سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! . . . از نادانی و بیهودگی و از گفتار و کردار بد به تو پناه می برم . [امام علی علیه السلام ـ در دعای یوم الهریر در پیکار صفّین ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :516
بازدید دیروز :384
کل بازدید :2164605
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/19
9:49 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

در قیامت هر کسی حقیقت را می فهمد و بدان جزم پیدا می کند؛ ولی از آن جایی که آخرت جای عمل نیست، نمی تواند عقد قلبی داشته باشد و براساس جزم خود، عزمی پیدا کند و اراده ای از آن جزمش نشات گیرد. از همین روست که نمی تواند در آن جا به حقایق یقینی اش ایمان بیاورد؛ برای همین از خداوند در روز حسابرسی درخواست بازگشت به دنیا را می کند که البته به سبب آن که دنیا جمع شده و زمین و آسمان به زمین و آسمانی اخروی و دیگری تبدیل شده(ابراهیم، آیه 48)، از سوی خداوند جواب کلا و هرگز را می شنود(حجر، آیات 99 و 100)؛ همان طوری که  در زمان دخول در دوزخ وقتی که خواهان خروج از آن می شود، بازهم جواب رد می شنود.(غافر، آیه 11)

ممکن است گفته شود که شما قایل به رجعت خوب خوبان و بد بدان هستید و در آخر زمان خوب ترین ها و بدترین ها از مومنان و کافران به دنیا باز می گردند، پس این افراد کافر چون عالم برزخ را دیده و به حقایق آشنا شده (ق، آیه 20 و آیات دیگر) پس این فرصت را می یابند که در دنیا ایمان آورده و با عمل ایمانی خود به بهشت بروند؟

در پاسخ باید گفت که چنین امکانی فراهم نیست؛ زیرا این هایی که به عنوان بدترین ها از کفار مطرح هستند ساختار درونی آنان غرور و عناد و تکذیب و مانند آن هاست و هرگز ایمان نمی آورند؛ زیرا این ها همانند دیگران در عالم برزخ به پروردگاری خداوند پاسخ مثبت داده و میثاق بسته بودند:أ لسْتُ بِربِّکُمْ؟ قالوا: بلی( اعراف ، آیه172) ولی وقتی به دنیا آمدند دیگر یادشان رفت که چنین پیمانی بسته و اقرار به پروردگاری خداوندگار کردند.

 اصولا خصوصیت دنیا این نیست که انسان همه معارف غیبی را که در درون او نهادینه شده را به یاد داشته باشد؛ لذا در سوره مبارکه «انعام» دارد که اینها اگر از جهنم بیایند بیرون و وارد دنیا شوند، باز همان وضع سابق را دارند، چون خصیصه دنیا همین است که انسان را دچار فراموشی و غفلت می کند. خداوند می فرماید: وَلَوْ تَرَىَ إِذْ وُقِفُواْ عَلَى النَّارِ فَقَالُواْ یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بَلْ بَدَا لَهُم مَّا کَانُواْ یُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ؛ و اى کاش منکران را هنگامى که بر آتش عرضه مى‏شوند، مى‏دیدى که مى‏گویند: «کاش بازگردانده مى‏شدیم و دیگر آیات پروردگارمان را تکذیب نمى‏کردیم و از مؤمنان مى‏شدیم.» ولى چنین نیست‏، بلکه آنچه را پیش از این نهان مى‏داشتند، براى آنان آشکار شده است. و اگر هم بازگردانده شوند قطعاً به آنچه از آن منع شده بودند برمى‏گردند و آنان دروغگویند.

در بعضی از روایات است که هیچ عالمی پست‌تر از دنیا نیست؛ چرا که: «مِنْ هوانِ الدُّنْیا علی اللّهِ أنّهُ لا یُعْصی‏ إِلّا فِیها و لا یُنالُ ما عِنْدهُ إِلّا بِترْکِها؛ از پستی دنیا این است که این همه عوالم خدا آفرید از گذشته و آینده، در هیچ عالمی خدا معصیت نشده و نمی‌شود مگر در دنیا و هرگز انسان «بما عند الله» نمی‌رسد، مگر به ترک دنیا»؛ (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص99) بنابراین از این عالم دنیا پست‌تر فرضی ندارد. پس بر فرض اگر اینها در رجعت بازگردند و به دنیا بیایند؛ باز هم ایمان نیاورده و همان راه پیشین را خواهند رفت؛ چون دنیا جای غفلت و نسیان است.


93/11/30::: 3:11 ع
نظر()
  
  

در مطلب پیشین افزون بر مونث بودن حوریان بهشتی به این نظریه نیز توجه داده شده بود که اهل بهشت از انسان ها و جنیان مذکر خواهند بود و  هیچ انسان و جنی در بهشت مونث نیست؛‌ از همین روست که حوریان بهشتی به عنوان مونث معرفی شده اند؛ نه آن که ادب اقتضا کرده که خداوند از حوریان مذکر بهشتی سخن به میان نیاورد یا مراعات غیرت اعراب !! را کرده است.

البته برای این نظریه ادله و شواهدی نیز آمده است که می تواند در مجموع نظریه را اثبات کند هر چند که برخی از آن ها دلیل و شاهدی کامل نیستند ولی در کنار هم همانند اجماع معنوی عمل می کند.

برخی از افراد ممکن است این نظریه را با برخی از روایات ابطال و یا نقض کنند و یا به برخی از شواهد اعتراض نمایند؛‌ولی باید گفت که از آیات قرآنی چنین بر می آید که همان طوری که حوریان بهشتی از جنس زن و مونث هستند؛ اهل بهشت از جنیان و انسان ها نیز تنها مرد و مذکر خواهند بود.


93/11/28::: 3:21 ع
نظر()
  
  

یکی از مباحث داغ درباره بهشت مساله جنسیت حور العین است که آیا حورالعین از جنس مونث هستند یا افزون بر مونث مذکر هستند؟ زیرا در این شکی نیست که حورالعین ها بر زنان از جنس بهشت اطلاق می شود که مونث هستند ولی آیا مذکر از این جنس نیز وجود دارد؟ نویسنده در این مطلب نظریه جدیدی را درباره جنسیت حورالعین و وضعیت زنان انسانی در بهشت مطرح کرده است که با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

حورالعین، زنانی از جنس بهشت

حُور جمع «حَوَر، احور و حوراء» است و حَوَر به معناى شدت سفیدى چشم و شدت سیاهى آن است.(ترتیب العین، ج 1، ص 441، «حور») برخى گفته اند: حَوَر به معناى پدیدار شدن اندکى از سفیدى چشم از میان سیاهى آن است(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 262، «حور») و نیز گفته شده که حور به معناى شدّت سفیدى است و حورالعین زنهایى سفید چهره اند؛ و «عین» جمع «عیناء» یعنى زنانى که چشمانشان فراخ باشد.(مجمع البیان، طبرسی، ج 9 ـ 10، ص 104)

هر چند که برخی بر این باورند که حور العین ناظر به جنسیت نیست و تنها به زیبایی چشمان اشاره دارد، پس می تواند مونث و مذکر باشد، ولی چنان که علامه طباطبایی و بسیاری دیگر معتقدند حورالعین ها زنانی از جنس بهشت هستند و در حقیقت آن ها موجوداتی بسیار زیبا هستند که از خداوند از جنس بهشت برای اهل بهشت آفریده است.

