سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه تنها با افراد بی عیب برادری کند، دوستانش اندک شوند . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :56
بازدید دیروز :483
کل بازدید :2163761
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/18
2:3 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

شکر واقعی همان شکر عملی است نه شکر زبانی. خداوند نیازی به شکر انسان ندارد و اگر از انسان خواسته می شود تا شکر نعمت به جا آورد، مراد و منظور همان شکر عملی است نه زبانی. به این معنا که از بنده خواسته می شود تا با استفاده درست از نعمت، شاکر واقعی نعمت الهی باشد. شکر زبانی تنها یادآوری این معنا است که ما چیزی را داریم که خداوند به ما داده و باید قدردان آن بوده و به درستی از آن استفاده کنیم.

به عنوان نمونه خداوند درباره شکر واقعی و حقیقی نعمت می فرماید: وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن? بُطُونِ أُمَّهَ?اتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیئْـ?ً?ا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَ?ارَ وَ?لْأَفْـ?ِئدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ؛ و خدا شما را از شکم مادرانتان -در حالى که چیزى نمى‌دانستید- بیرون آورد، و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، باشد که سپاسگزارى کنید.(نحل، آیه 78)

در این آیه بیان شده که خداوند ابزارهای شناختی و معرفتی را برای بشر شامل ابزار شنوایی و بینایی فراهم آورده و با استفاده از قلب و دل به عنوان قوه عاقله و مدرکه این امکان را فراهم آورده تا داده های ابزاری را تحلیل و تبیین کرده و با تفکر و تعقل، به کلیاتی دست یافته که از آن به علم و دانش یاد می شود؛ زیرا علم و دانش فراتر از داده هایی است که ابزارهای شناختی و معرفتی به آدمی می دهد. گوش و چشم اطلاعات را از بیرون دریافت کرده و به عنوان جزییات و قضایای شخصی به قوه ادراکی قلب می دهد و آن قلب است که آن را در قالب قضایای کلی سامان دهی کرده و علم و دانش را برای انسان موجب می شود. بنابراین، شکر نعمت آن است که از این دستگاه های شناختی و ابزارهای معرفتی برای کسب علوم و دانش کلی از جمله شناخت خدا، آخرت و معاد و حکمت زندگی استفاده کنید.


95/7/25::: 4:9 ع
نظر()
  
  

خداوند در آیه 11 سوره مومنون از وارثان بهشت فردوس سخن به میان آورده است و می فرماید: الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَ?الِدُونَ؛ همانان که بهشت فردوس را به ارث مى‌برند و در آنجا جاودان مى‌مانند.

می دانیم که وارث از میت ارث می برد و مالک داشته های مورث می شود. ارث در لغت بهره مندی از چیزی بدون رنج و مشقت و کار است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ذیل واژه ارث) از این روست که بهره گیری از مال دیگری پس از مرگش به سبب نسبت و خویشاوندی ارث نامیده شده است. کسی که جانشین مقام و منزلت دیگری شود نیز به یک معنا از او ارث برده است.

اینک پرسش این است که این مومنان بهشتی، بهشت فردوس را از چه کسی ارث می برند؟ و به تعبیر آیه 10 سوره مومنان «أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ» یعنی چه؟

به نظر می رسد که بهشت فردوس یکی از هشت بهشتی است که خداوند برای انسان آفریده است. این نوع از بهشت باید از ویژگی خاصی برخوردار باشد که قابل ارث بری است. فردوس که در زبان فارسی و یونانی از آن به پردیس یا پرادیس یاد می شود، به بوستان هایی گفته می شود که از نظم خاصی برخوردار هستند. باغ های ایرانی در کاخ های شاهی از جمله پردیس های معروف در دنیا است.

با توجه به برخی از روایات می توان گفت که این بهشت فردوس را مومنان از کافران به ارث می برند؛ زیرا خداوند برای هر جن و انسانی، بهشتی آفریده است؛ یعنی همان طوری که کودک پیش از تولدش، شیرش در پستان مادر آماده است، برای هر انسان و جنی، بهشتی آفریده شده است.

مومنان با اجتناب از محرمات و گناهان این بهشت را حفظ می کنند و با انجام واجبات به کیفیت آن می افزایند، اما کافران با گناهان خویش، آن را از میان می برند. از این روست که وقتی قیامت می شود، به کافران بهشتی که وعده داده شده را نشان می دهند و آنان با حسرت از دست دادن آن به سوی دوزخ رانده یا کشیده می شوند.

