بر اساس آموزه های قرآنی انسان سازنده آخرت است. بر همین اساس این انسان است که با نیات و اعمال نیک و بد خود فضای بهشتی یا دوزخی اش را می سازد. پیامبر(ص) درباره بهشت فرموده است: «ان الجنة قیعان، و ان غراسها سبحان الله، و الحمدلله، و لااله الاالله، و الله اکبر، و لاحول و لاقوة الا بالله؛ بهشت فعلا صحرایی خالی است بی کشت و زراعت، همانا اذکار سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر و لاحول و لاقوة الا بالله درخت هایی هستند که در اینجا گفته، و در آنجا کاشته می شوند.»(بحارالانوار، ج3، ص90)
در حدیث است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: در شب معراج وارد بهشت شدم. فرشتگانی دیدم که بنایی می کنند، خشتی از طلا و خشتی از نقره، و گاهی هم از کار کردن دست می کشند. به ایشان گفتم: چرا گاهی کار می کنید و گاهی از کار دست می کشید؟ پاسخ دادند: تا مصالح بنایی برسد. پرسیدم: مصالحی که می خواهید چیست؟ گفتند: ذکر مؤمن که در دنیا می گوید: «سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر» هر وقت بگوید ما می سازیم و هر وقت خودداری کند ما نیز خودداری می کنیم.
در حدیث دیگر آمده است که رسول اکرم فرمود: هر کس که بگوید سبحان الله خدا برای او درختی در بهشت می نشاند، و هر کس بگوید الحمدلله خدای برای او درختی در بهشت می نشاند و هر کس بگوید لااله الا الله خدا برای او درختی در بهشت می نشاند و هر کس بگوید الله اکبر خدا برای او درختی در بهشت می نشاند. مردی از قریش گفت: پس درختان ما در بهشت بسیار است. حضرت فرمودند: بلی، ولی مواظب باشید که آتشی نفرستید که آنها را بسوزاند.(منهج الصادقین، ج 1 ، ص 337)
هم چنین هر انسانی همان طوری که بهشت و دوزخ خود را می سازد، شکل و صورت اخروی خودش را نیز می سازد. از این روست که انسان ها در دنیا برای قیامت و آخرت خود صورت هایی را می سازند که چهره خوک و بوزینه در برابرش خیلی زیباتر است. پیامبر(ص) می فرماید: یحشر بعض الناس على صور تحسن عندها القردة و الخنازیر؛ برخی از مردم بر صورت هایی هستند که بوزینه و خوک در در مقابلش نیکوتر است».(علم الیقین ، الفیض کاشانی ، ج 2 ص 1099) از همین روست که خداوند درباره آنان فرموده است: أُولئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛ آنان هم چون چارپان بلکه از آنان پست تر و گمراه ترند.(اعراف، آیه 179)
گفتنی است که در دنیا انسان بر اساس وارثت کالبد و صورتی را از والدین و خویشاوندان دور و نزدیک به ارث می برد و صورتش در اختیار خودش نیست، اما در آخرت چون کالبد از زمین قیامت می روید و هیچ نسبتی میان آدم ها از نظر کالبد و جسم وجود ندارد(مومنون، آیه 101) بنابراین، شکل و صورتی که می گیرد نتیجه اعمال و نیاتی است که در دنیا داشته است. پس همه چیز آخرت از بهشت و دوزخ و شکل و شمایل و کاخ و قصر و آب و آتش و مار و عقرب سازه خود انسان است. پس کاری کنیم که بهترین ها در قیامت را از آن خود سازیم و به بهترین شکل و شمایل و در برترین و بهترین جاهای بهشت قرار گیریم.
از نظر قرآن رستاخیز به معنای بازگشت روان و نفس آدمی به کالبد جسمانی است ؛ در حالی که مدتی این روان از کالبد سخت جسمانی جدا افتاده بود.