در حقیقت در ماهیت حورالعین باید گفت که حوریان بهشتى، زنانى از جنس بهشت و جلوه ای از قدرت و عظمت خداوندی است.( الرّحمن ، آیات 46 و 56 و 62 و 70 و 72 و 74؛ واقعه، 34 و 35 و 36)

دلایل و شواهدی که برای اثبات این معنا می توان ارایه کرد، عبارتند از:

  1. دوشیزگی، بکارت و فقدان طمث: از ویژگی هایی که برای حوریان بهشتی مطرح شده است، بکارت و دوشیزگی حوریان و عدم طمث آنان است. خداوند می فرماید: وحورٌ عین  اِنّا اَنشَأنـهُنَّ اِنشاء  فَجَعَلنـهُنَّ اَبکارا. (واقعه، آیات 22 و 35 و 36 ) در این آیه بیان شده که حورالعین ها دارای خلقت و آفرینشی استثنایی و خاص هستند و خداوند آنان را دارای بکارت و دوشیزگی قرار داده است. هم چنین در جایی دیگر می فرماید: حورٌ مَقصوراتٌ فِى الخیام لم یطمثهنّ إنس و لاجان؛ حوریان مقصور در خیام و چادرها که پیش از این انس و جنی با آنان ارتباط جنسی نداشته اند.(رحمن، آیات 72 و 74) این عبارت مى فهماند که حوریان بهشتی هماره دوشیره بوده و دارای بکارت هستند؛ زیرا طمث به معنای بکارت زدایی است و وقتی هیچ یک از دو گروه اهل بهشت یعنی صاحبان اراده و عبادت(ذاریات، آیه 56) از جنیان و انسانها با آنان ارتباط جنسی نداشته اند، پس بکارت و دوشیزگی دارند. این دسته از آیات به صراحت و روشنی گواه و شاهد این معناست که حوریان بهشتی باید از جنس مونث باشند. از همین روست که در این آیه می فرماید که اساساً حوریان بهشتی، دارای بکارت و دوشیزگی بوده و نیز سابقه ارتباط جنسی با هیچ موجودى را نداشته اند تا بکارت زدایی شده باشند  و دوشیزگی آنان از میان رفته باشد.

  2. پرده نشینی: پرده نشینی از خصوصیات زنان و جنس مونث است؛ زیرا مردان و جنس مذکر اصولا پرده نشین نیستند و وظایف آنان در دنیا اقتضا می کند که از  پرده نشینی خارج شوند. از همین روست که زنان پرده نشین مطلوب مردان است و مردان دوست می دارند که زنان اختصاصی داشته باشند که جز آنان به کسی ننگرند و محبت و عشق نورزد. خداوند درباره حوریان بهشتی به توصیف پرده نشینی آنان اشاره می کند و می فرماید: حورٌ مَقصوراتٌ فِى الخیام لم یطمثهنّ إنس و لاجان؛ حوریان مقصور در خیام و چادرها که پیش از این انس و جنی با آنان ارتباط جنسی نداشته اند.(رحمن، آیات 72 و 74)

  3. نارپستانی: از دیگر ویژگی ها و صفاتی که خداوند برای حوریان بیان کرده نارپستانی آنان است که از صفات زنان و جنس مونث است. خداوند در  آیه 33 سوره نباء می فرماید: وکَواعِبَ اَترابـا. یکی از معانی کواعب به معنای نارپستانی است؛ زیرا پستان نورس چهار گوشه است. از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند «و کواعب أترابا» روایت شده است: دختران نوجوانى که پستانهاى آنان برآمده است.(تفسیر قمّى، ج 2، ص 427؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 495، ح 28) البته از آیه به دست می آید که آنان نورس و جوان و هم سن و سالانی است که در اختیار اهل بهشت قرار می گیرند.

  4. عشوه گری و طنازی: از آیه 36 و 37 سوره واقعه به دست می آید که حوریان اهل عشوه و طنازی هستند که از ویژگی های مونث و زنان است. خداوند می فرماید: فَجَعَلنـهُنَّ اَبکارا  عُرُبـًا اَترابـا؛ برخى گفته اند: «عُرُب»، زنان اهل غنج و ناز و کرشمه اند. (روح المعانى، ج 15، جزء 27، ص 217)

  5. خَیراتٌ حِسان: از صفاتی دیگر که نشانه مونث بودن حوریان است می توان به تعبیر «خَیراتٌ حِسان» اشاره کرد که در آیه 70 سوره رحمن برای حوریان مطرح شده است. این صفت که ناظر به اخلاق نیکوی آنان است با شکل تانیث بیان شده تا مونث بودن حوریان نیز بیان شود.  

  6. بدنهای سپید و دلربا: خداوند در آیات 48 و 49 سوره صافات با آوردن ضمیر مونث «هن» بر آن است تا بیان کند که حوریان مونث دارای بدنهای سپیدی هستند که دلربایی نیز دارند: کَاَنَّهُنَّ بَیضٌ مَکنون.

  7. خمار چشمی: از دیگر خصوصیات و صفات حوریان بهشتی چشمان خمار آنان است که موجب کوتاه نظری می شود تا تنها به همسران بهشتی خود بسنده کنند و جز آنان کسی را نبیند. این نیز خصوصیت زنانه است که شاهدی بر مونث بودن این حوریان بهشتی است. خداوند در آیه 56 سوره رحمن می فرماید: فیهِنَّ قـاصِراتُ الطَّرفِ لَم یَطمِثهُنَّ اِنسٌ قَبلَهُم و لاجان؛ و هم چنین در آیه 48 سوره صافات می فرماید: وعِندَهُم قـاصِراتُ الطَّرفِ عین . گفته شده که احتمال دارد «قاصرات الطرف» کنایه از چشم خمار باشد که در نتیجه خمارى، پلکها به هم نزدیک مى شود.

  8. عفت و حیا: البته این دو صفت برای مردان نیز است ولی در زنان بیش تر از مردان به ویژه در حوزه جنسی مطرح است. از همین روست که در آیات قرآنی با ضمایر مونث نسبت به حوریان و ذکر اوصافی که در زنان بیش تر برجسته است بر آن است تا جنسیت مونث آنان مورد تاکید قرار گیرد.(رحمن، آیات 56 و 72 و 74؛ واقعه، آیات 22 و 23)

البته ادله و شواهد دیگری نیز می توان از این آیات به دست آورد که دلیلی بر جنس مونث بودن حوریان بهشتی است؛ بنابراین در آیات قرآنی سخنی از جنس مذکر حوریان بهشتی نیامده است.

مذکر بودن همه انسان های بهشتی

به نظر می رسد که در بهشت همان طوری که پیرانی وجود ندارد، بلکه همه جوان می شوند به جوانی حوریان بهشتی که هم سن و سال هستند؛ چرا که کلمه «أتراب» جمع «تِرْب» به معناى مثل است؛ یعنى ما حوریان و زنان بهشتى را از هر جهت، مانند هم یا از نظر سن و سال، هم سن شوهرانشان قرار دادیم.(مجمع البیان، ج 9 ـ 10، ص 329 و 331؛ المیزان، ج 19، ص 124) پس شکی نیست که در بهشت همگان جوان و در سن و سال حوریان جوان و نورس بهشتی هستند.

