قدرت به معنای توانایی انجام و ترک کاری است. این واژه هر چند که در فرهنگ و ادبیات کنونی فارسی با سیاست آمیخته شده و کاربرد آن در اصطلاحات سیاسی بیش از هر حوزه دیگری است، ولی در واقع قدرت در فرهنگ اسلامی کم تر با مفهوم سیاسی آن آمیخته است و این واژه بیش از آن که در حوزه سیاسی کاربرد داشته باشد در حوزه اجتماعی و شخصی مورد توجه است.
از نظر اسلام انسان دارای قدرت های بسیاری است که می بایست آن را به کار گیرد. خداوند انسان را به گونه ای آفریده که بتواند به عنوان خلیفه خداوندی وارد صحنه جهانی شود و مدیریت ساخت و ساز دنیا و زمین را به عهده گیرد و هر موجودی را افزون بر خود به کمال برساند و با تغییر و تحول های مثبت کمالات را برای موجودات به ارمغان آورد. این نقشی که انسان به عنوان خلیفه به عهده گرفته است در حوزه ربوبیت و پروردگاری است.
لازمه چنین امری آن است که انسان بتواند و قادر باشد که کارهایی را انجام دهد که همراه با تغییرات مثبت در خود و موجودات دیگری هستی باشد. به عنوان نمونه یکی از مهم ترین وظایف انسانی به عنوان خلیفه الهی در زمین، استعمار و آبادانی زمین است که در آیه 61 سوره هود به آن توجه داده شده است . اقدام به استعمار و آبادانی زمین نیازمند دانش و قدرت است. به این معنا که وضعیت هر موجود زمینی را بشناسد و نواقص و کمالات آن را بداند و در راستای این دانش بتواند و قادر باشد تا به آن موجود کمک کند تا تغییرات مثبتی را داشته باشد و به کمالات برسد. از همین روست که در آیات قرآنی هم از دانش و قدرت انسان برای به عهده گرفتن این مسئولیت سخن به میان آمده است و انسان ها همان خداوندی دانسته شده اند که از علم الهی برخوردار بوده (بقره، آیات 30 و 31) و همه موجودات تحت تسخیر او بوده و انسان توانایی تغییر و قدرت اعمال آن را داراست. (ابراهیم، آیه 33 ؛ جاثیه ، آیه 13؛ و آیات دیگر)
همین دانش و قدرت انسان است که او را مکلف و موظف به پاسخ گویی کرده است؛ چرا که با اراده و اختیار و حق آزادی انتخاب خود می تواند دو مسیر متفاوت را برای خود و دیگران رقم زند که در آیات قرآنی به رشد و غی تعبیر شده است(اعراف، آیه 148)
انسانی که قادر و توانای به انجام یا ترک کاری است می بایست در هنگام قدرت همواره عدالت را در شکل عملی آن بلکه در یک مرتبه برتر همراه با عاطفه و احساس به نمایش گذارد که از آن به انصاف یاد می شود. انصاف آن است که انسان نه تنها خود را ببیند و حقوق خود را مراعات کند، بلکه در ساختار نظام عادلانه هستی به گونه ای عمل کند که حتی حقوق دیگران مقدم بر حقوق خود باشد،البته به گونه ای نباشد که اجحاف و ظلمی در حق خود روا دارد. انسان منصف یا همان با انصاف کسی است که در نظام عادلانه حرکت کند و مبتنی بر اصل احسان و احساس و عواطف انسانی ، ایثار کرده و برخی از حقوق دیگران را بر حقوق خود مقدم دارد. چنین حالتی کمک می کند تا بسیاری از مشکلات اجتماعی حل و فصل شود.
انسان با انصاف تنها همه چیز را برای خود نمی خواهد و در هنگام تعامل با دیگران تنها به استیفای حقوق کامل خود نمی پردازد بلکه بر آن است تا همواره دیگران نه تنها ملاحظه کند بلکه ایشان را حتی مقدم دارد و این گونه هم نیم نگاهی به خود دارد و هم نیم نگاهی به دیگران بلکه حتی می کوشد نخست نیم نگاهی به وضعیت دیگران داشته باشد سپس به خود توجه پیدا کند و نیمه خود را بخواهد. در حقیقت در چارچوب عقلانیت و عدالت می کوشد مراعات احسان کرده و عواطف و احساسات انسانی را که نیمی از وجود خود است نیز ملاحظه و مورد توجه قرار دهد. این گونه است که انصاف می ورزد و در هنگام اعمال قدرت حقوق دیگران را مراعات بلکه مقدم می دارد.
انصاف در مسایل اجتماعی بسیار مهم است و انسان می بایست در هنگام اعمال قدرت به گونه ای عمل کند که دیگران نیز از قدرت ایشان بهره مند شوند. از این روست که امیرمومنان امام علی علیهالسلام در بیان زکات قدرت می فرماید: زَکاةُ القُدرَةِ الانصافُ؛ زکات قدرت، انصاف است.(غررالحکم، ج4، ص105، ح5448)
به این معنا که انسان می بایست با مراعات انصاف زکات قدرت خود را بدهد و با این کار نه تنها موجب کاهش قدرت خود نخواهد شد بلکه به سبب دلبستگی عاطفی و روحی میان او و دیگران، این قدرت افزایش می یابد و پایگاه اجتماعی شخص تقویت می شود. پس کسی که می خواهد در جامعه از پایگاه اجتماعی قوی برخوردار و محبوب مردمان شود خود را ملزم به مراعات انصاف در هنگام قدرت نماید و اجازه ندهد که قدرت و توانایی او در انجام و یا ترک عملی، نه تنها موجب تضییع حقوق دیگران نشود،بلکه با تقدیم دیگران و حقوق ایشان، زمینه گسترش محبت و مهر شده و قدرت اجتماعی خویش را نیز افزایش دهد.
جامعه موجودی زنده و پویاست با آن که در باطن از یک شخصیت پایدار و ثابتی هم برخوردار است. در حقیقت می توان جامعه را همانند فرد انسانی دانست که با حفظ هویت از کودکی تا پیری در حال تغییر و تحول است ولی ثبات هویتی و شخصیتی یا همان «من» را داراست.
پویایی و زنده وار بودن جامعه بدان معناست که هر روزی مقتضیات و شرایط تازه ای را تجربه می کند که با شرایط و مقتضیات دیروز تفاوت و فرق دارد. از این روست که گفته اند هر انسانی می بایست فرد زمانه خودش باشد و با شناخت از شرایط زیستی خودش، رفتارهای زیستی خودش را سامان دهد.
این پویایی و زنده بودن جامعه و شرایط متغیر سبب می شود تا سنت های تازه ای پدیدار آید که سابقه و پیشینه ای برای آن نبوده است. به عنوان مثال شرایط زیستی و سنت های اجتماعی دوره حمل و نقل با چارپایان با دوره ماشین و عصر اتومبیل فرق می کند. با اختراع تلفن، تلفن همراه، تلفن های تصویری ، رایانه و اینترنت و مانند نیز نوع ارتباط نیز متفاوت شده است. هر یک از این ابزارهای سنت هایی را می طلبد.
در این جاست که انتخاب یک سنت و سیره عقلانی و عقلایی می تواند به بهبود ترابری و حمل و نقل و نیز ارتباطات اجتماعی بیانجامد. اگر در گذشته سنت حمل و نقل با چارپایان، در بهترین حالت مقتضی این بود که زنان مثلا در کجاوه بنشیند، امروز در اتومبیل نیز می بایست با بهره گیری از ابزارهای مناسب نوعی امنیت اخلاقی و حجاب برای زنان فراهم آید تا کم تر در معرض دید باشند. چنین سنتی مثلا با تیره کردن برخی از شیشه های اطراف امکان پذیر می شود.
در مساله عبور از چهارراه ها و میادین نیز قوانین و سنت های عقلایی ابداع شده که مرتبط به رانندگی است. یکی از سنت های خوب عقلایی چراغ راهنمایی و رانندگی یا خط کشی متمد و غیر متمد برای مکان هایی است که احتمال برخورد و تصادف از رو به رو وجود دارد و سبقت در آن نقطه خطرناک یا بی خطر است.
وجود ابزارهای ارتباطی نیز شرایط و مقتضیات خودش را دارد که اگر به خوبی در چارچوب سنت های عقل و عقلاءو شریعت عمل شود، موجب بهبود زندگی و کاهش مشکلات روانی و اجتماعی جامعه می شود. به عنوان نمونه این ابزارهای ارتباطی می تواند سنت حسنه و نیک صله رحم را تقویت کند و ارتباط خانوادگی را در شرایط بسیار متفاوت و سخت حتی بهبود بخشد.
اما اگر در جریانی بر خلاف عقل و شرع و عقلاء این سنت ها سامان داده شود نه تنها این ابزارها مفید نخواهد بود بلکه زیانبار بوده و می تواند موجبات مثلا فروپاشی اخلاقی یا خانوادگی شود و جامعه را با بحران های متعدد و نابهنجاری های خطرناک بسیاری مواجه سازد. سوء استفاده از سرعت اتومبیل و عبور از چراغ قرمز و ایجاد سنت های زشت و ناروا در حوزه رانندگی یا استفاده از ابزارهای ارتباطی و گسترش فرهنگ برهنگی و دریدگی و پرده دری و مانند آن سنت های بدی است که می تواند جامعه را با مشکلات عدیده ای مواجه سازد.
به سخن دیگر، هر اختراع و ابزاری که وارد جامعه می شود می تواند همراه با فرهنگ درست و سنت های اخلاقی و عقلایی و شرعی باشد؛ چنان که می تواند همراه با فرهنگ نادرست ضد اخلاقی باشد. برخی از انسان ها به سبب تقوای عقلانی حتی اگر از تقوای هدایت وحیانی بی بهره باشند و از اهل کتاب و دین نباشند، دنبال سنت های خوب هستند و نیکوترین شیوه بهره برداری از ابزارها را ایجاد و یا تقویت می کنند، اما برخی دیگر به سبب بی تقوایی فقط دنبال بدترین ها هستند و شیوه های زشت و ناپسندی را ابداع می کنند.
