سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه پیش از آزمودنِ [کسی] تسلیم اطمینان شود، خود را در معرض هلاکت و عاقبت رنج آلود، قرار داده است. [امام جواد علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :207
بازدید دیروز :483
کل بازدید :2163912
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/18
12:12 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

خداوند به فرزندان آدم یک کرامت ذاتی داده است(اسراء، آیه 70) ولی از او خواسته تا این کرامت را با یک کرامت اکتسابی همراه سازد که از راه عبودیت تقوایی به دست می آید.(حجرات، آیه 13؛ بقره، آیه 21)

البته خداوند به عنوان پروردگار برای رسیدن انسان به این کرامت اکتسابی از مقام اکرم بودن وارد می شود و به انسان درس کرامت از راه قرآن می دهد(علق، آیه 3) و برای این که این قرآن کریم(واقعه، آیه 77) با کرامت آورده و نگه داری شود، گروهی همراه می کند که خودشان نیز کریم هستند(عبس، آیات 15 و 16) این گونه است که انسان با شرایطی ویژه در مسیر اکتساب کرامت دیگری قرار می گیرد و از کتابی بهره می برد که هیچ گونه انحراف و کژی و کژتابی در آن نیست و اصولا قابلیت آن را ندارد. از این روست که می فرماید: غَیْرَ ذِی عِوَجٍ(زمر، آیه 28)


95/6/13::: 2:8 ع
نظر()
  
  

در فلسفه از علل اربعه و چهارگانه سخن به میان آمده که شامل علت فاعلی، علت مادی، علت صوری و علت غایی است.

در قرآن علت فاعلی خلقت انسان را خداوند آفریدگار دانسته که در مقام پروردگاری نیز نشسته است و خالق و رب انسان است: وَاللَّهُ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ؛ خداوند شما را از خاکی آفرید، سپس از نطفه‌ای.(فاطر، آیه 11؛ غافر، آیه 67؛ انسان، آیه 2)

علت مادی را خاک و نطفه برآمده از همین عناصر خاکی دانسته و فرموده است: فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ ؛ ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه» [= چیزی شبیه گوشت جویده شده‌]، که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل تا برای شما روشن سازیم (که بر هر چیز قادریم.(حج، آیه 5؛ و نیز نگاه کنید: یس، آیه 77؛ نحل، آیه 4؛ کهف، آیه 37؛ مومنون، آیه 13؛ فاطر، آیه 11؛ غافر، آیه 67)

علت صوری همان صورت گری است که خداوند در انسان انجام داده و قرآن می فرماید: أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ؛ سپس آن را ایجاد و آفرینش تازه‌ای دادیم.(مومنون، آیه 14؛ و نیز می فرماید: هُوَ الَّذِى یُصَوِّرُکُمْ فِى الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَ?ءُ؛ او کسی است که شما را در رحمِ (مادران)، آنچنان که می‌خواهد تصویر می‌کند.(آل عمران، آیه 6؛ و نیز نگاه کنید: حجر، آیه 29، ص ، آیه 72)

اما علت غایی که همه این کارها برای آن انجام می شود و حکمت خلقت به شمار می آید، همان چیزی است که انسان باید برای آن تلاش کند تا وقتی با خداوند ملاقات می کند ملاقاتی بر اساس حکمت خلقت انسان یعنی عبادت باشد. خداوند درباره علت غایی خلقت انسان می فرماید: یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛ ای انسان! تو با تلاش و رنج بسوی پروردگارت می‌روی و او را ملاقات خواهی کرد!(انشقاق، آیه 6) و در جایی دیگر می فرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.(ذرایات ، آیه 56) ولی این عبادت به هدف دست یابی به اقسام تقوای سه گانه عام و خاص و اخص است: یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛ ای مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید.(بقره، آیه 21) و این گونه است که انسان به سبب تقوا به یقین سه گانه می رسد (تکاثر، آیات 5 و 7؛ واقعه، آیه 95) و در جایگاه خلافت الهی قرار می گیرد و در کمال به جایی می رسد که برتر از انسان نیست و مسجود همه فرشتگان می شود.(حجر، آیات  29 و 30؛  ص ، آیات 72 و 73)


95/6/8::: 2:26 ع
نظر()
  
  

خداوند در آیات 1 تا  سوره همزه به معرفی افرادی می پردازد که پول پرست و پول شمار هستند و تمام زندگی خود را وفق جمع مال و شمارش آن می کنند. خداوند می فرماید: وَیْلٌ? لِّکُلِّ هُمَزَةٍ? لُّمَزَةٍ ?لَّذِى جَمَعَ مَالً?ا وَعَدَّدَهُ? یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ?? أَخْلَدَهُ? ؛ وای بر همزه لمزه، کسی که مال را جمع می کند و به شمارش آن می پردازد و گمان می کند که مالش او را جاودانه می سازد.