پیامبر(ص) می فرماید: «ما مِنْ اَحَد اِلاّ وَ لَهُ مَنْزِلٌ فِى الْجَنَّهِ وَ مَنْزِلٌ فِى النّارِ فَاَمَّا الْکافِرُ فَیَرِثُ الْمُوْمِنَ مَنْزِلَهُ مِنَ النّارِ وَ الْمُوْمِنُ یَرِثُ الْکافِرَ مَنْزِلَهُ مِنَ الْجَنَّهِ فَذلِکَ قَوْلُهُ اُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ هر کس ـ بدون استثناء ـ جایگاهى در بهشت و جایگاهى در دوزخ دارد، کافران جایگاه دوزخى مومنان را به ارث مى برند و مومنان جایگاه بهشتى کافران را.(«نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 31، مؤسسه اسماعیلیان قم، طبع چهارم، 1412 هـ ق؛ «مجمع البیان»، جلد 4، صفحه 257، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق؛ تفسیر «صافى»، جلد 2، صفحه 197، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق؛ «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 23، دار المعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق.)


95/7/25::: 1:2 ع
نظر()
  
  

 

روان شناسی در نظر ابتدایی، ناظر به روان شناسی آسیب و بیماری های روانی است؛ اما حقیقت روان شناسی، روان شناسی جامع و فراگیر است. به سخن دیگر، روان شناسی تنها روان درمانی یا آسیب شناسی روانی نیست؛ بلکه شناخت ماهیت انسان و روان آدمی و شخصیت کامل و متعادل است تا جهت گیری اندیشه و رفتار بدان سو باشد. شناخت آگاهی، احساسات، عواطف ، هیجانات و عواطف انسانی در حد کمال می تواند بسیار مفید و سازنده باشد. باید توجه داشت روان شناسی می بایست هر دو جنبه سقامت و سلامت و بیماری و صحت را در نظر بگیرد. شناخت جنبه های منفی و درمان  شفا دادن آسیب ها و اختلالات روان از یک سو و کمال رسانی انسان از سوی دیگر، هر دو باید هدف روان شناسی جامع و مانع باشد.

از آن جایی که قرآن، بر رساندن انسان به کمال تاکید دارد و شاخص های اصلی آن را بیان و برای تحقق آن برنامه ریزی کرد، اصل را بر تبیین شخصیت کامل و سالم قرار داده و سپس بر پایه آن، بیماران روانی و رفتاری را شناسایی  و راه درمان آن را بیان می کند.

یکی از مهم ترین راهبردهای قرآنی برای درمان بیماران روانی از کافران و منافقان و مشرکان و صاحبان دل های بیمار و فاسقان و فاجران هنجارشکن را معنادرمانی قرار داده است؛ زیرا بسیاری از مردم گرفتار نوعی بیهودگی و عبث در زندگی هستند که زندگی را برای آنان بی معنا کرده است. راهبرد شناختی در درمان این روان رنجورانی که گرفتار نابهنجاری رفتاری و فسق و فجور نیز هستند، معنادرمانی است که به زندگی آنان معنا می بخشد. قرآن بر این راهبرد بسیار تاکید دارد و بر این نکته توجه می دهد که زندگی لهو و لعب نیست و خداوند هستی را بی هدف و حکمت نیافریده؛ بلکه زندگی هدفمند و حکمت محور است و هر رخدادی در آن تامین کننده یک عنصر تکاملی و رشدی است. این گونه قرآن می کوشد تا به درمان این روان رنجوران بپردازد.

البته همدلی و همراهی که فراتر از همدردی است، برای عبور روان رنجوران از این بحران بسیار مهم و سازنده است. همدلی به معنای احساس مشترک و فهم وضعیت دیگری،  می تواند به روان رنجوران اطمینان دهد که وضعیت آنان قابل درک و فهم، ولی قابل تغییر و بهبود است. از این روست که اسوه های قرآنی و شخصیت کامل و انسان متعادل، از افراد بشر هستند که همه مشکلات و مصیبت ها را درک و فهم می کنند و انسانی همانند دیگران با این تمایز و فرق هستند که آنان توانسته اند، نواقص را جبران و مشکلات را برطرف و خود را به تعادل برسانند و شخصیت کامل را برای خود بسازند. قرآن از زبان پیامبران الهی تاکید دارد که آنان همانند دیگر بشر هستند ولی ارتباطی موجب شده تا راه راست را بشناسند و در آن مسیر گام برداشته و در طریقت شریعت اسلام به کمال رشد دست یابند و بتوانند یک سرمشق حسنه کامل و جامع شناختی و رفتاری برای دیگرانی باشند که می خواهند به چنین شرایطی دست یابند.

تلاش آنان در قالب معنادرمانی بر این عنصر اساسی سامان یافته که انسان در قبال خود، خدا و خلق مسئولیت هایی دارد که باید آن ها را بشناسد و با پذیرش و انجام تعهدات و مسئولیت های خود به کمال رشدی خود برسد و دیگران را نیز در این مسیر یاری رساند و سعادت جمعی را تامین و تضمین کند.