سوء استفاده از فضای اینترنت و ورود به حریم خصوصی افراد و سرکشی از چون وچرای روابط زناشویی و مانند آن، برخی از سنت هایی است که بیماران در فضای مجازی در پیش گرفته اند که آثار آن تنها در همان فضای مجازی باقی نمی ماند بلکه به فضای زندگی واقعی کشیده شده و همین نیز عامل بسیاری از بیماری های روحی و روانی و نیز مشکلات خانوادگی و مانند در جوامع بشری می شود.
از نظر اسلام هر کسی در زمان زیست و عمر کوتاه خود در دنیا می تواند سنت های نیک یا بدی را به جا گذارد که دیگران نیز از آن پیروی می کنند. این سنت ها اگر نیک و خوب باشد، آثار آن نه تنها در دنیا بلکه در آخرت نیز برای شخص باقی خواهد ماند ولی اگر سنت های زشتی را در جامعه پایه گذاری کند و نابهنجاری ها و بی تقوایی را موجب شود، چنین شخصی نه تنها می بایست پاسخ مستقیم خیانت خود به انسانیت باشد، بلکه می بایست پاسخ گویی اعمال زشت دیگرانی باشد که بر اساس سنت او عمل کرده و رویه و شیوه او را در فضاهای زیستی جدید در پیش گرفته اند.
پیامبر (ص) در این باره به سنت گذاران هشدار می دهد و می فرماید : مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أجرُ مَن عَمِلَ بِها إلی یَومِ القِیامَةِ مِن غَیرِ أن یَنقُصَ مِن اُجُورِهِم شَیءٌ؛هر کس سنت نیکویی را بنا نهد، اجری برابر اجر همه عملکنندگان به آن عمل تا روز قیامت برای اوست، بدون این که از اجر آنان کم گردد.(کافی، ج 5، ص 9)
در حقیقت سنت گزاران هر سنت خوب و بدی را که از خود در جامعه به یادگار می گذارند از آثار و پیامدهای آن تا زمانی که آن سنت خوب یا بد رواج دارد، بهره می برند و در روز قیامت خود را با انبوهی از کارهای خوب یا بد مواجه می بیند و ممکن است که نسبت به انبوه گناهانی که به نام ایشان ثبت و ضبط شده، اعتراض کنند که این کارها را ما انجام نداده ایم ولی به سبب آن که بنیانگذار سنتی بد و زشت بودند، می بایست پاسخ گویی اعمال دیگران باشند.
بنابراین، مواظب باشیم که سنتی بد و زشت از خود به جا نگذاریم بلکه به عنوان کسانی شناخته شویم که بنیانگذار سنت های نیک و خوبی در فضاهای جدید باشیم و از شرایط جدیدی که فراهم آمده به بهترین وجه برای خوب کردن زندگی خود و دیگران بهره گیریم.
برای هر چیزی نشانه ای است، نشانه حج مقبول هم آرامش و سکونت است. این روزها بسیاری از حجاج پس از بازگشت از حج از خود می پرسند، سفری داشتیم و اعمال و مناسکی را گذاشتیم، پولی را هزینه کردیم و سیاحت و زیارتی از مناطق مختلف عبادی دو شهر مکه و مدینه داشتیم، اما آیا واقعا حج مقبولی هم داشتیم؟
از کجا بفهمیم که واقعا حج گذاشته ایم و حاجی شده ایم و رضایت و خشنودی خدا را از طریق این عمل عبادی به دست آورده ایم؟ هر چند که امروزها رفتن به حج مشکلات پیشین و سفرهای چند ماهه و گاه سالیانه را ندارد، اما همین واجباتی که می بایست به عنوان مناسک در مکه به جا آورده شود، سخت و دشوار است و افزون بر تحمیل هزینه گزاف، نیازمند تحمل کلفت ها و مشکلات چندی است. حالا این حج ما چه ارزشی و مکانتی در نزد خدا دارد؟ از کجا بدانیم که مقبول بوده است؟
پاسخ این مطلب را می توان از روایتی به دست آورد که در برخی از کتب روایی آمده است. امام باقر علیهالسلام در پاسخ به این پرسش ما می فرماید: اَلصّیامُ وَ الْحَجُّ تَسْکینُ الْقُلوبِ؛ روزه و حج آرامبخش دلهاست.(امالی طوسی، ص 296، ح 582)
پس حج مایه سکونت قلوب و آرامش دلهاست. بنابراین اگر بخواهیم بدانیم که حج مقبولی داشته ایم به قلب خودمان مراجعه کنیم و ببینم که به سکونت و آرامشی خاص دست یافتیم که پیش از آن بی بهره بودیم.
البته تنها حج عامل سکونت قلب نیست، چنان که در همین حدیث حضرت (ع) روزه را نیز عامل تسکین قلوب می داند. از آیات قرآنی به دست می آید که مثلا ازدواج می بایست دارای چنین خاصیتی باشد و موجبات سکونت قلب را برای همسران فراهم آورد. خداوند می فرماید: هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها؛ اوست آن کس که شما را از نفس واحدی آفریده و جفت وی را از آن پدید تا بدان به سکونت و آرامش رسد.(اعراف، آیه 189)
البته همان طوری که عوامل سکونت قلوب و آرامش دلها متفاوت است، نوعی تفاوت در کیفیت سکونت و آرامش نیز وجود دارد که با همه اشتراک در اصل آرامش دل ها، همین اختلاف در کیفیت موجب می شود که انسان بتواند بداند که آرامشی که از ازدواج به دست می آید غیر از آرامشی است که مثلا از عباداتی چون حج و روزه پدیدار می شود.
انسان هایی که حج مقبولی را گذاشته باشند، از اضطراب بیرون می آیند و دل هایشان به این سو و آن سو نمی رود؛ چرا که مدتی را در مدار توحید گشتند و همراه دیگران به انرژیی دست یافتند که از تمرکز انرژی حاجیان بر مدار کعبه تولید و به دست آمده است. هنگامی که حاجیان به ویژه در هنگام طواف از حجر الاسود شروع به طواف هفتگانه می کنند، با قرار دادن خانه خدا در سمت چپ خود، در یک مدار بسته از مقام تا بیت عتیق کعبه، گردش مداری را چنان می پیمایند که انرژی خاصی در آنان به سمت مرکز تولید می شود. در هفت دور و شوط گردش، هفت عالم وجود را می گذرند و به دورن مرکز پرتاب می شوند و با خداوندی یکی می شوند و حقیقت ذکر را تجربه می کنند. در این تجمیع انرژی های مثبت که در مرکز دایره ایجاد می شود همه کسانی که از خود بریده و در مدار خداوند گشتند و به مرکز متصل شدند، به نوعی آرامش دست می یابند که برخاسته از آرامش اتصال است. در این حالت پرده های هفت گانه عوالم مادی و معنوی را بر می دارند(اسراء، ایه 44؛ مومنون، آیه 86؛ بقره، آیه 29) و از آن ها عبور می کنند و از حجاب های مادی و ظلمانی و هم چنین معنوی و نورانی (هفت زمین و هفت آسمان) در یک هفت دور طواف می گذرند و به دورن مرکز دایره می روند و به معدن عظمت الهی می رسند و ارواح ایشان در آن زمان در مدار حق می گردد و این حالت تعلیق در حق است که ایشان را به آرامش خاصی می رساند که از اطمینانی که از طریق ذکر الله به دست می آید فراتر است؛ چرا که اگر با ذکر الله اطمینان حاصل می شود با گردش در مدار توحید و بریدن از بیرون مرکز و پرتاب به درون مرکز به سکون و آرامشی می رسند که به سبب لقاءالله در مرکز پدیدار شده است. این سکون و آرامش در هنگام طواف آدمی را به همان جایی می برد که عارفان پس از کشف و شهود و لقاء الله به آن می رسند. این گونه است که سکونت و آرامشی که از طریق طواف و تمرکز انرژی های مثبت به دست می آید غیر از هر سکونت و آرامشی است که از طرق دیگر به دست می آید هر چند که در اصل آرامش و سکونت مشترک هستند.
پس حاجی واقعی در همان حضور خویش در مرکز دایره طواف و درک بریدن از غیر و اتصال به خدا(ذاریات ، ایه 50) می تواند آرامش و سکونت خاصی را تجربه کند که از هر گونه اضطراب برخاسته از غیر الله پاک و منزه است؛چرا که ریشه اضطراب را در اصل می بایست در غیر الله تجربه کرد. از همین روست که توجه به وجه الله در همان غیر الله خود موجب آرامش است چه رسد که انسان از همه غیر ببرد و تنها وجه الله و مرکز حقیقت هستی را به لقایی تجربه کند. چنین سکون و آرامشی را تنها حاجی درک می کند.
پس اگر می خواهیم بدانیم که آیا حج مقبولی داشته ایم، می بایست بدانیم که تا چه اندازه توانسته ایم این آرامش و سکونت دلها را تجربه داشته و با خود از آن پس پایان حج در خود همراه داشته باشیم.