برای شناخت دو واژه اصلی همّاز و لمّاز، باید به شناخت ریشه این کلمات توجه کرد. «همز» به معنای فشار آوردن، کوبیدن، راندن و دور کردن ، محکم زدن و بر زمین انداختن است. این واژه در اصل از فشار آوردن به شکم اسب و مهمیز زدن برای تازیدن و تاختن آن است. حرف اول در زبان عربی را «همزه» می گویند؛ زیرا بر خلاف الف این حرف از حروف با فشار ادا می شود. مهماز به معنای خار، سیخ ، سیخک و سیخونک زدن آمده است که خود بیانگر فشاری سخت و تیزی است که بر شخص از این راه وارد می شود.

در قرآن از «هَمْزُ الشیطان یا هَمَزَاتُ الشیطانِ» (مومنون، آیه 97) سخن به میان آمده که همان فشارها و وسوسه های شیطانی است که منجر به دیوانگی شخص می شود و انسان باید از آن ها به خداوند پناه برد.

اما «اللُّمَزَة» از لمز به معنای مشکل، پیچیده و مانند آن ها است. از این رو، به سخن پیچیده و معماگونه، لمز می گویند. هم چنین در فرهنگ عربی، به اشاره های لطیف و نازک چشم و گفتار آهسته به سبب همان پیچیدگی و مشکل در فهم نیز لمز می گویند. عیب گذاری و عیب جویی و عقب زدن و تندی کردن نیز بازتابی از همان لمزگویی و پیچیدگی گفتن و پیچیده و مشکل عمل کردن است که دیگران را ناتوان از درک محتوا و نیز واکنش در برابر کنش های لماز می کند؛ از همین روست که ظهور پیری نیز که نشانه ای از ناتوانی است به عنوان لمز در زبان و فرهنگ عربی یاد شده است.

خداوند در آیات سوره همزه با دو نام همز و لمز به معرفی کسی می پردازد که پول پرست است و آن را خدا خویش دانسته و جاودانگی را از آن می جوید. به نظر قرآن، هماز و لماز کسی است که در اندیشه جمع ثروت و شمارش آن است. بنابراین، نمی تواند هماز و لماز را کسی دانست که سخن چین و عیب جو است؛ بلکه چنان که قرآن خود تفسیر کرده ، کسی است که به ثروت اندوزی و شمارش آن اشتغال دارد. این فرد را هماز و لماز دانسته است ؛ زیرا به خودش سیخونک و مهمیز می زند و فشار سهمگین می آورد تا بیش تر ثروت اندوزی کند و در کسب و شمارش آن خسته نمی شود. پس هماز همان ثروت اندوزی است که به سیخونک و فشار سهمگین به تاخت و تاز در جست و جو و گردآوری ثروت است. هماز همان اسب تازی ثروت اندوز است. این فرد چنان به وسوسه های نفسانی و شیطانی می تازد که دیوانگی در تمام وجودش ظاهر می شود. پس هماز گرفتار جنون تاختن برای ثروت اندوزی است.

اما لماز آن کسی است که نمی توان سخن و رفتارش را فهم و درک کرد؛ زیرا چنان گرفتار جنون ثروت اندوزی و شمارش گری است که جز اعداد چیزی را نمی شناسد. وقتی سخن می گوید چون با اعداد سخن می گوید ، سخنش پیچیده و رمزگونه و معماگونه می شود. او با ریاضیات و حساب و عدد کار دارد و جز اعداد و ارقام نمی فهمد و نمی گوید. پس هماز ناظر به جنبه ثروت اندوزی و جمع مال و لماز ناظر به جنبه شمارش گری مال پرست اشاره دارد. به سخن دیگر، خداوند در آیات دوم و سوم همین سوره به تفسیر هماز و لماز نشسته و این دو اصطلاح را تفسیر و تبیین کرده است. هماز یعنی تازنده به فشاری سهگمین جهت ثروت اندوزی و لماز یعنی شمارشگر رازآلود مال و ثروت.


