سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! اگر مرا به زنجیر کشی و عطای خود را در میان شاهدان از من بازداری، ... امیدم را ازتو نخواهم بُرید و چهره امیدوار به گذشتت را از تو نخواهم گرداند و محبّتت از قلبم بیرون نخواهد رفت . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :509
بازدید دیروز :384
کل بازدید :2164598
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/19
9:27 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

در آیات قرآنی کلمه انزال به دو معنای انداختنی و آویختنی به کار رفته است. وقتی از انزال باران سخن به میان می آید می فرماید: وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء (بقره، آیه 22؛ انعام، آیه 99؛ رعد، آیه 17 و آیات دیگر) مراد همان فروفرستادن باران در قالب انداختن از آسمان به زمین است؛ زیرا این انداختن از باب تجافی است؛ یعنی خالی کرن جوف و شکم از چیزی؛ وقتی قطره در آسمان است با انزال و انداخته شدن دیگر در آسمان نخواهد بود بلکه در زمین خواهد بود؛

اما انزال قرآن به عنوان حبل الله متین و ریسمان استوار الهی(آل عمران، آیه 103) از باب انزال آویختنی است. به این معنا که این ریسمان و طناب الهی دو سر دارد که یکی در بالا در دست خداوند علی حکیم عزیز است(نمل، آیه 6) و یکی دیگر در دست پیامبر(ص) و مردم است.

این ریسمان الهی آویخته میان خدا و خلق است و این گونه نیست که انداخته باشد بلکه همان طوری در دست خداست. از همین روست که پیامبر(ص) می فرماید: أحد طَرَفیه بِیَدِ اللَّهِ سبحانه و تعالی؛ یک طرف آن به دست خداوند سبحانه و تعالی است.»(الامامة الالهیة، الشیخ محمد السند، ص57) پس انسان با آویختن به این ریسمان و حبل الله متین الهی می تواند بالا برود. از همین روست که امیرمومنان علی(ع) می فرماید: اقْرَأْ وَ ارْقَ؛ بخوان و ترقی کن و بالا برو.(الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص606، ط اسلامی)

البته قرآن در «لدن العلی الحکیم» از مصادیق امر الهی است و از همین روست که لفظ ندارد و عربی و یا غیر عربی نیست؛ اما وقتی انزال و تنزیل می یابد؛ چون پیامبر(ص) واسطه است و این طرف آن را در دست دارد تا تلقی کند، عربی می شود: وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیم. از همین روست که خداوند در آغاز سوره زخرف می فرماید: إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ? وَ إِنَّهُ فىِ أُمّ‏ِ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلیِ‏ٌّ حَکِیم؛ به راستی که ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم تا شاید تعقل کنید در حالی که به راستی آن در ام الکتاب لدن و نزدما هر آینه علی حکیم است. پس در مقام لدن علی حکیم است نه عربی.

پس پیامبر(ص) در مقام لدن بی واسطه قرآن را تلقی می کند و همه معارف آن شهودی است نه حصولی و لفظی و عربی و مانند آن؛ اما در مقام انزال و تنزیل آن را به زبان عربی مبین تلقی می کند. در این کلاس عزت و کرامت الهی(علیم عزیز حکیم و اکرم بالقلم و مانند آن ها) انسان ها درس عزت و حکمت و کرامت و مانند آن ها را می آموزند و در می یابند که نکاح تنها یک اجتماع نر و ماده نیست، بلکه اجتماعی است که به عنوان سنت الهی و نبوی نصف یا دو سوم دین حفظ می شود و انسان دینداری و اخلاق و حیای عقلانی و وحیانی را احراز می کند؛ چنان که پیامبر(ص) می فرماید: «النِّکَاحُ‏ سُنَّتِی»،(جامع الأخبار أو معارج الیقین فی أصول الدین، الشیخ محمد بن محمد السبزواری، ج1، ص271) «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ».(الامالی، أبی جعفر محمّد بن الحسن بن علی بن الحسن الطّوسی(شیخ الطائفة)، ص889)

اما اگر این تلقی از خدا به واسطه پیامبر(ص) برای بشر نبود در همان چارچوب علم نیمه و ناقص خود سخن می گفتند فکر می کردند و عمل کرده و فلسفه و سبک زندگی خود را سامان می دادند: فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم(غافر، آیه 83)

اما کسانی که به علیم حکیم با ریسمان قرآن نزدیک شدند و از عزت و کرامت الهی برخوردار شدند و این گونه ترقی و بالا رفتند معنا و مفهوم زندگی در نزد آنان عضو می شود و جفت را تنها در جهت جنسی و شهواتی چون جفت و زوجیت آب و گرد خاک در قالب باران و جفت و زوجیت حیوان و مانند آن نمی ببیند که ابنای سبیل طریقت کمال هستند(حجر، آیه 22؛ ذاریات، آیه 49؛ نجم، آیه 45 و آیات دیگر)، بلکه خود را به کمال می رسانند و با مودت و رحمت و سکونت لباس یک دیگر می شوند و زینت و کمال یک دیگر می باشند.(روم، آیه 21)


93/11/18::: 4:13 ع
نظر()
  
  

در آیات قرآنی هماره این معنا مورد تاکید است که رحمت الهی مقدم بر غضب و خشم اوست. (انعام، آیه 147؛ حجر، آیات 49 و 50؛ اسراء، آیه 57) از همین روست که امیرمومنان علی(ع) می فرماید: یا من سبقت رحمته غضبه.