یکی از پرسش های اساسی که بارها با آن مواجه هستیم، تاثیر ذکر و اذکار الهی به ویژه در قالب دعا و نیایش است. این که آیا این اذکار ما تاثیر دارد؟ تاثیر آن آیا فوری و آنی است یا این که زمان کم یا زیادی می بایست بگذرد که اثر آن ظاهر شود؟ آیا وقتی در قالب جمله دعایی و پرسشی ذکری را به جا می آوریم تاثیر آن چه زمانی خواهد بود؟ آیا میان ذکرها مرتبط با مسایل روحی و معنوی با مادی و دنیوی از نظر تاثیرگذاری و فوریت و مانند آن تفاوت است؟ چگونه بدانیم که ذکر تاثیر گذاشته است؟ آیا نشانه هایی برای تاثیر ذکر وجود دارد؟
همه هستی ذکر الله
ذکر واژه عربی به معنای یاد است. یادآوری به این معناست که ما چیزی را که در خاطر نداریم به خاطر بیاوریم. بارها گفته ایم که من این را به یاد نداشتم و الان با دیدن فلان چیز یا مساله به یاد آورده ام. ذکر الله یعنی یادکرد خداوند، به این است که ما خداوند را در همه حال به یاد داشته باشیم. این بدان معنا خواهد بود که همه جا خداوند را ناظر و حاضر بدانیم و این که هدف اصلی هر کاری را خداوند قرار دهیم و اول و اخر کارهایمان را خدا قرار دهیم و بخواهیم به او برسیم.
ذکر الله هر چیزی است که انسان را به یاد خداوند اندازد. از مهم ترین ذکر الله که در آیات قرانی بیان شده یکی همین قران است. غیر از قرآن، نماز و اعمال دیگر عبادی را نیز ذکر الله گفته اند. برخی از انسان ها هم چون پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) که انسان را به خدا می اندازد، ذکر الله گفته اند. اصولا در یک کلمه برای اهل ذکر همه هستی ذکر است؛ چرا که نگاه به آیات آفاق و انفس و هر چه در آسمان و زمین است او را به یادخداوند می اندازد. از همین روست که از همه هستی به آیات خداوند یاد می شود چرا که نشانه ای از خداوند است و به هر جا رو می کنیم خدا را به یاد می آوریم.
ذکر خاص
گاهی ما ذکر خاصی را به تبعیت از آموزه های قرآنی یا روایی به کار می گیریم که شامل دعا و نیایش نیز است و در میان آن خواسته ها مادی و معنوی را نیز می گوییم. انسان در شرایطی خاص ذکر خاصی را بر زبان می اورد. مثلا ذکر یونسی که در هنگام گرفتاری حضرت یونس در شکم نهنگ بر زبان ایشان جاری شده است، یکی از اذکار الهی است که در براساس آیات قرآنی تاثیر خوبی برای رهایی از گرفتاری ها و ظلمات دنیوی دارد که موجب آن رفتار و کردار و نیات خودمان بوده است. خداوند بیان می کند که این ذکر موجب رهایی حضرت یونس(ع) شده و مومنان اگر این ذکر را بیان کنند آنان را نیز از ظلمات گرفتاری ها نجات می دهیم: وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ؛ و ذوالنون را ، آنگاه که خشمناک برفت و پنداشت که هرگز بر او تنگ نمی گیریم و در تاریکی ندا داد : هیچ خدایی جز تو نیست ، تو منزه هستی ومن از ستمکاران هستم پس ما او را از غم و اندوه نجات دادیم و هم چنین مومنان را نجات می دهیم.(انبیاء ، آیات 87 و 88)
از دیگر اذکار معروف دعایی می توان به ذکر حضرت موسی(ع) در گرفتاری عظیمی بود که ایشان پس از قتل قبطی و فرار از مصر به سراغش آمد. او سرگردان در مدین و بی غذا و منزل و همسر بود. پس این ذکر بر زبان ایشان جاری شد که " رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر؛ پروردگارا من فقیر خیر توام.(قصص، ایه 24)
در آیات و روایات اذکار خاصی برای حالات خاص و گرفتارها یا حاجات مادی و معنوی بیان شده است که تاثیرات خود را خواهند گذاشت.
آرامش، نشان تاثیر ذکر
اگر بخواهیم بدانیم که آیا ذکر ما تاثیر داشته یا نه؟ می بایست به خودمان رجوع کنیم، زیرا ذکر الهی و نام او می بایست فوری و آنی تاثیر خود را بگذارد و این تاثیر نخست در خودمان آشکار و ظاهر می شود. بر اساس آیه 28 سوره رعد این تاثیر نخست و فورا بر قلب آدمی خود را نشان می دهد: أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد.
پس تاثیر فوری ذکر الهی را می بایست در آرامش قلبی خودمان جست و جو و ردگیری کنیم. قلبی که با ذکر الهی آباد باشد آرام است و در آرامش و اطمینان قرار می گیرد. این گونه است که اهل ذکر همواره در آرامش هستند حتی اگر حاجات و نیازهای مادی خود را بیان کرده باشند. این اطمینان به خداوند موجب می شود که هیچ اضطراب نسبت به مسایل مادی و معنوی نداشته باشند. از همین روست که آثار توکل و تفویض امر به خداوند در ایشان که همان آرامش است بروز و ظهور می کند و هیچ خوف و ترسی از وضعیت خود ندارند و ارام می گیرند.
تاثیر ذکر در معیشت و زندگی آسان
غیر از آرامش و اطمینان دومین تاثیررا می بایست در وضعیت زندگی او جست و جو کرد. کسی که اهل ذکر باشد زندگی و معیشت او متاثر از آن قرار می گیرد و بهبود می یابد. هر چند که به ظاهر ممکن است پولدار و مالدار و ثروت مند نباشد و یا نشود ولی معیشت و زندگی او تنگ و به تعبیر قرآنی ضنک نیست،بلکه همراه با آرامش و آسایشی است که همراه با قناعت است. خداوند در این باره می فرماید: وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا؛ هر کسی از ذکر من اعراض کند برای او زندگی سختی است.(طه، آیه 124)
پس ذکر خداوند موجب می شود تا زندگی از حالت سخت بیرون آید و آسان شود. آسان شدن زندگی بر پایه ذکر الله از دیگر آثار فوری و آنی است که در آیه بیان شده است.
بنابراین، ما می بایست آثار ذکر الله را به طور فوری و آنی در خود و زندگی خویش مشاهده کنیم ؛ چرا که ذکر الله همانند قول الله تاثیر فوری و بی درنگ دارد. اگر خداوند کن فیکون می کند، مومنی که ذکر الله دارد کن فیکون می کند و آثار ذکر او در زندگی به ویژه در قلب و جانش آشکار می شود. هر کسی ذکر الله واقعی را بر زبان داشته باشد به آرامش می رسد که خود مهم ترین و اصلی نشانه تاثیر گذاری ذکر است.
یکی از هولناک ترین مساله در زندگی بشر مرگ و مسایل آن است. در آیات و روایات از سکرات مرگ سخن به میان آمده است و این که بیش تری مردم هنگام مرگ و پس از آن دچار عذاب و شکنجه های روحی و مانند آن هستند. مساله فشار قبر یکی دیگر از مسایل در آموزه های اسلامی است که شنیدن آن بر آدمی سخت و دشوار است ؛ چه رسد که تجربه آن را داشته باشد و بخواهد آن را در ذهن خویش تصویر و ترسیم کند.
یکی از منزلگاه های آدمی پس از مرگ قبر است. خداوند می فرماید: ثم أماته فأقبره؛ سپس او را میراند، پس وارد قبر کرد . (عبس، ایه 8) در آیه دیگر می فرماید: و أن الله یبعث من فی القبور؛ خدا کسانی را که در قبرها هستند بر می انگیزد. (فاطر، آیه22) .
اما قبر جایگاه واقعی انسان پس از مرگ نیست؛ بلکه انسان پس از مرگ به عالم برزخ می رود که خود عالمی از عوالم سه گانه هستی؛ یعنی دنیا ، برزخ و آخرت است. از این روست که خداوند در آیه 100 سوره مومنون از برزخ به عنوان دومین جایگاه زیست انسان اشاره می کند و می فرماید: و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون؛ و در پیشاپیش آنان برزخی است تا روزی که بر انگیخته می شوند.
عالم برزخ عالم میان دو عالم دنیا و آخرت است. اصولا برزخ به هر چیز حائل گفته می شود که در میان دو چیز باشد. از جمله خداوند درباره برزخ میان دو دریا می فرماید: بینهما برزخ لا یبغیان؛ میان دو دریا، فاصله و حائلی است که به هم سرایت نمی کند. (الرحمن، آیه20) .
انسان در عالم برزخ، هم دارای آثار روحی و روانی مانند فرح و شادمانی، حزن و اندوه، و هم دارای آثار جسمانی است مانند: «رزق» و «روزی» ، و کلمه های «فرحین» و «یستبشرون» و «یرزقون» و «بنعمة من الله» همگی حاکی از چنین آثار حیات می باشند (آل عمران، آیات 169 تا 171) همچنان که آیات مربوط به عرضه آل فرعون بر آتش، و ورود قوم نوح بر آن که توضیح آن در بحث تجرد نفس گذشت گواه بر شکنجه شدن کافران در آن منزل می باشد.
از جمله آیاتی که به گونه ای بر حیات برزخی دلالت می کند آیه یاد شده در زیر است: قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین، فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل؛ (کافران در روز قیامت می گویند) پروردگارا دوبار ما را میراندی، و دوبار زنده کردی پس ما به گناهان خود معترفیم، پس آیا راهی برای بیرون رفتن از آتش دوزخ وجود دارد؟(غافر، آیه11) .
در نهج البلاغه درباره فشار قبر آمده است: و روعات الفزع و اختلاف الاوضاع و استکاک الاسماع و ظلمة للحد؛ یاد کنید از دفعه بدفعه آمدنهای خوف و بیمهای مختلف و جابجا شدن دندههای پهلو از فشار قبر و کر گردیدن گوشها و تاریکی گور.
