آزادی و به تعبیر عربی حریت، آزادی از تعلقات و تعینات و رسیدن به مقام بندگی است. از نظر قرآن کسی آزاد است که از بند تعلق و تعین رهیده باشد.
یکی از تحریفات معنوی که صورت گرفته دگرگونی مفهومی این واژه است. در حقیقت معنای عبد و برده تعلق و تعین را به حر و آزاده گذاشته اند؛ یعنی کسی که گرفتار انواع تعلقات و تعینات است، او را آزاده و حر دانسته و کسی که از همه این ها آزاد است به عنوان برده و بنده معرفی کرده اند. این همان از مصادیق« یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ ؛ تحریف کلمات از مواضع و موضوع له لفظ و معنای آن است» که در گذشته و حال و آینده انجام گرفته و خواهد گرفت.(نساء، آیه 46؛ مائده ، آیات 13و 14)
به نظر می رسد که تنها یک اشتراک لفظی میان مفهوم قرآنی با مفهوم متعارف وجود دارد؛ زیرا آزادی در فرهنگ قرآن نقیض آزادی در مفهوم متعارف در زبان عربی و فارسی است.
واژه حریت یک بار در قرآن آمده است. خداوند می فرماید: إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛ چون زنِ عمران گفت: «پروردگارا، آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاد شده [از مشاغل دنیا و پرستشگر تو] باشد پس، از من بپذیر که تو خود شنواى دانایى.»(آل عمران، آیه 35)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان درباره معنا و مفهوم آزادی و حریت می نویسد: برخى از واژهشناسان کلمه و واژه «محرّراً» در آیه را از «حریّت» گرفته و بهمعناى «آزادشده» دانستهاند؛ و بعضى نیز آن را از «تحریر» به معناى «کتابت» گرفته و آن را به «خالص و پاککردن کتاب و نوشته از تباهى» معنا کردهاند.
وی در ادامه می نویسد: در مفهوم واژه «محرّراً» نظرهایى ارائه شده است:
1. پارهاى آن را «خدمتگزار معبد» معنا کردهاند.
2. و برخى آن را بهمعناى «آزادشده و خالص براى پرستش و بندگى خدا» گرفتهاند.
3. پارهاى دیگر مىگویند: «محرّراً»، یعنى کسى که آزاد و خالص براى فرمانبردارى خداست و از پى کارى دیگر نمىرود.
4. و پارهاى نیز برآنند که درمیانِ بنىاسرائیل، به کودکى که براى خدمت به معبد گماشته مىشد، «محرّر» مىگفتند؛ و او هماره در نیایش و خدمت به معبد بود تا بزرگ شود و به دوران بلوغ فکرى برسد، آنگاه خود آزاد بود که تصمیم بگیرد آیا تا پایان عمر در خدمت معبد بماند، یا از پى راه خویش گام سپارد... واژه «مریم» در فرهنگ عبرانى، بهمعناى «بانوى عابده و خدمتگزار دین و آیین خداست. و راستى که مریم، بهترین و برترین بانوى عصر و نسل خویش بود. (مجمع البیان، ذیل آیه)
علامه طباطبایی نیز در این باره می نویسد: کلمه" تحریر" که مصدر کلمه اسم مفعول" محرر" است، به معناى آزاد کردن از قید و زنجیر است، و به همین جهت آزاد کردن برده را هم تحریر مىگویند، و نیز نوشتن کتاب را هم تحریر مىگویند، چون با این عمل مفاهیم و آن معانى که در محفظه ذهن و فکر زندانى است آزاد مىشود.. و اینکه فرمود:" قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی" دلالت دارد بر اینکه این مناجات را وقتى کرده که به فرزندش حامله بوده است، و حملش از عمران بوده، و این مناجات خالى از اشاره به این نکته نیست که همسر وى عمران در آن روزها زنده نبوده، گرنه او حق نداشت فرزند در شکم خود را مستقلا تحریر کند.
هم چنان که آیه شریفه:" وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ" که سخن از این دارد که براى تعیین کفیلى براى مریم قرعهکشى کردند، نیز به بیانى که در تفسیرش مىآید دلالت دارد بر اینکه همسر وى در آن روز زنده نبوده.( سوره آل عمران آیه 44)
این نکته هم روشن است که تحریر فرزند چه به وسیله پدر باشد یا مادر، تحریر از بردگى نیست و دختر عمران برده نبوده، تا مادرش او را آزاد کند، پس تحریر در این آیه آزاد کردن از قید ولایتى است که والدین بر فرزند خود دارند، و با داشتن آن ولایت، او را تربیت مىکنند، و در مقاصد خود به کار مىبرند و اطاعتشان بر فرزند واجب است.