این تقدم رحمت الهی به طوری است که حتی در غضب خداوندی رحمت موج می زند و اگر غضبی است از جهت رحمتی است که به بندگان خویش دارد؛ حال گاه در این غضب الهی برای خود مغضوب علیه خیر و رحمت است تا او را برگرداند و در مسیر درست قرار داده و با تنبیه و مجازات غضبی به کمال برساند یا آن که خیری برای اکثریتی است که از غضب الهی درس می گیرند و به عنوان بازدارنده برای آنان عمل می کند تا دچار رفتاری نشوند که مغضوب علیه شوند یا آن که اکثریتی را از شر مغضوب علیه گناهکار و خطاکار حفظ می کند.

خداوند در آیه 3 سوره زمر می فرماید: شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ؛ شدید عقاب صاحب نعمت بی پایان است. در این جا برای آن که آمیختگی دو صفت رحمت و غضب خداوند بیان شود، واو عاطفه به کار نرفته است. اصطلاح «طول» به فتح طاء برای نعمت هایی به کار می رود که بی پایان و طولانی است و عمرشان کوتاه نیست و از سویی دیگر نعمتی ژرف و عمیق است.

«طائل» به آن چیزی گفته می شود که فایده دوام دار و پرمنفعت و عمیق و ژرف داشته باشد؛ و این که گفته می شود «لا طائل تحته یعنی فایده مهمی ندارد» از همین باب است.

خداوند در آیه 25 سوره نساء می فرماید: وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُم؛ و هر کسی از شما طولی ندارد تا با محصنات از مومنات نکاح کند، پس از مملکوک و کنیزکان استفاده کند و نکاح داشته باشد.

در این آیه معنای طول همان ثروت و امکانات مالی است که باقی و برقرار است و می تواند با آن نفقه همسر را بپردازد و زندگی خودش را تامین کند.

در آیه 86 سوره توبه نیز می فرماید: وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْل؛ و هر گاه سوره ای نازل می شود که ایمان به خدا آورده و همراه رسول جهاد کنید، صاحبان ثروت و دارایی از تو استیذان و اذن می گیرند که در جهاد حاضر نشوند.

پس «ذِی الطَّوْل» بودن این است که ذات اقدس الهی نعمت هایی دارد که طولانی و زوال ناپذیر و عمیق و مهم است. این نیز همانند شدید العقاب از اسمای حسنای الهی است. در این آیه خداوند می خواهد بگوید که قهر و لطفش به هم آمیخته است.


93/11/18::: 3:43 ع
نظر()
  
  

یکی از پرسش هایی که گاه مطرح می شود، مقدار زمانی است که قیامت به درازا می کشد؟ در پاسخ باید گفت که همان طوری که مردمان در زندگی دنیا از نظر زمانی مدت عمری از چند دقیقه تا هزار سال دارند، یعنی کودکی در همان دم به دنیا آمدن می میرد یا شخصی چون حضرت نوح (ع) هزار سال عمر می کند(عنکبوت، آیه 14)، هم چنین عمر انسان در عالم برزخ و نیز عالم قیامت متفاوت خواهد بود.

بر اساس آیات و روایات برخی عالم برزخ را به سرعت می پیمایند و برخی دیگر در آن می مانند. اینان نیز سه گروه هستند:1. برخی در خواب می روند که متوسطین از مردمان هستند؛ 2. گروهی در بهشت برزخی متنعم هستند؛ 3. گروهی در دوزخ برزخی معذب هستند.(غافر، آیه 46)

مقدار زمانی اهل قیامت نیز متفاوت خواهد بود. به این معنا که پس از جمع شدن عالم و طی و پیچیدن آن چون سجل و طومار(انبیاء، آیه 34) و تبدیل زمین و آسمان به زمین اشراقی اخروی( ابراهیم، آیه 48) وقتی نفخ اول در صور دمیده می شود، همه جز اندکی گرفتار فزع و صعق و مدهوشی می شوند(نمل، آیه 86؛ زمر، آیه 68) سپس دوباره نفخ دوم صور دمیده خواهد شد و همه برخواهند خاست و می نگرند(همان) در آن زمان قیامت آغاز می شود.