هم چنین به نظر می رسد که در بهشت جز مذکر از جنس انسان ها و جنیان راه نمی یابد و ما زنی از جنس بشر و انسان در بهشت نخواهیم داشت. البته این به این معنا نیست که اصولا زنی اهل بهشت نخواهد شد یا به بهشت در نمی آید؛ بلکه به سبب آن است اهل بهشت تنها مذکر خواهند بود و همه زنان از جنس بشر و جن در بهشت و آخرت مرد و مذکر خواهند شد.

دلایل و شواهدی از قرآن می توان بر این مطلب یافت که در زیر به برخی از آن ها اشاره می شود:

  1. روح مجرد انسان: انسان دارای روحی است که اصولا مذکر و مونث نیست، بلکه فاقد هر گونه جنسیتی است؛ چرا که خداوند روح انسان را از خودش دمیده است.(ص، آیه 72؛ حجر، آیه 29؛ سجده، آیه 9) بنابراین، انسان حقیقی انسانی به جنسیت است و از آن جایی که بهشت پس از تبدیل زمین و آسمان به زمین و آسمانی دیگر از جنس بهشت خواهد بود؛ شرایط وجودی انسان در آن جا نیز تغییر خواهد کرد و لازم نیست که حتما مرد و زنی باشند؛ زیرا شرایط زیست زمینی موجب شده بود که انسان به دو جنس مونث و مذکر آفریده شوند؛ یعنی با آن که همه انسان ها از یک نفس واحده(نساء، آیه 1؛ انعام، آیه 98؛ اعراف، آیه 189؛ زمر، آیه 6) آفریده شده اند تنها به سبب مسایل زیست زمینی در زمین و زندگی اجتماعی و برآورد نیازها از جمله تناسل و توالد و بقای نسل لازم شد تا مونث و مذکر شوند.(همان)

    تفاضیلی که میان زن و مرد در دنیا گذاشته شده است در چارچوب همان نظام زمینی و دنیوی است؛ زیرا می بایست یک بخش از همان نفس واحد، مسئولیت مدیریت و انفاق و درآمد را به عهده بگیرد و بخش دیگر مسئولیت پرورش و تربیت کودک را. از همین روست که مردان برای کارهای بیرونی ماموریت یافتند و فیزیک بدنی آنان برای آن کارها شکل گرفته و زنان برای کارهای دیگر که مرتبط به ظرایف احساسی و پرورشی و عاطفی و مانند آن است.(نساء، آیه 34) البته شواهد چندی در همین دنیا برای اثبات تجرد روح انسانی وجود دارد که اثبات کننده این معناست. از جمله شواهد می توان به وجود انسان های خنثی اشاره کرد؛ زیرا وجود چنین افراد خود گواه این معناست که روح مذکر و مونث نیست و از همین روست که قابلیت دارد تا مرد و زن و مذکر و مونث شود. هم چنین جواز تغییر جنسیت نیز خود گواه صادقی بر این مدعاست. با تغییر جنسیت می توان حتی برخی از جابه جایی ها را انجام داد که مرتبط به جنسیت و ساختارهای فیزیکی بدن است. بنابراین، اصل این است که روح انسانی مونث یا مذکر نیست؛ و همین مساله در قیامت و آخرت نیز آشکار می شود ولی با توجه به این که در بهشت حوریان مذکر نیست و برای هر فرد انسانی زوجی است و این زوج مونث از حوریان بهشتی است می توان گفت که همه انسان ها در بهشت مذکر خواهند بود .

  2. بهشت سازه انسانی و جنی: بر اساس آموزه های قرآنی بهشت سازه ای انسانی و یا جنی است؛ یعنی هر کسی بهشت خودش را می سازد. خداوند در آیات قرآنی بهشت را بهشت اعمال و تجسم آن دانسته است؛ بنابراین سرزمین قیعان و صاف و بی چیز بهشت را انسان خودش بنیاد می گذارد و می سازد و هر چه از نعمت های بهشتی در بهشت است سازه خود انسان و جنیان است. از همین روست که در آیات قرآنی خود انسان را به عنوان روح و ریحان مطرح می کند که بهشت است.(واقعه، آیه 89) این انسان ها هستند که خودشان درجات بهشت می شوند(آل عمران، آیه 184)؛ چرا که انسان اعمال خودش را در بهشت مجسم دیده(انعام، آیه 132) و همان اعمال بدون کم و کاست حاضر می شود(آل عمران، آیه 30) هر چند که خداوند به فضل خویش بر آن سازه های انسانی و جنی در کم و کیف می افزاید(ق، آیه 35) ولی اصل بهشت سازه های جنی و انسانی است.

    این بدان معناست که هر کسی در بهشت خودش است و از بهشت خویش بهره می برد. پس حوریان بهشتی را همانند آب و گیاه و خانه و قصر و چادر و غیره خود فرد انسانی یا جنی می سازد و جزوی از بخش وجودی خودش است. در این صورت هر کسی برای خودش حوری می سازد که فرقی میان مرد و زن انسانی و جنی نیست. در آن جا همه از سازه های خودشان استفاده می کنند. از آن جایی که قرآن جز حوریان بهشتی سخن از زوج و همسری دیگر نیست باید گفت که اهل بهشت از جن و انسان تنها مذکر هستند که با همسران حوری خودشان خواهند بود. البته غلمان که به معنای نوجوان زیبارو است نوکران و خدمه هستند نه همسرانی که به عنوان زوج مطرح است.(طور، ایه 24) این غلمان و نوجوانان از جنس مذکر با آن که مانند حوریان بهشتی لولو مکنون هستند، ولی کارگران بهشتی و خدمه ای هستند که هماره برای خدمتگزاری دور اهل بهشت می گردند و طواف می کنند.(همان)

  3. رویش اهل بهشت از زمین بهشت: از آیات قرآنی این معنا به دست می آید که همه موجودات از زمین آخرت که تبدیل شده است(ابراهیم، آیه 48) هم چون گیاه و نبات می رویند.(ق، آیات 10 و 11) زیرا در این آیات و مانند آن بیان می شود که چگونه با بارش باران گیاهان از خاک سر بر می آورند، همان طوری انسان در قیامت از خاک برآمده و خارج می شوند. از همین روست که دیگر نسبتی چون پدر و فرزندی و مانند آن در قیامت نیست؛ زیرا هیچ کس از شکم و پشت کسی بیرون نمی آید. خداوند بر همین اساس می فرماید: فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ؛ پس آن گاه که در صور دمیده شود، دیگر آن روز میانشان نسبت خویشاوندى وجود ندارد، و از حال] یکدیگر نمى‏پرسند.(مومنون، آیه 101)

    از آن جایی که همه انسان ها و جنیان از زمین قیامت می رویند دیگر ارتباط خانوادگی نخواهد بود. در آن شرایط نیز چون دیگر نیازی به فرزندداری و مانند آن نیست، دیگر مرد و زنی نخواهد بود تا نیاز به تناسل و توالد باشد، بلکه آن چه نیاز است مسایل دیگر چون لذت های بهشتی است که هر کسی باید آن را از طریق اعمال خویش کسب کرده باشد و این همان چیزی است که پیش از این بدان پرداخته و اشاره شد.