 


95/7/7::: 9:2 ع
نظر()
  
  

انسان ها نیازمند کسی هستند که خود دارای بصیرت و روشن بینی باشد و بتواند در فتنه ها همانند چراغ و راهنمای عبور و تکیه گاه قابل اعتماد عمل کند و انسان را از درون متشابهات و مشتبهات به محکمات برساند.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، این شخص همان پیامبر(ص) است؛ زیرا او دارای بهترین و برترین گفتارها و اعمال است(فصلت، آیه 33) و می تواند با تعلیم و تزکیه الهی خود، انسان را نجات بخشد.(جمعه، آیه 2؛ آل عمران، آیه 164)

صراط پیامبر(ص) یک بزرگراه راست و مستقیم است که خود دارای قوام و استحکام بوده و می تواند به تنهایی برپا بماند و دیگران را نیز به قوام برساند؛ زیرا مقوم نیز است.

البته در این راه پیامبر(ص) تنها نیست و پس از ایشان کسانی هستند که مسئولیت استمرار و ادامه دهنده این راه و طریقت به آنان نهاده شده است. این افراد همان ابناء و انفس ایشان هستند که در آیه 61 سوره آل عمران یعنی آیه مباهله بیان شده است.

خداوند این افراد که اتباع واقعی و حقیقی ایشان هستند، به عنوان اهل الذکر، ذوی القربی، و عالم به علم الکتاب و مانند آن ها یاد کرده و از تطهیر آنان از هر گونه پلیدی سخن گفته و به عنوان ادامه دهنده رسالت در قالب ولایت از آنان در آیاتی چون 59 سوره نساء و 3 و 55 سوره مائده و آیات دیگر سخن به میان آورده است.

از همین روست که فرمان می دهد تا این مطلب را در اشکال گوناگون ابلاغ کند که از جمله این ابلاغیه رسمی در باره آنان است: قُلْ هَ?ذِهِ سَبِیلِى? أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی؛ بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم(یوسف، آیه 108)،

این «مَنِ اتَّبَعَنِی» همان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) هستند که هماره انسان ها را به مسیر درست و راه خدایی دعوت می کنند و به عنوان داعی الی الله مردم را به خدا می خوانند. پس همان طوری که جنیان پذیرایی رسالت و سپس ولایت اولیای الهی شدند، و قوم خویش را بدان دعوت کردند، باید گفت: یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ؛ ای قوم دعوت داعی خدا را اجابت کنید و پاسخ مثبت دهید تا رستگار شوید.


95/7/7::: 2:25 ع
نظر()
  
  

قرآن یک حجت شرعی الهی است. از آن جایی که قرآن، قطعی الصدور است و می دانیم که خداوند آن را فرستاده و در همه مراحل به سبب حضور عصمت یعنی عصمت در تلقی و عصمت در حفظ و عصمت در ابلاغ، هیچ گونه خدشه ای به آن وارد نشده، می بایست اگر دلالت آن نیز قطعی بود به مفاد آن عمل کنیم و اما و اگر نیاوریم.

تاکید بر این که «اگر دلالت قطعی بود»، از آن روست که خداوند در قرآن بیان کرده است، آیات قرآنی به دو دسته محکمات و متشابهات تقسیم می شود. پس تا زمانی که متشابهات به محکمات ارجاع داده نشده نمی توان در دلالت به قطعیت رسید و تا زمانی که دلالت قطعی نشد نمی توان به مفاد آن عمل کرد. از آن جایی که آیات قرآنی متناظر و مثانی به یک دیگر هستند و بر هم تکیه دارند باید با تفسیر قرآن به قرآن، آن دلالت قطعی را به دست آورد. این جاست که باید شخص اهل فن باشد و بتواند دلالات قطعی را به دست آورد.

برای این که مفاهیم قرآنی به درستی فهمیده و درک شود، باید در گام نخست استماع کرد و خوب گوش داد و ارتباط میان آیات را به دست آورد که خود نوعی تفقه در دین است. از این روست که باید «نفر» و کوچی علمی داشت و با مراجع به مراکز تعلیم و تزکیه یعنی حوزه های علمیه پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از این مفسران و تبیین گران آموخت. حدیث و روایت و سنت و سیره به عنوان ابزاری در دست ما برای شناخت آن تفسیر و تبیین اهل بیت(ع) است. البته آن جا نیز باید از همان شیوه علمی و اصولی بهره برد که درباره قرآن بیان شده است. با این تفاوت که قرآن «قطعی الصدور و در برخی از موارد ظنی الدلاله» است؛ اما نقل روایی، «ظنی الصدور در برخی از موارد یعنی اخبار غیر متواتر، و قطعی الدلاله در برخی از موارد» است.