پس با تحریر، فرزند از تسلطى که پدر و مادر بر او دارند خارج مىشود، دیگر پدر و مادر، او را بخدمت نمىگیرند، و اگر این تحریر به وسیله نذر و بخاطر خدا انجام شود، معنایش این مىشود که این فرزند در ولایت خدا داخل شود، تنها او را بپرستد و خدمت کند و خدمت خدا کردن به این است که در مسجد و کلیسا و اماکن مقدسهاى که مختص عبادت خدا است خدمت کند، در حالى که اگر این نذر نبود، فرزند مىبایست پدر و مادر خود را خدمت مىکرد.
بعضى هم گفتهاند: رسم این بوده که پدران و مادران فرزند خود را براى خدا تحریر مىکردند، و بعد از این تحریر دیگر فرزند خود را در منافع شخصى خود بکار نمىگرفتند، و در حوائج خود استخدام نمىنمودند، بلکه او را در کنیسه مىبردند، تا آنجا را آب و جاروب کند، و خادم آنجا باشد و این فرزند هم چنان به خدمت خود ادامه مىداد، تا به حد بلوغ مىرسید، در آن موقع دیگر اختیار با خودش بود، مىتوانست به خدمت خود در معبد ادامه دهد، و مىتوانست از آنجا بیرون شود... کلمه" مریم" در لغت آن شهر، بطورى که گفتهاند به معناى زن عابد است، و نیز زن خدمتکار است، از همین جا معلوم مىشود که چرا این مادر دختر خود را بلافاصله بعد از وضع حمل مریم نامید، و چرا خداى تعالى این عمل او را حکایت کرد، خواست تا بعد از نومیدى از زاییدن پسرى که محرر براى عبادت و خدمت باشد بلادرنگ همین دختر را براى این کار محرر کند، پس این که گفت:" سمیتها مریم"، به منزله این است که گفته باشد:" من این دختر را براى تو محرر زاییدم" (المیزان، ذیل آیه)
مفسران تفسیر نمونه نیز نوشته اند: واژه «محررا» از ماده تحریر گرفته شده که به معنى آزاد ساختن است ؛ و در اصطلاح آن زمان به فرزندانى گفته مى شد که به خدمت معبد و خانه خدا در مى آمدند، تا نظافت و سایر خدمات را بر عهده گیرند و به هنگام فراغت مشغول عبادت پروردگار شوند، و از آنجا که آنها از هر گونه خدمت به پدر و مادر آزاد بودند، به آنها محرر گفته مى شد، و یا از این جهت که خالص از هر گونه تلاش و کوشش دنیوى بوده اند، به آنها محرر مى گفتند.
بعضى گفته اند که این دسته از کودکان از موقعى که توانائى بر این خدمات داشتند تا سن بلوغ ، وظایف خود را زیر نظر پدران و مادران انجام میدادند و پس از رسیدن به سن بلوغ ، تعیین سرنوشتشان به دست خودشان بود، اگر میخواستند به کار در معبد پایان داده و بیرون میرفتند و اگر تمایل داشتند بمانند مى ماندند.
بعضى گفته اند: اقدام همسر عمران به نذر، دلیل بر آن است ، که عمران در همان حال باردارى او از دنیا رفته بود، و گر نه بعید بود او مستقلا چنین نذرى کند. سپس مى افزاید: هنگامى که فرزند خود را به دنیا آورد (و او را دختر یافت ) گفت : پروردگارا! من او را دختر آوردم. (تفسیر نمونه، ذیل آیه )
از مجموعه این مطالب به دست می آید که تحریر انسان به معنای آزاد کردن او از کارهای دنیا و دنیوی و مشغول داشتن وی به عبودیت و بندگی خداست.
پس از نظر قرآن، کسی که به دنیا و متعلقات آن وابسته و رنگ تعلق و تعین به دنیا گرفته، نه تنها آزاده نیست بلکه برده و بنده است و عنوان آزاده و آزادگی سزاوار و زیبنده او نیست. در حالی که اکنون و در عرف متعارف زبان فارسی و عربی، حریت و آزادگی به این است که شخص نه تنها از هر گونه تکالیف و وظایف آزاد باشد بلکه هر چه بیش تر در بند تعلقات دنیا و هواهای نفسانی باشد و به آن ها پاسخ دهد و در این راه از افراط بگذرد آزاد است.
مفهوم و اصطلاح آزادی امروز به معنای بی بند و باری، رهایی از قیود و تکالیف فردی واجتماعی، رها شدن از قید و بند وظایف و تکالیف، پاسخ گفتن به هواهای نفسانی و خواسته های آن به شکل افراط و مانند آن است.