95/6/4::: 2:16 ع
نظر()
  
  

گاه در آیات قرآنی سخن از بهشتی است که انسان و جنیان در آن وارد می شوند. این بهشت به نزدیک بهشتیان آورده شده(تکویر، آیه 13) و ایشان با سلام و صلوات فرشتگان وارد آن می شوند.(واقعه، آیه 26)

اما گاه در قرآن سخن از انسان بهشت است؛ یعنی خود این انسان بهشت است نه این که بهشت را از جایی بیاورند یا او را داخل بهشت بکنند. این مرتبه از مقام انسانیت به کسانی اختصاص دارد که فراتر از اصحاب یمین در مقام سابقون و مقربون قرار گرفته اند. در این مرتبه دیگر ، بهشت بیرون از ذات ایشان نیست، بلکه خودشان بهشت هستند. خداوند درباره این افراد می فرماید: فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیمٍ؛ او روح و ریحان و بهشت نعیم است. نه آن که برای آنان روح و ریحان و بهشت نعیم باشد.(واقعه، آیه 89)

شخصی که روح شده خود دیگر آفریدگار روح در دیگران خواهد بود؛ کسی که ریحان شده خودش جان را به دیگران می بخشد و حرکت نرم پرورش را در موجودات فراهم می آورد. وقتی بهشت نعیم شد، خودش بهشت آفرین می شود. این همان مقام خلافت واقعی انسان است؛ زیرا انسان باید به جایی برسد که خلیفه خداوند شوند و مظاهر اسمایی الهی را در خود تحقق بخشد و در مقام مظهریت در مقام خلاقیت و ربوبیت قرار گیرد و بیافریند و بپروراند. این همان مقامی است که ابلیس خواهان آن بود و می خواست بدان دست یابد و چون نتوانست تلاش می کند تا انسان از آن محروم گردد؛ جایی که انسان روح و ریحان و جنت نعیم می شود و تا این جا در یک صیرورت و شدن های متوالی کمالی به جایی می رسد که یک انقلاب رخ می دهد انقلابی که در آیه 14 سوره زخرف این گونه بیان شده است: وَإِنَّا? إِلَى? رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ؛ و به راستی که ما به سوی پروردگارمان هر آینه منقلب می شویم.


95/6/2::: 5:28 ع
نظر()
  
  

عذرخواهی زمانی انجام می گیرد که شخص اشتباه و خطا وگناهش را پذیرفته باشد و بخواهد برای جبران آن کاری را انجام دهد. پس در عذر خواهی اموری را می توان دریافت که شامل: 1. پذیرش اشتباه و خطا و گناه؛ 2. اقرار و اظهار آن؛ 3. تلاش و کوشش برای جبران آن می شود.

البته عذرخواهی زمانی پذیرفته است که کار از کار نگذشته باشد و بتوان آن اشتباه و خطا و گناه را جبران کرد. به عنوان نمونه اگر کسی پیش از مرگ گناهی کرد و به پیشگاه خداوند رفته و عذر و پوزش خواسته و توبه و انابه و استغفار کرده به طور طبیعی چون در دنیا می توان جبران مافات کرد، عذرش پذیرفته است؛ اما اگر در شرایط احتضار و مرگ باشد و همانند فرعون در حال غرق شدن، دیگر عذرش پذیرفته نیست. خداوند درباره فرعون می فرماید: وَجَاوَزْنَا بِبَنِى إِسْرَاءِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیا وَعَدْوًا  حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِى ءَامَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَاءِیلَ وَأَنَا مِنَ لْمُسْلِمِینَ؛ ءَالْـانَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؛ و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم، پس فرعون و سپاهیانش از روى ستم و تجاوز، آنان را دنبال کردند، تا وقتى که در شُرف غرق شدن قرار گرفت، گفت: «ایمان آوردم که هیچ معبودى جز آنکه فرزندان اسرائیل به او گرویده‌اند، نیست، و من از تسلیم‌شدگانم.» اکنون؟ در حالى که پیش از این نافرمانى مى‌کردى و از تباهکاران بودى؟(یونس، آیات 90 و 91)