خداوند به مومنان هشدار می دهد که در صورت استماع و کشف حقیقت دیگر حق ندارید بگوید: قرآن چنین گفت، من چنین می گویم؛ بلکه باید به مفاد قطعی آن عمل کنید. از این روست که خداوند فرموده است: وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا؛ و هنگامی که قرآن قرائت می شود،پس به دقت گوش کنید و در برابر محتوای آن سکوت و خاموشی در پیش گیرد. (اعراف، آیه 204) این انصات به معنای خاموشی هم به مفهوم ظاهری آن است و هم به مفهوم آن است که اما و اگر نیاورید و آن محتوا و مفاد را باور و عمل کنید.

همین رویه را جنیان مومن انجام دادند. خداوند درباره آنان می فرماید: إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا؛ هنگامی که گروهی از جنّ را به سوی تو متوجّه ساختیم که قرآن را بشنوند؛ وقتی حضور یافتند به یکدیگر گفتند: «خاموش باشید و بشنوید!» و هنگامی که پایان گرفت، به سوی قوم خود بازگشتند و آنها را بیم دادند!(احقاف، آیه 29)

از این آیه به دست می آید که آنان وقتی گوش دادند و استماع کردند، آن را پذیرفتند و دیگر قول و حرفی نداشتند؛ زیرا حجیت آن را پذیرفته بودند. از این روست که پس از آن با عنوان یک حجت قطعی به سوی قوم خویش می روند و آنان را بیم می دهند. یک طلبه علوم اسلامی نیز وقتی به حوزه علمیه می رود و درس می آموزد و تفقه در دین می کند، باید آموزه های قرآنی و روایی قطعی را حجت دانسته و به میان قوم خود برود و آنان را انداز کرده و بیم دهد.(توبه، آیه 122) در آن جا نباید گفت: قرآن این را گفت و من یا فلان دانشمند چنین گفت. بلکه باید بگوید: قرآن چنین گفت و بدان عمل کند.


95/7/6::: 4:50 ع
نظر()
  
  

روان شناسی نوین، برآیندی از فلسفه عقلی و رفتارشناسی تجربی است. البته در برخی از رویکردهای روان شناسی، گرایش ذهنی و فلسفی پر رنگ تر و در برخی از رویکردها، گرایش رفتارشناسی تجربی قوی تر است. بر این اساس، روان شناسی شخصیت، گاه بر رویکرد رفتار شناسی به شناخت ماهیت انسان می پردازد و حتی مباحث فلسفی و ذهنی و شناختی را به طور کامل نادیده می گیرد؛ در حالی که گاه دیگر، بر رویکرد شناختی وذهنی تکیه می کند و بر آن است تا رفتارشناسی بر اساس آن تحلیل نمایند و ماهیتی از انسان با رویکرد عقلی – فلسفی ارایه دهد و شخصیت انسانی را تبیین نماید.

رویکردهای عمومی در روان شناسی شخصیت، بر عامل هشیاری تکیه دارد؛ زیرا از علوم تجربی و آزمایشگاهی سرمشق گرفته است. در این رویکرد، تحلیل رفتار و تاثیر آن بر ذهن و روان تاکید دارد؛ یعنی بر محرک های بیرونی که بتوان با دستکاری آن ، فرآیندهای روانی و ذهنی را تحت تاثیر قرار می دهد، متمرکز است. این نوع روان شناسی، کم تر به ماهیت فلسفی انسان و روان یعنی شخصیت توجه دارد که به حوزه ناهشیار، غیر قابل آزمایش و با جنبه های فلسفی و ذهنی مرتبط است. از نظر این رویکرد همانند رفتارگرایان، اگر قرار باشد روان شناسی یک علم تجربی باشد، باید فقط روی جنبه های ملموس ماهیت انسان که بتوان دید، شنید، ثبت کرد و اندازه گرفت، تمرکز کرد؛ یعنی فقط باید بر رفتار آشکار  و نه حتی هشیاری می توان تکیه کرد.

البته از آن جایی که این روش نمی تواند پاسخ هایی بسیاری به مسایل و بلکه مشکلات و معضلات انسان بدهد و بیماران روانی را درمان قطعی کند، هماره مورد نقد بوده است. مجموعه کنونی روان شناسی از رویکردهای گوناگون سود می جوید تا تصویری کامل از انسان کامل ارایه دهد تا بتوان بر اساس آن یک شاخص برای سلامت و بیماری در اختیار داشته باشد.