به سخن دیگر، هر چه انسان بیش تر در بند هواهای نفسانی باشد و بیش ترین تعلق و تعین را پذیرفته باشد، او آزاد است؛ زیرا توانسته است از هر وظیفه و تکلیفی فردی و اجتماعی رها شود و تنها به حقوق نفسانی و خواسته های آن پاسخ دهد و آزاد و رهاست که هر کاری را برای ارضای هواهای نفسانی انجام دهد. این مفهوم آزادی است که امروز متداول است. البته برخی یک محدودیت هایی برای آن بیان کرده اند که از جمله آن است که این پاسخ گویی به هواهای نفسانی در حد و اندازه ای نباشد که مانع آزادی دیگری شود و شخص دیگر نتواند به هواهای نفسانی اش برسد.
در حالی از نظر اسلام هدف پیامبران در طول تاریخ بشر این بوده است که مردم را از هر گونه تعلق فردی و اجتماعی به دنیا و خواسته های نفسانی رهایی بخشد و زنجیرهای پیمان ها و سنت ها و قوانین ضد فطری که مانع از رهایی روح و روان آدمی می شود و او را اسیر خاک و زمین و زمان کرده رهایی بخشد و زمینه رهایی از تعلقات و تعینات را فراهم آورد. از این روست که خداوند می فرماید: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده- که [نام] او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته مىیابند- پیروى مىکنند [همان پیامبرى که] آنان را به کار پسندیده فرمان مىدهد، و از کار ناپسند باز مىدارد، و براى آنان چیزهاى پاکیزه را حلال و چیزهاى ناپاک را بر ایشان حرام مىگرداند، و از [دوش] آنان قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است برمىدارد. پس کسانى که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نورى را که با او نازل شده است پیروى کردند، آنان همان رستگارانند.(اعراف، آیه 157)
امیرمومنان علی(ع) با تفسیر بندگی مومنان در برابر خدا تفسیر روشنی از مفهوم آزادی در قرآن بیان کرده است. ایشان می فرماید: إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجارِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبْیدِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبادَةٌ الْأحْرارِ، وَ هِیَ أفْضَلُ الْعِبادَةِ؛ 1- همانا عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى کنند که آن یک معامله و تجارت خواهد بود و عدّه اى دیگر از روى ترس، خداوند را عبادت و ستایش مى کنند که همانند عبادت و اطاعت نوکر از ارباب باشد؛ و طائفه اى هم به عنوان شکر و سپاس، از روى معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستایش مى نمایند؛ و این ، عبادت آزادگان است که بهترین عبادات مى باشد.( نهج البلاغه، حکمت 237)
پس از نظر مفهوم قرآنی آزادی و حریت آن است که انسان از "زهرچه رنگ تعلّق پذیرد" بلکه از این بالاتر، «ز هر چه رنگ تعیّن پذیرد»، آزاد شود و در بند و برده تعلقات و تعینات نباشد و تنها به خدا بپردازد و بندگی خدا نماید نه بندگی هواهای نفسانی، مال و ثروت و مقام و مانند آن ها. از این روست که خداوند در تفسیری روشن از بندگی خدا و آزادی و آزادگی واقعی در آیه 50 سوره ذاریات می فرماید: فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ ؛ پس به سوی خدا فرار کنید و بگریزید؛ یعنی رهایی از هر چیزی و فرار و گریز از آن به سوی خدا عین آزادگی و رهایی و حریت است. در این آیه خداوند فقط غایت و مقصد و مقصود را مشخص می کند که همان الله است ولی این که از چه چیزی باید به سوی خداوند فرار کرده مشخص نمی سازد؛ زیرا هر چه رنگ تعلق و تعین پذیرد عامل بندگی و بردگی بشر است خواه به نام آزادی هواهای نفسانی باشد یا پیمان های اجتماعی، یا سنت ها و قوانین حاکم یا مادیات و دیگر عناوین اعتباری؛ زیرا همه آن ها اغلال و زنجیرهایی است که دست و پای آدمی را می بندد و او را از آزادی و حریت واقعی دور می کند و برده و بنده تعلق و تعیین می سازد.
به سخن دیگر، آزادی و حریت در قرآن و اسلام، تکلیف مدار است، در حالی که در متعارف و اصطلاح عمومی امروز حقوق مدار است؛ یعنی به جای خدامداری و خدا محوری، خودمحوری نشسته است و این خودمحوری تنها برای احقاق حقوق نفسانی و دنیوی است و به جای آن که آدمی را ازاد و رها کند اسیر نفس و هواهای آن می سازد که نتیجه آن نیز بندگی و بردگی کامل تر است ؛ زیرا برای رسیدن به خواسته های بی پایان نفس و ارضای آن باید تن به هر ذلتی داد که عین بردگی و بندگی واقعی است ؛ یعنی نتیجه عکس می دهد و انسان را به جای رسیدن به آزادی به بردگی می کشاند در حالی بندگی خدا عین آزادگی و رهایی از هر گونه بردگی و بندگی فردی و اجتماعی است.