به سخن دیگر، انسان در فرآیندی به جایی می رسد که انشاء دیگری از طریق نفخ روح در وی ایجاد می شود و با این نفخ روح انسان، دارای چیزی می شود که از آن به نفس در عربی و روان در فارسی تعبیر می شود.(مومنون، آیه 14؛ حج، آیه 5؛ سجده، آیه 9، شمس، آیه 7)
اما این نفس زمانی این جسم مادی و کالبد خاکی خود را ترک می کند و با جسم برزخی می ماند تا زمانی که دوباره در روز قیامت پس از آن که نظام آفرینش تبدیل یافت و زمینی دیگری جایگزین شد، در آن زمین دیگر، کالبدی برای انسان از زمین می روید و انسان وارد آن کالبد جسمانی زمین اخروی می شود که تفاوت ماهوی با زمین خاکی دنیوی دارد.(ابراهیم، آیه 4؛ نوح، آیه 17)
پس از نظر قرآن معاد برای روان و نفس آدمی است نه برای جسم و کالبد خاکی آدمی، بلکه کالبدی دیگر برای روان است که از عنصر خاک زمین اخروی خواهد بود. پس عود و معاد برای بدن خاکی این زمین دنیوی نیست بلکه برای روان و نفس آدمی است. از آن جایی که این عود و بازگشت روان و نفس به تن و جسم در قیامت رخ می دهد، به آن اصطلاحا معاد گفته می شود.
پس انسان به همین زمین در آخرت باز نمی گردد، بلکه به زمین اخروی می رود و در آن جا روان و نفس در کالبد جسمانی قرار می گیرد که در آخرت برایش آماده می شود.
این در حالی است که کافران گمان می کردند که مراد از معاد، همان بازگشت و عود الی الدنیا است. از این رو، می گفتند: فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ؛ اگر راست می گویید پدران ما را بیاورید و بازگردانید.
البته برخی دیگر از کافران گمان می کردند که خداوند قادر به عود در دنیا نیست، در پاسخ به این دسته نیز خداوند با بیان عود و رستاخیز بذر مرده و گیاه و درخت خوابیده ، این قدرت و توانایی خود حتی در عود به دنیا را نشان می دهد.
به سخن دیگر، اگر مراد «عود به دنیا» است ، خداوند قادر به آن است چنان که رستاخیز گیاه نمونه ای از آن است و هم چنین عود برخی از افراد مانند عزیر و اصحاب کهف و پرندگان حضرت ابراهیم(ع) نمونه های آن است. البته خداوند این کار را نمی خواهد انجام دهد، بلکه می خواهد آخرت و نظام دیگری بسازد.
اما اگر عود به آخرت باشد، مراد این نیست که همین بدن خاکی را در آخرت دوباره ایجاد می شود و نفس و روان به آن باز می گردد، بلکه همین نفس و روان آدمی در بدن و کالبدی از زمین اخروی وارد می شود که خود ساخته خود انسان است؛ زیرا هر چیزی در آخرت سازه خود انسان است حتی بدن و کالبدی که می سازدY؛ از این رو، اگر در دنیا بر اساس پیوند با والدین شکل و شمایل خاصی دارد در آخرت آن شکل و شمایل را خود انسان بر اساس درجه و سطحی ایجاد می کند که در زندگی دنیوی به آن دست یافته است.
به هر حال، باید گفت: عود الی الدنیا برای طبیعت و بدن شدنی است که اتفاق می افتد ولی هدف خداوند در مساله معاد و رستاخیز نیست، زیرا با حکمت الهی عود به دنیا معنایی ندارد؛ ؛ اما عود فی الاخره و بازگشت در آخرت مربوط به بازگشت روان به کالبد جسمانی است ؛ زیرا اولا آن که می میرد تن است نه روان؛ و دیگر آن که روان به جهانی دیگر رفته در حالی که نمرده است و عود آن نیز به همین دنیایی که تبدیل یافته و دیگر وجود ندارد، بی معنا است؛ زیرا در قیامت هم دنیایی نیست تا به آن عود کند.
از نظر قرآن ، انسان در عالم برزخ که با قبر شروع می شود، همانند خوابیده است، که کالبد مادی خاکی ندارد، هر چند که با جسم و کالبد برزخی همراه است. از این روست که در روایات از عالم برزخ و در آیات قرآنی به عنوان مرقد و خوابگاه و آرامستان تعبیر شده است.(یس، آیه 52) و در روایت است که وقتی تلقین و سوال فرشتگان انجام شد به او گفته می شود: «نَمْ قَرِیرَ الْعَیْن؛ در خوابگاهت آرام بخواب»(کافی، ج 3، ص 232) پس همان طوری که پس از بیداری نفس و روان به کالبد خاکی دنیوی باز می گردد، پس از تبدیل زمین و آغاز قیامت، این روان و نفس خوابیده در قبر و حاضر در عالم برزخ، به کالبد جسمانی خود باز می گردد که از آن به رستاخیز یاد می شود.