در رویکردهای پیشرفته روان شناسی، شناخت کامل هر چند تنها درقالب فرضیه ها و یا نظریه های نیم بند ارایه می شود، از تعمیم پذیری مطلق پرهیز می کند و می کوشد تا حد امکان فرضیه هایی را ارایه دهد که دامنه آن گسترده تر و فراگیرتر باشد.

وقتی شما با فردی مواجه می شوید او را شخصیت سالم یا عالی توصیف می کنید؛ زیرا از نظر شما صفاتی چون مهربانی، خردمندی، خوشبینی، معاشرتی، قابل اعتماد، شکیبا، بردبار، سخاوتمند، بخشنده، گشاده رو، خوشخو، پارسا، نیرومند، شجاع و دیگر صفات و فضایل مثبت اخلاقی که در قالب محاسن و مکارم اخلاقی در آیات و روایات بیان شده، در او یافت می شود، پس چنین شخصی، انسانی سالم و مثبت و عالی است که انسان دوست دارد اگر همانند او نشده است؛ ولی بخواهد با او همکار ، همسر، دوست و مانند آن باشد.

در برابر شخصیت وحشتناک کسی است که انسانی پرخاشگر، منزوی، نامهربان، تندخو، جاه طلب، کینه جو، حسود، ترسو، بدبین، ناشکیبا، خودنما، خودشیفته، تندمزاج، دمدمی ، وسواس، طعنه زن، ستمگر، مستکبر و مانند آن است که انسان دوست ندارد هیچ گونه رابطه ای با او داشته باشد.

البته شخصیت آن چنان پیچیده است که نمی توان به سادگی شناخت و بر اساس آن قضاوت کرد؛ زیرا انسان ها در موقعیت های مخلتف و در ارتباط با افراد متفاوت، بسیار پیچیده و تغییرپذیر هستند. از سوی دیگر، عوامل بسیاری در سازه شخصیت انسانی تاثیر دارد که همین خود موجب پیچیدگی شخصیت انسان می شود.

از نظر قرآن، برای شناخت شخصیت می توان از رفتارشناسی بسیار سود برد؛ زیرا هر کسی بر اساس شخصیت و شاکله آن، رفتار می کند؛ چرا که رفتار همان برآیند برونی، شخصیت باطنی و ملکوتی است. خداوند می فرماید: کل یعمل علی شاکلته؛ هر کسی بر اساس شاکله و شخصیت خودش عمل و کار می کند.(اسراء، آیه 82)

آموزه های وحیانی قرآن بر این تاکید دارد که شخصیت انسان، از مجموعه فلسفی چون هستی شناختی، جهان بینی، بینش ها و نگرش ها، بخش های هشیار و ناهشیار و شناخته شده و ناشناخته شکل گرفته است و این مجموعه فلسفی و باطنی و ذهنی است که رفتار انسان را مدیریت و مهار می کند و جهت و سو می دهد. عقاید، عواطف، احساسات و حتی رفتارها، شاکله شخصیت و ماهیت انسانی را تحت تاثیر قرار داده و سازه شخصیت را شکل می دهد و می سازد. ما در طول عمر خویش با انواع تجربیات، یادگیری و عوامل دیگر، شخصیت خود را می سازیم؛ چنان که برخی از عوامل موروثی، الهامات فطری و غرایز نیز نقش تعیین کننده در سازه شخصیت دارد.

البته شخصیت انسان، دارای ویژگی های با داوم و ثابت و پایدار و یا نسبت پایدار و مقاوم در تغییرات ناگهانی است و نیز ویژگی های منحصر به فرد و متاثر از قومیت و فرهنگ و گفتمان های حاکم بر هر جامعه و نیز متاثر جنسیت و مانند آن ها است.


95/7/5::: 8:24 ع
نظر()
  
  

در قرآن از مردم خواسته شده تا گروهی با هم بروند و دین را یاد بگیرند و به میان همزبان ها و اقوام خویش برگردند و بر اساس همان فرهنگ قومی و ابزارهای آن به تبلیغ دین و اسلام بپردارند. این مطلب را خداوند در قرآن با اصطلاح نفر مورد تاکید قرار داده است.

واژه «نفَر» را به معنای کوچ گفته اند. ریشه این کلمه همان «نفَر» است که برای شتر اطلاق می شود؛ زیرا شتر گروهی است که در یک ردیف پشت سر هم قرار می گیرند و کوچ و حرکت می کنند. پس «نفَر» به فتحه فاء به معنای یکی از گروه کوچ رو است. از همین رو، به گروهی از انسان ها یا شترها که در یک صف پیش سر هم راه می روند و کوچ می کنند، و از دور به چشم می آیند، نفر می گویند؛ همان طوری که مسافر با بیرون رفتن در بیرون شهر به چشم می آید و آشکار می شود، این گروه ها در قالب نفر این گونه هستند. هم چنین این گروه «نفر» چون هدف و سازماندهی دارد، یک گروه با هدف نیز هستند. پس عناصری چون 1. گروه بودن، 2. نظم و ردیف و ساماندهی داشتن، 3. هدف مندی؛ 4. ظهور و بروز آشکار داشتن از مولفه های تحقق «نفر» است.

