد، هر چند ممکن است که محبوب و متعلق در اختیار وی نباشد.
بسیاری از مردم گرفتار همین نوع از تعلقات و محبت ها هستند؛ و همین تعلقات و محبت ها نیز آنان را مشغول و سرگرم خود کرده است.
از نظر قرآن مهم ترین محبت ها و تعلقات بشری نسبت به اموری چند است. خداوند می فرماید: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛ دوستىِ خواستنیهاى گوناگون از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسبهاى نشاندار و دامها و کشتزارها براى مردم آراسته شده، لیکن این جمله، مایه تمتّع زندگى دنیاست، و حال آنکه فرجام نیکو نزد خداست.(آل عمران، آیه 14)
پس به خودتان مراجعه کنید و اگر دیدید در دلتان محبت و تعلق به این امور است، بدانید جان کندن و جان دادن سخت خواهد شد؛ زیرا هر چند متعلق و محبوب را در اختیار ندارید ، ولی این تعلقات شما را نمی گذارد تا راحت جان بدهید و از این امور بگذرید. از این آیه به دست می آید که سخت ترین و بدترین تعلقات و محبت های شهوانی انسان ، از قبیل محبت شهوانی به زنان و پسران و سپس زر و سیم و پس از آن اسبهای مسابقه و چارپایان و در نهایت کشت و زراعت است.
حال در نظر بگیرد که کسی به اعتباراتی چون نام و نشان و عنوان و پست و منصب هم چون وکیل و رییس و مدیرعامل و وزیر و مانند آن ها دل خوش کند. این دیگر چقدر بدبخت است که به پست ترین تعلقات دنیا دل خوش کرده که حتی در آن پنج قسمی نیست که خداوند فرموده است.
بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، الفاظ قرآنی همانند لوله کشی است که در آن آب معرفت الهی در جریان است. اگر چه لوله کشی تغییر نمی کند و الفاظ آن نسخ و تبدیل نمی یابد، ولی هر روز معارف جدیدی از طریق این شبکه لوله های الفاظ انتقال می یابد.
در سخنان امامان معصوم(ع) برای تبیین این معنا روایتی بسیار گویا است. از فضیل بن یسار نقل شده که گفت از امام باقر (ع) درباره آن روایت پرسیدم که میگوید: «ما من القرآن آیه الاّ و لها ظهر و بطن» فقال: ظهره تنزیله و بطنه تأویله، منه ما قد مضی و منه مالم یکن یجری کما یجری الشّمس، کما جاء تأویل شیء منه یکون علی الاموات کمایکون علی الاحیاء ؛ هیچ آیهای در قرآن نیست مگر این که ظهر و بطن دارد. حضرت فرمود: ظهر آن همان تنزیل آن و بطن آن تأویل آن است. برخی از آیات درباره اموری است که گذشته است و برخی درباره چیزهایی است که هنوز وقت آن فرا نرسیده است، مانند جریان خورشید در بستر حرکتش، این حقایق هم جریان دارد، همانطور که برخی از این بطون (که گاه تأویل آنها فرا میرسد) درباره مردگان است، همان گونه تأویل برخی دیگر درباره زندگان است ...»( صفارقمی، محمدبن حسن، بصائر الدّرجات الکبری، تصحیح میرزامحسن کوچه باغی، تهران، مؤسسه الاعلمی ، ص 216.)
از آن جایی که قرآن هر ساله در شب قدر از سوی خداوند با مقدراتی جدید از تاویل و بطون همراه می شود و این بطون و تاویلات را امام زمان(عج) به عنوان خلیفه الهی از مقام «لدن لعلی حکیم»(زخرف، آیه 4) می گیرد و به دست فرشتگان از جمله جبرئیل به مردمان منتقل می کند، باید هر ساله تفسیری جدید از این قرآن ارایه شود.