سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برترین حکمت، شناخت انسان به خویشتن و اندازه خود را نگاه داشتن است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :356
بازدید دیروز :384
کل بازدید :2164445
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/19
3:34 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

 

بر اساس آیه 61 سوره آل عمران، امیرمومنان امام علی(ع) نفس و جان پیامبر(ص) است. بنابراین آن حضرت(ع) باطن پیامبر (ص) و حقیقت اوست. این مطلب را از روایات بسیاری نیز می توان به دست آورد. از جمله روایاتی که بیان می کند نور آن دو در مقام امر الله یکی بوده است. آنان همان طوری که در مقام امر و نور و روح، یکتا و یگانه هستند در مقام خلق که همان مقام نفس است نیز یکتا و یگانه است.

خداوند در آیات قرآنی فضایل و مقامات بسیاری را بیان کرده که در روایات تفسیری از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) این مقامات وفضایل بیان شده و در روایات اهل سنت و تشیع و منابع آنان موجود است.

از جمله این فضایل و مقامات می توان به مقام هادی امت اشاره کرد. خداوند در آیه 7 سوره رعد می فرماید: وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْلآ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ؛ و آنان که کافر شده ‏اند مى‏گویند: «چرا نشانه ‏اى آشکار از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است؟» اى پیامبر، تو فقط هشداردهنده ‏اى، و براى هر قومى رهبرى است.

ر روایات رسیده از پیامبر گرامى، این آیه در مورد امیرمؤمنان علیه السلام تفسیر شده و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: منظور از این هشداردهنده من هستم و منظور از این هدایتگر على است.

این روایات از اهل سنت نقل شده است. براى نمونه از مجمع البیان طبرسی این موارد را نقل می کنیم:
1 - در این مورد «ابن عباس» آورده است که پس از فرود آیه مورد بحث پیامبر گرامى فرمود: «انا المنذر و علىّ الهادى من بعدى، یا على بک یهتدى المهتدون؛ منم، آن هشداردهنده و على نیز پس از من هدایتگر و ارشادکننده است؛ و آن گاه رو به امیرمؤمنان کرد که: على جان! هدایت‏ پذیران و راه‏یافتگان به سوى حق و عدالت، به وسیله تو و به نور تو راه درست را مى‏ پذیرند و راه مى‏ یابند.»
2 - «حاکم حسکانى» در «شواهد التنزیل» آورده است که پیامبر گرامى روزى در حالى که امیرمؤمنان نزدش بود آبى براى وضو خواست و پس از وضو دست على را گرفت و بر سینه خود چسبانید و فرمود: «انّما انت منذر...»
على جان! تو هشدار دهنده هستى؛ و آن گاه دست بر سینه آن بزرگوار نهاد و فرمود: «انّک منارة الأنام و غایة الهدى و امیر القرى و اشهد على ذلک انّک کذلک؛ على جان! تو روشنگر راه مردم، مشعل روشنى‏بخش هدایت و اوج آن، و سالار و بزرگ جامعه‏ها و شهرها و تمدّن‏ها هستى و من گواهى مى‏دهم که تو به راستى در خور این مقام و این عناوین هستى و این گونه‏ اى.

در این روایت این بزرگان از ائمه حدیث مى گویند: "چون این آیه نازل شد رسول خدا دست خود را بر سینه خود گذارده و گفتند: من منذر هستم، و با دست خود اشاره به شانه على بن ابیطالب نموده و گفتند: تو راهبر و راهنما هستى، اى على به وسیله تو راه یافتگان راه خدا راه خود را خواهند پیمود". و این روایت را ثعلبى در تفسیر خود از عطاء بن سائب از سعید بن جبیر از ابن عباس آورده است. ( "تفسیر برهان" ج 1 ص 519، و "بحارالانوار" ج 9 ص 75، و "تفسیر ابوالفتوح رازى" ج 6 ص 463، و "تفسیر المیزان" ج 11 ص 360، و "مناقب" ابن شهرآشوب ج 1 ص 567.  و نیز طبرى در تفسیر خود ج 13 ص 108 عین متن این حدیث را با همین سند از ابن عباس ذکرکرده است. پاورقى ج 1 ص 293 "شواهد التنزیل". و حاکم حسکانى با اسناد خود به چهار طریق از عطاء بن سائب از سعید بن جبیر از ابن عباس آورده است.  "شواهد التنزیل" ، ج 1 ، ص 293 تا ص 296)

