انسان وقتی از چیزی لذت می برد به شادی هیجانی نیز می رسد. عوامل لذت آفرین می تواند مادی و غیر مادی باشد. در قرآن آمده است که خداوند شرابی طهور برای مومنان فراهم آورده که بدون آن که مست کند و عقل را زایل نماید، آنان را به لذتی وصف ناشدنی می رساند: وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ؛ و نهرهای از شراب در بهشت روان است که نوشندگان آن لذت می برند.(محمد، آیه 47) و در جایی دیگر می فرماید: بَیْضَاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ. لَا فِیهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا یُنْزَفُونَ ؛ [باده اى] سخت سپید که نوشندگان را لذتى [خاص] مى دهد . نه در آن فساد عقل است و نه ایشان از آن به بدمستى [و فرسودگى] مى افتند (صافات، آیات 46 و 47)
از اموری که شادی هیجانی را موجب می شود التذاذ شهوانی جنسی است. خداوند در دنیا و آخرت آن را مهم ترین محبوب شهوانی و لذت آفرین بشر دانسته است.(آل عمران، آیه 14؛ صافات، آیات 48 و 50 و آیات بسیار دیگر)
بسیاری از مشکلات مردم در جامعه امروز و دیروز به همین مساله بستگی داشته و دارد. انسان برای رسیدن به شادی و سرور نیازمند عواملی است. از جمله ابزارها و عوامل شادی آفرین، لذت جنسی است. تعادل در این زمینه از نظر قرآن موجب رهایی از اضطراب و رسیدن به ساحل سکونت و آرامش و موجبات جلب رحمت و مهر است.(روم، آیه 21)
اما همین عامل آرامش و سرور می تواند موجب اضطراب و تشویش و اختلال و در نهایت اختلاف در زندگی شود. بررسی ها نشان می دهد که از هر چهار مرد، یک نفر به اوج جنسی نمی رسد و لذتی از عمل جنسی نمی برد و همین موجب می شود تا برای ارضای شهوت مسیر دیگری را بپیماید. در این میان وضعیت زنان بدتر است؛ زیرا از هر چهار زن یک نفر تنها لذت جنسی را به طور کامل تجربه می کند؛ زیرا عامل لذت آفرین رفتار صحیح و درستی جنسی همسر است که به درستی انجام نمی گیرد. این گونه است که هر یک از دو طرف جنسی با مشکل رو به رو شده، و گرفتار اسراف و زیاده روی می شوند. این زیاده روی در رفتارهای جنسی تا جایی پیش می رود که شخص به هم جنس گرایی گرایش می یابد. خداوند می فرماید: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ؛ شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان درمى آمیزید آرى شما گروهى تجاوزکارید.(اعراف، ایه 81) این گونه است که لواط در مردان و مساحقه در زنان رواج می یابد و هلاکت را برای جامعه به ارمغان می آورد. امام صادق(ع) می فرماید: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ الْمُتَشَبّهِینَ مِنَ الرّجَالِ بِالنّسَاء وَ الْمُتَشَبّهَاتِ مِنَ النّسَاء بِالرّجَالِ قَالَ وَ هُمُ الْمُخَنَّثُونَ وَ الَّاتِی یَنْکِحُ بعْضُهُنَّ بَعْضاً وَ آًنَّمَا أَهْلَکَ اللَّهُ قَوْمَ لُوطً حِینَ عَمِلَ النّسَاء مِثْلَ مَا عَمِلَ الرّجَالُ یَأْتِی بَعْضُهُمْ بَعْضاً؛ پیامبر(ص) همانندسازان از مردان به زنان و زنان به مردان را معلون و دور از خدا و مغضوب دانسته است. امام صادق(ع) در ادامه فرموده است: و آنان مخنث و کسانی هستند که با هم جنس جمع می شوند؛ و جز این نیست که خداوند قوم لوط را هنگامی که زنان ایشان مانند مردان ایشان گرایش به هم جنس گرایی پیدا کرده اند، هلاک کرد. (احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج1، ص113.)