خداوند از «نفَر» به معنای گروهی از جنیان در آیه نخست سوره جن سخن به میان آورده است که برای شنیدن قرآن در محضر پیامبر(ص) حاضر شده و صف بسته بودند: إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ. اینان پس از شنیدن از آن منطقه کوچ کردند و رفتند تا قوم خویش را انذار کنند.

خداوند از گروهی از هر قوم و طائفه خواسته تا برای کسب آموزه های دینی کوچ کنند و همانند سربازان ارتش که در صف حرکت می کنند و می روند، اینان نیز بروند و یاد بگیرند و انذار کنند و بترسانند ، چنان که یک گروه سرباز این کار را با دشمن انجام می دهد: فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُوا؛ پس چرا از هر فرقه ای از شما، طائفه ای با هم کوچ نمی کند تا بروند با هم دین را تفقه کرده و ژرف در آن بیاندیشند و سپس برای انذار برگردند؟!

در این آیه به این نکته توجه داده شده که باید گروه با هم خبر دهند تا تاثیرگذار باشد؛ زیرا مردم به حرف یک نفر بسنده نمی کنند. اصولا در امور دین، سخن یک نفر نمی تواند حجت باشد و تاثیرگذار، مگر آن که آن یک نفر دارای معجزه قوی هم چون پیامبر(ص) باشد. خبر واحد آن چنان تاثیر نمی گذارد که خبر موید به گروه.


95/7/5::: 5:13 ع
نظر()
  
  

خداوند در قرآن به آدمی هشدار می دهد که آتش دوزخ همه هستی دوزخی را در بر می گیرد؛ زیرا فکر و رفتارش است که دوزخ را می سازد؛ پس انسان هم از درون می سوزد و هم از برون. افکار و اندیشه هایش در درون شعله می گیرد و گر می کند و می سوزاند، و اعمالش از برون او را هم چون جامه در بر می گیرد و سرادق می شود و بر او خیمه و چادر می زند. این آتش الهی که سوخت جهنم است در درون سینه ها گر می گیرد: نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ.(همزه، آیه 6 و 7)

و از سوی دیگر، چون عدالت خور و از قاسطین بود، خودش سوخت و هیزم جهنم می شود و دیگران و خودش را نیز از بیرون می سوزاند: وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً.(جن، آیه 15)

در قرآن بیان می شود که دوزخ گاه به دوزخیان عرضه می شود: جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً(کهف، آیه 102) و گاه این دوزخیان هستند که بر دوزخ عرضه می شود: وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ(احقاف، آیات 20 و 34؛ غافر، آیه 46)

در قیامت همه چیز دارای حیات بوده و زنده است و از همین رو همه آخرت از جمله دوزخ امور می فهمد و ادراک می کند. از این روست که دوزخ وقتی دوزخیان را از راه دور می بیند، اینها را می شناسد و غیظ می کند و زفیر می کشد: إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً.(فرقان، آیه 12)

در دنیا این مساله به سبب پرده ای که بر حواس ادراکی ما و یا بر قوه ادراکی ما یعنی قلب است(ق، آیه 22)، برای ما محسوس نیست و درک نمی کنیم که همه آنها دارای نوعی ادراک و فهم هستند؛ ولی آخرت صرف حیات و محض و بحت زندگی است: إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ(عنکبوت، آیه 64) از همین رو، دوزخ درک کاملی از انسان دارد.


  
  

چه نیروها و عواملی در شکل گیری شخصیت نقش دارد؟ روان شناسان به عواملی چون: وراثت، محیط، یادگیری، هشیار، ناهشیار، عامل رشدی و عامل والدین.