  4. بهشت جمعی نه اجتماعی: از آن جایی که هر کسی بهشت خودش را می سازد، نیازی به دیگری ندارد. این عدم نیاز همان طوری که امور دیگر مطرح است در امور جنسی نیز مطرح است؛ پس هیچ اهل بهشت نیازی به انسان و یا جن بهشتی ندارد. در حقیقت در بهشت ممکن است اهل بهشت با هم جمع شوند ولی اجتماعی را تشکیل نمی دهند؛ زیرا اجتماع برای آن است تا از طریق تعاون و مودت و تجارت و ضابطه و رابطه و مانند آن ها نیازهای یک دیگر را برطرف کنند؛ این در حالی است که اهل بهشت هیچ نیازی به کسی ندارند و با «سبحانک اللهم» که «کن» اهل بهشت است همانند خداوند به چیزی که اراده کرده اند می گویند باش و آن می باشد.(یونس، آیه 10؛ بقره، آیه 117؛ آل عمران، آیه 47؛ یس، آیه 82؛ نحل، آیه 40)

    البته در بهشت انسان ها به هم ملحق می شوند و به اعتبار این که در دنیا نسبت به هم زن و فرزند و پدر و مانند آن بودند در کنار هم خواهند بود بی آن که هیچ نیازی به یک دیگر و یا بخواهند یک زندگی اجتماعی داشته باشند.(طور، آیه 21؛ غافر، آیه 8)

    بنابراین، از آن جایی که هیچ ارتباط اجتماعی میان اهل بهشت نیست، میان زن و مرد دنیوی در آخرت نیز ارتباط و اجتماعی نخواهد بود و هرگز در آن جا ازدواجی میان زن و مرد انسانی یا جنی صورت نمی گیرد بلکه تنها با حوریان بهشتی ازدواج خواهد بود که مرد و زن ندارند. بر همین اساس است که دعای مشهور پس نماز را مرد و زن می خوانند به دلیل این که حوریان بهشتی که از جنس مونث هستند برای انسان ها و جنیانی است که در بهشت مذکر خواهند بود و ما از جنس زن انسانی و جنی در بهشت کسی را نداریم. در دعا آمده است: وَ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِینِ بِفَضْلِکَ وَ أَلْحِقْنِی بِأَوْلِیَائِکَ الصَّالِحِینَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ(دعای ابوحمزه ثمالی) از امام صادق(ع) نیز آمده است: از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمود: وقتی بنده ای بعد از نماز بگوید: اللّهُمَّ اَعتِقنی مِنَ النارِ وَ اَدخِلنِی الجَنة وَ زَوِجنی مِنَ الحُورِ العینِ؛«خدایا! مرا از آتش جهنم آزاد و خلاص و رها کن و داخل بهشت گردان و از حوریان بهشتی به ازدواج من در بیار.»

  5. اراده انسانی: انسان همانند خداوند آفریده شده و همه صفات و اسمای الهی را داراست.(بقره، آیه 31) از جمله صفات بسیار مهم الهی اراده و قدرت در انجام ترک و فعل است. همین خصوصیت الهی در انسان است که موجب شده تا انسان دارای اختیار و مسئول کارهایش باشد. این گونه است که انسان دارای اراده و اختیار همانند جنیان می توانند با افکار و رفتار خویش آخرت خویش را بسازند و کفر و ایمان را انتخاب کنند.(انسان، آیه 3 ؛ صافات، آیه 24؛ نمل، آیه 40؛ لقمان، آیه 12؛ و ایات دیگر)

    اراده انسانی یکی از مهم ترین عواملی است که در آخرت نیز حضور جدی خواهد داشت. همین اراده است که انسان را از دیگر موجودات هستی حتی فرشتگان متمایز کرده است؛ زیرا دیگر موجودات هستی فاقد اراده اختیاری و انتخابی هستند و به هر آن چه مامورند عمل می کنند و هرگز عصیان و طغیانی ندارند.(تحریم، آیه 6؛ فصلت، آیه 11)

    داشتن اراده به معنای آن است که هر انسانی دارای انتخاب های متفاوتی خواهد بود. وجود اراده در انسان خود عامل تفاوت انسان ها می شود. در بهشت وجود اراده های متفاوت نمی گذارد در یک زمان و مکان دو اراده با هم جمع شود. پس اگر زنی اراده چیزی داشت و مرد در همان زمان و مکان اراده امری دیگر نمی توانند با هم کنار آیند. از همین روست که می بایست گفت که هیچ مرد انسانی و جنی با هیچ زن انسانی و جنی زوجیت نخواهد بست؛ زیرا خواسته ها و اراده های آنان متفاوت است. در این صورت باید هر زن و مرد انسانی یا جنی باید با موجودی غیر انسانی و جنی ازدواج کند و از آن جایی که حوریان بهشتی از جنس مونث هستند باید گفت که در آن جا همه انسان ها و جنیان مرد و مذکر خواهند بود و با حوریان بهشتی ازدواج می کنند.

  6. عدم طرح جنس مذکر از حوریان: این که در قرآن در هیچ عبارتی به صراحت یا کنایه از جنس مذکر از حوری بهشتی سخنی به میان آمده خود دلیل و شاهدی دیگر بر این مدعاست که اهل بهشت از انسان و جن به صورت مذکر خواهند بود.

    البته برخی گفته اند که برای مراعات ادب درباره جنس مذکر از حوریان سخنی به میان نیامده است یا آن که خداوند خواسته سخنی نگوید که غیرت مردان غیرتمند عرب را برانگیزد و در این باره سکوت کرده است که البته از آن جایی که خداوند در بیان حقایق هرگز حیا نمی ورزد(بقره، آیه 26؛ احزاب، آیه 53) می توان گفت که این نمی تواند دلیل و شاهدی باشد بر سکوت قرآن باشد؛ بلکه خداوند با عدم بیان حوریان مذکر در بهشت بر این نکته تاکید دارد که در بهشت همه مذکر خواهند بود و ما زن انسانی و جنی در بهشت نخواهیم داشت.

به هر حال در بهشت چیزی به عنوان مذکر و مونث انسانی یا جنی نخواهیم داشت بلکه همه انسان ها و جنیان مذکر خواهند بود و با حوریان بهشتی خویش ازدواج می کنند که البته مراد از ازدواج هم اصطلاح دنیوی نیست، بلکه هر یک سازه ای از اهل بهشت به عنوان زوج و همسر دارد.

رد اشکال بر نظریه  

ممکن است چند اشکال بر این نظریه به ویژه نظریه مذکر بودن انسان های بهشتی مطرح شود. در این جا به چند اشکال اشاره می شود:

1.      الحاق همسران و فرزندان : البته برخی بر این نظریه اشکالی کرده و می کنند؛ زیرا روایاتی است که سخن از زوجیت میان علی(ع) و فاطمه (س) یا پیامبر(ص) با خدیجه(س)، آسیه بنت مزاحم(س)، مریم بنت عمران(س) دارد. در پاسخ باید گفت که آن چه به نظر درست است آن که آنان در کنار هم خواهند بود نه آن که زوجیتی است. در حقیقت سخن از الحاق است که در آیه 21 سوره طور بیان شده است. این الحاق بیانگر حضور در یک مرتبه و درجه و در کنار هم است و اگر کلمه زوجیت یا آباء و ابناء و ذراری مطرح است به اعتبار دنیا و به تعبیر عربی به اعتبار «ماکان» است چنان که مفسران از جمله آیت الله جوادی آملی بر آن تاکید دارد.