اسم اعظم الهی الله است. همان که در دنیا پیامبران و اولیای الهی با آن در کائنات به اذن الهی تصرف می کردند و می کنند و حضرت نوح (ع) کشی اش را با آن به حرکت در می آورد و نگه می داشت و هیچ لنگری و بادبانی برای حرکت در آوردن و از حرکت نگه داشتن آن نداشت. خداوند در این باره می فرماید: وَقَالَ ارْکَبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ ؛ و نوح فرمود: در آن کشتی سوار شوید بسم الله جریان آن و لنگر آن کشتی است؛ زیرا پروردگارم هر آینه آمرزنده و رحیم است.(هود، آیه 41)
همین الله که بهشتیان در بهشت با آن تصرف می کنند و نیازهای خویش را برطرف می سازند و چیزها می آفریند و استفاده می کنند. خداوند می فرماید:دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ ؛ خواسته ها و دعای ایشان در آن بهشت سبحانک اللهم است.(یونس ، آیه 10)
البته کسی که بخواهد به اسم اعظم دست یابد، نمی تواند از علوم قریبه یا علوم غریبه استفاده کند؛ زیرا اسم اعظم از سنخ علوم نیست ؛ یعنی از سنخ دانایی نیست بلکه از سنخ دارایی است و انسان باید آن را دارا شود و مظهر اسم الله.
در حقیقت می بایست گفت طریقت کسب آن فکری نیست بلکه طریقت کسب آن فطری است و باید فطرت خود را به گونه ای در آورد که مظهر اسم الله باشد تا بتواند با آن حقیقت در جهان تصرف کند، پس لفظ و مفهوم و مصداق نیست تا بتوان از راه آن تصرف کرد، بلکه حقیقتی است که در انسان ظهور می کند و تصرفات شخص با حقیقت الله است نه لفظ و مفهوم و مانند آن ها. برای رسیدن به آن نیز باید تقوای الهی پیشه کرد و با انجام واجبات و ترک محرمات خدایی شد و مظهر الله.
هر چند واژه دیوث و دیاثت در قرآن نیامده است؛ اما مفهوم دیاثت یعنی «راه دادن بیگانه به حریم حرمت ها» در آیات بسیاری از قرآن آمده است.
البته دیاثت در آیات قرآنی با توجه به مفهوم پیش گفته اختصاصی به مساله غیرت خانوادگی ندارد بلکه نسبت به هر عملی است که موجب شود تا بیگانه در حریم حرمت ها وارد شوند. بنابراین می توان اقسام متنوع و انواع بسیاری را برای دیاثت و دیوثی بر اساس آموزه های قرآنی مطرح کرد. در این جا به برخی از مهم ترین آن ها اشاره می شود:
دیاثت نظامی: دیوث نظامی کسی که زمینه نفوذ دشمنان و بیگانگان را به حریم اسرار نظامی جامعه اسلامی فراهم می آورد و آنان را به اسرار آگاه می سازد. در حقیقت جاسوسی به نفع دشمنان، یا اجازه حضور به دشمن در مراکز نظامی و آگاه بخشی و اطلاع رسانی نسبت به توانایی دشمنان از مصادیق دیاثت نظامی است.(توبه، آیات 23 و 47؛ انفال، آیه 27؛ بقره، آیات 8 و 9؛ آل عمران، آیه 28؛ توبه، آیات 41 تا 47؛ مجادله، آیه 14؛ ممتحنه ، آیه 1)
دیاثت سیاسی: دیوث سیاسی کسی است که زمینه سلطه دشمنان و بیگانگان بر جامعه اسلامی را فراهم می آورند. این در حالی است که دشمنان بر اساس آیات قرآنی نباید هیچ گونه ولایت و سلطه ای بر جامعه اسلامی داشته باشند. خداوند در آیات قرآنی هم دیوث سیاسی را معرفی کرده و هم علل و عوامل آن را بیان نموده است.(نگاه کنید: نساء ، آیات 138 و 139؛ مائده، آیات 78 و 80 و 81؛ آل عمران ، آیات 28 و 29 و 118 و 119)
دیاثت فرهنگی: دیاثت فرهنگی زمانی معنا می یابد که شخص یا گروه یا دولت و نهادی زمینه ساز نفوذ فرهنگی دشمنان باشد و ابزارها و زیرساخت های نفوذ فرهنگی را فراهم آورد. تلویزیون، ماهواره، تلفن همراه ، کتب و نشریات و همه رسانه های دیداری و شنیداری از ابزارهای فرهنگی نفوذ دشمن است. بنابراین، کسی که بخواهد سبک زندگی جامعه اسلامی را بر اساس آیین دشمنان تغییر و سامان دهد دیوث فرهنگی است.(نگاه کنید: بقره، آیه 120؛ کهف، آیه 20)
دیاثت اقتصادی: دیوث اقتصادی شامل قاچاقچیان و کسانی است که با قراردادهای خویش زمینه تضعیف خودکفایی و استقلالی اقتصادی را فراهم می آورند. بنابراین، دایره وسیعی از مسئولان و مردم عادی را شامل می شود. از نظر قرآن اقتصادی مایه قوام جامعه است(نساء، ایه 5) و هر کسی بخواهد با ارتباط خویش این مایه قوام را سست و یا از میان بردارد، دیوث سیاسی است. در آیات قرآنی به این مساله پرداخته شده و از جمله آن ها آیه 28 سوره توبه است.