و نیز حاکم حسکانى از ابوالحسن الفارسى با اسناد خود از ابوفروه سلمى روایت کرده است که قال: دعا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم بالطهور و عنده على بن ابیطالب فاخذ رسول الله بید على بعد ما تطهر فالزقها بصدره ثم قال: "انما انت منذر" ثم ردها الى صدر على ثم قال: "و لکل قوم هاد". ثم قال: انک منار الانام و غایة الهدى و امیر القراء، اشهد على ذلک انک کذلک؛ پیامبر (ص) آب خواست و علی بن ابی طالب نزدش بود. پس پیامبر(ص) بعد از آنکه خود وضو گرفت، دست على را گرفته و به سینه خود چسبانده و فرمود: تو دعوت کننده به دین خدا هستى و بیم دهنده از عذاب او، و سپس دست على را به سینه على گذارد و فرمود: و از براى هر طائفه و دسته اى راهنمائى است، یعنى آن راهبر تو هستى. و پس از آن فرمود: تو محل تراوش رحمت و نور نسبت به جمیع مردم هستى، و نهایت هدایت، و رئیس و امیر قاریان قرآنى، من بدین مطلب گواهى مى دهم که تو چنین هستى".( شواهد التنزیل، ج 1 ، ص 302)

این روایت را از حاکم حسکانى نیز ابن شهرآشوب نقل مى کند لیکن راوى را ابوبرزه ذکر کرده و به جاى لفظ «فالزقها» لفظ «الصقها» را آورده است. و نیز در ذیلش بدین عبارت نقل کرده است که: انت منار الامام و رایة الهدى و امین القرآن و اشهد على ذلک انک کذلک؛ تو منار امام و پرچم هدایت و امین قرآن هستی و شهادت بر این بده که تو چنینی. ( "مناقب" ابن شهرآشوب ج 1 ص 567، و "بحارالانوار" ج 9 ص 75. ) و ابوالفتوح رازى از حسکانى این روایت را نیز ذکر کرده است و لیکن راوى را ابى برده اسلمى ذکر کرده و به جاى لفظ فالزقها لفظ فالزمها را آورده و در آخرش عبارت چنین است: انک منارة الانام و غایة الهدى و امیر القرى، اشهد على ذلک انک کذلک. (تفسیر ابوالفتوح، ج 3 ، ص 278؛ تفسیر المیزان، ج 11 ، ص 360) و این روایت را نیز در "ینابیع المودة" باب 26 ص 99 از حاکم حسکانى نقل مى کند و راوى را بریده اسلمى آورده و به جاى لفظ فالزقها لفظ فالصق یده آورده و عبارات آخرش چنین است: فقال: انت لکل قوم هاد. ثم قال له: انت مناد الانام و غایة الهدى و امیر الغر المحجلین، اشهد على ذلک انک کذلک. و سپس گوید: عین این روایت را ابن صباغ مالکى در "فصول المهمة" از ابن عباس تخریج کرده است.

و سیوطى گوید: ابن مردویه از ابوبرزه اسلمى تخریج حدیث کرده است که او گفت: سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول: "انما انت منذر" و وضع یده على صدر نفسه، ثم وضعها على صدر على و یقول: "لکل قوم هاد"؛ پیامبر خدا(ص) می فرماید: تو تنها انذار کننده ای و آن حضرت دستش را بر سینه خودش گذاشت و سپس دستش را بر سینه علی گذاشت و می گفت: برای هر قومی هدایت گری است.( "الدر المنثور" ج 4 ص 45؛ نگاه کنید: شواهد التنزیل" ج 1 ص 297 و ص 298؛ بحارالانوار، ج 9 ص 75 ؛ مناقب، ابن شهرآشوب ص 567، و تفسیر برهان، ج 1 ، ص 519) 

گفتنی است امامان معصوم(ع) پس از امیرمومنان علی (ع) همان هادیان امت هستند و امروز هدایت امت امام زمان (عج) است.


94/4/17::: 6:3 ع
نظر()
  
  

شب آدمی آینه روزش است. به این معنا که هر کاری که در روز کردی و هر خلق و خویی که داشتی در شب آشکار می شود. از این روست که اگر روزی پر تلاطم و پر اشتغالی داشته باشی و به هر دری زدی تا پول و متاعی از دنیا به دست آوری، خواب های شب تو نیز همین طور پر تلاطم و پر اشتغال است و به جای خواب های تاویلی و تعبیری، خواب های اضغاث احلام نصیب و بهره ات می شود؛ خواب و رویاهایی در هم آمیخته و دسته دسته شده غیر منظم روی هم انباشته شده که چون کلافی سر در گم است. سر این خواب و ته آن معلوم نیست و هر چه بگردی کم تر به نتیجه ای از خوابت می رسی و کسی هم نمی تواند به سادگی آن را تعبیر کند.