بر این اساس کسانی با توجه به تفسیر آیه 70 سوره زخرف و مانند آن بخواهند بگویند که مردان انسانی و جنی با زنان انسانی و جنی خودشان ازدواج می کنند، نمی توانند سخن خویش را اثبات کنند؛ زیرا در این آیه سخن از ورود به بهشت و بهره مندی از مواهب آن است و تعبیر به ازواج و مانند آن به اعتبار ماکان و وضعیت دنیوی آنان است. پس اگر در آیه آمده است: «اُدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ؛ به آنها خطاب می‏شود: «شما و همسرانتان در نهایت شادمانی وارد بهشت شوید!» و علامه طباطبایی نوشته که منظور از ازواج، همان زنان با ایمانی هستند که در دنیا بودند( تفسیر المیزان، ج 18، ص 182)و بودن در کنار همسران با ایمان و مهربان هم برای مردان لذت‏بخش است و هم برای زنانشان؛ این آیات نمی تواند دلیلی بر مدعای آنان باشد؛ زیرا سخن همسری آنان نیست بلکه ورود اهل ایمان به بهشت از مرد و زن به علقه ماکان است.

2.      مخالفت با معاد جسمانی: از دیگر اشکالاتی که به این نظریه ممکن است وارد شود، اصل معاد جسمانی و روحانی است؛ زیرا بر اساس آیاتی از قرآن از جمله آیات سوره قیامت که می فرماید: أَیَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ ؛ آیا انسان مى‏پندارد که هرگز ریزه استخوان‏هایش را گرد نخواهیم آورد؟!  آرى بلکه‏ تواناییم که خطوط سر انگشتانش را یکا یک‏ درست و بازسازى‏ کنیم. (قیامت ، آیات 3 و 4)

در این آیه سخن از معاد جسمانی است. پس اگر تغییری در جنس زنان رخ دهد و آنان در بهشت مذکر شوند، بر خلاف این آیه و در تضاد با آن است؛ زیرا دقیقا معاد اتفاق نیافتاده است.

در پاسخ باید گفت که بر اساس آموزه های قرآنی همان طوری در قیامت زمین و آسمان تبدیل می شوند و زمین و آسمانی دیگری آفریده می شود (ابراهیم، آیه 48) که در برخی از آیات از اشراق زمین در آن روز سخن به میان آمده (زمر، آیه 69) و در برخی از روایات نیز از تبدیل شدن زمین قیامت به چیزی چون نان و خبز سپید که قابل خوردن است، می توان دریافت که نظام هستی و قوانین آن نیز تغییر می کنند.

زاره  می گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم از این سخن خدای متعال: «یوم تبدّل الارض غیر الارض». حضرت فرمود: زمین به نان پاکیزه ای تبدیل می شود که مردم از آن می خورند، تا از حساب آسوده شوند. در اینجا کسی گفت: مردم در آن روز بر اثر گرفتاری حساب اعمال به فکر خوردن و آشامیدن نیستند.

حضرت فرمود: خداوند انسان را تو خالی آفرید؛ همیشه به غذا و نوشیدنی نیازمند است. آیا آنان گرفتارترند یا اهل جهنّم؟! مسلّم اهل جهنّم گرفتارترند؛ ولی با این حال طلب کمک و مدد (غذا و نوشیدنی) می کنند و خداوند می فرماید:«و ان یستغیثوا یغاثوا بماءٍ کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب؛ اگر استغاثه کنند (آب بطلبند)؛ آبی برای آنان می آورند که همچون فلز گداخته ای که صورتها را بریان می کند؛ چه بد نوشابه ای!». (کهف/29) (بحار الانوار ، ج7 ، ص109 از محاسن)

آن چه از آیات به دست می آید مثلیت است نه عینیت ؛ به این معنا که معاد مبتنی بر جسمانی بودن است و این جسم می تواند غیر از جسم مادی و پست دنیوی باشد. از همین روست که عناصر بهشتی چیزی شبیه مروارید و لولو و مرجان و یاقوت است؛ از همین روست که حوریان بهشتی از خاک و گل نیستند بلکه از این عناصر ساخته می شوند چنان که گذشت.

در قرآن سخن از تبدل امثال در مراتب صعودی انسان است. انسان ها در قیامت مثل همین انسان های دنیوی خواهند بود؛ زیرا هر انسانی خودش را می سازد و از آن جایی که نوع الانواع یا بالاتر جنس الاجناس است می تواند انسان حیوان یا انسان سنگ یا انسان گیاه یا انسان فرشته و یا بالاتر و یا فروتر باشد که کم ترین آن ها انسانی است که در عین انسان بودن وقود و آتش زنه و سوخت دوزخ است که در آیات قرآنی بیان شده است.(اعراف، آیه 179؛ بقره، آیه 24؛ تحریم، آیه 6 و آیات دیگر)

تبدل امثال به معنای آن است که انسان که دارای روح و نفسی است که وحدت وجودی او حفظ می کند در مراتب خلقت و دنیا و آخرت دارای اجسام گوناگونی است که با توجه به شرایط هر عالم از دنیا و برزخ و آخرت فرق می کند.(واقعه، آیات 60 و 61 و آیات دیگر)

بنابراین، انسان با حفظ ماهیت اصلی خود و داشتن روح و نفس و روان ، از نظر جسمی با توجه به موقعیت و عوالم متفاوت خواهد بود ؛ یعنی همان طوری که در آخرت رحم نخواهد داشت و بول و غائط او به شکل بوی خوش از او خارج می شود هم چنین با توجه به این که روح مذکر و مونث ندارد و مجرد از این هاست می تواند همه اهل بهشت تبدیل به مذکر شوند.

در آیات قرآنی وقتی از معاد سخن به میان می آید با بیان ضرب المثل و تعابیری چون کذلک الخروج(ق، آیات 10 و 11 ؛ فاطر، آیه 9) و مانند آن بر آن است تا بیان کند که معاد چیزی شبیه و همانند رستاخیز گیاهان و زمین در هنگام بهار است و حتی وقتی حضرت ابراهیم(ع) خواهان جایگاه خلافت در احیاء و اموات می شود به او از باب اطمینان قلبی به مشابهت سازی احیا و اماته بسنده می شود؛ زیرا احیا و اماته در قیامت از نظری متفاوت و متمایز از اماته و احیای دنیا خواهد بود.

 


93/11/28::: 1:57 ع
نظر()
  
  

از آموزه های قرآنی به دست می آید که زندگی دنیوی بر اساس زندگی اجتماعی سامان یافته و هر کسی به دیگری نیاز دارد تا بتواند امورات خود را تامین کند. از همین روست که زندگی دنیوی بر اساس دو اصل: 1. ضابطه ؛ 2. رابطه تامین می شود.

مراد از ضابطه همان عقودی است که موجب می شود تا انسان ها به خرید و فروش کالا و خدمات بپردازند؛ و مراد از رابطه همان خویشاوندی نسبی و سببی و رابطه دوستی است که موجب می شود تا انسان ها نیازهای یک دیگر را تامین کنند. رابطه پدر و فرزندی و همسری و مانند آن ها عامل تامین بسیاری از نیازهای بشری است.