البته بسیاری از زنان گرفتار مساله «شغف» می شوند که مرحله بالاتر از شعف و سرخوشی است؛ زیرا مراودات با مردان دیگر، این بستر را برای ایشان فراهم می آورد که محبت را در جایی دیگر غیر از همسر گدایی کنند و آمد و شد و بگو و بخند با مردان ایشان را سرمست عشق و شهوتی می کند که زلیخا بدان گرفتار شد.(یوسف، آیه 30)
بر اساس آیاتی از قرآن از جمله آیه 5 سوره حج و آیه 14 سوره مومنون، تاثیر تن بر روان بسیار شگفت انگیز و بسیار مهم و اساسی است؛ زیرا این تن تا زمانی که به بلوغ نهایی نرسیده باشد، روان تحقق و حقیقت خارجی نمی یابد. خداوند از فرآیند رشدی تن از نطفه تا گوشت جویده و مانند آن ها سخن به میان می آورد. وقتی تن به بلوغ کامل رسید، در آن صورت، از سوی خداوند «انشاء خلقا آخر» انجام می شود. در حقیقت در تمامیت و کمالیت تن است روان شکل می گیرد که خود یک تحول باور نکردنی همانند تبدل کم به کیف است؛ از این روست که قرآن از آن ، به انشاء خلقا آخر یعنی ایجاد خاص با خلقتی دیگر تعبیر می کند. پس خلقتی در مقام بدن و تن انجام شده و آفرینش و خلقتی دیگر در مقام روان.
نکته کلیدی در این آیات ، تاکید بر این مطلب است که با بلوغ تن، بستری برای آفرینش روان پدید می آید. پس دیگر آن تن ، آن تن سابق نخواهد بود؛ بلکه دارای روانی است که همان روح دمیده الهی در فرد است.(سجده، آیه 9)
این مجموعه که با آن نوعی ترکیب است، ولی اگر به دقت نگریسته شود از نوعی بساطت و وحدت نیز سود می برد؛ زیرا تن هرگز بدون روان و روان هرگز بدون تن نخواهد بود، بلکه هماره نیاز به تن دارد؛ هر چند که این نیاز به تن در عوالم مختلف فرق می کند؛ زیرا تن در هر عالمی از عوالم فرق می کند. به سخن دیگر، آن چه روان نیاز، نیاز به جسم است تا اعمال خودش را بدان انجام دهد. این جسم در هر عالم و جهانی با جهان دیگر فرق دارد. از این روست که در آیات قرآن از واژه امثال استفاده می شود تا این تفاوت و فرق تبیین شود.(واقعه، آیات 60 و 61) انسان در عالم برزخ و عالم قیامت تن و جسمی مناسب با آن عوالم دارد. در عالم برزخ، از جسم مثالی و در آخرت از جسم اخروی برخوردار است.
معصومان(ع) و از جمله امیرمومنان امام علی(ع) معیار و شاخص حق هستند. از همین روست که «قول و فعل و تقریر» آنان حجت است و می توان بر اساس آن فلسفه و سبک زندگی را سامان داد و سنت و سیره ایشان به عنوان «حق» استناد کرد و در دنیا و آخرت به نفع خود استفاده کرد و خدا نیز بدان استناد کرده علیه کسانی که به این حق عمل نکرده اند، احتجاج می کند.
می دانیم آموزه های قرآنی حق است.(محمد، آیه 2) بر این اساس بر آموزه های وحیانی قرآن می توان استدلال و عمل کرد. همین قرآن، برخی از انسان ها را به عنوان «حق» مطرح می کند که در عرض قرآن قرار می گیرند. اینان همان قرآن ناطق هستند. این گونه است که پیامبر(ص) ثقلین یعنی قرآن و عترت(ع) را به عنوان ثقل اکبر و اصغر مطرح می کند، نه قرآن و سنت را. به سخن دیگر، قرآن صامت و قرآن ناطق یعنی عترت(ع) حق و حجت هستند؛ زیرا آنان از هر گونه رجس و پلیدی فکری و عملی تطهیر کامل و تمامی شده اند و هیچ گونه رجس و پلیدی ندارند. بنابراین می توانند معیار سنجش افکار و اعمال قرار گیرند.