کسی که در روز در دریای مادیات شنای طولانی دارد و تمام روزش دست و پا می زند تا متاعی دنیوی به دست آورد و به تعبیر قرآنی گرفتار «سبح طویل» است و تجارت و داد و ستد او را به خودش مشغول کرده است، این دیگر شبی آرام و بی دغدغه ای ندارد. همین دغدغه دنیا است که حتی نمی گذارد برای نماز شب بیدار شود و به تفکر و تدبر در آیات تدوینی قرآن و تکوینی هستی بپردازد و از آیات آفاقی و انفسی بهره مند شود، بلکه حتی اگر برای نماز شب برخیزد هنوز گرفتار سبح طویل روز است و افکار و اعمالش آزاد برای بندگی نیست و هم چنان در نماز شب در محضر بی حضور شرفیاب می شود و چیزی دستگیرش نمی شود.

اما اگر کسی در روز مرد عبادت حبی و عشقی است و عاشقانه خود را در محضر خدا می یابد و دنیا او را سرگرم و مشغول خود نمی کند حتی اگر تمام روز در نخلستان های بیرون مدینه کار کند و شخم بزند و درخت بکارد و چاه بکند و آبیاری کند، چون دل به دنیا نسپرده و اگر چاه و نخلستانی را احداث می کند همان جا وقف فقیران و مسکینان می کند و به تعبیر قرآن « «لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ؛ مردانی که تجارت و بیع آنان را از ذکر الهی باز نمی دارد و مشغول نمی سازد»(نور، آیه 37)، چنین مردانی در شب خویش نیز آزاد از بردگی و بندگی دنیا و متاع های فانی آن هستند و شب ها خواب های خوب می بینند و در نماز شب خویش در محضر خداوند حضوری تام و تمام دارند و در اوج حضور به سر می برند و اگر ارایه ملکوتی از سوی خداوند به تمام نباشد(انعام، آیه 75)، دست کم در مقام نظر به ملکوت هستند.(اعراف، آیه 185)

شب های چنین مردانی به تعبیر قرآن دارای آثار مهم و سنگین در ارزشی و اهمیت است؛ چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً؛ قطعاً برخاستن شب، رنجش بیشتر و گفتار در آن هنگام‏ راستین‏تر است. »(مزمل، آیه 6) چنین افرادی اسراء و معراج شبانه دارند(اسراء، آیه 1) و دستآوردهایی از شب خواهند داشت که گویی هر شب آنان شب قدری عظیم است(سوره قدر) که فرشتگان بر آنان نازل می شوند و آنان را بشارت بر آرامش و آسایش می دهند(فصلت، ایه 30) و آنان در میقات الهی حضور می یابند و مناجات و درگوشی های شبانه خواهند داشت.(اعراف، آیه 142)


94/4/16::: 6:14 ع
نظر()
  
  

اموری چون قیامت و حساب رسی قیامت و معاد و آتش دوزخ چنان مهم است که خداوند چنان به ما هشدار می دهد که گاه مو بر بدن سیخ می شود و برخی که دارای دل های نرم و لطیف و سلیمی هستند از شنیدن آن مدهوش می شوند یا جان به جان آفرین تسلیم می کنند.

امام صادق(ع) فرمودند: روزی سلمان در کوفه از بازار آهنگران می گذشت، دید جوانی غش کرده و مردم دور او جمع شده اند. وقتی سلمان را دیدند، گفتند: این جوان غش کرده، اگر بر او دعایی بخوانی إنشاءالله بلند می شود.

سلمان به بالین او آمد. آن جوان چشمش را باز کرد و به سلمان نگاه کرد و گفت: ای أباعبدلله! این مردم که می گویند من مریض و غشی هستم، اینطور نیست، بلکه هنگامی که گذرم به این بازار افتاد و دیدم که چگونه با چکش های آهنین بر روی آهن های گداخته می زنند، به یاد این آیه افتادم: وَ لَهُم مقامعُ مِن حدید؛ نگهبانان جهنم با گرزهای آهنین اهل جهنم را می زنند ( حج، آیه 21) و دیگر نفهمیدم و افتادم.

حضرت سلمان فهیمد این جوان با معرفت است با او دوست شد. پس از مدتی آن جوان مریض شد و به حال احتضار افتاد. سلمان نزد او آمد و بالای سرش نشست و گفت: ای ملک الموت! با برادرم مدارا کن. حضرت عزرائیل(ع) فرمود: ای أباعبدلله! من با هر مؤمنی دوست هستم و با او مدارا می کنم.

خداوند در آیاتی چون آیات نخست حاقه، می فرماید: الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ ؛ دوزخ که حق حق است و تو از آن چه می دانی؟!

این تعبیر بسیار هشدارباشی است که خداوند سر می دهد. در اصطلاح از آن به اغرا یاد می شود. وقتی شما با کودکان عزیزتان در کنار دریا هستید به آن ها هشدار می دهید و می گویید: دریا دریا! یعنی مواظب دریا باشید! به دریا نزدیک نشوید! خودتان را از دریا دور نگه دارید! موج نیاید شما را ببرد!