آن حضرت (ع) هم چنین می فرماید: اگر آن مردگان را با (دیده) عقل و خرد بسنجی، یا پرده (خاکی) که آنها را از تو پوشانده است کنار رود (آنها را خواهی دید) در حالی که گوشهایشان در اثر رسوخ جانوران خاکی در آنها نابود و کر گشته، و دیدگانشان از سرمه خاک (به مغز) فرو رفته، و زبانهایشان پس از تندی و تیزی در دهانها پاره پاره گشته، و دلهاشان پس از بیداری در سینهها مرده، و از طپش افتاده، در هر عضوی از ایشان پوسیدگی تازه که باعث فساد و زشتی است رخداده، و راه نابودی آنها را آسان ساخته است، در حالی که در برابر هر آسیبی تسلیماند، نه برای دفاع (از آلام و اسقام) دستی، و نه برای نالیدن (از سختیها) دلهایی دارند(اگر به دیده عبرت بنگری) اندوههای دلها و خاشاک و خونابه چشمها را خواهی دید که برای آنها در هر یک از این رسوائی و گرفتاریها حالتی است که دگرگون نشود، و سختی ای است که برطرف نگردد. (ترجمه نهجالبلاغه انصاری، ص 625(
محمد تقی قلسفی در این باره می گوید: «مقصود از فشار قبر این نیست که دیوارهای قبری که در گورستان حفر شده به هم نزدیک می شوند، و جسد میت را در تنگنا قرار میدهند، بلکه مقصود فشار نامرئی و نامحسوسی است که، بر روح و جسد برزخی متوفی، وارد میآید و او را به شدت ناراحت میکند.
امام صادق(ع) می فرماید: به خدا سوگند من بر شما از برزخ می ترسم، گفتم برزخ چیست؟ فرمود: القبر منذ حین موته الی یوم القیامة ؛ مقصود از برزخ قبر انسان است از لحظه مرگ تا روز رستاخیز. (بحارالانوار، ج 6، باب احوال برزخ، حدیث 116)
زنانی که فشار قبر ندارند
پیامبر گرامی اسلام (ص) در سخنانی سه دسته از زنان را از فشار قبر استثنا کرده و فرمودند: سه گروه از زنان عذاب قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت فاطمه (ع) محشور میشوند 1ـ زنی که با فقر و تنگدستی شوهر خود بسازد. 2ـ زنی که با بد اخلاقی شوهر صبر و بردباری خود را از دست ندهد. 3ـ زنی که مهریه خود را به شوهر ببخشد.(مواعظ العددیه ص 75)
در روایت دیگر از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روایت شده که فرمود: سه طایفه از زنها هستند که عذاب قبر از آنها برداشته شود و با حضرت فاطمه دختر حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) محشور میشوند؛ زنی که بر غیرت شوهرش صبر کند، زنی که با شوهر بد اخلاق بسازد و زنی که مهریهاش را ببخشد.( دیلمی، حسن بن ابی الحسن،ارشاد القلوب (ترجمه رضایی)، ج1، ص 413، انتشارات اسلامیه، تهران، 1377ش)
مراد از غیرت در این عبارت این است که زن ازاین که شوهرش ازدواج دیگری داشته باشد، به غیرت نیاید؛ چرا که غیرت برای مردان است و زن نمی بایست نسبت به شوهرش غیرت داشته باشد. امام صادق علیه السلام می فرماید: غیرت ورزی روا نیست مگر برای مردان؛ و اما غیرت زنان در حقیقت حسادت است و چون غیرت تنها مخصوص مردان است به همین دلیل خداوند بر زنان جز شوهرشان را حرام کرده است ولی بر مردان چهار زن را حلال نموده است. و خداوند کریمتر از آن است که از سویی به زن غیرت بدهد و از سوی دیگر برای مرد سه زن دیگر را علاوه بر آن زن حلال کند!(الکافی، ج 5 ، ص 505 ، ح1)
هم چنین امام صادق (ع) فرمود:خدای بلند مرتبه غیرت را در وجود زنان قرار نداد و تنها زنان نا شایست غیرت می ورزند ولی زنان مومنه[حقیقی] نه! همانا خداوند غیرت را تنها در مردان قرار داد از اینرو برای مرد چهار زن را حلال فرمود ولی برای زن جز شوهرش را حلال نکرد پس زنی که علاوه بر شوهرش مرد دیگری را اراده کند نزد خداوند زناکار است.(الکافی، ج 5، ص505 ح 2)
امام باقر علیه السلام فرمود: غیرت زنان حسد است و حسد ریشه کفر است.زنان وقتی غیرت می ورزند خشمگین می شوند و وقتی خشمگین شدند کفران می ورزند مگر زنان مسلمه!(الکافی، ج5 ، ص505، ح4)
از روایت پیامبر(ص) این معنا به دست می آید که غیرت در زنان امری طبیعی است ولی اگر از آن بگذرد و بر شوهرش صبر کنند همان گونه که بر فقر یا تندخویی شوهر صبر می کند، بی فشار قبری به بهشت می رود.
یکی از آموزه های قرآنی، قاعده طلایی آن چه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند است. بر همین اساس خداوند از مومنان خواسته است تا در هنگام انفاق و صدقه دادن، هر آن چیزی که محبوب و دوست داشتنی آنان است همان را انفاق کنند؛ چرا که اگر این گونه رفتار نکنند، در حقیقت انفاقی نکرده اند. به سخن دیگر، حسن فاعلی با حسن فعلی می بایست همراه باشد و تنها حسن فاعلی و نیت خیر کفایت نمی کند ؛ چنان که کار نیک بی نیت خیر و حسن فاعلی نیز دردی را درمان نمی کند. خداوند می فرماید: لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ؛ هرگز به نیکوکاری نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هر چه انفاق کنید قطعاً خدا بدان داناست.(آل عمران، آیه 92)
اصولا برخی تنها مدعی هستند و در هنگام عمل است که مشخص می شود که چند مرده حلاج هستند. در بیرون گود هستند و می گویند لنگش کن؛ اما خود از عهده هیچ کاری بر نمی آیند. از این روست که خداوند اصل را بر آزمون و امتحان قرار داده تا سیه رو شود هر که در او غش باشد.(عنکبوت، آیات 2 و 3)
بسیاری از مردم در آزمون و فتنه های الهی شکست خوردند و رو سیه شدند. هر کسی در دام چیزی افتاد و نتوانست از آن برهد. از شهوت های جنسی و غذایی و مالی و نام و نان و نشان و قدرت و ثروت و هم چنین در آزمون نعمت و نقمت، از گرسنگی ، نقص در مال و ثروت و فرزند و عضو و جان و تن تا رفاه و قدرت ، هر کسی پایش لغزید و سقوط کرد.(بقر، آیه 155؛ انعام، آیه 53؛ طه، آیه 40، ص، ایه 34)
عالمان دنیاپرست، واعظان دروغین
در این میان وضعیت برخی از مردمان از دیگران بدتر و خطرناک تر است؛ چرا که از نظر اجتماعی دارای اعتباری هستند و مردم به ایشان به عنوان سرمشق خود می نگرند. از جمله این ها عالمان و خویشان رهبران و عالمان هستند. ازاین روست که خداوند برای آنان همان گونه پاداش مضاعف قرار داده، مجازات و کیفر دو چندانی قرار داده است.(احزاب، ایات 29 و 30)
عالمان به سبب آن که قدرت نرم را در اختیار دارند می تواند به کلام و حرف خویش همه چیز را دگرگونه کنند. گاه با کتمان حق و نگفتن و سکوت خویش مردم را گمراه می کنند و برای خود متاع دنیوی می خرند(بقره،ایات 164 و 159 و 174)؛ و گاه دیگر با تغییر قوانین الهی و تحریف در آن برای خود گنج قارونی فراهم می آورند و کاخ و سکه گرد می آورند و به تکاثر اموال می پردازند.(توبه، ایه 34)
اینان واعظان دروغینی هستند که خودشان در گمراهی بوده و مردمان را نیز گمراه می کنند. گفتار و رفتارشان با هم مطابقت ندارد و در دل چیزی دارند و بر زبان چیزی دیگر می رانند و بر زبان چیزی می گویند و در عمل چیزی دیگر می کنند. اینان با گونه رفتار آتش دوزخ را در شکل کالا و پول و قدرت به جان می خرند و سحت را برای خود می اندوزند.(صف، آیات 2 و 3)
می گویند روزی مردی خدمت عالمی دنیا پرست رسید و یواشکی در گوش او نجوا کرد و گفت: اگر قیامتی نیست به ما هم بگو!
این دسته از عالمان چنان به دنیا گرایش یافته اند که مردم را به شک و تردید در قیامت انداخته اند. وقتی بر منبر هستند از حساب و کتاب مثقال ذره می گویند و جالب این که خودشان بیت المال را چنان می بلعند که گویی حساب و کتابی نیست. خانه های درندشت و کاخ های بزرگ متعدد در جاهای خوش آب و هوا می سازند و لباس های آن چنانی می خرند و سفرهای آن چنانی می روند و حقوق آن چنانی برای خود وضع می کنند. ظریفی می گفت شاید این ها هم باور کرده اند که خداوند تنها مثقال ذره ها را حساب و کتاب می کند و کاری به ارقام درشت تر ندارد. در حالی که خداوند همه چیز از ریز و درشت و آشکار و نهان و سر و اخفی را حساب می کند.(یونس،ایه 61؛ سبا، آیه 3)
این ها با این اخلاق تکاثرگرایانه خود مردم را هم بی دین کرده اند. وقتی توده های مردم می بینند که رهبران و عالمان ایشان به هر شکل و صورتی شده است در جمع مال و ثروت می کوشند و به عیش و طرب می پردازند، در انتخاب مقصد و مقصود دچار اشتباه و تردید می شوند و گمان می کنند که راه رسیدن به خدا همین ثروت اندوزی و عیاشی است که عالمان در پیش گرفته اند. گنج های قارونی عالمان خود مایه گمراهی و بی دینی مردم می شود چنان که در عصر موسی(ع) شده بود و مردم به جای حضرت موسی(ع) و زندگی ساده و بی آلایش ایشان، زندگی قارونی را می جستند و از خدا می خواستند.(قصص، ایات 76 و 79 و آیات دیگر)
رفتارهای عالمان دنیاپرست و جمع آوری ثروت ایشان در حالی است که خودشان از قرآن می خوانند که نمی بایست به ثروت اندوزی مشغول شد؛ چرا که هر چه گرد می آورند و می اندوزند به خدا می رسد و خداوند وارث همه این ثروت خواهد بود و چیزی برای انسان نمی ماند.(حجر، ایه 23)
حافظ با نگاهی به وضعیت بحران عالمان دنیاپرست دوره خویش که مردمان را گمراه می کردند می سراید که این نوکیسه ها و نودولتی ها با این کارهایشان دین و ایمان مردم را به باد داده اند. سوز حافظ را می بایست سوز دینداری دانست که درد دین مردم دارد و می ترسد که رفتارهای عالمان دروغین و مدعیان گمراه موجب شود تا مردم حقیقت را گم کنند و اینان را سرمشق زندگی خود سازند؛ چنان که امروز حرص و ولعی که در میان مردم برای ثروت اندوزی از هر راهی افتاده و می خواهند با اختلاس و گرانفروشی و کم فروشی بیش تر ثروت بیاندوزند، ریشه در همین رفتار عالمان دروغین دنیا پرست دارد که به عنوان الگو وسرمشق مردم قرار گرفته اند.