اما در قیامت زندگی اجتماعی نخواهد بود، بلکه زندگی جمعی خواهد بود؛ زیرا هر کسی نیازهای خودش را تامین می کند و دیگر نیازی به دیگری ندارد تا نیازهای مادی و عاطفی و مانند آن را تامین کند؛ از همین روست که خداوند درباره نظام اخروی می فرماید: یاتی یوم لا بیْعٌ فیهِ و لا خُلّةٌ؛ روزی می آید که در آن خرید و فروش و دوستی و رابطه ای نیست.(بقره، آیه 254؛ ابراهیم، آیه 31)

البته چنان که گفته شد پس از پایان روز حسابرسی و ورود انسان ها به بهشت ممکن است زندگی جمعی ترکیبی از والدین و فرزندان و همسران دنیوی و دوستان تحقق یابد؛ چنان که از آیه 21 سوره طور و آیه 8 سوره غافر به دست می آید و آنان محفل های خانوادگی و دوستانه ای در بهشت خواهند داشت که البته برای تامین نیازها نیست تا زندگی اجتماعی باشد بلکه تنها یک محفل خانوادگی و دوستانه است.

البته در مرحله آغاز قیامت چون انسان ها از زمین قیامت می رویند دیگر از نظر جسمی و بدنی به والدین وابسته نیستند تا نسبتی پدر و فرزندی میان افراد باشد؛ زوجیت و همسری نیز با مرگ افراد با همسر برداشته شده است؛ پس آن چه می ماند همان فردانیت شخص است که باید پاسخ گو باشد.(مومنون، آیه 101)

همه انسانها با آن که در محشر جمع هستند ولی همه تک و تنها هستند و هیچ رابطه ای میان آنان نیست؛ همین حالت پس از ورود به بهشت ادامه خواهد یافت البته با نوعی از زندگی جمعی که اجتماعی نیست بلکه بر اساس امور و حکمت ها و مصالح دیگر است.


93/11/27::: 2:21 ع
نظر()
  
  

خداوند در چارچوب عقل و حکم عدل می فرماید: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها، پاداش و جزای هر بدی و سیئه مثل همان بدی و سیئه است.(شوری، آیه 40)

شکی نیست که وقتی بدی را جزا و کیفری بر اساس قانون عدالت می دهیم تعبیر به بدی و سیئه نسبت به کیفر عبارتی نارسا و بلکه نارواست مگر به اعتبار مشاکله و مانند آن باشد؛ زیرا وقتی من بدی را کیفر همانندی می دهم این بدی دیگر سیئه و بد نیست، چرا که مکافات همان عمل بدکار است. از همین روست که اگر بدی اول معصیت و گناه و جرم باشد کیفر و مکافاتی آن معصیت و گناه و جرم شمرده نمی شود.

به عنوان نمونه اگر کسی جنایتی در حق دیگری انجام داد و حاکم شرع و قانون حکم کرد که باید قصاص شود، قصاص کردن معصیت و جنایت نیست. پس این تعبیر نسبت به عمل مکافاتی و جزایی به عنوان سیئه تنها از باب مشاکله و همانندسازی است وگرنه هر چند در ظاهر همانند هستند ولی در باطن و ماهیت تفاوت دارند؛ چرا که یکی جنایت و جرم است و دیگری عین عدالت و کیفر مجرم.

البته بر اساس آموزه های قرآنی اگر بدی را عفو کنید و مکافات و مجازات نکنید بهتر است که این خود دو حالت دارد: احسانی ؛ 2. اکرامی.

در شکل احسانی تنها نسبت به مجرم و بدکار گذشت و عفو انجام می گیرد و مثلا قصاصی صورت نمی گیرد.(بقره، آیه 178) اما در شکل اکرامی نه تنها از مجرم گذشت و عفو می شود بلکه از باب اکرام خدمتی نیز به او انجام شده و نعمتی داده می شود تا راه درست زندگی و خوبی کردن را نیز در عمل بیاموزد.(فرقان، آیه 72 و آیات دیگر)


93/11/26::: 4:1 ع
نظر()
  
  

همه هستی همان طوری که در ایجاد به فیض و افاضه الهی نیاز دارند تا موجود شوند، هم چنین در بقای خودشان دم به دم نیازمند فیض و افاضه الهی هستند.

بر همین اساس فرشتگان الهی نیز هماره در حال تسبیح خداوند به پاکی از هر گونه نقص و تحمید خداوند نسبت به افاضه وجود به خودشان هستند؛ زیرا تحمید هماره در برابر نعمتی است که در این جا همان نعمت وجود و بقا و افاضه دایمی الهی است.(زمر، آیه 75؛ غافر، آیه 7؛ شوری ، آیه 5)

البته خداوند به عنوان آن که «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَة؛ بر خودش رحمت را فرض و واجب کرده است»(انعام، آیه 54)، دایم بر موجودات هستی افاضه وجود و نعمت می کند و نیازهای وجودی وغیر وجودی آنان را برطرف می کند.

اما این بدان معنا نیست که یک کسی چون عقل از بیرون بر خداوند این حکم را داده باشد و بر او تکلیف کرده باشد تا گفته شود: «یجب علی الله ؛  بر خداست فلان حسن عقلی را انجام دهد» یا این که «یمتنع علی الله، بر خداست فلان قبح عقلی را انجام ندهد.»؛ بلکه مراد آن است که از خدا جز حسن بر نمی آید و در حقیقت مراد «یجب عن الله» و «یمتنع عن الله» است.

بر اساس همین آیه می توان دریافت که چرا مومنان نیز نیازمند استغفار فرشتگان هستند؛ چنان که خداوند در آیه 7 سوره غافر می فرماید: الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ؛ کسانى که عرش خدا را حمل مى‏کنند، و آنها که پیرامون آنند، به سپاس پروردگارشان تسبیح مى‏گویند و به او ایمان دارند و براى کسانى که گرویده‏اند طلب آمرزش مى‏کنند: «پروردگارا، رحمت و دانش تو بر هر چیز احاطه دارد کسانى را که توبه کرده و راه تو را دنبال کرده‏اند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار.»

چرا که فرشتگان حامل عرش که چهار فرشته جبرییل علم، اسرافیل زندگی، مکاییل روزی و عزرائیل مرگ و اعوان و انصار آنها هستند، این مسئولیت را دارند که برای مومنان استغفار کنند تا به بهشت در آیند؛ چون بر خداوند واجب نیست که مومنان را به بهشت برد چنان که بر خداوند واجب نیست تا افاضه وجود ایجادی یا بقایی داشته باشد، بلکه چنان که گفته شد باید از خدا فیض صادر شود، چون باید از خدا صادر می شود، جا برای دعا، درخواست، استغفار، استعاذه و مانند آن محفوظ است.

پس هماره هر موجودی در ایجاد و بقای نیازمند فیض و افاضه الهی است و اگر دمی این فیض و افاضه نباشد و امساکی از سوی خدا صورت گیرد، نیست و نابودی بر آن رقم می خورد.(فاطر، آیه 2؛ زمر، آیه 38 و ایات دیگر)


  
  

در آموزه های قرآنی از انسان ها خواسته شده تا عقل را حاکم بر نفس خویش سازند. اگر این عمل انجام گیرد، در دو حوزه عقل نظری و عقل عملی انسان هم از نظر معرفتی حق و باطل را خوب خواهد شناخت و هم در مقام عزم و اراده به سوی خیر گرایش یافته و از شر و بدی پرهیز می کند.