هم چنین خداوند به ما هشدار می دهد که در کناره دوزخ هستیم و به تعبیر قرآن« عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ ؛ بر لبه پرتگاهی از آتش (آل عمران، آیه 103) قرار گرفته ایم. از این روست که می گوید: «إحذر! إحذر!» یا «بَعّد نفسک» یعنی مواظب باش و دور باش!


94/4/16::: 5:33 ع
نظر()
  
  

در روایات است که پیامبر(ص) وقتی به معراج رفت خداوند به او آموخت تا نماز بخواند و ایشان امام شده و فرشتگان به او اقتدا کردند. نخستین نمازی که پیامبر(ص) به جا آورد نماز ظهر بود.

البته در تاریخ آمده که در زمین نیز نخستین نمازی که پیامبر(ص) به جا آورد، نماز ظهر بود. پس نماز ظهر هم در معراج و هم در زمین نخستین نمازی است که ایشان به جا آورده است.

یعقوبى مى‏نویسد: «نخستین نمازى که بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) واجب شد؛ نماز ظهر بود. حضرت جبرئیل(علیهالسلام) فرود آمد و وضو گرفتن را به ایشان آموزش داد و چنان که جبرئیل وضو گرفت، رسول خدا هم وضو گرفت. سپس نماز خواند تا به پیامبر آموزش دهد که چگونه نماز بخواند، پس رسول خدا اقامه نماز را فراگرفت.

به روایت برخی دیگر: نخستین نمازى که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواند، «صلوة وسطى»، یعنى همان نماز ظهر بود و آن روز هم جمعه بود، و سپس «خدیجه» دختر «خویلد» رسید و رسول خدا به او خبر داد. پس وضو گرفت و نماز خواند. آنگاه «على بن أبى طالب» رسول خدا را دید و آنچه را دید انجام مى‏دهد انجام داد.( ترجمه تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 378؛ سیرة النبی، ج 1، ص 263 ـ 264 )

پس باید گفت نخستین بار نمازهاى یومیّه در سفر معراج واجب شد و نماز ظهر در زمین نیز در همان روزی بود پیامبر(صلى الله علیه وآله) از سفر معراج بازگشت. پس نماز ظهر نخستین نماز بوده است که ایشان به جا آورده است.

آیت الله جعفر سبحانی در این باره می گویند: از مسلمات حدیث و تاریخ این است که در شب معراج ، خدا دستور داده است که امت پیامبر هر شبانه روز در پنج وعده نماز بخوانند.( سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، نشر دانش اسلامی، 1363 ش، ج 1، ص 385)

مرحوم کلینی جریان وجوب نماز در شب معراج و نحوه انجام آن را ضمن حدیث معراج به تفصیل بیان کرده، از جمله آورده است: در شب معراج خطاب به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ گفته شد: یا محمد به نزد آبی که از پایین عرش جریان دارد و اسم آن (ص) است، نزدیک شو و با آن آب وضوء نما و برای پروردگارت نماز بگذار، حضرت نزد آن آب رفت و با دست راست از آن آب برداشت ، خطاب شد: صورتت را بشوی؛ زیرا تو بسوی عظمت من نگاه می کنی، بعد هر دو دست راست و چپ را بشوی، زیرا با دست خود کلام مرا می گیری، بعد سرت را بعد هر دو پایت را مسح کن زیرا بر تو برکت نازل می کنم و به جایی ترا می برم که هیچ کس نرفته است. بعد خطاب شد: یا محمد به سوی (حجرالاسود) روی گردان و تکبیر بگو: بعد خطاب شد: نام مرا بخوان، «بسم الله الرحمن الرحیم» بگو، بعد خطاب شد که مرا حمدکن (سوره حمد را تا آخر بخوان) بعد وحی شد: ای محمد اوصاف پروردگارت را بگو که در سوره توحید آمده است (قل هو الله احد...) را بخوان، بعد وحی شد که برای پروردگارت رکوع بجا آور و در آن خدا را تعظیم نما «سبحان ربی العظیم» بگو، بعد وحی شد، سرت را بردار و راست قامت بایست، بعد وحی آمد که برای پروردگارت سجده کن و بگو: «سبحان ربی الاعلی» بعد وحی شد راست بنشین، وقتی حضرت نشست و به سوی عظمت خداوند نگاه کرد که برای او تجلی کرده بود، دوباره سر به سجده گذاشت. بعد خطاب رسید سر از سجده بردار و دوباره راست قامت بایست و همان کار قبل را تکرار نما (در رکعت دوم به جای سوره توحید سوره قدر را دستور داده شد که حضرت بخواند که اوصاف و نسبت پیامبر و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است) بعد از انجام سجده دوم در رکعت دوم، حضرت راست نشست و تشهد خواند و بر خود و اهلبیت خود درود فرستاد، بعد دید که ملائکه ی الهی و انبیاء در اطراف او صف کشیده اند، حضرت طبق دستور خداوند فرمود: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»( کلینی، محمد بن یعقوب، الفروغ من الکافی، بیروت، نشر دار التعارف، 1401 ق، ج 3، ص 482 تا ص 489)