بر اساس آیه 4 سوره معارج که خداوند می فرماید: فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ؛ در روزی که مقدارآن پنجاه هزار سال است، محاسبه و محاکمه انجام می پذیرد.

البته این روز قیامتی بر اساس زمان قیامتی خواهد بود که بس طولانی است. البته همان طوری که عمر انسان در دنیا و برزخ متفاوت و با هم فرق می کند، عمر انسان ها در قیامت نیز متفاوت خواهد بود؛ به این معنا که برخی از صحنه قیامت تا تعیین وضعیت بهشت و دوزخی خود، زمانی اندکی می مانند ولی برخی دیگر مدت زیادی خواهند ماند.

به این معنا که اگر کل قیامت پنجاه هزار روز طول بکشد، افراد از نظر باقی ماندن در صحنه محشر و قیامت متفاوت خواهند بود. از پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» سوال شد که حسابرسی در قیامت چقدر طولانی و سخت است!؟ فرمودند: وَ الّذی نَفسِ مُحمَّد بِیَده إنَّه لَیَخِّفُ علَى المُ?مِن حتّى یَکون أخفّ عَلیه مِن صَلاة مَکتوبَة یُصلیها فی الدُّنیا؛ برای م?من یک لحظه است، و کمتر از خواندن یک نماز در دنیا طول می‌کشد. (مجمع البیان، ج 10، ص 531)

پس کوتاهی و بلندی ماندگاری در صحنه محشر و قیامت و پاسخگویی و حسابرسی با توجه به شرایط افراد فرق خواهد کرد. برخی سریع از آن مکان عبور خواهند کرد و برخی دیگر باید در پنجاه موقف آن که هر کدام هزار سال به درازا می کشد بمانند. (أمالی‌للمفید، صص 275-274)


  
  

قضا حکم نهایی است؛ چنان که تقدیر به معنای اندازه و تعیین است. به این معنا که اگر چیزی بخواهد تحقق یابد پس از آن که در مقام امر تقدیر شده حکم نهایی آن صادر می شود و به شکل قضا سامان می یابد. آن گاه آن چیز در مقام خلق ظهور و بروز می یابد.

خداوند به عنوان حاکم وقتی حکم کرد، به شکل قضای الهی ظهور می یابد. حکم و قضای الهی به دو شکل خواهد بود: 1. قضای دنیوی ؛ 2. قضای اخروی.

از آن جایی که خداوند سریع الحساب است(بقره، آیه 202) همه چیز را به سرعت و شتاب حساب می کند؛ با این همه به علت محدودیت های دنیوی حساب نهایی و داوری تمام و کمال در قیامت و آخرت خواهد بود؛ ولی این بدان معنا نیست که اصولا خداوند در دنیا حسابرسی ندارد، بلکه حسابرسی می کند و حتی پاداش و کیفر می دهد.

بر همین اساس است که خداوند در همین دنیا وقتی کسانی گناه و خطا می کنند به سرعت محاسبه و مجازات می کند تا تنبیه شده و به راه درست و راست بازگردد؛ البته برخی از کسانی که در گناه و کفر به غایت می رسند و حاضر به تغییر و توبه و استغفار نیستند در همین دنیا مجازات کرده و سپس آنان را در آخرت نیز مجازات خواهد کرد. پس وقتی حجت بر مردمان تمام و به سخن دیگر حجت بالغ الهی به اتمام رسید، در همین دنیا مجازات خواهند شد و تاخیری در مجازات آنان صورت نمی گیرد.(یونس، آیه 54)

در آیات قرآنی بیان شده که خداوند به عنوان سریع الحساب حسابرسی کاملی از برخی از اقوام داشته و آنان را در همین دنیا مجازات کرده و در آخرت نیز مجازات خواهد کرد.(حاقه، ایه 7؛ قصص، ایات 40 و 81)

بر همین اساس کسانی که کار خوب و نیک انجام می دهند افزون بر محاسبه و پاداش اخروی در همین دنیا نیز از پاداش های الهی بهره مند می شوند.


  
  

بر اساس آموزه های قرآنی انسان موجودی دارای فقر ذاتی و هویتی است و تنها با افاضات الهی است که هستی می یابد و بهره مند از مواهب دیگر می شود؛ پس هیچ موجودی از جمله انسان دارای غنای ذاتی نیست و غنای ذاتی تنها از آن خداوند است و بس.(فاطر، آیه 15)

این بدان معنا خواهد بود که همه هستی فعل الهی است و موجودات هر چند که وجود یافته اند، ولی دایم در حالی بهره گیری از افاضات الهی هستند و هرگز مستقل نبوده و نخواهند شد. پس هر چیزی که در جهان حتی از افعال آدمی رخ می دهد، با خاستگاه و سرچشمه افاضات الهی است؛ زیرا اگر قایل به استقلال فعل حتی در انسان دارای اراده شویم، به معنای این خواهد بود که معلولی از علت خویش بلکه فراتر مَظهری از مُظهِر خویش جدا شده و نیازی به آن ندارد.