می دانیم در قرآن تنها کلیات بیان شده و جزئیات آن توسط معصومان(ع) در قالب قول و فعل و تقریر بیان شده است. این که چگونه نماز بخوانیم و چه مقدار و از چه چیزی زکات بدهیم و یا مناسک حج را چگونه به جا بیاوریم؟ توسط معصومان(ع) بیان می شود. از این رو، خداوند می فرماید: وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ؛ آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سخت کیفر است. (حشر، آیه 7)
معصومان(ع) طبق آیات بسیاری از جمله آیه 59 سوره نساء، آیات 3 و 55 و 67 سوره مائده و مانند آن ها، همانند پیامبر(ص) هستند که باید از آنان جزئیات را آموخت. پیامبر(ص) به عنوان مصداق اتم درباره امیرمومنان امام علی(ع) به عنوان شاخص حق می فرماید: عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُمَا دَار؛ علی با حق و حق با علی است و حق بر دور علی(ع) می گردد هر جایی که علی(ع) گردید.(الفصول المختاره، شیخ مفید، ص 135) علت و چرایی این دوران حق دور امیرمومنان(ع) این است که حق، یک قانون نوشته شده ای نیست که ما اعمال امیر(ع) را بر آن تطبیق کنیم، بلکه افکار و اعمال معصومان(ع) همان قانون و شاخصی است که ما بر اساس آن حق را می شناسیم و بر اساس آن عمل می کنیم؛ زیرا آن چه در قرآن به عنوان یک قانون شاخص مطرح است تنها کلیات است و این معصومان(ع) هستند که اعمال و رفتارشان آن جزئیات را تبیین و روشن کرده و مفسران واقعی قرآن می شوند. پس دو شاخص اصلی یعنی قرآن و عترت در باره حق وجود دارد که اگر شاخص عترت دیده و فهمیده نشود، اصلا نمی توان به شاخص کلی قرآن تمسک جست و استفاده کرد. قرآن ناطق لازم است تا قرآن صامت به سخن درآید و شاخص شود. ما فلسفه و سبک زندگی را وقتی از معصوم(ع) می گیریم، در حقیقت همان قرآن را عمل کرده ایم. پس معصومان(ع) همان حق نازل شده را شاخص و معیار هستند.
اسلام هرگز آغازگر جنگ نبوده و نیست. از این روست که امام حسین(ع) با دشمن مذاکره می کند تا اینان دست از جنگ بردارند، نه آن که ایشان بخواهد از مواضع اصولی خویش عقب نشینی کند، چنان که برخی ها دوست دارند و انجام می دهند. بر همین اساس وقتی دشمن در مذاکرات اصول را شنید و نپذیرفت، امام حسین(ع) «هیهات من الذله» فرمود، با این حال دست به سلاح نبرد تا آنان حمله کردند.