البته معراج و اسراء در شب اتفاق افتاده است(اسراء، آیه 1)، ولی از آن جایی که برای خداوند شب و روز معنایی ندارد: لیس عند ربکم(عندالله – عند ربنا) صباحا و لامساء؛ برای پروردگارتان صبح و شبی نیست؛ بلکه برای خداوند همیشه ظهور و بروز و یوم و روز است، باید گفت که روز و آن نیز ظهر که اظهر زمان ظهور و بروز است، بهترین زمان برای نماز است. از همین روست که در آیات قرآنی بر محافظت و مواظبت بر نمازها به ویژه نماز ظهر تاکید شده است. خداوند می فرماید: حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ؛ بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید، و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.(بقره، آیه 238؛ مجمع البیان، ذیل آیه)

طبرسی در مجمع البیان می نویسد: از امیر مؤمنان(ع) نقل کرده‏اند که ضمن تأیید این دیدگاه، فرمود: نماز ظهر نخستین نمازى است که واجب شد: «... و اوّل صلوة فرضت...».

همچنین از آن حضرت (ع) روایت کرده‏اند که فرمود: پیامبر گرامى(ص) مى‏فرمود: خدا در آسمان دنیا، پدیده‏اى دایره‏مانند خلق کرده است که وقتى خورشید از آن مى‏گذرد، همه موجودات، پروردگار خویش را تسبیح مى‏گویند؛ به همین جهت، خداوند نماز ظهر را واجب ساخت تا در آن ساعت خوانده شود؛ چرا که آن ساعت، همان ساعت مبارکى است که درهاى آسمان گشوده مى‏شود و تا پایان برگزارى نمازها بسته نمى‏شود، و در آن ساعت است که دعا به هدف اجابت مى‏رسد.(مجمع البیان، ذیل آیه)


94/4/15::: 6:13 ع
نظر()
  
  

نماز عمود و ستون دین است. هر چه درباره نماز گفته شود کم است؛ زیرا اوج عبودیت و بندگی و معراج مومن و قربان کلّ تقیِ و تقرب هر متقی است. اگر هر عمل صالح عبادی قربانی متقی و موجب تقرب به خدا است، نماز به دلیل اذکار و اعمال قلبی و جوانحی و جوارحی حضور کامل و مطلق بنده در پیشگاه خدای مالک غنی حمید است.

هر سخن و عملی که در نماز به جا می آوریم، مفاهیم و معارف بسیاری را با خود دارا است. پیامبر(ص) و پیشوایان معصوم دین اسلام(ع) به عنوان مبین های علمی و عملی هم به توضیح و شرح قرآن و آموزه های وحیانی آن پرداخته اند و هم در عمل به نشان داده اند که چگونه با پیروی و اسوه حسنه قراردادن آنان به این حقایق و معارف دست یابیم و به شکل علم حضوری و شهودی آن را درک نماییم.

اگر خداوند در باره پیامبرش می فرماید: وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ؛ ما قرآن را به عنوان ذکر به سوی تو یک باره فروفرستادیم تا برای مردم اندک اندک آن چه نازل شده را تبیین کنی(نحل، آیه 44) آن حضرت(ص) و نفس ایشان(آل عمران، آیه 31) و دیگر معصومان(احزاب، آیه 33) به عنوان راسخون در علم (آل عمران، آیه 7) و اهل ذکر و مانند آن به تبیین علمی و عملی آن پرداختند. این گونه است که حقایق و معارف قرآنی برای ما آشکار شد.

ما مسلمانان بر اساس دستور خداوندی (حشر، آیه 7) باید به هر آن چه پیامبر(ص) و امامان در چارچوب تبیین علمی و عملی قرآن می گویند، عمل کنیم و اطاعت نماییم و آن را به عنوان علم و عمل مورد توجه قرار دهیم. پس اگر تفسیری در عمل داشتند و گفتند: «صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی؛ چنان که من نماز می خوانم و شما می بینید نماز بخوانید»، یا گفتند:«خذوا عنّی مناسککم؛ مناسک حج را از من بیاموزید و بگیرید»، باید تفسیر علمی آنان را بپذیریم و بر اساس آن فکر و عمل خودمان را سامان دهیم.