1.       عامل وراثت: به نظر می رسد که برخی از بیماری های روانی همانند بیماری های بدنی از طریق وراثت به فرزندان منتقل شده و در شخصیت آنان تاثیر مستقیم به جا می گذارد. به عنوان نمونه برون گرایی، درون گرایی، گشودگی، تهییج پذیری، معاشرتی بودن به عامل وراثتی بستگی دارد. در روایات بسیاری به نقش وراثت توجه داده شده است. از این روست که در انتخاب همسر، افزون بر خصوصیات همسر، به خصوصیات و صفات خانواده بلکه عشیره و قبیله توجه داده شده است. امیرمومنان(ع) به برادرش فرموده تا زنی برایش انتخاب کند که فرزندانی شجاع به دنیا آورد. بعد از شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، علی بن ابی طالب علیه السلام برادرش عقیل را ـ که آشنا به علم نسب شناسی عرب بود ـ فرا خواند و از او خواست که برایش همسری از تبار دلاوران برگزیند تا پسر دلیری برای مولا به ارمغان آورد. عقیل، فاطمه کلابیه را برای حضرت برگزید که قبیله و خاندانش، بنی کِلاب، در شجاعت بی مانند بودند. عقیل به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: «در میان عرب از پدرانش شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود». خداوند در آیه 27 سوره نوح به مساله وراثت و محیط تربیتی توجه می دهد و نقش آن را در شکل گیری شخصیت افراد بسیار مهم می داند. این گونه است که در محیطی نابهنجار، فرزندان از نظر اعتقادی کافر و از نظر رفتاری فاجر می شوند و شخصیت آنان این گونه شکل می گیرد: و لایلدوا الا فاجرا کفارا؛ اینان به دنیا نمی آورند مگر فاجر و کفار؛ 

2.      عامل محیط: محیط نقش موثری در شکل گیری شخصیت دارد. از نظر قرآن، محیط های متفاوت دختر و پسر در شخصیت آنان بسیار موثر است. از این روست که خداوند می فرماید: أو من ینشّأ فی الحلیة و هو فی الخصام غیر مبین؛ آیا همان که در زیور نشو و نما می یابد و هنگامه خصومت روشنگر نیست.(زخرف، آیه 18) در حقیقت نوع پرورش یافتن دختر در محیط نرم و آراسته به دور از خشونت و فشارهای اجتماعی موجب می شود تا در استدلال ناتوان و نارسا شود؛ اما اگر دختران نیز در محیطی همانند پسران رشد کنند همانند آنان خواهند. خداوند در آیاتی از جمله 27 سوره نوح به این مطلب توجه داده و فرموده است: و لایلدوا الا فاجرا کفارا؛ اینان به دنیا نمی آورند مگر فاجر و کفار. از نظر قرآن هر چند، وراثت نقش مهمی دارد، ولی محیط تربیتی می تواند در همان آغاز تغییرات شگرفی را در جهت مثبت یا منفی در آن ایجاد کند. تغییرات اجتماعی شگرف مانند جنگ و صلح، انقلاب و ثبات می تواند تاثیرات خود را به روشنی در شکل گیری شخصیت نشان دهد. معیارها و گفتمان های حاکم و فرهنگ زمانه نقش تعیین کننده ای دارد؛ بسیاری از مردم تحت تاثیر محیط بیرونی از فرهنگ ها و گفتمان ها، تقلید را آغاز کرده و افکار و رفتار خود را سامان می دهند.

3.      یادگیری: خداوند در آیاتی از جمله آیات 164 سوره آل عمران و 2 سوره جمعه بر نقش تعلیم وتربیت یعنی یادگیری در شکل گیری شخصیت تاکید دارد. اگر نیروهای اجتماعی و محیطی در شکل گیری شخصیت نقش دارد، این تاثیر از راه یادگیری است. از نظر قرآن حتی جنبه های فطری انسان تحت تاثیر یادگیری تقویت و تثبیت یا تغییر کرده و کارکرد آن مختل می شود.(شمس، آیات 7 تا 10؛ روم، آیه 30 و آیات دیگر) از نظر قرآن افکار خرافی و رفتارهای نابهنجار از طریق نقل و تقلید آموخته می شود و این نیز بر نقش یادگیری تاکید دارد. این نیز همان یادگیری از راه مشاهده است.(ملک، آیه 10 و آیات مرتبط با مساله تقلید) تقلید مثبت که همراه با تعقل است، مورد تاکید بوده و خداوند در آیات 4 و 6 سوره ممتحنه و 21 سوره احزاب می فرماید مومنان باید از پیامبر(ص) به عنوان اسوه حسنه تقلید و پیروی کرده و او را سرمشق قرار دهند. از نظر قرآن تعلیم و تربیت ضروری است؛ زیرا انسان ها با یادگیری می توانند از نظر فکری و رفتاری مثبت و یا منفی شوند: فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و کفلها زکریا (سوره آل عمران، آیه 37) پس کفالت شخصی چون زکریا موجب شده تا مریم(س) در شرایط نیک رشدی سازنده داشته باشد.