وقتی هم دشمن حمله می کند، قرآن می فرماید با اینان کارزار کنید تا اسلحه ها را بر زمین بگذارند. هدف از جنگ این نیست که دشمن را بکشند، بلکه دیگر جنگی نباشد. از همین رو، می فرماید: حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذلِکَ؛ تا جنگ افزارها زمین نهاد شود.(محمد، آیه 4) این «اواز» همان «وزر» و بار سنگین است که شامل کشتار و خرابی و جنگ افزارها می شود. در جایی دیگر می فرماید: وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ؛ و با ایشان بجنگید تا فتنه ای نباشد.(بقره، آیه 193)
اسلام فروش سلاح کشتار را به دو گروه کافر و مشرکی در حال جنگ نیز منع می کند و می فرماید اگر می خواهید از طریق فروش سلاح درآمد اقتصادی داشته باشید، به جای جنگ افزار کشتاری، جنگ افزار دفاعی بفروشید تا این گونه مردم از مرگ و کشتار حفظ شوند، نه این که سلاحی را بفروشید که مردم کشته شوند. محمد بن قیس می گوید: « قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن الفئتین تلتقیان من اهل الباطل ابیعهما السلاح؟ از امام صادق(ع) درباره فروش اسلحه به دو گروه از اهل باطل که با یکدیگر در حال ستیزند، نظر خواستم؟ فقال: بِعْهُمَا مَا یَکُنُّهُمَا کالدّرع والخفین و نحو هذا.» ایشان فرمود: زره و پاپوش و مانند آن، از ابزاری که خود را با آن در برابر تهاجم دشمن در امان نگه می دارند، بفروش. (کافی، ج 5، ص 113؛ تهذیب الاحکام ؛ ج 6، ص 354)
با چنین رویکردی می توان صلح جهانی را ایجاد و تضمین کرد، نه این که سلاح کشتار جمعی و غیر جمعی تولید شود و با فروش آنها مردم را به جنگ هم فرستاد تا سودی کرد و درآمدی داشت، یا آن که جنگ ایجاد کرد تا سلاحی فروخت و یا سلاح کشتار جمعی را برای خود جایز و برای دیگران حرام دانست و در مجامع جهانی از این رویکرد دفاع و خود را صلح طلب نماید!!!
یکی از منابع درآمدی بسیاری از کشورها هم چون فرانسه، گردشگری است. بسیاری از کشورها سعی می کنند تا جاذبه های گردشگری خود را معرفی کنند و مردمان را به سفر تشویق کرده تا این گونه درآمدی کسب نمایند و اقتصاد رونق یابد. از این روست که انواع گردشگری به قصد جذب درآمد رواج یافته است. از اقسام این گردشگری ، می توان به گردشگری مذهبی اشاره کرد.
هنگامی که مکه به دست مسلمانان فتح شده بود، اسلام ورود مشرکان و کافران را به محدوده مکه و حریم حرم منع کرد. این مساله باعث نگرانی برخی شد که ممنوعیت گردشگری مذهبی موجب خواهد شد تا درآمد اقتصادی مردم مکه کاهش یابد؛ زیرا اقتصاد مکه متکی بر گردشگران مذهبی بوده است. خداوند به مسلمانان وعده می دهد که اگر از گردشگران مذهبی مشرک و کافر جلوگیری نمایند، خداوند از راه های دیگر و فضل خویش ایشان را غنی می کند و مشکلات اقتصادی آنان را برطرف می کند. خداوند می فرماید: یَ??ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُو?ا? إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ? فَلَا یَقْرَبُوا? الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَ?ذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً? فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَا?ءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، حقیقت این است که مشرکان ناپاکند، پس نباید از سال آینده به مسجدالحرام نزدیک شوند، و اگر [در این قطع رابطه] از فقر بیمناکید، پس به زودى خدا -اگر بخواهد- شما را به فضل خویش بىنیاز مىگرداند، که خدا داناى حکیم است.(توبه، آیه 28)
از این آیه به دست می آید که هر گونه گردشگری اهل فساد حتی در قالب مذهبی ممنوع است و دولت و جامعه اسلامی نمی تواند به قصد درآمد اقتصادی، گردشگری اهل فساد و کفر و شرک را در کشور اسلامی راه اندازی کند و مراکزی به این منظور ساماندهی کرده و مناطقی را برای این منظور ایجاد کند.
خداوند در آیه 21 سوره روم می فرماید: وَ مِنْ آیَاتِه أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذلِکَ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ و از نشانههاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در این [نعمت] براى مردمى که مىاندیشند قطعاً نشانههایى است.