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
محبت اصل اساسی در اسلام برای سنجش بسیاری از امور است. محبت همانند اموری دیگر چون تقوا و نیت خوب از مهم ترین معیارهایی است که بر اساس آن در دنیا و آخرت اعمال نیک و صالح انسان سنجش می شود. در حقیقت حسن فعل و کارهای نیک تنها زمانی معنا و کارکرد اصلی خود را می یابد که با حسن فاعلی و نیت خوب و خیر خواهانه همراه باشد. کسی که می خواهد محبوب شود می بایست محبت ورزد. پس کسی که مدعی محبت و عشق به کسی است محبتی در دل نداشته و اطاعتی از محبوب نکند تنها منافق و دروغگویی بیش نیست.
در آیات قرآنی از مردم خواسته شده که محبت الهی را برای خود کسب کنند. برای کسب این محبت الهی و محبوب شدن در پیشگاه خداوندی راه هایی بیان شده است که از مهم ترین آن ها محبت ورزیدن به پیامبر اکرم(ص) است. این محبت در آیه 31 آل عمران مشروط به اتباع و اطاعت از آن حضرت (ص) شده است. به این معنا که کسی که می خواهد محبت خدا را به دست آورد و محبوب الهی شود،می بایست به پیامبر(ص) محبت کند و با اتباع و پیروی و اطاعت از فرمان های پیامبر(ص) نشان دهد که ایشان را اسوه و سرمشق نیک خود(احزاب، ایه 21) می داند و می خواهد برای دلخوشی آن حضرت(ص) هرکاری که مورد خشنودی و رضایت اوست انجام دهد.
مهم ترین امری که خشنودی و رضایت پیامبر(ص) را به همراه دارد، محبت به اهل بیت(ع) و ذوی القربی اوست. از این روست که تنها خواسته ای که از مردم به عنوان مزد رسالت می خواهد، محبت به اهل بیت عصمت و طهارت (احزاب، آیه 33) است که این محبت نیز آثار و ثمراتی دارد که به خود مردمان باز می گردد و آن حضرت(ص) برای رهایی مردمان از دوزخ خواسته است تا به محبت اهل بیت(ع) به عنوان یک وقایه و سپر از آتش دوزخ بنگرند و بدان توسل جویند.(سباء، ایه 47 و آیات دیگر)
کسی که می خواهد محبوب پیامبر(ص) شود محبت اهل بیت(ع) را می بایست به دست آورد تا این گونه محبوب خداوند شود. پس هر گونه دشمنی نسبت به اهل بیت(ع) به معنای دشمنی با پیامبر(ص) و خدا و ناخشنودی و دشمنی ایشان است. از این روست که گفته اند، محبت به اهل بیت(ع) نشانه و معیاری برای سنجش کفر و ایمان افراد است و در برخی از روایات معتبر اهل بیت(ع) به ویژه نفس(آل عمران، آیه 61) و جان پیامبر(ص) امیرمومنان علی(ع) به عنوان میزان و ترازو کفر و ایمان معرفی شده اند. پیامبر(ص) بارها آن حضرت(ع) را به عنوان فاروق اکبر و نیز قاسم یا قسیم النار و الجنه ستوده و معرفی کرده اند.
محبت در اطاعت و عمل
پس می بایست گفت که برای شناخت کفر و ایمان افراد می بایست به میزان محبت ایشان به اهل بیت(ع) و دشمنی آنان مراجعه کرد؛ هر چه قدر محبت کسی به اهل بیت(ع) بیش تر باشد، آن فرد به محبوب پیامبر(ص) و خداوند خواهد بود و در دایره ایمان و تقرب به خدا نزدیک تر است. امام صادق علیه السلام در بیان معیار سنجش قرب و بعد انسان از خدا به میزان قرب و بعد ایشان به اهل بیت(ع) اشاره می کند و این که این ها تا چه اندازه گوش به فرمان اهل بیت(ع) هستند و از روایات و امر ونهی ایشان به عنوان اولوا الامر (نساء، ایه 59) اطاعت می کنند. از این روست که آن حضرت می فرماید: اِعرِفُوا مَنازِلَ النّاسِ مِنّا عَلی قَدرِ رِوایَتِهِم عَنّا؛ منزلت مردم را در نزد ما، از اندازه روایتشان از ما بشناسید.(بحارالأنوار - ج 2 - ص 150 میزان الحکمة ج2-ص517-ح3503)
این که در این روایت از میزان روایت به عنوان ملاک سنجش یاد شده ، از آن روست که انسان روایت را برای شناخت منزلت و عمل به فرمان های آنان می آموزد و یاد می گیرد. پس هر کسی بیش تر به سنت و سیره آنان توجه دارد، دلبسته تر به اهل بیت (ع) است و می خواهد تا بر اساس روایات و سنت و سیره ایشان زندگی خویش را بسازد و آنان را اسوه عمل خویش قرار دهد. پس در حقیقت روایت خود ملاک عینی از امری باطنی و نشانه ای برای شناخت دوری و نزدیکی واقعی افراد به ایشان است؛ چرا که محبت امری باطنی است و تنها در عمل می توان نشانه های آن را دید که یکی از آن ها همین دانش نسبت به روایت و عمل بر اساس موازین آن روایات است.
پس می بایست به این نکته توجه داشت که محبت و تقوا و امور باطنی دیگر خود را در عمل انسانی نشان می دهد و کسی که مدعی محبت و تقواست آن را در کارها و رفتارهای خویش به نمایش می گذارد. از این رو کسی که روایت ایشان را نمی شناسد و بر اساس سنت و سیره و قول و عمل ایشان رفتار و عمل نمی کند، تنها مدعی محبت است و با چنین ادعای نمی تواند محبوب خدا و پیامبر(ص) شود؛ چرا که زمانی می توان محبوب ایشان شد که در عمل بر اساس روایت و سنت ایشان عمل کرده و ایشان را اسوه رفتاری در زندگی خود قرار داد. از این روست که امام رضا علیه السلام می فرماید: لا تَدعُوا العَمـلَ الصّالِـحَ وَ الاِجتهادَ فِی العِبادَةِ اتِّکالاً عَلی حُبِّ آلِ مُحَمدٍ (ص) وَ لا تَدعُوا حُبَّ آلِ مُحَمـدٍ (ص) لامرِهـم اِتِّکـالاً عَلـی العِبـادَةِ فَـاِنَّـهُ لایَقـبَلُ اَحـدَهُـمـا دونَ الآخَر؛ مبادا اعمال نیک را به اتکای دوستی آل محمد (ص) رها کنید، مبادا دوستی آل محمد (ص) را به اتکای اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از ایـن دو ، به تنهایی پذیرفته نمی شود.(بحارالانوار، ج78، ص348)
در حقیقت در این روایت بیان شده است که حسن فاعلی و حسن فعلی هر دو نیاز جدی برای صحت و سلامت عمل انسانی است که می تواند تاثیرگذار باشد. این همان مطلبی است که در آیات قرآن به اشکال گوناگون بیان و مطرح شده است. از جمله در آیه 10 سوره فاطر خداوند می فرماید که عمل صالح و کار نیک با نیت خیر بالا می رود و موجب قرب و تقرب است و هر یک به تنهایی کارکردی ندارد. پس هر کسی می خواهد محبوب خدا و پیامبرش(ص) شود می بایست محبت آمیخته به کار نیک در در کارنامه خود داشته باشد، چرا که هیچ یک به تنهایی کارکرد مثبت و مفیدی نخواهد داشت.
در آیات و روایات بر احسان به والدین بسیار تاکید شده است. احسان به معنای نیکی کردن تجلیاتی دارد که از آن جمله کمک های مالی بدون منت گذاشتن و پرسشی از والدین است. امام صادق (ع) درباره شرایط کمال احسان می فرماید: احسان به مردم به کمال نمیرسد جز با سه خصلت : 1- شتاب نمودن در آن 2- کم شمردن بسیار آن 3- منت نگذاشتن با آن به مردم. (تحف العقول صفحه 337)
خداوند در کارهای خیر از جمله احسان فرمان می دهد که سرعت و سبقت بجوییم (بقره، آیه 148؛ مائده، آیه 48) و کارهای خیر و نیکی کردن های خودمان را بزرگ نشماریم بلکه کم شمرده و منتی نگذاریم.(مدثر، آیه 6 و ایات دیگر) با این شیوه است که می توانیم به همان کمال احسانی برسیم که خداوند فرمان داده که نسبت به والدین به جا آوریم.