دیاثت اجتماعی: دیوث اجتماعی کسی است که با دشمنان رابطه نزدیک و دوستانه ای را ایجاد می کند و با آنان سر سفره ها می نشیند و به تعبیر قرآن ایشان را بطانه خود قرار داده و آن چنان ارتباط نزدیک دارد که گویی محبت ولایی میان آنان برقرار است و آنان به اسرار شخص و جامعه و رازهایش به سبب همین نزدیکی و دوستی بسیار آگاه می یابند. ورود غیر به حریم خصوصی معاشرت ها و ارتباط دوستانه با دشمنان از مصادیق دیاثت اجتماعی است که در آیاتی از جمله آیات 1 و 9 سوره ممتحنه و 28 سوره آل عمران و 144 سوره نساء از آن نهی شده است.
دیاثت خانوادگی : این نوع دیاثت بسیار مشهور و معروف در جامعه است و در اصطلاحات فقهی بیش تر به این نوع دیاثت پرداخته شده است. دیوث خانوادگی مردی است که دیگری را بر زن خویش وارد می سازد و زمینه ارتباط جنسی و زنا میان آنان را فراهم می آورد.به این نوع دیاثت و دیوثی در روایات بسیار اشاره شده است. (بحار الأنوار ، ج 79، ص 114و 115 )
انسان مومن و جامعه ایمانی چند خصوصیت دارند که یکی از مهم ترین آن ها، نیکی و اجرای عدالت قسطی حتی نسبت به دشمنان و مخالفان است.
خداوند به عنوان یک اصل حاکم بر همه اصول و قوانین و احکام اسلامی به مومنان فرمان می دهد که نه تنها باید قیام کننده به قسط باشند بلکه باید هماره قوامین بالقسط باشند و هماره با قدرت و شدت به قسط بپردازند و حقی را ضایع نساخته بلکه خواهان اجرای حق حتی به نفع دشمنان و مخالفان باشند.
از مهم ترین اصول حاکم بر همه فقه و رفتار مومن این آیه است که می فرماید: وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ؛ و از چیزهاى مردم مکاهید و در زمین به تباهکارى مکوشید.(شعراء، آیه 183)
در جایی دیگر می فرماید: وَیَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ؛ «و اى قوم من، پیمانه و ترازو را به داد، تمام دهید، و حقوق مردم را کم مدهید، و در زمین به فساد سر برمدارید.»(هود، آیه 85)
و در جایی دیگر نیز می فرماید: فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ؛ پس پیمانه و ترازو را تمام نهید، و اموال مردم را کم مدهید، و در زمین، پس از اصلاح آن فساد مکنید. این [رهنمودها] اگر مؤمنید براى شما بهتر است.(اعراف، آیه 85)
پس عدالت قسطی باید در همه حال و همه جا به اجرا در آید و مومن باید قوامین بالقسط باشد، حتی اگر به ضرر خودش باشد و به نفع دشمن: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، پیوسته به عدالت قسطی قیام کنید و براى خدا گواهى دهید، هر چند به زیان خودتان یا [به زیان] پدر و مادر و خویشاوندان [شما] باشد. اگر [یکى از دو طرفِ دعوا] توانگر یا نیازمند باشد، باز خدا به آن دو [از شما] سزاوارتر است پس، از پىِ هوس نروید که [در نتیجه از حق] عدول کنید. و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است.(نساء، آیه 135)
پس نباید دشمنی کس یا جامعه ای مومن را از عدالت قسطی و برپایی آن بیرون برد: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، براى خدا به داد برخیزید [و] به عدالت شهادت دهید، و البتّه نباید دشمنىِ گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است، و از خدا پروا دارید، که خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است.(مائده، آیه 8)
بلکه باید این عدالت قسطی انسان مومن را به سمتی ببرد که به دشمن خویش نیکی و بر نماید. خداوند می فرماید: لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ امّا خدا شما را از کسانى که در کار دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، باز نمىدارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست مىدارد.(ممتحنه، آیه 8)
یعنی خداوند می فرماید ما در آغاز این سوره گفتیم با دشمنان ارتباط تولی و ولایت پذیری نداشته باشید؛ اما نگفتیم که آنانی که قصد جنگ و دشمنی با شما ندارند هر چند که کافر هستند و موجبات آوارگی شما را فراهم نکرده اند، با آنان هم دشمنی کنید، بلکه حتی نهی نکرده ایم که به ایشان نیکی کنید و عدالت قسطی را در حق ایشان به جا نیاورید، بلکه مجاز دانسته ایم که به ایشان نیکی کرده و عدالت قسطی را در حق ایشان به اجرا در آورید.