 خداوند در قرآن به یک قاعده کلی درباره عذرخواهی و زمان آن اشاره داشته و  می فرماید: وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّـَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الْـانَ وَلَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ  أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُولَئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا؛ توبه، نزد خداوند، تنها براى کسانى است که از روى نادانى مرتکب گناه مى‌شوند، سپس به زودى توبه مى‌کنند؛ اینانند که خدا توبه‌شان را مى‌پذیرد، و خداوند داناى حکیم است.و توبه کسانى که گناه مى‌کنند، تا وقتى که مرگ یکى از ایشان دررسد، مى‌گوید: «اکنون توبه کردم»، پذیرفته نیست؛ و [نیز توبه‌] کسانى که در حال کفر مى‌میرند، پذیرفته نخواهد بود، آنانند که برایشان عذابى دردناک آماده کرده‌ایم.(نساء، آیات 17 و 18)

بر همین اساس در جایی دیگر با اشاره به روز قیامت که دیگر جایی برای بازگشت و بازسازی و جبران مافات نیست، به عذرخواهی برخی اشاره کرده و می فرماید: فَیَوْمَئِذٍ لَّا یَنفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ؛ و در چنین روزى، [دیگر] پوزش آنان که ستم کرده‌اند سود نمى‌بخشد، و بازگشت به سوى حق از آنان خواسته نمى‌شود.(روم، آیه 57)

واژه « یُسْتَعْتَبُونَ» از ریشه «عتب» گرفته شده است. عتبه به درگاهی خانه و هر یک از پله های خانه گفته می شود. در سابق چون عذرخواهان به درگاهی خانه آمده و روی سکو و پله درگاهی خانه می نشستند تا رضایت و خشنودی شخص صاحب خانه را بگیرند و این گونه عذر خواهی کنند، به این عمل استعتاب می گفتند. البته عتاب و سرزنش نیز از همین ریشه است؛ زیرا راه سخت و پله پله ای را عتبه می گفتند و کسی که سرزنش می شد گویی از پله ها و راهی سخت رفته است. به هر حال استعتاب و عذرخواهی و پوزش خواهی تا زمانی که بتوان جبران کرد شدنی است و گرنه شخص نمی تواند با عذرخواهی کاری پیش برد؛ چنان که در هنگام احتضار و در قیامت چنین چیزی شدنی نیست.


95/5/31::: 4:59 ع
نظر()
  
  

به نظر می رسد که علم و دانش باید به عنوان یک امر مفید و سازنده تنها عامل صعود باشد، ولی از نظر قرآن، علم به عنوان نردبانی هم انسان را به بالا می کشد و هم می تواند به پایین بکشاند.

از نظر قرآن ، وقتی به کسی علمی داده شده و او عالم به چیزی شد می تواند با استفاده از آن علم هم خودش را بالا بکشد و هم پایین. کسانی که بخواهند از علم خویش به درستی بهره برند، با اندیشه ورزی و تعقل در آیات الهی، خداوند را در پیش و پس و همراه هر چیزی می بینند و این گونه است هر چیزی برای آنان آیت الله و نشانه خدا می شود و ارزش هر چیزی نیز به میزان همین نشانه بودن است. این افراد علم را نردبانی قرار می دهند تا به قله و چکاد عقل برسند: تِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ؛ آن امثال را برای مردم زدیم و تنها عالمان در آن تعقل کردند.(عنکبوت، آیه 43)

وقتی این دسته از افراد عالم در امور هستی که همه نشانه های الهی و آیات الله است، تعقل درست می کنند، در مسیر درست شدن و صیرورت قرار می گیرند؛ زیرا بر اساس آموزه های وحیانی اسلام: العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‌؛ عقل آن چیزی است که بدان خدای رحمان عبادت و پرستش شده و بهشت بدان کسب می شود.