خداوند در این آیه پایه و بنیاد روابط میان همسران را مودت و رحمت دانسته است؛ زیرا این گونه است که سکونت در خانواده ایجاد می شود و انسان از حرکت و تلاطم و اضطراب به آرامش دست می یابد.
مودت به معنای اظهار محبت درونی در قالب گفتار و رفتار است. از این روست که درباره محبت اهل بیت(ع) مساله اظهار در قالب مودت مطرح می شود.(شوری، آیه 23) بنابراین، اظهار عشق و محبت و علاقه به هر شکلی جزو واجبات زناشویی و روابط همسران است. پس همسران قربان صدقه یک دیگر بروند و با کلمات و الفاظ عاشقانه و محبت آمیز، اظهار محبت کنند که همان مودت است. کلمات خوش و شیرین و پاک و طیب عامل جذب قلوب و تاثیر مثبت است. از این روست که به کارگیری آن در میان نامحرمان جایز نیست؛ زیرا موجب تحریک جنسی آنان می شود و آنان در رسیدن و پاسخ گیری مثبت از این طریق ، طمع در چیزی می ورزند که مستحق آن نیستند.(احزاب، آیه 32)
این که انسان هماره نسبت به نعمت های خداوند شکر قلبی، زبانی و عملی داشته باشد و آن نعمت را در جای درست و مناسب خودش به کار گیرد، امری ارزشی و پسندیده است و خداوند برای شاکران آثاری از جمله شرح صدر و سعه وجودی را وعده داده و فرموده است: وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ؛ و همچنین به خاطر بیاورید هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزاری کنید، بر شما خواهم افزود.(ابراهیم، آیه 7)
هم چنین انسان باید در برابر نیکوکاری دیگران شاکر و سپاسگزار باشد. امام رضا(ع) می فرماید: مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُرِ اللهَ عَزَّوَجَلَّ؛ هر کس در مقابل خوبی مردم تشکر نکند، از خدای عزّوجل تشکر نکرده است.(عیون الاخبار الرضا(ع)، ج 1 ، ص 27 ، ح 2)
اما انسان نباید انتظار و توقع تشکر نسبت به نیکوکاری خودش داشته باشد؛ زیرا این توقع و انتظار با اخلاص سازگار نیست. از این روست که خداوند درباره نیکوکاری اهل بیت عصمت و طهارت(ع) می فرماید: وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا . إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا؛ و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» میدهند! (و میگویند:) ما شما را فقط بخاطر خدا اطعام میکنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم!(انسان، آیات 8 و 9)
ما در زندگی اجتماعی گاه دچار اختلاف می شویم و روابط میان ما و دیگران به تباهی و فساد می کشد. آتش اختلاف آرامش و آسایش را از ما سلب می کند. این مساله به ویژه نسبت به کسانی که هر روز با آنان سر و کار داریم یا خویشاوندی موجب می شود تا ارتباط و سروکار داشته باشیم، خیلی با اهمیت است. هر کسی می خواهد این فساد اختلاف از میان برود و روابط اصلاح شده و صلح و صفا بر قرار شود.