امام صادق(ع) در مقام تفسیر اصطلاحات نماز از جمله اذان و اقامه مطالب بسیاری والا و عمیق و ژرف و بلندی را گفته اند که باید مورد توجه قرار گیرد. از جمله ایشان می فرماید: أن الصادق (ع) سئل عن معنى « حی على خیر العمل » فقال خیر العمل الولایة ، وفی خبر آخر خیر العمل بر فاطمة وولدها (ع)؛ به سوی بهترین کارها بشتابید، بهترین کار همان ولایت است و در خبر دیگری می فرماید: بهترین عمل نیکی به فاطمه و فرزندان معصومش است.( معانی الاخبار ، صدوق: 4138 ، التوحید : صدوق: 241238؛ بحارالانوار، ج 84، ص 134)

آن حضرت(ع) درباره معنا و مفهوم قد قامت الصلاه نیز می فرماید: ومعنى « قد قامت الصلاة » فی الاقامة أی حان وقت الزیارة والمناجاة ، وقضاء الحوائج ، ودرک المنى والوصول إلى الله عزوجل وإلى کرامته وغفرانه وعفوه ورضوانه.؛ معنای به تحقیق نماز برپا شد؛ یعنی زمان زیارت و مناجات و قضای نیازها و حوائج و درک آرزوها و وصول به سوی خدای عز و جل و کرامت و آمرزش و گذشت و رضوان الهی فرا رسیده است. (بحارالانوار، ج 84، ص 134)

پس زمان نماز همان زمان زیارت و دیدار با خدای عزو جل است که باید انسان خود را به بهترین ها به ویژه آرایه های اخلاقی در کنار آرایه های ظاهری بیاراید و با سیرت و صورت نیک در پیشگاه خداوند حضور یابد.(اعراف، آیه 31)


  
  

اگر بخواهیم چیزی را از کسی قرض یا عاریه و امانت بگیریم، باید یا اعتبار داشته باشیم یا آن که چیزی را گرو بگذاریم. این گرو را در عربی رهن می گویند. رهان مقبوض، همان گرو ما در دست دیگری است. حالا این گرو و رهنی ما یا فرشی است یا گوهری یا چیز با ارزشی دیگر.

خداوند در آیه 283 سوره بقره می فرماید این « رِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ» باید به عنوان «امانت» بماند تا کار تمام بشود و قرضی و مانند آن به صاحب مال برگردانده  و حق به حق دار «ادا» شود. آن گاه است که «فکّ رهن» صورت می گیرد. این واژه فکّ به معنای آزاد کردن چیزی از گرو و رهن در آیه 13 سوره بلد بیان شده است: فَکُّ رَقَبَةٍ؛ آزاد کردن گردنی یعنی برده ای.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، نفس انسانی در گرو و رهن اعمالش است. خداوند می فرماید: کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ؛ هر کسى در گروِ دستاورد خویش است.(مدثر، آیه 38) در جایی دیگر نیز می فرماید: کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ؛ هر کسى در گرو دستاورد خویش است. ( طور، آیه 21)

پس این اعمال و کارهای ما ، نفس و خودمان را گرو می گیرد و به عنوان رهن در اختیار خودش دارد. حال اگر این اعمال ما گناهی باشد ما در گرو و رهن گناهان خود خواهیم بود و به طور طبیعی گناه دست و پای آدمی را می بندد و اجازه عمل و عزم را از ما می گیرد.

در روایت است: جاءَ رَجُلٌ اِلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ علیه السلام فَقالَ: یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ اِنّى قَدْ حُرِمْتُ الصَّلاةَ بِاللَّیْلِ، فَقالَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ: اَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ؛ مردى خدمت امیرالمؤمنین آمد و گفت: اى امیر مؤمنان من از نماز شب محروم شدم، على علیه السلام فرمود: تو مردى هستى که گناهانت تو را به بند کشیده است.(بحارالانوار، ج 83، ص 127؛ ج 87، ص 146 و 152)

در روایات است: لا تدخل الملائکة بیتا فیه کلب ولا صورة ؛ فرشتگان در خانه ای وارد نمی شوند که سگ یا نقاشی باشد (بحارالانوار، ج 65، ص 54؛ ج 83، ص 290؛ ج 59، ص 188؛ ج 76، ص 160) ؛ زیرا به خاطر بوی بد این حیوان یا هر دلیل دیگری از حضور در چنین محیط ها و مکان ها حتی اگر آن تمثال و صورت ها در مسجد باشد خودداری می کنند.