از سوی دیگر، این بدان معنا خواهد بود که خداوند دیگر مدیریتی و ربوبیتی نسبت به مخلوقات و آفریده های خود ندارد و آنان مستقلا می توانند کاری را انجام دهند که همان معنای تفویض باطل خواهد بود. این همان توحید فعلی است که باید بپذیریم.

اما اثبات عدم استقلال برای موجودات و از جمله انسان به معنای نفی اراده و آزادی انسان نیست؛ زیرا انسان هر چند که با حول و قوت الهی نیاز دارد، ولی این فعل و کارش به خود انسان نسبت داده می شود: بحول الله و قوته اقوم و اقعد؛ به حول و قوت الهی می ایستم و می نشینم.

از همین جاست که انسان برای هر کاری با آن که به افاضات الهی نیاز دارد، ولی به سبب داشتن اراده می تواند آزاد باشد و انتخاب نماید. همین اراده و انتخاب آزاد میان دو راه خیر و شر و حق و باطل و شکر و کفر و کفر و ایمان است که انسان را از دیگر موجودات جدا کرده است.(کهف، ایه 29؛ انسان ، آیه 3 و آیات دیگر)

البته درذات انسان اموری چون تفکر کردن، مشورت کردن، خوشحالی از موفقیت و ناراحتی از شکست و سرزنش خود و مانند آن ها وجود دارد که نشان می دهد انسان مجبور نیست بلکه دارای اراده و اختیار و آزادی در انتخاب است. برهمین اساس نیز خداوند محاسبه و مواخذه مجازات به خیر و شر می کند.(اعراف، آیه 6؛ صافات، آیه 24؛ انبیاء، آیه 23 و آیات دیگر)

به هر حال، مخلوق بودن موجودات با استقلال آنان تنافی دارد، چنان که انسان وقتی به این حقایق دست یافت می فهمد که باید بندگی داشته باشد و آفریده شده تا عبادت و بندگی کند(ذاریات، آیه 56) و نباید طغیان ورزد و عبادت و عبودیت را کنار گذارد؛ پس می فهمد که باید بنده باشد.

هم چنین باید دانست که آن چه منافی مجازات و مواخذه است؛ فقدان آزادی و اراده و اختیار و حق انتخاب است؛ نه استقلال؛ پس آن چه در آیات قرآنی اثبات می شود، عدم استقلال موجودات از جمله انسان است، نه عدم اراده و اختیار و آزادی انسان. پس انسان ها باید پاسخ گوی افعال خودشان باشند که غیر مستقل ولی به اراده و انتخاب آزادانه خود انجام می دهند؛ یعنی نیرو و قوت را از خدا می گیرند و در جای باطل هزینه و خرج می کنند که خود ظلم آشکار است.


93/11/2::: 2:43 ع
نظر()
  
  

در آیات قرآنی از حرکت انسان به سوی خدا سخن به میان آمده است. خداوند در آیه 6 سوره انشقاق می فرماید: یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛ اى انسان، حقّاً که تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى کرد.

این که ملاقات چگونه است خود مطلبی است که باید درک و فهمیده شود؛ اما این که انسان در حال حرکت و سیر الی الله است یک مطلب قطعی و یقینی است؛ خداوند در این باره می فرماید: إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ؛ به راستی ما از خداییم و به سوی او رجوع کننده ایم.(بقره، آیه 156) در این جا اسم فاعل به کار رفته است؛ یعنی الان که در دنیا هستیم در حال بازگشت هستیم نه این که پس از مرگ به سوی خدا باز می گردیم؛ تنها کاری که مرگ می کند انتقال به شکلی پایان دادن رجوع است.

مشکل اساسی در درک آیات این است که ما که به سوی پروردگار رب العالمین که رب محمد(ص) است، در حال بازگشت هستیم(علق، آیه 8) و این پروردگار محمد(ص) منتهای سیر و رجعت ماست(نجم، آیه 42)، چگونه مراجعت می کنیم. از رجوع ما چگونه اتفاق می افتد، یعنی همان طوری که آمدیم همان طوری بازمی گردیم یا آن که تغییراتی رخ می دهد؟

از آیاتی که دلالت بر انقلاب و صیرورت دارند، نمی توان به سادگی درک و فهم دقیقی از این چگونگی به دست آورد. خداوند می فرماید:وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ.(مائده، آیه 18؛ غافر، آیه 3؛ شوری، آیه 15؛ تغابن، آیه 3) این صیرورت و شدن به سوی الله چگونه است؟ چطوری انسان متاله می شود؟ این انسان الهی و ربانی می شود یعنی چه؟

خداوند در آیه 21 سوره عنکبوت می فرماید: وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ؛ و به سوی خدا قلب می شوید. در جایی دیگر می فرماید: قَالُواْ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ؛ گفتند: «ما به سوى پروردگارمان بازخواهیم گشت.(اعراف، آیه 135) این انقلاب و قلب و دگرگونی یعنی چه؟ این مطلب در آیه 50 سوره شعراء و 14 سوره زخرف نیز مطرح است.