اما گروهی از مردم به جای آن که علم ایشان موجب تعقل و صعود ایشان شود، موجب سقوط آنان می شود و از نردبان علم به سمت خلود در زمین پایین می روند، چنان که سامری و بلعم باعورا رفتند.(اعراف، آیه 167) این گونه است که خداوند درباره این علم می فرماید: أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ؛ خداوند آنان را بر پایه علم گمراهشان کرد.(جاثیه، آیه 23) چنین اشخاصی عالمانه و عامدانه گناه می کنند و با آن که یقین دارند جحد می ورزند و انکار می کنند.(نمل، آیه 14)


95/5/30::: 3:32 ع
نظر()
  
  

انسان دو قوه اصلی دارد که از آن به عقل نظری و عقل عملی تعبیر می کنند. در حقیقت انسان برای رسیدن و انجام هر کاری دو چیز نیاز دارد: جزم و عزم. جزم در حوزه اندیشه و پندار است و عزم در حوزه عمل و کردار.

انسان خردمند و عاقل در مرتبه اندیشه باید تلاش کند تا رهزنان پندار ره بر او نبندند و او را به گمراهی نکشانند؛ زیرا وهم و خیال دشمن برهان عقلانی هستند و با ورود در اندیشه و پندار اجازه نمی دهند تا یک قیاس عقلی و علمی شکل بگیرد و انسان به یک نتیجه یقینی و جزمی برسد به طوری که دیگر شک و گمانی در آن راه نیابد.

پس از این که انسان توانست از وهم و خیال برهد و با برهان یک قضیه جزمی را برای خود حل و فصل کند به مرحله عمل و کردار می رسد که باید این جا نیز مواظب باشد تا رهزنان مقام عزم وارد کار نشوند؛ زیرا در این مرتبه دو رهزن مهم و اساسی به نام های شهوت و غضب مانع جدی عمل هستند و نمی گذارند تا شخصی که به جزم در مقام پندار رسیده آن را اجرایی و عملیاتی کند؛ چنان که حضرت آدم(ع) با آن که در مقام پندار جزم داشت که میوه این درخت ممنوع است؛ ولی در مقام عمل، رهزن شهوت مانع آن شد تا به جزم خود عمل کند و عزم شکل گیرد. این گونه است که خداوند درباره ایشان می فرماید: وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا؛ پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم!(طه، آیه 156)

پس در مرتبه اندیشه و پندار و ذهن و عقل هماره انسان درگیر دو دشمن به نام ها خیال و وهم است و در مرتبه عمل و قلب و کردار با دو دشمن به نام های شهوت و غضب درگیر است. اگر بتواند بر این چهار دشمن غلبه کند می تواند در حوزه جزم و عزم موفق باشد.


95/5/30::: 12:21 ع
نظر()
  
  

خداوند روزی هر کسی را مشخص کرده و می دهد و در این میان اگر کسی بیش تر بخواهد باید تلاش کند و به تعبیر قرآن : ابتغوا من فضله؛ اگر بیش تر می خواهید و بغی و تجاوز از قسمت را می طلبید با خودتان آن زیادی را بجویید. این مطلب در آیات قرآنی به انواع گوناگونی بیان شده است مثلا در آیه 66 سوره اسراء می فرماید در دریا با کشتی برای فضل و زیادی روزی و رحمت حرکت کنید. واژه ابتغاء به معنای جستن در حقیقت از واژه بغی به معنای تجاوز از حدود برای کسب و دست آوری چیزی است که حق شما نیست؛ اما اگر فراتر از قسمت شما چیزی می خواهید که همان فضل و زیادی است، باید نوعی تلاش در قالب تجاوز و جستجوی بیش تر داشته باشید البته نه به معنای آن که این زیادخواهی شما به ظلم و تجاوز نسبت به حقوق دیگران باشد.

با آن که خداوند اصل را برای فضل خواهی بر تلاش و ابتغاء گذاشته است؛ اما مومنانی در درجات بالا راهی دیگر برای کسب فضل الهی در پیش می گیرند. اینان چون اهل تفویض و توکل هستند، دنبال تقوای الهی بوده و هماره با عبادت و اعمال صالح عبادی و انفاقی و مانند آن می کوشند تا متقی شوند.(بقره، آیه 21) این ها هماره به جای آن که خود را تحت نصرت الهی قرار دهند تحت ولایت الهی قرار می دهند و این گونه است که هماره به ذکر الله مشغول بوده و به نماز و قرآن و اعمال عبادی اشتغال دارند و مانند عالمان علم الهی بر آن هستند تا چیزی از دنیا ایشان را به خود مشغول نکند و از یاد خدا دور نسازد حتی اگر فضل الهی از رزق و روزی باشد. اینان به درجه ای می رسند که تنها بر زبان ایشان «یا الله» است. از این رو، بر اساس یک برنامه ریزی مشخص خداوند به آنان روزی نمی رساند و این طوری نیست که کارمند باشند و هماره در زمان مشخص حجم مشخصی درآمد داشته باشند، بلکه روزی آنان از مسیر ناگمانی ها می آید نه گمانه زنی ها. خداوند می فرماید: وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً  وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ؛ و هر کسی تقوای الهی را پیشه می گیرد خداوند برایش راه برونرفت قرار می دهد و از جایی که گمان نمی برد روزی می رساند.(طلاق، آیات 2 و 3)