پس فرشتگان نزد کسی که خودش به سبب گناهان بوی تعفن دهد، به طریق اولویت نخواهند رفت؛ زیرا بر اساس روایات می دانیم گناهان بوی بد و نامطبوعی دارند که اهل بصیرت آن را استشمام می کند و متوجه می شوند. از این روست که امیرمومنان علی(ع) می فرماید: تَعَطّرُوا بِالاستِغفَارِ لاَ تَفضَحکُم رَوَائحُ الذُنُوبِ؛ خودتان را با استغفار خوش بو کنید تا بوی بد گناهانتان شما را رسوا نکند.(بحارالانوار، ج 6، ص 22؛ ج 93، ص 278)

به هر حال، انسان بر اساس آیات قرآنی در گرو و رهن اعمال خودش است و باید بداند که گناهان قیدی سنگین به دست و پا او است. همان طوری که گناهان بوی بدی دارند که با استغفار می توان از شر آن رهایی یافت و خوش بو شد، بر اساس سفارش پیامبر(ص) می توان از شرّ قیود و رهن گناه نیز خود را با استغفار آزاد کرد. ایشان در خطبه و سخنرانی خویش در آخرین جمعه ماه شعبان، در اهمیت ماه رمضان می فرماید: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ وَ ظُهُورَکُمْ ثَقِیلَةٌ مِنْ أَوْزَارِکُمْ فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِکُمْ؛ ای مردم نفوس شما در گرو اعمالتان است پس آن را با استغفارتان آزاد کنید و پشت هایتان از وزر و وبال گناهان سنگین شده پس پشت خود را با طول سجده هایتان از بار گناه سبک سازید.(وسائل ‏الشیعة، ج 10 ص 314؛ بحار الانوار، ج 96، ص 357)

پس در این ماه رمضان و به ویژه شب ها و لیالی ارزشمند و بزرگ قدر، قدر ماه رمضان را بدانیم و خودمان را با استغفار معطر و خوش بو کرده و از گرو و رهن اعمال زشت و گناهان خود آزاد و رها سازیم و از رهان برهانیم. در اعمال شب قدر  بر استغفار بسیار تاکید شده است. پس در سجده های طولانی به استغفار بپردازیم.


94/4/14::: 4:49 ع
نظر()
  
  

اگر جهان را غیر از خدایی که آفریدگار آن است ، گسی دیگر پروردگاری کند و یا شرکایی برای خداوند در ربوبیت و پروردگاری عالم باشد و خداوند رب العالمین همراه ارباب دیگری جهان را اداره کند، چه اتفاقی می افتد؟

خداوند در آیاتی از قرآن ضمن نقد نظریه تعدد خدایان و الهه به نقد تعدد ارباب و شریک در ربوبیت و آثار آن چون جنگ قدرت و تباهی و فساد جهان اشاره می کند و می فرماید: لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ؛ اگر در آنها زمین و آسمان‏ جز خدا، خدایانى دیگر وجود داشت، قطعاً زمین و آسمان‏ تباه مى‏شد. پس منزّه است خدا، پروردگار عرش، از آنچه وصف مى‏کنند. (انبیاء، آیه 22)

امام حسین(ع) در دعای عرفه به شرح این جمله می پردازد و می فرماید: لَوْ کانَ فیهِما الِهَةٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَحَدِ الصَّمَدِ الَّذی لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ؛ اگر در آسمان و زمین معبودهایی جز خدا بود، هر آینه هر دو تباه می شدند و متلاشی می گشتند و شکاف در آنها می افتاد. منزّه است خدای یگانه یکتا، و بی نیاز، که نزاده، و زاده نشده و احدی همتایش نبوده است.

پس هر گونه مشارکتی در حوزه الوهیت و ربوبیت به معنای فساد و تباهی در نظام هستی خواهد بود. حالا این مشارکت به شکل همسر و فرزند باشد که خدا آن را نفی می کند(انعام، آیه 101؛ جن، آیه 3) یا از طریق فرزندخواندگی و اتخاذ آن باشد که در آیه 22 سوره انبیاء نفی شده است و خداوند می فرماید: مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ؛ خدا فرزندى اختیار نکرده و با او معبودى دیگر نیست، و اگر جز این بود، قطعاً هر خدایى آنچه را آفریده بود با خود مى‏برد، و حتماً بعضى از آنان بر بعضى دیگر تفوّق مى‏جستند. منزه است خدا از آنچه وصف مى‏کنند.

خداوند در این آیه این مطلب را نیز توضیح داده که وجود هر گونه الوهیت و ربوبیتی دیگری به معنای تضاد منافع میان خدایان و ارباب دانسته است. این بدان معنا خواهد بود که اگر تعددی وجود داشت می توان از آثار آن این تعدد را به دست آورد و جنگ قدرت به طوری طبیعی موجب فساد و تباهی جهان می شد. عدم وقوع فساد و تباهی در جهان خود دلیل بر این است که نظام هستی را یک خدا و رب همان طوری که ایجاد کرده مدیریت می کند.