پس اگر کسی دشمنی نداشت و به جنگ مومن و جامعه ایمانی نیامده می توان به او بر و نیکی کرد تا به مومنان نزدیک شوند و با عدالت قسطی به حقانیت دین و اعمال شما گرایش پیدا کنند.
در آیات قرآنی رفتار با دشمنان بیان شده است. در این جا به برخی از واکنش های یک مومن با دشمن و مخالف اشاره می شود:
صرف نظر با سلامت و خداحافظی: گاهی انسان با رفتارهای سفیهانه و بی خردانه افرادی مواجه می شود که نمی توان کاری انجام داد؛ زیرا نادان و جاهل بی علم را می توان دانا کرد و احتمال تغییر رفتارش را داد؛ اما نمی توان جاهل بی خرد و سفیه را هدایت کرد. این جاست که خداوند می فرماید: وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا؛ چون بی خردان و سفیهان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به سلامت و ملایمت پاسخ مىدهند و با سلام گفتن از آنان صرف نظر کرده و دور می شوند.(فرقان، آیه 63) مراد از جاهل در این جا بی خرد و سفیه است؛ یعنی جهل در برابر عقل قرار دارد ؛ چنان که در کتاب عقل و جهل اصول کافی مراد از جهل همین معنا است نه جهل در برابر علم. دیگر آن که مراد از سلام گفتن، همان سلام خداحافظی است ؛ یعنی وقتی جاهل و بی خرد آنان را مخاطب سخنی قرار دادند؛ چون نمی توان ایشان را به حق هدایت و رهنمون ساخت، بهتر است که از آنان خداحافظی کرده و با سخن گفتن با ایشان صرف نظر کرد و دور شد؛
صرف نظر با کرامت: گاهی انسان لازم است تا کریمانه با این افراد جاهل برخورد کند؛ زیرا می توان این افراد را با محبت رام و مطیع کرد و زمینه برای تغییر فراهم آورد؛ زیرا افراد بی خردی نیستند، بلکه افراد جاهل به معنای نادانی هستند که مشکلات مالی و کمبود اموری چون محبت آنان را به کفر و رفتارهای نادرست کشانده است؛ همانند آن مرد شامی که به امام حسن مجتبی(ع) دشنام داد و آن حضرت(ع) با کرامت ایشان را میهمان کرد تا حقیقت بر وی آشکار شود. خداوند درباره این گروه فرموده است: وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا؛ و چون بر لغو و بیهوده ای بگذرند با بزرگوارى و کرامت مىگذرند. (فرقان، آیه 72) پس هم از لغو ایشان صرف نظر می کنند و هم با محبت و کرامت می کوشند تا ایشان را به راه آورند؛
صرف نظر و واگذاری امر به خدا: خداوند می فرماید برخی از مردم را نمی توان به راه آورد و دشمنی آنان را به دوستی تبدیل کرد، به ویژه کسانی که قیامت را باور ندارند. نیاز نیست با ایشان بحث و گفت و گو کنید و یا بخواهید همین جا مجازات شوند؛ بلکه از ایشان بگذرید و صرف نظر کنید تا خداوند ایشان را به بند کشد و مجازات نماید: قُل لِّلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُون أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِیَ قَوْمًا بِما کَانُوا یَکْسِبُونَ؛ به کسانی که ایمان آورده اند ، بگو : از خطای کسانی که به روزهای خدا، باور ندارند در گذرید ، تا خود ، آن مردم را به جزای اعمالی که مرتکب شده اند پاداش دهد.(جاثیه، آیه 14) در این آیه غفران به معنای آمرزش نیست بلکه به معنای صرف نظر کردن است. باید نسبت به کسانی که بی حجابی و بی عفتی می کنند بی اعتنایی کرد که همین بی اعتنایی به آنان بزرگ ترین تحقیر و نوعی انزجار قلبی و از مراتب نهی از منکر است؛