انسان باید کاری کند تا هم به تقوای نظری برسد و هم به تقوای عملی دست یابد. این گونه است که بر آن ها عقال می زند و اجازه نمی دهد تا نفس میدان داری کند.

عقل نظری در این هنگام سلطان بر وهم و خیال می شود؛ چنان که عقل عملی سلطان بر شهوت و غضب می شود.

می دانیم که انسان دو سه قوه در حوزه نظری دارد که شامل عقل و وهم و خیال است. عقل کلیات و مفاهیم کلی از قبل مقعول اولی و ثانوی را درک می کند. در مرتبه پایین تر این وهم است که مفاهیم جزیی را درک و فهم می کند و در مرتبه اخیر و پایین این خیال است که صغریات جزیی را ادراک می کند.

وقتی عقل نظری مسلط نباشد، وهم در مسیر موهومات می رود و اجازه نمی دهد تا کلیاتی درک شود؛ چنان که خیال نیز در مسیر افقی حرکت کرده و به خیالبافی خود ادامه می دهد. اما وقتی عقل مسلط و سلطان شد. در این هنگام عقل این خیال را رام می‌کند، و می‌گوید تو در مقام خودت کار خوبی می‌کنی؛ ولی تو باید صغریات جزئی را تحویل من بدهی تا من از آن استنباط کلی داشته باشم. هم چنین عقل وهم را کنترل می‌کند و می‌گوید: تو کار خوبی می‌کنی؛ ولی مفاهیم جزئی را باید تحویل من بدهی تا از آن استخراج کلیات معقول اولی و دومی داشته باشم. پس این عقل این دو قوه خیالی و وهمی را عِقال می‌کند و محدود می سازد تا هر جایی نرود و خیالبافی نکند و وهم انگیزانه رفتار ننماید.

البته این بدان تنهایی کافی نیست بلکه باید عقل عملی دو قوه عملی را نیز به بند کشد و عقال کند. در این صورت است که آن عقل عملی می آید و شهوت و غضب را عِقال می‌کند. در این صورت است که انسان و جامعه عقلانی می شود

در یک جان و جامعه عقلانی، عقل عملی سلطان بر شهوت و غضب است، و عقل نظری سلطان بر وهم و خیال است.

 در آیات قرآنی از قوه خیال در باب افتعال از ثلاثی مزید به عنوان مختال یاد شده است(نساء، ایه 36؛ لقمان، آیه 18؛ حدید، ایه 23) و از مردمان خواسته شده که بغیر سلطان عقل یعنی عقل نظری و عقل عملی نگویند و نکنند.(غافر، آیات 35 و 56؛ نجم، آیه 23؛ نمل، آیه 21؛ حج، آیه 71 و آیات دیگر)


93/11/25::: 4:0 ع
نظر()
  
  

علم مرزهایی را برای انسان تعریف می کند که باید مواظب باشد. مرزهای علم به حدود چهارگانه علمی و عملی ختم می شود که عبارتند از:
1. نمی دانی تکذیب مکن: از جمله مرزهای علم آن است که تا چیزی را به شکل تمام احاطه علمی نداری تکذیب نکن؛ یعنی انسان باید نسبت به یک موضوع احاطه علمی داشته باشد تا آن ورای آن را نفی کرده و تکذیب نماید؛ اما تا زمانی که احاطه علمی ندارد، تکذیب نکند و نسبت به آن سکوت کند. خداوند می فرماید: بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ؛ بلکه چیزى را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأویل آن برایشان نیامده است. کسانى هم‏ که پیش از آنان بودند، همین گونه پیامبرانشان را تکذیب کردند.(یونس، آیه 39) کسانی که بی علم تکذیب می کنند بر مدار گمان و ظن و تخرص هستند که هیچ سودی ندارد. خداوند می فرماید: هَلْ عِندَکُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ؛ بگو: «آیا نزد شما دانشى هست که آن را براى ما آشکار کنید؟ شما جز از گمان پیروى نمى‏کنید، و جز گمانه زنی و دروغ نمى‏گویید.»(انعام، آیه 148)
2. نمی دانی تصدیق مکن: مرز دیگر علم آن است که تا چیزی را احاطه علمی نداری تصدیق نکن. خداوند می فرماید: وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم؛ و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن.(اسراء، آیه 36)
3. مقلد بی تحقیق مباش: انسان اگر چیزی را شنیده نمی بایست تکذیب و تصدیق کند و اگر بخواهد هر علمی رفتار کند، باید تحقیق کند و بر اساس احاطه علمی تصدیق و تکذیب کند. خداوند درباره برخی از مردم مقلد می گوید: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْم وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرید؛ و برخى از مردم در باره خدا بدون هیچ علمى مجادله مى‏کنند و از هر شیطان سرکشى پیروى مى‏نمایند.(حج، آیه 3) بسیاری از مردم دنبال تقلید کورکورانه غیر علمی هستند؛ چنان که خداوند می فرماید: مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ؛ و هیچ علمى بدان ندارند، جز آنکه از گمان پیروى مى‏کنند.(نساء، آیه 157) و یا می فرماید: وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا؛ و ایشان را به این کار معرفتى نیست. جز گمانِ خود را پیروى نمى‏کنند، و در واقع، گمان در وصول به‏ حقیقت هیچ سودى نمى‏رساند.
4. مرجع بی تحقیق مباش: اگر خواستی پیشوا و مرجع دیگران باشی، باید اهل تحقیق باشی و دارای علم تا بتوانی پیشوای دیگران باشی. پس اجازه مده تا مرجع دیگران باشی در حالی که علم نداری چنان که گردنکشان پر نخوت دوست دارند مرجع مردم باشند و دیگران را گمراه کنند. خداوند می فرماید: ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ، از روی نخوت پشت می کند تا مردمان را گمراه کند.(حج، آیه 9)


93/11/25::: 3:41 ع
نظر()
  
  

خداوند در قرآن می فرماید:وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ؛ و این گونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین‏کنندگان باشد.

و نیز در جایی دیگر می فرماید: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ؛ بزرگوار خدایى که ملک هستى به دست قدرت او است و او بر همه چیز توانایى دارد- تا آنجا که مى‏فرماید- آن خدایى که هفت آسمان بلند راى به طبقاتى منظم بیافرید. (ملک ، آیه 3)

 و نیز می فرماید: أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ؛ آیا نظر نکردند در ملکوت آسمانها و زمین و آنچه که خداوند آفریده است؟ و آیا نظر و فکر نکردند در اینکه ممکن است اجل‏شان نزدیک شده باشد، پس (وقتى حاضر نباشند آیات خدا راى بشنوند) دیگر به چه سخنى ایمان خواهند آورد؟(اعراف، آیه 185)

ملکوت" مانند" ملک" مصدر و به معناى قدرت بر تصرف است، مانند" طاغوت" و" جبروت". چیزى که هست این قسم مصدر با سایر مصادر (ملک، طغیان، جبران و ...) این فرق را دارد که این هیات تاکید در معنا را نیز مى‏رساند.