شکی نیست که انسان به دو مرتبه اصلا راه ندارد: 1. مرتبه ذات که بی نهایت است؛ 2. مرتبه صفات عین ذات که آن نیز بیرون از مقصد و مقصود انسانی است؛ تنها جایی که انسان بدان راه دارد مرتبه فعل الهی است که همان نور السموات و الارض است. پس رجوع، انقلاب و مصیر انسان به سوی مقام و مرتبت فعل الهی است نه ذات و صفات عین ذات. در مناطق ممنوع جز تحیر برای انسان چیزی نیست. محاط هرگز نمی تواند محیط باشد؛ زیرا خود در احاطه است و نمی تواند بیرون از آن برود؛ زیرا محیط بودن انسان به معنای آن است که انسان برتر از خدا باشد و خدا محاط شود. از این روست که آن دو منطقه ممنوع است. پس انسان نهایت صیرورت و انقلاب وی به همان صفات و اسمای فعل الهی است نه اسمای و صفات ذات و عین ذات.


93/11/1::: 2:3 ع
نظر()
  
  

 درهای هشت گانه بهشت

در آیات قرآنی به طور مستقیم از هشت در بهشت سخن به میان نیامده، چنان که از درهای هفت گانه بهشت سخنی به میان نیامده است، بلکه آن چه بیان شده، ابواب جهنم و ابواب جنت است.(زمر، آیات 71 تا 73)

اما برخی با توجه به همین آیات بر این باورند که در آیات قرآنی از درهای هشتگانه بهشت سخن به میان آمده است؛ زیرا در آیه 73 سوره زمر آمده است: وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ؛ و کسانى که از پروردگارشان پروا داشته‏اند، گروه گروه به سوى بهشت سوق داده شوند، تا چون بدان رسند و درهاى آن به رویشان‏ گشوده گردد و نگهبانان آن به ایشان گویند: «سلام بر شما، خوش آمدید، در آن درآیید و جاودانه بمانید.»

در این آیه 73 واو به کار رفته و گفته شده « حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا » است در حالی که در خلاف آیه 71 سوره بدون واو آمده است و خداوند می فرماید: وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِ رَبِّکُمْ وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکَافِرِینَ؛ و کسانى که کافر شده‏اند، گروه گروه به سوى جهنّم رانده شوند، تا چون بدان رسند، درهاى آن به رویشان‏ گشوده گردد و نگهبانانش به آنان گویند: «مگر فرستادگانى از خودتان بر شما نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما بخوانند و به دیدار چنین روزى شما را هشدار دهند؟» گویند: «چرا»، ولى فرمان عذاب بر کافران واجب آمد.

این «واو» را «واو» ثمانیه می گویند، زیرا عرب عادت داشتند که تا هفت را بدون «واو» به هم عطف کنند، اما پس از هفت با «واو» عطف می کردند. از همین روست که در آیه 5 سوره تحریم می فرماید: عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِّنکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَأَبْکَارًا. هم چنین در آیه 112 سوره توبه پس از ذکر هفت واو ذکر می شود. از همین روست که می فرماید: و الناهون عن المنکر.

دلیل دیگر آیه 22 سوره کهف است که خداوند می فرماید: سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ؛ به زودى خواهند گفت: «سه تن بودند و چهارمین آنها سگشان بود.» و مى‏گویند: «پنج تن بودند و ششمین آنها سگشان بود.» تیر در تاریکى مى‏اندازند. و عده‏اى‏ مى‏گویند: «هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود.»

بر اساس قواعد نحو عربی در صورتی که هفت چیز ذکر شود و سپس هشتمین ذکر شود واو آورده می شود. از آن جایی که دوزخ هفت در دارد، بدون واو آمده و اما از آن جایی که بهشت هشت در دارد، با واو ثمانیه ذکر شده است؛ یعنی چه هشت مذکور یا مطوی و نهان باشد، واو ذکر می شود.

البته درهای دوزخ بسته می شود و با پشت دری بسیار محکم و به شکل عمودی از بالا تا پایین و به تعبیر قرآن «عمد ممدد » بسته می شود(همزه? آیه 9).البته این بسته شدن برای این نیست که دیگر راه فرار آنان بسته شود، بلکه به نشان بی احترامی و ذلت بسته می شود؛ چنان که درهای بهشت هم چنان باز می ماند، تا این گونه اهل بهشت مورد تکریم و احترام قرار گیرند و آزادی آنان نشان داده شود.