عفو و گذشت از خطاها و اشتباهات ایشان از دیگر تجلیات احسان است. والدین هر خطایی کردند می بایست نادیده بگیریم و بر ایشان خرده نگیریم و عذر و بهانه ایشان را بپذیریم.(تغابن، آیه 14)
اطاعت بی چون و چرا از ایشان نیز از مصادیق و تجلیات احسان است. بر اساس آموزه های قرآنی در همه چیز جز شریک برای خدا قرار دادن می بایست از ایشان اطاعت کنیم. پس اگر ایشان بر فرزند سخت گیری کنند و فشار آورند که بر خلاف علم برای خدا شریک قرار دهد، فرزند می بایست در این مورد از والدین پیروی و اطاعت نکند و در برابر سخت گیری های ایشان مقاومت نماید.(عنکبوت، آیه 8؛ لقمان، آیه 15)
همواره می بایست نگاه محبت آمیز نسبت به ایشان داشت و هیچ کاری خشم و غضب ما را بر نیانگیزاند؛ چرا که چنین رفتاری در حکم ستم به ایشان است که آدمی را از تقوای الهی دور می دارد و کسی که بهترین کارها را داشته باشد ولی تقوای الهی نداشته باشد، هیچ کاری از او پذیرفته نمی شود.(مائده، آیه 27) پس نماز و روزه ها و دیگر عبادات و نیکوکاری های بیهوده است و هیچ تاثیری در زندگی دنیوی و اخروی او نخواهد داشت. از این روست که امام صادق (ع) به مومنان هشدار می دهد که مواظب رفتار خویش با والدین باشند، چرا که پذیرش و عدم پذیرش همه اعمال آدمی در گرو رضایت و خشنودی والدین است. آن حضرت می فرماید: هرکس به پدر و مادر خود به دیده غضب آلود بنگرد در صورتی که آن دو به او ستمی نیز کرده باشند خداوند نماز و عبادات و اعمال خیرش را نپذیرد. (اصول کافی جلد 4 صفحه 50)
دل آزاری والدین گناهی بس بزرگ است. آزردن ایشان می تواند با یک رفتاری غیر کلامی یا کلامی در کم ترین حد آن باشد.(اسراء، آیه 23) اصولا وقتی انسان ها در کارهای سخت و طاقت فرسا قرار می گیرند، اف و واژگانی همانند آن از دهان خارج می شود که بیانگر احساس خستگی است. این واژگان در بسیاری از موارد ناخواسته بیان می شود؛ چون خستگی مفرط و زیاد به اشکال گوناگونی بروز می کند که از جمله آن بیان واژگانی چون اف است. اما گفتن همین واژگان که احساس خستگی را نشان دهد، روا نیست؛ چرا که والدین احساس می کنند که فرزند از خدمت و احسان به ایشان خسته شده است. پس می بایست حتی به گونه ای رفتار کرد که این احساس در هیچ شکلی حتی به واژگانی ظاهر نشود. از این روست که امام صادق (ع) می فرماید : اگر خداوند چیزی را در آزرده ساختن پدر و مادر کمتر از اف می دانست آن را در قرآن نهی می کرد و این کلمه کمترین مراتب آزردن است و از جمله آزردن آن است که کسی به پدر و مادر خود خیره خیره نگاه کند. (اصول کافی جلد 4 صفحه 50)
خیره نگریستن نیز یکی از واکنش هایی است که انسان در زمان خستگی زیاد به نمایش می گذارد. از این روست که آن حضرت(ع) این را همسنگ اف دانسته است. به سخن دیگر هر گونه بیان و نشانه و رفتاری که احساس خستگی را بیان کند و موجبات دل آزاری والدین شود می بایست ترک گردد؛ در غیر این صورت موجب نارضایتی و خشم والدین خویش وخدا را فراهم آورده است و بهره ای از زندگی اش نخواهد برد.
بدترین فرزند این است که نه تنها رضایت ایشان را به احسان نتواند جلب و جذب کند، بلکه خشم والدین را برای خود بخرد. از آن جایی که والدین دیر خشم هستند و هرگز فرزندان خویش را نفرین نمی کنند، نفرین ایشان بیانگر نارضایتی کامل ایشان است. پس همان گونه که خداوند دیر خشم است و به کافرین مهلت می دهد و خواستار مهلت دهی نسبت به آنان است؛ چرا که رحمت خدا بر خشم و غصبش پیشی گرفته است؛(طارق، ایه 17؛ شوری، آیه 14) هم چنین والدین خشم خویش را فرومی خورند و نسبت به فرزند خشم نمی گیرند و رحمت و محبت ایشان نسبت به فرزند پیشی می گیرد، اما هنگامی که خشم ایشان به اندازه بر افروخته شود که نفرین کنند، دیگر این نفرین کارگر خواهد افتاد و عذاب بر فرزندان از سوی خداوند مقدم می شود.
کسی که گرفتار عذاب نفرین و خشم والدین شود، هرگز رنگ رستگاری را نخواهد دید. از این روست که در قیامت نیز در بدترین حالت در آن جا حاضر می شوند که بوی بد ایشان هر جانداری را آزرده می کند. امام صادق (ع) می فرماید : چون روز قیامت شود پرده ای از پرده های بهشت را کنار زنند پس هر جانداری آن را از مسافت پانصد سال استشمام کند جز یکدسته و آنها عاق والدین خودشان هستند. ( اصول کافی جلد 4 صفحه 49 )
امام صادق (ع) هم چنین می فرماید: سه چیز است که خدا به هیچ کس اجازه مخالفت در آن را نداده است. 1.نیکی در حق پدر و مادر چه نیکوکار باشد یا بدکار 2.وفای عهد برای نیکوکار و بدکار 3.امانت را پس دادن به نیکوکار یا بدکردار. (خصال الصدوق صفحه 145)
آن حضرت (ع) هم چنین در تاثیر رفتار درست با والدین در تربیت فرزندان سالم و نیکوکار می فرماید: درباره پدرانتان نیکی کنید تا فرزندنتان به شما نیکی نمایند و نسبت به زنان مردم عفت داشته باشید تا زنانتان محفوظ بمانند. (امالی صدوق صفحه 70)
این احسان می تواند با قرائت قرآن برای والدین مرده نیز ادامه یابد. هر چند نمی توان برای کافر استغفار کرد؛(ممحنه ، ایه 4) و اگر حضرت ابراهیم استغفار برای آزر عمویش کرد، برای آن بود که وعده داده بود و می خواست به وعده خود وفا کند(توبه، آیه 114) ولی این عمل نادرست است و جایز نیست(ممتحنه، آیه 4) با این همه اگر انسان قرائت قرآن داشته باشد، والدین کافرش از آن بهره مند خواهد شد و زمینه مغفرت الهی را برای والدین کافرش نیز فراهم می آورد. امام صادق (ع) می فرماید : هرکه قرآن را از روی آن بخواند ( یعنی از حفظ نخواند و از روی قرآن بخواند ) از دیدگان خود بهره مند شود ( یعنی چشمانی سالم داشته باشد ) و سبب آمرزش پدر و مادرش گردد گرچه آندو کافر باشند. اصول کافی جلد 4 صفحه 417
مرزهای احسان به والدین
اما باید توجه داشت که احسان به والدین و اطاعت و پیروی بی چون و چرا از ایشان نیز حد و حدودی دارد و تنها کسی که می بایست بی چون و چرا اطاعت کرد، اول خدا و دوم پیامبر(ص) و سوم چهارده معصوم(ع) هستند؛ (آل عمران، آیات 32 و 132 ؛ نساء، آیه 59؛ مائده، آیه 92) چرا که خداوند و معصومان(ع) جز به انجام خیر و خوبی و پرهیز از زشتی و بدی فرمان نمی دهند.(اعراف، ایه 28 و آیات دیگر) از این روست که اطاعت بی چون و چرا از ایشان و اولویت قراردادن آنان از خود و خویشان یک اصل است و ایشان را می بایست از جان عزیزتر دانست و برتر از جان خویش قرار داد.(احزاب، آیه 6)
بر همین اساس است که امام صادق (ع) می فرماید: کسی از شما به حقیقت ایمان نمی رسد تا اینکه بیگانه ترین مردم از خود را به خاطر ایمان داشتن به خدا و عمل به دستوراتش دوست بدارد و نزدیک ترین مردم را به خود از نظر نسبت خانوادگی به خاطر دشمنی او با دستورات خدا دشمن بدارد. (تحف العقول صفحه 388)
پس اطاعت از والدین بی چون و چرا نیست. پس اگر بر خلاف حکم عقل و علم قطعی و یقینی فرمانی دادند، نمی بایست اطاعت کرد هر چند که ناراحت، ناخشنود و خشمگین می شوند. خداوند در آیه 8 عنکبوت و نیز 15 سوره لقمان اطاعت از والدین در مقام احسان را نیز محدود به مرزها و خطوط قرمزی نموده است که می بایست رعایت شود. خداوند می فرماید : وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما؛ و به انسان و فرزندان انسان سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند و با رفتار شایسته و پسندیده خشنودی خاطرشان را فراهم آورد؛ و اگر پدر و مادر تو انسان کوشیدند تا چیزی را که به درستی و حقانیت آن دانش و آگاهی نداری، با دنبالهروی از گمراهگران و ظالمان آن را شریک و همتای من در اطاعت و عبادت قرار دهی، در این صورت از آن دو فرمانبرداری مکن.
علامه طبرسی در ذیل آیه در کتاب شریف تفسیر مجمع البیان درباره این خطوط قرمز می نویسد: با این بیان آفریدگار هستی به انسان فرمان میدهد که در قلمرو کارهای شایسته و خدا پسندانه و عالادنهای که انجام آنها لازم است، از پدر و مادر خویش پیروی کند و دستور آنان را در این مورد بجان بشنود و بکار بندد، امّا در مورد کارهایی که خدا او را آزاد ساخته است تا با تفکّر و اندیشه، مشورت و تبادل نظر با دیگران و آیندهنگری و مصلحت اندیشی آنها را انجام دهد و یا واگذارد، در این قلمرو اگر بتواند خشنودی خاطر آنان را فراهم آورد بهتر است، ولی واجب نیست، امّا در کارهایی که از نظر قرآن و اسلام ناروا شناخته شده است، هرگز نباید سخن آنان یا هیچ کس دیگر را بپذیرد و دست به گناه و زشتی و خیانت و پلیدی - که شرکگرایی از بزرگترین آنان است، بزند؛ چرا که مرز فرمانبرداری از پدر و مادر و فرمانروا و بزرگتر در قلمرو کارهای شایسته و انجام وظائف است نه گناه و نافرمانی خدا.