ملکوت در کاربرد قرآنی نیز به همان معناى لغوى خود استعمال شده، و معناى جداگانه‏اى ندارد؛ و لیکن مصداق آن در قرآن، غیر از سایر مصادیق عرفى است، چون" ملک" و" ملکوت" که یک نوع سلطنت است، در میان ما آدمیان یک معناى فرضى و اعتبارى است و واقعیت خارجى ندارد، بلکه مساله احتیاج به اجتماع و احتیاج اجتماع به داشتن نظم در اعمال و افراد و برقرار داشتن أمن و عدالت و نیروى اجتماعى، ما را وادار به قبول و معتبر شمردن آن کرده است. و لذا مى‏بینیم با" بیع"،" هبه" و" غصب" و امثال آن در هر لحظه، از شخصى به شخص دیگرى منتقل مى‏شود. و این معناى اعتبارى و قراردادى را گر چه مى‏توان در باره خداى تعالى هم تصویر کرد، از این راه که حکم به حق در جامعه بشرى ملک خدا است، هم چنان که خودش هم فرموده:" إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ"  و نیز فرموده:" لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى‏ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ".‌(المیزان ، ص 241)

و لیکن همین ملک اعتبارى را اگر به تحلیل عقل ببریم خواهیم دید که در میان حقایق اصل و ریشه غیر قابل زوال و انتقالى دارد، زیرا مى‏بینیم که وقتى گفته مى‏شود:" انسان مالک نفس خویش است" معنایى جز این ندارد که انسان حاکم و مسلط و متصرف بر چشم و گوش و سایر قوا و افعال خویش است. به این معنا که اگر گوش من چیزهایى را مى‏شنود، و چشم من چیزهایى را مى‏بیند، و سایر قوایم کارهایى را انجام مى‏دهند، همه به پیروى اراده و حکم من است نه اراده و حکم دیگران، و این معنا خود حقیقتى است که در تحقق غیر قابل زوال و انتقالش در ما، هیچ شبهه و تردیدى نیست.

«ملکوت» همان وجود اشیاء است به لحاظ انتسابشان به خدا و رؤیت ملکوت به معناى دیدن خدا با دیدن اشیاء و موجودات است. ‏ ملکوت هر چیزى، همان کلمه" کن" است که خداى سبحان مى‏گوید، و گفتن او عین فعل و ایجاد او است، پس معلوم شد که ملکوت همان وجود اشیاء است، از جهت انتسابى که به خداى سبحان داشته و قیامى که به ذات او دارند، و معلوم است که چنین امرى قابل شرکت نبوده و ممکن نیست چیز دیگرى با خداوند، در آن شرکت داشته باشد، و بنا بر این، نظر در ملکوت اشیاء به طور قطع آدمى را به توحید هدایت مى‏کند.

غرض از ارائه ملکوت نیز آن است که شخص به پایه یقین به آیات خداوند برسد. این همان یقینى است که نتیجه‏اش یقین به" اسماء حسنى" و صفات علیاى خداوند است، چنان که به پیامبر(ص) نشان داده شد: سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا؛ منزه است آن کسى که بنده خود را در شبى از مسجد الحرام تا به مسجد الاقصى برد، همان مسجدى که ما اطرافش را با برکت کردیم، بنده خود را یک شبه، این همه راه بردیم تا از آیات خود به او نشان دهیم. (اسراء، آیه 1) و نیز فرموده است: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏، لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى؛ چشم رسول اللَّه خطا و طغیان نکرد، سوگند مى‏خورم که آیاتى از بزرگترین آیات پروردگار خودش را دید. (نجم، آیه 18)

این یقین در مراتب سه گانه علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین به آیات پروردگار نهایت و اعلا درجه‏اى است که انبیا (ع) در سیر تکاملى خود مى‏توانند به آن برسند، و اما ذات پروردگار، پس قرآن کریم ساحتش را عالى‏تر از آن دانسته که ادراکى به آن تعلق گیرد و احاطه کند و وجودش را امرى مسلم و مفروغ عنه دانسته است؛ در حقیقت منطقه ذات منطقه ممنوع است؛ چنان که منطقه صفات که آن نیز عین ذات است منطقه ممنوع است و تنها منطقه ای که انسان به آن دسترسی دارد همان فعل الله است که در آیات قرآنی از آن به آیات الهی تعبیر شده است.

قرآن کریم براى علم یقینى به آیات خداوند، آثارى برشمرده است که یکى از آن آثار این است که: پرده حواس، از روى حقایق عالم کون کنار رفته و از آنچه در پس پرده محسوسات است آن مقدارى که خدا خواسته باشد، ظاهر مى‏شود. خداوند در این باره فرموده است: کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ؛ ثم لَتَرَوُنَّها عَینَ الْیَقِینِ؛ نه، چنین نیست که شما پنداشته‏اید، اگر یقین داشتید، دوزخ را خود مى‏دیدید. سپس به شکل عین یقین می دیدید. (تکاثر، آیات 5 تا 7) و نیز فرموده:" کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ، وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ، کِتابٌ مَرْقُومٌ، یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ؛ به حق، کتاب فرمانبران خدا، در مراتب عالیه‏اى قرار دارد، و تو چه مى‏دانى که آن مراتب چیست، کتابى است که در آن جمیع اطاعت هایشان نوشته شده و مقربان درگاه خدا آن را مشاهده مى‏کنند. (مطففین آیه 21)


93/11/21::: 3:42 ع
نظر()
  
  

یکی از آموزه های قرآنی «هر چه پیش آمد خوش آمد» است. خداوند در آیاتی از جمله آیات 22 و 23 سوره حدید می فرماید: مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ  لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسْهاى شما به شما نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابى است. این کار بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به سبب‏ آنچه به شما داده است شادمانى نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.

پس اگر هر چیزی در کتاب سرنوشت و تقدیر نوشته شده نمی بایست نسبت به پیشامدهای آفاقی و انفسی یعنی درونی و بیرونی واکنش های احساسی داشته باشیم، بلکه باید بدانیم که خداوند مشیت و اراده ای دارد تا انسان به کمال برسد و در این راه برنامه هایی را تدارک دیده که بدان ما را می آزماید؛ زیرا زندگی دنیوی خانه آزمون و ابتلاء و دار البلاء و الابتلاء است.(عنکبوت، آیات 2 و 3)

خداوند در آیه 35 سوره انبیاء می فرماید: کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ؛ هر نفسى چشنده مرگ است، و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود، و به سوى ما بازگردانیده مى‏شوید.

این فتنه ها و آزمون ها در نعمت و نقمت و خیر و شر و نیز درون و بیرون انسان اتفاق می افتد. چنان که در آیه 155 سوره بقره می فرماید: وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ؛ و هر آینه شما را به چیزى از بیم و گرسنگى و کاهش مالها و جانها و میوه‏ها و محصولات مى‏آزماییم و شکیبایان را مژده ده.

بنابراین اگر زندگی دنیوی این گونه است که خداوند در آیه 20 سوره حدید می فرماید: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ؛ بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشىِ شما به یکدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است. مَثَل آنها چون مثل بارانى است که کشاورزان را رُستنى آن باران‏ به شگفتى اندازد، سپس آن کشت‏ خشک شود و آن را زرد بینى، آن گاه خاشاک شود. و در آخرت دنیا پرستان را عذابى سخت است و مؤمنان را از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.

پس بهار و زمستان داشتن زندگی امری طبیعی است و نباید بر بهار آن خوشحال و شادان و بر زمستانش اندوهناک شد.


93/11/20::: 4:21 ع
نظر()
  
  
<   <<   116   117   118   119   120   >>   >