صرف نظر با ورق زدن: روشی دیگر که خداوند بیان می کند، گذشت همراه با ورق زدن آن خطا است به طوری که گویی اصلا خطایی را مرتکب نشده است. خداوند می فرماید: فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلاَمٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ؛ صفحه را برگردان و بگو سلام و خداحافظی کن به زودی می دانند(زخرف، آیه 89) یعنی به زودی خودشان می فهمند که چه کردند و باید پاسخ گویی در پیشگاه خداوند باشند. در حقیقت خداوند می خواهد با همه مردم به طوری رفتار شود که نشانه ادب همراه با احترام و شرافت انسانی باشد؛ هر چند که خود این افراد دشمن و مخالف نخواهند. خداوند به عنوان یک قاعده کلی و اصل حاکم در رفتار با توده های مردم از مومن و غیر مومن و دوست و دشمن می فرماید: قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً، با مردم نیکو سخن بگویید.(بقره، ایه 83)
انسان در دنیا باید از اسباب مادی و معنوی برای کارهایش استفاده کند. البته اکثریت مردم تنها با اسباب مادی آشنا هستند ولی قرآن تلاش دارد تا مردم را افزون بر اسباب مادی با اسباب معنوی نیز آشنا کند و بگوید این که گفته شده است: ابی الله ان تجری الامور الا باسبابها؛ خداوند ابا می ورزد که امور جز از راه اسبابش جریان یابد، به معنای آن نیست که تنها به اسباب مادی اکتفا کنید، بلکه می توانید از اسباب معنوی هم یاری بجویید.
به عنوان نمونه خداوند می فرماید از اسباب مادی شفا و درمان دردها، عسل است: ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ سپس از همه میوهها بخور، و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه، بپوى. آن گاه از درون شکم آن، شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مىآید. در آن، براى مردم درمانى است. راستى در این زندگى زنبوران براى مردمى که تفکر مىکنند نشانه قدرت الهى است.(نحل، آیه 69)
اما این طور نیست که اکتفا به این سبب مادی شود، بلکه می توان از اسباب معنوی چون قرآن نیز برای شفای دردهای جسمی و روحی و مادی و معنوی استفاده کرد؛ زیرا خداوند در آیات قرآنی از جمله 57 سوره یونس و 44 سوره فصلت قرآن را شفاء دانسته و در آیه 82 سوره اسراء می فرماید: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا؛ و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مىکنیم، ولى ستمگران را جز زیان نمىافزاید.
از نظر قرآن، بسیاری از امور چون نماز، روزه، زکات، انفاق ، تقوا، ایمان، دعا و نیایش، صدقه و مانند آن ها نیز از اسباب امور است و مثلا برای افزایش برکات و روزی می توان از تقوا و ایمان استفاده کرد.(اعراف، آیه 96)
اگر کسی واقعا ایمان بیاورد ، باید اتومبیل را همان طوری که با بنزین به حرکت در می آورد، بتواند با بسم الله به حرکت در آورد. همان طوری که کشتی را با برداشتن لنگر و اهتزاز بادبان به حرکت در می آورد، و با کشیدن بادبان و انداختن لنگر کشی را از حرکت باز می دارد، بتواند با بسم الله این کار را بکند؛ زیرا هر دو سبب هستند یکی مادی و آن دیگر معنوی؛ بلکه سبب معنوی قوی تر است. البته همین این مطلب را درک نمی کنند بلکه تنها مومنان هستند که این مطلب را درک می کنند و مانند حضرت نوح(ع) به جای لنگر و بادبان با بسم الله کار می کنند: بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا؛ بسم الله عامل حرکت و لنگر کشتی نوح بود.(هود، آیه 41)
انسان باید به جایی برسد که با «بسم الله» به عنوان اهم اسباب الهی کارهای جهان را مدیریت کرده و انجام دهد.