این که برای آنان روزی از جایی می رسد که گمان نمی برند، برای آن است که هماره چشم به سوی خدا و دست خدا داشته باشند و هماره یا الله گفته و بگویند: رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر؛ پروردگارم به راستی که فقیر خیر توام.(قصص، آیه 24)


95/5/19::: 6:31 ع
نظر()
  
  

بسیاری از مردم می خواهند بدانند چگونه آدمی هستند. البته هر کسی خودش را بهتر از دیگری می شناسد و به تعبیر قرآن: الانسان علی نفسه بصیره؛ انسان به نفس خود بصیرت دارد.(قیامت، آیه 14) با این همه دوست دارد درباره ژرفای شخصیتی خود آگاه شود و بداند آدمی خیری است یا شری و به یک معنا عاقبت به خیر می شود، یا نمی شود؟

در روایات اسلامی درباره خودشناسی از راه نشانه شناسی روایاتی است که می تواند به انسان در باره خودشناسی و معرفت نفس و شخصیت خویش و حتی عاقبت به خیری و یا عاقبت به شری او اطلاعاتی دهد. جابر الجعفی می گوید: أبی جعفر (علیه السلام) قال: إذا أردت أن تعلم أن فیک خیرا فانظرإلى قلبک، فإن کان یحب أهل طاعة الله ویبغض أهل معصیته ففیک خیر والله یحبک وإن کان یبغض أهل طاعة الله ویحب أهل معصیته فلیس فیک خیر والله یبغضک، والمرء مع من أحب؛ امام باقر(ع) فرمود: هرگاه خواستی بدانی در تو خیر هست یا نه، پس به قلب خود بنگر! اگر دیدی اهل طاعت و دوستان خدا را دوست داری و اهل معصیت و دشمنان خدا را دشمن می داری بدان که در تو خیری هست و خدا تو را دوست دارد.» (وافیَ، ص90)

پس انسان با نگاهی به محبوب و مبغوض خودش می تواند عاقبت به خیری خودش را نیز به دست آورد؛ زیرا در روایات است که ایمان چیزی جز حب و بغض نیست؛ یعنی محبت به اطاعت و دوستان خدا و دشمنی نسبت به معصیت و دشمنان معصیت کار خدا: هل الایمان الا الحب و البغض.

اما درباره دیگرشناسی از راه نشانه ها روایاتی چندی است. از جمله مهم ترین روش شناخت محبت و دشمنی دیگران درباره خود، مراجعه به قلب خودت است. امام باقر(ع) می فرماید: اِعرِفِ المَوَدَّةَ فی قَلبِ أخیکَ بِما لَهُ فی قَلبِکَ؛ مودت خود در قلب بردارت را از آن چه در خودت نسبت به او داری بشناس.(تحف العقول : ص 295) امیرالمومنین امام علی (ع) می فرماید: سَلُوا القُلوبَ عَنِ المَوَدّاتِ ؛ فَإِنَّها شَواهِدُ لا تَقبَلُ الرُّشا؛ درباره دوستی و محبت دیگران از دلها بپرسدید؛ زیرا قلوب شاهدانی هستند که رشوه نمی پذیرند.(غرر الحکم : 5641 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 20، ص 332 ، حدیث 805.)