در مجمع البیان ذیل آیه 73 سوره زمر آمده است: باور پاره‏اى منظور این است که: پیش از رسیدن آنان به آستانه بهشت پرطراوت و نعمت، درهاى آن براى آنان گشوده مى‏شود و شمار درهاى بهشت نیز هشت در مى‏باشد.

از پیامبر گرامى آورده‏اند که فرمود:انّ فى الجنة ثمانیة ابواب منها باب یسمى الرّیان لا یدخل، الاّ الصّائمون؛ بهشت هشت درب دارد که یکى از آنها را «ریان» نامیده‏اند، آن درب ویژه روزه‏داران است و کسى جز آنان از آن درب وارد بهشت نمى‏گردد.


  
  

آفرینش انسان و حقیقت او از جمله مباحث پردامنه و پرخطر است. در آیات قرآنی نیز بخشی از آموزه های معرفتی قرآن به معارف آفرینش انسان و حقیقت او اختصاص یافته است.

البته در قرآن نسبت به حقیقت انسان و این که آفرینش او چگونه است با دو دسته از آیات مواجه می شویم که گاه فهم و درک آیات را سخت و ناشدنی می کند.

دسته اول آیات به آفرینش جداگانه جسم و روح انسان اشاره دارد. به عنوان نمونه در آیات 29 سوره حجر و 72 سوره ص آمده است: فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ؛ پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید.

در این دسته از آیات سخن از آفرینش جسم انسان و سپس دمیدن روح در آن است. یک دسته از روایات نیز این آیات را تایید می کند. از جمله آن ها روایاتی است که درباره آفرینش ارواح قبل از اجساد سخن به میان آورده است: «خلق الله الأرواح قبل الأجساد»(بحارالأنوار، ج58، ص132)

دسته دوم از آیات قرآنی سخن از آفرینش جسم در یک فرآیند و سپس انشاء خلقت دیگر در همان جسم است. پس این گونه نیست که ما نخست یک جسدی داشته باشیم و سپس روحی به آن افزوده شود و آن چیزی جسم شود، بلکه از همان اول جسم است که در یک فرآیندی رشد می کند و وقتی به بلوغ خود رسید در آن زمان یک انشاء و خلقت جدیدی رخ می دهد و آن جسم دارای روح انسانی می گردد.

خداوند در آیه 14 سوره مومنون این نوع آفرینش انسان را مورد توجه قرار می دهد و می فرماید: ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛ آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم. پس آن علقه را به صورت‏ مضغه گردانیدیم، و آن گاه مضغه را استخوانهایى ساختیم، بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم، آن گاه جنین را در آفرینشى دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است.

پس در آفرینش انسان از همان آغاز آفرینش با جسمی است که در حال نمو و رشد و تغییرات خلقی است تا جایی که به نوع کمیت به کیفیت تبدیل می شود و در حقیقت یک نوع جهشی خاص با عنایت الهی رخ می دهد و همان جسم روح پیدا می کند و انسان می شود.

در این جا سخن از این است که تا پیش از انشاء جدید و خلقت دیگر، انسان و حیوان مشترک هستند، ولی از این جا به بعد انسان از حیوان جدا می شود. این جدایی در همان قالب انشاء روح صورت می گیرد؛ زیرا خداوند در آیات 8 و 9 سجده در تفسیر انشاء خلق آخر می فرماید:ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ  ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ؛ سپس نسل- فرزندان- او را از چکیده‏اى از آبى سست و پست پدید کرد. آن گاه او را درست‏اندام کرد، و از روح خویش در او دمید، و براى شما گوش و دیدگان و دلها قرار داد چه اندک سپاس مى‏گزارید.

پس همان طوری که در خلقت آدم(ع) روح دمیده می شود، در فرزندان او نیز روح دمیده می شود. این دمیدن روح پس از فرآیندی که در جسم انسان ایجاد می شود و جسم به کمال خود رسیده و آماده پذیرش چنین نفخ روح می گردد.

به نظر می رسد که نوعی تقابل میان این دو دسته از آیات باشد؛ زیرا دسته دوم از آیات ناظر به اصلی است که در فلسفه اسلامی به عنوان «جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء» مطرح شده است. بر اساس این مبنا روح آدمی از نظر حدوث جسمانی و از نظر بقا روحانی است. پس این طور نیست که روح جداگانه خلق شده و سپس به جسم یا جسد افزوده شود.

اما می توان میان این دو دسته از آیات و نیز روایات جمع کرد. به این معنا که گفته شود آن دسته نخست از آیات و روایات ناظر به وجود «عقلی نفس» است و این آیه سوره مومنون ناظر به وجود «نفسیِ نفس» است.