از فرزند مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی نقل شده است: محمد جواد دری برای من تعریف کرد که: روزی سر مزار حاج شیخ حسنعلی (اعلی الله مقامه) فاتحه می خواندم مردی آمد و بسیار گریست. سبب آن را پرسیدم گفت : روزی صاحب این قبر را با اتومبیل خود به شهر تربت می بردم. در راه بنزین تمام شد و وسیله من از حرکت باز ماند و ناچار بودم که نزدیک دو فرسنگ راه را پیاده بپیمایم تا به جاده تهران- مشهد برسیم و از اتومبیل های عبوری مقداری بنزین بگیرم. اما حاج شیخ به من فرمودند:ماشین را روشن کن! عرض کردم : بنزین نداریم. باز اصرار فرمودند و من انکار کردم ولی به سبب اصرار مسافرین دیگر که گفتند : تو ماشین را روشن کن شاید این آقا توجهی فرموده باشند ناچار پشت فرمان نشستم و کلید را چرخاندم. با کمال شگفتی اتومبیل روشن شد و مسافران را سوار کردم و به مقصد رساندم.
حاج شیخ به من فرمودند:تا آن زمان که مخزن بنزین را باز نکرده باشی این اتومبیل احتیاجی به بنزین نخواهد داشت. من مدت پانزده روز با ان ماشین بدون ریختن بنزین مسافرت ها کردم تا یک روز وسوسه شدم و باک اتومبیل را باز کردم که ببینم چه چیزی در آن است دیدم همچنان خشک و خالی از سوخت است ولی با کمال تأسف تا مجدداً بنزین در آن نریختم اتومبیل من دیگر حرکت نکرد !
ادله بسیاری بر بقای امام زمان (عج) و طول عمرش ایشان وجود دارد، که مهم ترین آن ها همان قدرت الهی است؛ زیرا خداوند اگر قادر است تا ابلیس از جنیان را تا روز معلوم نگه دارد، می تواند امام زمان(عج) را نیز نگه دارد.
البته ممکن است گفته شود که ابلیس از جنیان است در حالی که امام زمان(عج) از انسان ها است.
در پاسخ باید گفت: خداوند در سوره صافات از بقای انسان در بدترین مکان تا روز قیامت سخن به میان آورده است. خداوند فرموده است که اگر نبود توبه و استغفار حضرت یونس ذوالنون(ع) او را در بدترین مکان یعنی شکم ماهی تا روز بعثت انسان و رستاخیزش نگه می داشتیم. خداوند می فرماید:فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ؛او را به دریا افکندند و عنبر ماهى او را بلعید در حالى که او نکوهشگر خویش بود. و اگر او از زمره تسبیح کنندگان نبود، تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.(صافات، آیات 142 تا 145)
پس خدایی که قادر است تا انسانی را در شکم ماهی تا روز رستاخیز نگه دارد نمی تواند امام زمان(عج) را در محیط طبیعی زمین تا زمان ظهورش نگه دارد؟ بی گمان می تواند. کسی که قایل به حجیت سخن خدا در قرآن است، باید این مطلب را بپذیرد که خدا قادر است. پس امکان دارد که عمر طولانی برای آدمی باشد.
در اصطلاحات قرآنی از دو نوع آسمان سخن به میان آمده است: 1. آسمان مادی که همین آسمانی است که با چشم مسلح و غیر مسلح دیده می شود و هنوز پایانی برای آن با ابزارهای موجود به دست نیامده است. بخشی که به آسمان دنیا معروف است همانی است که با ستارگان و کواکب زینت داده شده است. خداوند می فرماید: إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ؛ ما آسمان این دنیا را به زیور اختران آراستیم.(صافات، آیه 6) البته از آیات قرآنی به دست می آید که هفت آسمان و هفت زمین داریم : اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ؛ خدا همان کسى است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید.(طلاق، آیه 12؛ و نیز نگاه کنید: اسراء، آیه 44؛ بقره، آیه 29) از ظاهر آیه 3 سوره ملک به دست می آید که اینها هفت طبقه از طبقات آسمانی هستند: الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا؛ همان که هفت آسمان را طبقه طبقه بیافرید.