یکی از راه هایی که معصومان(ع) برای اصلاح امور و ایجاد صلح و صفا بیان می کنند، اصلاح و ایجاد صلح و صفا با خدا است. به نظر می رسد که ریشه و خاستگاه این مشکل میان ما و مردم به مشکلی بر می گردد که میان ما و خدا وجود دارد. بنابراین اگر ما دست از جنگ با خدا برداریم و به اطاعت دستورهای خداوند بپردازیم، خود به خود روابط ما با این دسته از مردم خوب می شود. امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ وَ مَنْ کَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ کَانَ عَلَیْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ ؛ هر کس آنچه را میان او و خداست اصلاح نماید، خداوند آنچه را بین او و مردم است اصلاح کند. و هر کس کار آخرتش را به اصلاح آورد، خداوند کار دنیایش را اصلاح کند. و آن را که از خود بر خود واعظ است از خدا بر او نگهبان است.(نهج البلاغه، کلمات قصار 5089)
خداوند می فرماید: وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِیعًا مَّا? أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَ?کِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ? عَزِیزٌ حَکِیمٌ?؛ و خدا دلهای آنان را با هم، الفت داد! اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف میکردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمیتوانستی! ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است!(انفال، آیه 63)
مردم دو دسته هستند: 1. ایثارگر که از خود و حقوق خویش می گذرد و با آن که بدان نیاز دارد به دیگری می دهد. خداوند درباره این افراد می فرماید: یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ؛ دیگران را بر خودشان مقدم می دارند با آن که در آنان نیازی به آن چیز است.(حشر، آیه 9) اهل بیت(ع) نیز این گونه بودند. از این روست که خداوند می فرماید: وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى? حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَ أَسِیرًا؛ با آن که خود بدان نیازمند بودند و دوست می داشتند، ولی همان خوراکی را به مسکین و یتیم و اسیر خوراندند.(انسان، آیه 8)
2. ایثارخواه: کسانی که خواهان تقدم خود بر دیگران هستند و می خواهند دیگران همه چیز را برای آنان رها کنند. در زبان عربی از این رفتار به عنوان استیثار یاد می شود؛ یعنی تقدم خود بر دیگران. امیرمومنان امام علی(ع) درباره حکومت طاغوتی می فرماید: من ملک استأثر؛ هر کس به ملک و حکومت رسد استئثار و انحصارطلبى پیشه کند.»(نهج البلاغه، حکمت 152) حضرت(ع) به مالک اشتر می نویسد:«ثُمَّ اِنَّ لِلْوالی خاصَّةً وَ بِطانَةً، فیهِمُ اسْتِئْثارٌ وَ تَطاوُلٌ، وَ قِلَّةُ اِنْصافٍ فی مُعامَلَةٍ، فَاحْسِمْ مادَّةَ اُولئِک بِقَطْعِ اَسْبابِ تِلْک الاَْحْوالِ؛ بدان همیشه برای والی و فرمانروا نزدیکان و خواصّ و بطانه و محرم کارها وجود دارد. در میان آنها درازدستی به مال مردم و امتیازخواهی و بی انصافی فراوان است. پس این قبیل کارها را قطع کن.»(نهج البلاغه، نامه 53)
پس مردم دو دسته هستند: مُؤْثِرُ و مُستأثِر.
دنیا بازار تجارتی است که رقابت در آن بسیار زیاد است. در این دنیا پر رقابت کسی سود می برد که در راه راست سعی و تلاش در قالب کدح داشته باشد و خستگی در آن راه نیابد.(انشقاق، آیه 6)
انسان ها در این دنیا به چند دسته تقسیم می شوند. برخی موفق می شوند، برخی ناکام و برخی دیگر در اوج موفقیت قرار می گیرند. برای رسیدن به موفقیت باید نخست شتاب کرد، سپس پیشتاز شد و آن گاه امام.
در حقیقت مردم را می توان سه دسته دانست:
شتابان: کسانی که دانستند برای رسیدن به موفقیت باید در کارهای خیر شتاب گیرند و به سرعت برای انجام آن اقدام کنند: وَسَارِعُوا إِلَى? مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ(آل عمران، آیات 133 و 134)؛
پیشتازان: این گروه نه تنها شتاب می گیرند بلکه به پشت سر خود نمی نگرند بلکه تلاش می کنند تا پیش از هر کسی کار خیری را انجام دهند و در مسابقه کار خیر، هماره اول باشند: فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ.(بقره، آیه 148)
پیشوایان: این گروه بلند همت ترین مردمان هستند؛ زیرا تلاش می کنند و از خداوند می خواهند تا امام متقین و پیشوای پرهیزگاران شوند: وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛ و مرا برای پرهیزگاران پیشوا قرار ده!(فرقان، آیه 74)