در آیه شریفه در مورد شرکگرایی و هشدار از آن، نفی دانش و آگاهی میکند و این بدان جهت است که انسان در این راه خود را به زحمت و رنج نیفکند تا دلیل و برهانی برای شرک و کفر دست و پا کند، چرا که جز خدای یکتا خدای دیگری نیست و چیزی که هرگز وجود ندارد دلیل و برهان یافتن برای آن ممکن نخواهد بود؛ بر این اساس باور چنین چیزی نیز ناپسند است، چرا که وقتی شریک و همتایی برای خدای یکتا نیست، چگونه میتوان برای اثبات آن دلیل آورد؟
داستان ایمان سعد و مخالفت مادرش
از «سعد بن بن ابیوقاص» در این مورد آوردهاند که میگفت: من پس از اسلام و شنیدن آیات قرآن از پیامبرگرامی در مورد نیکی به پدر و مادر، راه و روشی خدا پسندانه در خانه پیشی گرفتم و با مادرم رفتاری پسندیده و بسیار پر مهر برگزیدم. مادرم پس از دیدن تغییر اخلاق خانوادگیام، به من گفت: هان ای سعد! این چه راه و رسم پسندیده و سبک و شایستهای است که در پیش گرفتهای؟
گفتم: مادر! من به قرآن و پیامبر ایمان آوردهام و این شیوه اسلام و ایمانآورندگان به قرآن در برابر پدر و مادر است.
مادرم از شدّت تعصّب به بت و بتپرستی فریاد بر آورد که باید از عقیدهات بازگردی و گرنه من اعتصاب غذا نموده و آنقدر گرسنگی میکشم تا خود را به هلاکت افکنم و مردم تو را قاتل مادر خواهند شناخت و باران نکوهش بر تو خواهند باراند!
و آنگاه از پی تهدیدش دست به اعتصاب غذا پرداخت و از خوردن و آشامیدن خودداری کرد؛ من به او گفتم: هان ای مادر! از این کار نادرست خویش دست بردار که من هرگز دست از دین و ایمان خویش بر نخواهم داشت، امّا او روز نخستِ اعتصاب غذای خود تا غروب آفتاب چیزی نخورد؛ روز دوم آغاز شد و بازهم او خویشتنداری کرد و به کار خود ادامه داد و من ناگزیر شدم که به او سخت هشدار دهم، از این رو گفتم: هان ای مادر! به خدای یکتا سوگند که اگر صد جان داشته باشی و با این روش ناپسند یک یک آنها از گلوگاهت بیرون بیاید، مطمئن باش که من از دین و آیین خویش باز نخواهم گشت، چرا که احترام و نیکی من بر تو به خاطر فرمان خداست و همو فرمان داده است که در شرک و کفر و ظلم و گمراهی اطاعت پدر و مادر نارواست، اینک این تو و این هم آزادی انتخاب راه، میخواهی غذا بخور و میخواهی آنقدر به گرسنگی ادامه بده تا بمیری.
مادرم با دیدن قاطعیت عجیب من در راه دین و ایمان سخت بهت زده شده و به ناگزیر اعتصاب غذای خود را شکست و آنگاه بود که این آیه بر قلب مصفّای پیامبر فرود آمد که: و ان جاهداک... گفتنی است که مادر «سعد» نامش «حمنه» و دختر ابوسفیان بود.
«بهر بن ابیحکیم» از نیای خود آورده است که به حضور پیامبر گرامی شرفیاب شدم و گفتم:
قلت : یا رسول اللّه من ابرّ؟ ای پیامبر خدا، به چه کسی در زندگی نیکی کنم؟
قال: امّک!؛ پیامبر فرمود: به مادرت،
قلت: ثم من؟ آن مرد میگوید: گفتم دیگر چه کسی؟
قال: ثم امّک!؛ بار دیگر فرمود به مادرت!
قلت: ثم مَنْ یا رسول اللّه؟ بار سوم گفتم: در مرحله سوّم به چه کسی نیکی کنم؟
قال: ثم امّک! باز هم فرمود: به مادرت نیکی کن!
قلت: ثم مَن؟ مرتبه چهارم پرسیدم: دیگر به چه کسی ای پیامبر خدا؟
آنگاه فرمود: ثم اباک ثم الأقرب فالأقرب؛ به پدرت نیکی کن! و از پی آن به نزدیکان و خویشاوندانت به ترتیبی که به تو نزدیکترند.
«انس ابن مالک» از پیامبر گرامی نقل می کند که فرمود: الجنّة تحت اقدام الامّهات؛ بهشت زیر پای مادران شایسته کردار است. (نک: مجمع البیان؛ذیل آیه)
تهمت و اتهام زنی آن است که انسان بر اساس جهل و یا گمان و ظن صفت یا عملی را به دیگری نسبت دهد. البته تهمت را بیش تر در باره عمل به کار می برند و می گویند به فلانی درباره انجام فلان کار تهمت زده اند. البته زمانی این اصطلاح به کار می رود که کاری که به شخص نسبت داده می شود، زشت، بد، جرم یا گناه باشد؛ یعنی کارهایی که عقل و عقلاء و شریعت و قانون آن را نمی پسندد و آن را منکر و زشت می داند.
ریشه اتهام زنی را می بایست یا در جهالت شخص یا در دشمنی و حسادت شخص جست و جو کرد. کسی که دیگری را به زنا و دزدی و یا هر کار زشت و بدی متهم می کند، یا به سبب جهالت و نادانی چنین کاری را می کند یا این که مصلحت و منفعتی در این اتهام زنی برای خود تصور می کند.
متهم کننده می کوشد که شخصی را از گردونه حذف کند و اعتبار او را خدشه دار سازد یا می خواهد با اتهام زنی او را مجازات و تنبیه و حتی به زندان افکند یا موجبات قتل و کشتن او را فراهم آورد. مثلا وقتی اتهام زنا یا قتل را به مرد و زنی نسبت می دهد، گاه می خواهد با این اتهام عرض و آبروی او را ببرد یا زمینه کشتن او را به طریقی فراهم آورد.
اگر متهم کننده از روی جهالت، اتهام زنی کرده باشد می شود او را با آگاه سازی از این رفتار دور کرد؛ ولی ریشه بسیاری از اتهام زنی ها حسادت ها و دشمنی هاست؛ از این رو نمی توان امید داشت که با برخوردهای منطقی جلوی این رفتار زشت متهم کننده را گرفت. کسی که از روی حسادت یا دشمنی اتهام را وارد می کند، در صد این است که شخص را از جایگاه واقعی و طبیعی خود ساقط کند و جان و مال و عرض او را در خطر قرار دهد. منافع و مصلحت های فردی و گروهی و حزبی در بسیاری از موارد عامل اتهام زنی است. از این روست که در میان نزدیکان و رقبا اتهام زنی افزایش می یابد.
البته گاه اصطلاح اتهام در دادگاه مطرح می شود که بر اساس اسناد و مدارکی است که هنوز اثبات نشده و به حجت اسناد و مدارک قطعیت نیافته است؛ چنین اتهام زنی در دادگاه که از سوی اشخاص یا دادستان انجام می گیرد، چون مبتنی بر یک سری اسناد و مدارک ظنی معتبر یا غیر معتبر یا حتی قطعی غیر اثبات شده در مراجع ذی الصلاح است، اشکالی ندارد؛ چرا که این اتهام زنی همراه با مدارک و شواهد برای اثبات جرم و بزه یا گناه است و هدف از آن تطهیر جامعه از رفتارهای نابهنجار و ضد قانونی و زشت است.
اما آن چه در این جا مورد بحث ماست، این دسته از اتهامات مبتنی بر ادله و شواهد و در مراجع و محاکم دارای صلاحیت نیست، بلکه اتهاماتی است که در جامعه از طریق جلسات عمومی و رسانه های همگانی یا حتی جلسات خصوصی مطرح می شود و به قصد تضعیف جایگاه اشخاص و حذف شخصیتی و حتی فیزیکی انجام می گیرد و دارای دو خصوصیت است: نخست این که اتهام مبتنی بر ادله و شواهد معتبر ظنی و علمی و قطعی نیست؛ دوم این که در مراجع دارای صلاحیت برای احقاق حق و یا دفع مفسده ای انجام نمی گیرد؛ بلکه اتهام هایی واهی و خیالی مبتنی بر دروغ و کذب یا توهم و یا شواهد غیر معتبر ظنی یا با خاستگاه منفعت و مصلحت شخصی یا جمعی است جهت آبرویزی و تضعیف یا حذف فیزیکی شخص انجام می گیرد. چنین اتهام زنی در اسلام هم گناه و هم در برخی از موارد جرم است و در صورتی که شخص علیه اتهام زننده شکایت کند مجازات را به همراه خواهد داشت.
در کاربردهای عربی واژه افتراء به معنای تهمت مذموم بیش تر به کار می رود. افترا بر وزن افتعال از واژه فری گرفته شده و در لغت به معنای جعل و ساختن دروغ است.(لسان العرب، ابن منظور، ذیل واژه فری) افتراءزننده با نسبت دادن سخن یا فعل ناحق یا صفت نادرست به دیگری بر آن است تا مقاصد زشت و نادرست خود را برآورده ساخته و تحقّق بخشد؛ هر چند این نسبت دادن برخاسته از اعتقاد افترا زننده و از روی جهالت حتی جهل مرکب نه بسیط باشد. در عربی واژه بهتان نیز در معنایی نزدیک به اتهام و افتراء به کار می رود هر چند که میان آن ها تفاوت های وجود دارد که در کتب فروق اللغه آمده است.