2.آسمان معنوی: خداوند درباره آسمان معنوی می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء وَلاَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ؛ در حقیقت، کسانى که آیات ما را دروغ شمردند و از پذیرفتن آنها تکبّر ورزیدند، درهاى آسمان را برایشان نمىگشایند و در بهشت درنمىآیند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن داخل شود. و بدینسان بزهکاران را کیفر مىدهیم.(اعراف، آیه 40) پس آن درهای آسمان معنوی است که بر روی تکذیب کنندگان و مستکبران بسته است و باز نمی شود. آسمان معنوی دارای ویژگی هایی است که برخی از آن ها عبارتند از: جایگاه فرشتگان(اسراء، آیه 95؛ نجم، آیه 36)، دارای کلید و قفل(زمر، آیه 36)، دارای ابواب و درهای متعدد(اعراف، آیه 40)، محل نزول وحی(بقره، آیه 144)، خاستگاه تدبیر امور(یونس، آیه 3، سجده، آیه 5)، جایگاه بهشت(اعراف، آیه 40؛ نجم، آیات 14 و 15)، خاستگاه رزق و روزی(ذاریات، آیه 22).
امام حسن مجتبی(ع) درباره تفاوت آسمان مادی و معنوی در جواب مرد شامی که پرسید: «کَمْ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء؛ فاصله میان زمین و آسمان چقدر است؟»، می فرماید: «مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم؛ فاصله زمین و آسمان مادی دنیا به اندازه امتداد بینایی انسان است؛ و فاصله میان زمین و آسمان معنوی به اندازه دعا و خواندن مظلوم است».(الغارات، ابراهیم الثقفی، ج 1، ص 188) پس از آه مظلوم بترس! امام حسین و امام سجاد(ع) می فرمایند: إِیَّاکُمْ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه؛ برحذر باشید از ظلم به کسی که جز خداوند یاوری و ناصری ندارد.( الکافی، الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص331 ؛ روضة الواعظین، الفتال النیسابوری، ج1، ص465)
خداوند در قرآن صبر را به سه دسته تقسیم کرده است. خداوند می فرماید: وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ ؛ صابران در نداری، ضرر و بیماری و سختی جنگ و جهاد.(بقره، آیه 177)
1. صبر در الْبَأْسَاء : یعنی صبر در بینوایی و نداری و سختی های مالی؛
2 . صبر در «الضرّاء»: بیمارى، گرفتارى و مرض های و ضررهای بدنی و جسمی؛(نگاه کنید: مجمع البیان ذیل آیه)
3. صبر در هنگام «البأس»: یعنی جهاد و پیکار.
امین الاسلام طبرسی می نویسد: واژه «بأساء» را گروهى از مفسّران، «فقر و تنگدستى» معنا کرده اند و «ضرّاء» را به مفهوم «بیمارى» گرفته اند.
و مقصود از «حینالبأس»، هنگامه پیکار است؛ چرا که امیر مؤمنان (ع) مى فرماید: «کنّا اذا احمّر البأس اتقینا برسول اللّه فلم یکن احدٌ منّا اقرب الى العدوّ منه؛ وقتى پیکار سخت مى شد، ما به پیامبر گرامى (ص) پناه مى بردیم؛ و هیچیک از ما نزدیک تر از آن حضرت به دشمن نبود.»
که در این فرمایش امیرمؤمنان(ع)، «بأس» به معناى جنگ آمده است.
و در تفسیر قمى در ذیل جمله: (وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ) گفته: امام (ع) فرمود: یعنى در گرسنگى و عطش و ترس، و در معناى جمله (و حین الباس) گفته امام فرمود: یعنى در هنگام جنگ. »(تفسیر قمى ج 1 ص 64)
البته بین فقیر و مسکین فرق است و باید به این مساله توجه داشت. و در کافى از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: فقیر آن کسى است که کاردش آن چنان باستخوان نرسیده که دست بسوى مردم دراز کند، ولى مسکین بد حالتر از اوست و بائس از هر دو بد حالتر است. (فروع کافى ج 3 ص 501 حدیث 16)
و در تفسیر مجمع البیان از امام باقر (ع) روایت آورده که فرمود: ابن السبیل کسى است که دستش از اهلش بریده باشد. ( تفسیر مجمع البیان ج 1 ص 26)
در تفسیر نمونه نیز آمده است: ششمین و آخرین برنامه این گروه نیکوکار را چنین شرح مى دهد: کسانى هستند که در هنگام محرومیت و فقر، و به هنگام بیمارى و درد، و همچنین در موقع جنگ در برابر دشمن ، صبر و استقامت به خرج مى دهند، و در برابر این حوادث زانو نمى زنند: و الصابرین فى الباساء و الضراء و حین الباءس .