پیامبر(ص) در روایات بسیاری از وجود نوری، روحی، امری، خلقی و نفسی خود سخن به میان می آورد و در روایات بسیاری تبیین می کند که هر انسانی دارای مراتبی چندی است. این ها همه به عنوان نشئات وجودی انسان مطرح است. البته در آیات قرآنی از نشئات گوناگونی که برای موجودات از جمله انسان است سخن به میان آمده است. این نشئات شامل نشاه دنیا و آخرت و نشئات دیگری است که ما از آن هیچ اطلاعی نداریم.(واقعه، آیه 61)

در آموزه های وحیانی اسلام این معنا مورد تاکید قرار می گیرد که نفس آدمی دارای مراتبی است که گاه از آن به روح و در مرتبه ای به نفس یاد می شود. این مطلب بلند دامن است و به همین میزان دراین جا بسنده می شود.


  
  

تعلیل قرآن از شریعت گریز مردم

بسیاری از مردم از دین به معنای مجموعه آموزه های معرفتی و دستوری گریزان هستند. بیش تر آنان ممکن است به دینی که هم ایمان بیاورند که تنها به حوزه معرفتی توجه می دهد و کم تر دارای آموزه های دستوری است که ارتباط تنگاتنگی با آخرت دارد.

در حقیقت از نظر قرآن دین گریزی بسیاری از مردم در حقیقت به آخرت گریزی آنان ارتباط دارد. اگر دین و خدایی مطرح شود که کاری به دنیای آنان و احکام و شریعتی نداشته باشد، این دین شاید مقبول آنان باشد؛ زیرا وقتی حکم و شریعت مطرح می شود یعنی آخرت و پاسخ گویی به اعمال و رفتار بیان می گردد، اینان از آن می گریزند و حالت تنفر و اشمئزاز دارند.

خداوند در آیه 45 سوره زمر می فرماید: و إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ؛ و هنگامی که خداوند به تنها (بدون شریک) یاد می شود دل های کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از این مطلب اشئمزاز دارد و انزجار و تنفر پیدا می کند.

این وصفی که در آخر آیه بیان شده ، تعلیلی از علت اشمئزاز و تنفر این افراد است. پس آوردن قیامت و معاد برای آنان موجب اشتمزاز و تنفر است؛ زیرا اینان نمی خواهند دینی را بپذیرند که آخرت و حساب و کتاب آن را مطرح می کند و به طور طبیعی برای انسان در دنیا برنامه دارد؛ زیرا وقتی آخرت و معادی باشد، به معنای آن است که برای آن برنامه ای است که مردم مکلف به انجام آن در دنیا هستند.

خداوند در آیات 3 تا 5 سوره قیامت می فرماید علت مخالفت با قیامت و امکان برپایی معاد کسانی شبهه مطرح می کنند که می خواهند در زندگی دنیا دستشان برای هر کاری باز باشد و شهوت عملی داشته باشند و امر و نهی و تکلیف و شریعتی نباشد: بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ؛ ولى نه، انسان مى‏خواهد تا جلویش باز باشد و فجور کند.

پس علت مخالفت با دین اسلام و به ویژه احکام شریعت آن است که آنان می خواهند آزاد و رها باشند و به فجور بپردازند و گرنه اگر دینی باشد که کاری به آخرت نداشته یا تکلیفی و شریعتی نداشته باشد، آنان با این دین کنار می آیند، چنان که با عرفان های نوظهور و بودایی و بهایی و مانند آن کنار می آیند؛ زیرا هر کاری را برایشان آزاد کرده است و آنان را به شکلی آزاد و رها گذاشته است.


93/10/8::: 4:15 ع
نظر()
  
  

سختی جان کندن و مساله تلقین

بر اساس آموزه های قرآنی، مرگ انتقال از خانه ای به خانه ای دیگر است. امیرمومنان علی(ع) می فرماید: تنتقلون من دار الی دار؛ از خانه دنیا به خانه آخرت منتقل می شوید.( بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج 37، ص146)

در حقیقت مرگ که مخلوق و آفریده ای هم چون حیات و زندگی است(ملک، آیه 2) مسئولیت انتقال انسان را به عهده دارد و این مسئولیت پس از قیامت برداشته می شود؛ زیرا دیگر مرگی نخواهد بود و اهل بهشت در آن جاودانه خواهند زیست بی آن که مرگی را تجربه کنند و اهل دوزخ نیز گرفتار زندگی است که دست و پا زدن میان مرگ و زندگی است: لایموت فیها و لایحیی(اعلی، آیه 14)

در آیات قرآنی این معنا مورد تاکید قرار گرفته است که انسان ها چند دسته هستند و برای همین مرگ آن ها نیز با هم فرق می کند؛ چرا که برخی تنها یک بار مرگ را تجربه می کنند که همراه با آسانی تمام است و مسئولیت آن را حضرت عزرائیل (ع) به دست دارد. به این معنا که همه مرگ به اعتبار خاستگاه به مشیت الهی و اجل مسمایی است که خداوند تعیین می کند. از همین روست که خداوند در آیه 42 سوره زمر توفی جان ها را به خود نسبت می دهد و می فرماید: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا؛ خداوند است که جان ها را در هنگام مرگ به تمام می ستاند؛ چرا که توفی به معنای تمام ستاندن و گرفتن چیزی است، در حالی که فوت به معنای نیستی و نابودی است.