الحسن بن الجهم می گوید: سَأَلتُ الرِّضا علیه السّلام فَقُلتُ لَهُ :. .. جُعِلتُ فِداکَ ، أشتَهی أن أعلَمَ کَیفَ أنَا عِندَکَ ؟ قالَ : اُنظُر کَیفَ أنَا عِندَکَ؛ از امام رضا(ع) پرسیدم و به ایشان گفتم: فدایت شوم. دوست می دارم بدانم که من در نزد شما چگونه ام؟ حضرت فرمود: ببین من نزد تو چگونه ام.(عیون أخبار الرضا علیه السّلام : ج 2 ، ص 50 ، حدیث 192)


95/5/19::: 6:5 ع
نظر()
  
  

در قرآن از طیّ السماء سخن به میان آمده است. خداوند می فرماید: یَوْمَ نَطْوِى ?لسَّمَا?ءَ کَطَىِّ ?لسِّجِلِّ لِلْکُتُبِ  کَمَا بَدَأْنَا? أَوَّلَ خَلْقٍ? نُّعِیدُهُ?؛ در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم می‌پیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را بازمی‌گردانیم.(انبیاء، آیه 104)

واژه سجل فارسی و همان سنگ گل است و آن خشتی است که بر آن می نوشتند. در قدیم بر روی سنگ یا خشت می نوشتند تا محفوظ بماند. بعدها این واژه بر هر طوماری اطلاق شد که چیزی برای نگه داشت بر آن می نوشتند و می بستند تا این گونه محفوظ بماند.بنابراین، دیگر اختصاص به نوشته روی سنگ یا خشت نبود.(نگاه کنید: مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی ذیل واژه سجل)

اما طیّ به معنای پیچیدن است و این از پیچیدن مار به دور خود گرفته شده است. نقیض طیّ واژه نشر است. بنابراین گاه سخن از طیّ الکتب و گاه نشرالکتب است که در تضاد و تقابل یک دیگر هستند. خداوند در این آیه می فرماید که خداوند در آغاز جهان را در حالت طیّ داشته و سپس آن را نشر داده و قیامت نیز طی و نشر می کند؛ از این رو، می فرماید که همان طوری که اول آغاز کردیم دوباره همان گونه آن عمل را اعاده می کنیم. پس جهان نخست طی بود و سپس نشر شده و در آینده طی و نشر خواهد شد.

از این اصطلاح قرآنی، طی الارض به عنوان یک عمل انسانی خارق العاده ساخته شده است. طیّ الارض یعنی پیچیدن زمین، یعنی اگر خداوند آسمان را می پیچد، انسانی است که توانایی پیچیدن زمین را دارد؛ با این تفاوت که این عمل شخصی است و شخصی که طی الارض می کند، زمین را در زیر پایش جمع می کند و از نقطه ای به نقطه ای خودش را منتقل می کند یا چیزی را از جایی به جایی دیگر می آورد. این همان کاری است که آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان نبی(ع) انجام داده است: قَالَ ?لَّذِى عِندَهُ? عِلْمٌ? مِّنَ ?لْکِتَ?ابِ أَنَا? ءَاتِیکَ بِهِ? قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ? قَالَ هَ?ذَا مِن فَضْلِ رَبِّى ؛ امّا کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است.(نمل، آیه 40) البته از آیه قبل به دست می آید که چنین توانایی با کمی تفاوت برای عفریتی از جنیان نیز بوده است.

در آموزه های وحیانی اسلام آمده است که انسان به عنوان خلیفه الهی می تواند چهار عمل : 1. طی مکان؛ 2. طی زمان؛ 3. نشر مکان؛ 4. نشر زمان را داشته باشد. به این معنا که می تواند زمان را چون طوماری جمع کرده در روز عاشورا یا هر زمانی دیگر باشد؛ و یا زمان را نشر دهد و پنج دقیقه را به سال یا سالیان تبدیل کند و یا مکانی را نشر دهد و با آن که در یک اتاق تنگ و تاریک است، آن را به جهانی وسیع برای خود تبدیل کند.

نزدیک به این مساله برای کسانی است که خوشحال هستند و زمان برایشان زود می گذرد و یا ناراحت هستند که زمان دیگر می گذرد؛ البته این امر در طی و نشر زمان و مکان، احساس و تخیل نیست، بلکه واقعی است و همانند مرده یک روزه که به حقیقت صدسال عذاب دیده و یا مرده صدساله که تنها از بهشت یک بوس و کنار چشیده است؛ چنان که در روایتی از امیرمومنان(ع) در قبرستان نقل شده است.


  
  
<   <<   76   77   78   79   80   >>   >