4.      والدین: نقش والدین در امتداد نقش وراثت تفسیر و تحلیل می شود، با این تفاوت که نقش والدین قوی تر و سنگین تر از نقش وراثت های دور اقوام و خویشاوندان است. در آیه 27 سوره نوح به این نکته نیز توجه داده شده است. خداوند مسئولیت تربیت و تعلیم فرزندان را به والدین واگذارکرده است.(تحریم، آیه 6) عزت نفس، احساس خودمختاری، اضطراب و آرامش و مانند آن ها از طریق والدین پدید می آید. بینش ها و نگرش های والدین نقش تاثیرگذاری در بینش و نگرش کودک و شخصیت او دارد؛

5.      رشد: در آیات قرآنی به مساله رشد به عنوان عامل شکل گیری شخصیت توجه داده شده است. از نظر قرآن، شخصیت کودک از پیش از شکل گیری نطفه و در طول رشد آن تا کودکی تا نوجوانی و میانسالی و مانند آن ها نقش تعیین کننده ای دارد. به نظر قرآن، سن چهل سالگی سن تثیبت شخصیت است.(احقاف، آیه 15)

6.      هشیاری: هشیاری و بخش بیرونی از کوه یخ ، نقش تعیین کننده در شکل گیری شخصیت دارد؛ زیرا انسان بر اساس تعقل و تفکر و هوش که بخش هشیار و آشکار اوست ، فعالیت می کند.(ملک، آیه 10 ) بخش هوشیار همانند بخشی تفویضی و اختیاری آدمی است. عملکردهای عقلانی و احساسی ما بیشتر تحت تاثیر این بخش است.

7.      ناهشیار: عامل ناهشیار مجموعه ای از غرایز، فطریات و حتی الهاماتی است که انسان را مدیریت می کند و ما از آن به بخش جبری انسان یاد می کنیم؛ زیرا انسان میان جبر و تفویض زندگی می کند. در آیات قرآنی از جمله آیات 22 و 23 که به مساله ام الکتاب و اقدار و مقدرات سخن به میان آورده، به این بخش توجه می دهد که شخصیت انسانی را شکل می دهد. بسیاری از رفتارهای ما تحت تاثیر ناهشیار است. در رویا ما به بخش ناهشیار خود بیش تر ارتباط برقرار می کنیم. این بخش دو سوم از کوه یخی را تشکیل می دهد که تنها یک سوم آن روی آب دیده می شود و بخش هشیار ما شکل می دهد.

 


95/7/4::: 7:35 ع
نظر()
  
  

از نظر آموزه های وحیانی اسلام، حقیقت محمدی(ص) در مقام عماء به عنوان مظهر نخستی است که مجرای فیض الهی به همه ما سوی الله است. این بدان معناست که همه صفاتی الهی که صفات فعلی است و ما سوی الله به آن ظهور یافته را حقیقت محمدی (ص) دارا است. بنابراین، درخواست «زیادت علم» که مراد همان علم اسمایی (بقره، آیه 31) است بی معنا خواهد بود؛ زیرا درخواستی لغو و تحصیل حاصل است.

اما از آن جایی که خداوند فرمان داده و از پیامبر(ص) خواسته تا زیادت علم را از پروردگارش که رب العالمین است بخواهد، دانسته می شود که تحصیل حاصل نیست و یک زیادتی است که باید تحقق یابد. اما این زیادت در چیست؟

به نظر می رسد که این زیادت برای افاضات جدید در مظاهر جدید اسمایی است که پیش از آن مستاثر بوده است؛ چرا که برای خداوند اسامی مستاثر بسیاری است که هنوز ظهور و بروز نیافته است و درخواست زیادت علم یعنی علم اسمایی به معنای درخواست مظهریت در اسمای دیگری است که می تواند ظهور کند و شانی دیگر از شئونات الهی را به نمایش و فعلی از صفات الهی را بروز و ظهور دهد. درخواست پیامبر(ص) به زیادت علم، به معنای درخواست صفات و اسمایی است که با ظهور آن، حقایق دیگری در هستی پدید می آید و عوالم جدیدی شکل می گیرد؛ زیرا این حقایق و عوالم از مجرای فیض یعنی پیامبر(ص) باید تحقق یابد و تا پیامبر(ص) مظهر این اسم و صفت نشود، آن اسم و صفت در عوالم ظهور و بروزی نخواهد داشت. فرمان به درخواست، یک فرمان تشریعی نیست، بلکه حقیقت آن فرمان تکوینی است و پیامبر(ص) به این کار اقدام کرده و می کند؛ زیرا به عنوان صادر نخست باید این مسئولیت را به عهده گیرد و انجام دهد. مقامی که در تفسیر و تحلیل ابلیس، از آن به مقام علیین یاد شده است.(ص، آیه 75) این فرمان شباهتی به فرمان خداوند برای حضرت آدم(ع) به عنوان خلیفه الله است. در حقیقت این فرمان، نوعی جعل در تکوین است مانند همه جعلناهایی است که در قرآن برای حقایق تکوینی بیان شده است.


  
  
<   <<   71   72   73   74   75   >>   >