پس وقتی حضرت عزرائیل برای توفی انفس و ستاندن جان ها و گرفتن آن ها می آید، این مرگ خیلی آسان و راحت خواهد بود؛ چرا که همانند یک نفس کشیدن و بوییدن یک چیز خوش بویی چون گلی است؛ چنان که در در روایتی است که جان دادن برای مومن ، مانند بوییدن گلی خوش بو است ؛ و در روایت دیگر نیز آمده که مرگ مانند بوییدن سیب است.(نگاه کنید: حق الیقین ،مجلسی ،فصل بهشت و منازل آخره ،شیخ عباش قمی )

پس وقتی ملک الموت یعنی حضرت عزرائیل(ع) به سراغ کسی می رود تا به حکم قضای الهی جانش را بستاند، جانش را چنان نرم می گیرد که گویی گلی یا سیبی را بوییده است.

خداوند درباره ماموریت توفی و ستاندن جان از سوی عزرائیل در آیه 11 سوره سجده می فرماید: بگو: «فرشته مرگى که بر شما گمارده شده، جانتان را مى‏ستاند، آن گاه به سوى پروردگارتان بازگردانیده مى‏شوید.»

این کسانی که جان آنان این گونه ستانده می شود، تنها یک مرگ را تجربه خواهند کرد و پروازی مستقیم به بهشت خواهند داشت، بی آن که عوالم برزخ و روز قیامت و حساب و کتاب آن جا را درک کنند و عبور آنان از این همه عوالم همان طوری که پیامبر(ص) می فرماید به اندازه به جا آوردن دو رکعت نماز است.

خداوند در آیاتی از جمله 56 سوره دخان می فرماید: لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی؛ آنان در بهشت مرگی جز همان مرگ نخست را تجربه نمی کنند. اینان همان کسانی هستند که خداوند آنان را به اسبابی استثنا کرده و از دایره حکم کلی خارج نموده و فرموده است: وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِیَامٌ یَنظُرُونَ؛ و در صور دمیده مى‏شود، پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است مدهوش درمى‏افتد، مگر کسى که خدا بخواهد سپس بار دیگر در آن دمیده مى‏شود و بناگاه آنان بر پاى ایستاده مى‏نگرند.

اما جان های بیش تری مردم را رسولان الهی(انعام، آیه 61) و فرشتگان (انفال ، آیه 50؛ محمد، آیه 27) خداوندی به مسئولیت ملک الموت و عزرائیل(ع) می گیرند و می ستانند.

اینان گرفتار دو مرگ و دو زندگی هستند که شامل 1. مرگ از دنیا، 2. حیات در عالم برزخ، 3. و سپس مرگ در هنگامه قیامت، 4. و زنده دوباره پس از برپایی حساب و کتاب قیامت است. خداوند در این باره می فرماید: قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ ؛ می‌گویند: پروردگارا ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی. (غافر، آیه 11)

اینان هم چنین گرفتار سکرات (ق، آیه 19) و غمرات (انعام، آیه 93) مرگ می شوند بسیار سخت است و فردی که می میرد چنان مدهوش می شود که وقتی چشم در عالم برزخ می گشاید هنوز گیج و منگ است و نمی داند چه اتفاقی افتاده است. از این روست که همه چیز را فراموش می کند، مگر آن چیزی که ملکه وجود و جوهر ذات او شده باشد. از همین روست که بسیاری از مردم اصول دین را فراموش می کنند و وقتی با فرشتگان نکیر و منکر مواجه می شوند و باید گذرنامه خود را در عالم برزخ برای بهشت یا دوزخ بگیرند، نمی توانند ابتدایی ترین سوالات و پرسش ها چون پروردگار و پیامبر(ص) و امامان(ع) و حقانیت معاد و حساب و کتاب و مانند آن ها را پاسخ دهند. این جاست که روح و جان متوفا سرگردان است و وقتی صدای تلقین کننده را می شوند، می تواند از آن استفاده کند و پاسخ دهد. در حقیقت این تلقین همانند نوعی تقلب رسانی در امتحان است.

پس از آن وقتی شخص معلوم شد که از جزو اهل اسلام و یا کفر است، رفتار فرشتگان مشخص می شود. در آن جاست که برخی را با گرز آتشین بر سرش می کوبند(حدید، آیه 21) و برخی را بر صورت و پشتشان می کوبند (انفال، آیه 50) و برخی چون فرعون شامگاهان و بامدادان عذاب می شوند(غافر، آیه 46)؛ اما برخی را به سوی بهشت برزخی سوق می دهند تا از آن بهره گیرند.


  
  
<   <<   116   117   118   119   120   >>   >