آب شدن ایمان با تهمت، چون آب شدن نمک در آب
در آیاتی قرآنی بهتان و افتراء و تهمت زدن، امری زشت و ظلم دانسته و از آن پرهیز داده شده است.(ممتحنه، آیه 12؛ نساء، آیه 156؛ مریم، آیات 16 و 27) خداوند در آیه 58 سوره احزاب و 20 سوره نساء افتراء و انتساب گناه ناکرده به مومنان را گناهی آشکار می شمارد و در آیات 6 و 7 سوره نور اتهام زننده را معلون معرفی می کند که سزاوار لعن از سوی خداوند است.
از نظر قرآن کسانی که افتراء ، اتهام دروغین و بهتان می زنند، افزون بر این سزاوار لعن خدایند، انسان های فاسقی هستند که حکم فسق بر آنان بار می شود و شهادت و گواهی آنان معتبر نیست(نور، ایه 4) و در برخی از موارد نیز حکم افتراء بر آنان جاری می شود که هشتاد ضربه تازیانه است.(همان)
امام صادق علیهالسلام با توجه به تاثیرات منفی اتهام های دروغین بر روابط اجتماعی و فروپاشی اعتماد و انسجام اجتماعی، اتهام زنی را بسیار زشت و بد می داند که اگر در جان و جامعه ای در آید آن را از درون به نابودی می کشاند. آن حضرت(ع) می فرماید: اِذَا اتَّهَمَ المُؤُمِنُ اَخاهُ اِنماثَ الایمانُ مِن قَلبِهِ کَما یَنماثُ المِلحُ فِی الماءِ؛ هرگاه مؤمن به برادر دینی خود تهمت بزند، ایمان در قلب او از میان میرود، همچنان که نمک در آب، ذوب میشود.(کافی، ج 2، ص 361، ح 1)
بنابراین، کسی که اهل ایمان است نمی تواند به تهمت به عنوان یک امر مثبت یا سازنده بنگرد، بلکه می بایست آن را دشمن ایمان خود بشمارد و به شدت از آن پرهیز کند، چرا که حتی اگر خود اهل تهمت نباشد اما در کنار اتهام زنان قرار گیرد مانند نمک خیس و مرطوب می شود و کارآیی خودش را از دست می دهد. به این معنا که آثار بد اتهام در ایمان شخص تاثیرات منفی خواهد گذاشت و دین و ایمان او را بر باد می دهد. پس لازم است که از اتهام زدن و شنیدن در هر زمانی به ویژه در عرصه های اجتماعی پرهیز کنیم و جامعه را از بلای بی اعتمادی دور نگه داریم.
در آیات قرآنی بر این نکته تاکید شده که راه رسیدن به محبوبیت الهی و حبیب الله شدن آن است که انسان نخست محبوب پیامبر(ص) شود. کسب حب و محبت پیامبر(ص) نیز جز به اتباع و پیروی سنت و سیره آن حضرت(ص) شدنی نیست.(آل عمران، آیه 31) پس می توان گفت انسانی که دم از دوستی و محبت کسی می زند می بایست کاری کند که محبوب را خوش آید و در این میان همانند سازی افکار و رفتار مهم ترین جلوه این محبت است. بر همین اساس است که کسانی که دیگری مهم یا دیگرانی مهم برای خود بر می گزینند و آنان را سرمشق و الگوی خویش قرار می دهند، بر آن هستند که در افکار و رفتار همانند سازی کنند و این همانند سازی را حتی در پوشش و آرایش نیز مراعات می کنند.(احزاب، آیه 21)
کسانی که مدعی محبت اهل بیت(ع) هستند،حال چه رسد که بسیاری از ایشان مدعی تشیع بوده و خود را شیعه ایشان می دانند که ادعای بس بزرگ و عظیم است و هر کسی را نسزد که چنین ادعای کند، می بایست محبت خویش را به تعبیر قرآن با اتباع نشان دهند تا هم محبوب اهل بیت(ع) شده و هم محبت خداوند را برای خود به ارمغان آورند.(آل عمران، آیه 31) این اتباع با اطاعت و پیروی از ایشان شدنی و ممکن است، به طوری که هر جا احتمال شک و تردید داشتند به ایشان رجوع کرده و بخواهند هر آن چه را که ایشان می پسندند پسندیده و به اجرا در آورند.(نساء، آیه 59)
اما مشکل ما این است که محبت را در تنها در تکریم نام ایشان دانسته و از عمل به اطاعت و اتباع گریزان هستیم. با این حال می خواهیم که ما را در جریده محبان بلکه شیعیان ایشان ثبت کرده و از برکات این تحزب بهره مند شده و خود را جزو حزب الله بدانیم؛ در حالی که امام رضا علیه السلام درباره شرط محبت اهل بیت(ع) می فرماید:لا تَدعُوا العَمـلَ الصّالِـحَ وَ الاِجتهادَ فِی العِبادَةِ اتِّکالاً عَلی حُبِّ آلِ مُحَمدٍ (ص) وَ لا تَدعُوا حُبَّ آلِ مُحَمـدٍ (ص) لامرِهـم اِتِّکـالاً عَلـی العِبـادَةِ فَـاِنَّـهُ لایَقـبَلُ اَحـدَهُـمـا دونَ الآخَر؛ مبادا اعمال نیک را به اتکای دوستی آل محمد (ص) رها کنید، مبادا دوستی آل محمد (ص) را به اتکای اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از ایـن دو ، به تنهایی پذیرفته نمی شود.(بحارالانوار، ج78، ص348)
آن حضرت(ع) به شیعیان خویش بارها سفارش می کند که محبت را در چهره واقعی آن بجویید و به نمایش بگذارید. اگر واقعا اهل محبت به اهل بیت(ع) هستید که وظیفه الهی و شرعی هر مسلمان و مومنی است(شوری، آیه 23) می بایست آن را در عمل خویش به نمایش گذارید. از این روست که آن حضرت(ع) خواهان آموزش علوم اهل بیت(ع) می شود و از همگان می خواهد تا بیاموزند و بیاموزانند تا این گونه بدانند که خواسته آن حضرات(ع) چیست و چگونه باید محبت ایشان را با اتباع و پیروی از آموزه های آنان به ظهور رسانند. آن حضرت می فرماید: رَحِمَ اللّهُ عَبْدا اءحْیی اءمْرَنا، قیلَ: کَیْفَ یُحْیی اءمْرَکُمْ؟ قالَ علیه السلام : یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَیُعَلِّمُها النّاسَ؛ رحمت خدا بر کسی باد که اءمر ما را زنده نماید، سؤ ال شد: چگونه ؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گیرد و به دیگران بیاموزد.( بحارالا نوار، ج 2، ص 30، ح 13)
در حدیثی دیگر آمده روای می گوید که از امام رضا(ع) شنیدم که فرمود: سمعت أبا الحسن علی بن موسی الرِّضَا علیه السلام یقول: رحم الله عبداً احیی امرنا. فقلت له : و کیف یحیی امرکم؟ قال: یتعلم علومنا و یعلمها الناس . فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لا تبعونا ؛ راوی گوید از امام رضا علیه السلام شندیم که می فرمود: خدا بیامرزد کسی را که امر ما را زنده کند. گفتم : چگونه امرشما را زنده کند؟ فرمود: علوم ما را می آموزد و به مردمان تعلیم می دهد. همانا اگر مردم زیبایی تعالیم ما را دریابند ، هر آینه از ما پیروی میکنند. (عیون اخبار الرضا (ع) ج 1 ص 275)
در حقیقت شناخت مردم نسبت به اهل بیت(ع) هر چه افزایش یابد و علوم و معارف ایشان را بشناسند خودشان علاقه مند به اهل بیت(ع) شده و محبت ایشان در دلهای آنان نفوذ می کند و به دلیل همین نفوذ محبت می کوشند تا معارف ایشان را عملیاتی کرده و آن را در خود و جامعه تحقق بخشند. این گونه است که معارف اهل بیت(ع) و محبت ایشان در سرتاسر جهان فراگیر خواهد شد. پس بهترین شیوه بلکه تنها شیوه محبت کردن، علم و عمل است. به این معنا که ایشان و علوم آنان را بشناسیم و بدان عمل کنیم تا محبوب ایشان و پیامبر(ص) و خداوند شویم.
اگر کسی می خواهد بفهمد تا چه اندازه به اهل بیت(ع) نزدیک است و در حقیقت اهل بیتی و شیعه است می بایست به افکار و رفتار خودش نگاه کند و بنگرد تا چه اندازه نسبت به اهل بیت(ع) و علوم ایشان که از طریق سنت و سیره منتقل شده آگاهی و علم دارد و تا چه اندازه به آن علوم عمل می کند.
امام صادق علیه السلام در ارزیابی منازل مردم نسبت به اهل بیت(ع) به این نکته توجه می دهد که میزان آگاهی ایشان از روایات اهل بیت(ع) می تواند نشان دهد که این شخص تا چه اندازه اهل بیت(ع) را دوست می دارد و بر اساس همین دوستی است که برای شناخت آموزه ها و علوم ایشان تلاش می کند و به روایت ایشان مراجعه می نماید. امام صادق(ع) می فرماید: اِعرِفُوا مَنازِلَ النّاسِ مِنّا عَلی قَدرِ رِوایَتِهِم عَنّا؛ منزلت مردم را در نزد ما، از اندازه روایتشان از ما بشناسید.(بحارالأنوار - ج 2 - ص 150 میزان الحکمة ج2-ص517-ح3503)
پس محبت و تشیع تنها به زبان و گفتار نیست بلکه به علم و عمل است و در حقیقت محبت اهل بیت(ع) و بهره مند شدن از مواهب و برکات و آثار آن در گرو علم و عمل به آموزه های اهل بیت(ع) و علوم و معارف ایشان است.