نکته ای جالب و پند آموزی در بت شکنی حضرت ابراهیم(ع) وجود دارد. آن حضرت(ع) همه بتان را می شکند و تنها کبیر و بزرگ بتان را نگه می دارد و تبر را بر دوش او می گذارد و می گوید: قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ ؛ گفت: «نه‏ بلکه آن را این بزرگترشان کرده است، اگر سخن مى‏گویند از آنها بپرسید.»(انبیاء، آیه 63)

در این آیه بیان می شود که اگر خدایانی باشد و به طور طبیعی جنگ قدرتی نیز خواهد بود و به طور طبیعی خدای بزرگ نمی گذارد تا خدایی دیگری باشد و همه آنها را نابود می کند. آن حضرت(ع) این بت بزرگ را نمادی از خدای بزرگ قرار داده و گفته است: به طور طبیعی خدای بزرگ خدای دیگری را نمی پذیرد و آن ها را نابود می کند.

پس دو حالت بیش تر نخواهد بود: 1. خدایانی دیگر نیست و تنها یک خدای بزرگ آفریدگار و پروردگار هستی است. از همین رو، نظام احسن هستی بدون فساد برقرار و باقی است؛ 2. اگر خدایی دیگری باشد، جنگ قدرتی پیش خواهد آمد و هر کسی می کوشد تا قلمروی خودش را افزایش دهد و این گونه است که خدایان دیگر نابود شده و سرزمین و قلمروی آنان از میان رفته و همان خودشان نابود می شود.

البته خداوند در آیات دیگر توضیح می دهد که میان خدایان صلح و صفا معنا ندارد؛ زیرا اگر خداوند همه هستی را پر کرده و صمد است، جایی برای خدای دیگر نمی ماند؛ زیرا باید آن خدا مخلوق و قلمروی دیگر داشته باشد که دلیلی بر آن نیست.


94/4/14::: 2:32 ع
نظر()
  
  

در آیات و روایات بر علم و معرفت بسیار تاکید شده است تا جایی که ارزش بیش تر عمل صالح را به علم و معرفت پیوند زده و بیان کرده اند هر عملی با علم همراه باشد ارزش بیش تر یافته و ثواب و پاداش آن فزون تر است.

شاید بهترین شاهد مثال در این باره همان داستان عابد و زاهد در جزیره است. على‏بى محمدبن‏عبداللّه‏ از ابراهیم بن اسحاق از محمد بن سلیمان دیلمى و او از پدرش نقل مى‏کند که : به امام صادق علیه‏السلام عرض کردم: فلانى در عبادت، دیانت و فضیلت چنین و چنان است.

فرمود: عقلش چگونه است؟

گفتم: نمى‏دانم.

فرمود: پاداش به اندازه عقل است. همانا مردى از بنى‏اسرائیل در یکى از جزایر دریا که سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا مى‏کرد، یکى از فرشتگان از آنجا گذشت و عرض کرد: پروردگارا! مقدار پاداش این بنده‏ات را به من بنما. خداوند به او نشان داد و او آن مقدار را کوچک شمرد. خدا به او وحى کرد: همراه او باش.

پس آن فرشته به صورت انسانى نزد او آمد. عابد گفت: تو کیستى؟

گفت مردى عابدم، چون از مقام و عبادت تودر این مکان آگاه شدم نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا کنم. پس آن روز را با او بود، چون صبح شد فرشته به او گفت: جاى پاکیزه‏اى دارى، فقط براى عبادت خوب است.

عابد گفت: اینجا یک عیب دارد.

فرشته گفت: چه عیبى؟

عابد گفت: خداى ما چهارپائى ندارد؛ اگر او خرى مى‏داشت در اینجا مى‏چرانیدمش، براستى این علفها از بین مى‏رود!

فرشته گفت: پروردگار که خر ندارد!

عابد گفت: اگر خرى مى‏داشت چنین علفى تباه نمى‏شد.

پس خدا به فرشته وحى کرد: همانا او را به اندازه عقلش پاداش می دهم. (اصول کافى ، ج 1 ص 12)

هر چند از نظر اسلام آن چه موجب ارزش انسان می شود دست یابی به تقوا از طریق عبودیت(بقره، آیه 21) و تزکیه نفس به کمک کتاب الله و عترت طاهره(بقره، آیه 129؛ آل عمران 164؛ جمعه، آیه 2) است، ولی این تزکیه نیازمند تعلیم خدا و پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است. به این معنا که تعلیم آنان و تعلم ما مقدم بر تزکیه آنان و خودسازی ماست.

از همین روست که در آیات قرآنی هماره بر ارزش علم تاکید ویژه ای مبذول شده و در باره نسبت ارزشی هر عبادتی با علم آن بارها سخن به میان آمده است. از جمله این آیات می توان به آیه 9 سوره زمر اشاره کرد. خداوند می فرماید: أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ؛ آیا چنین کسى بهتر است‏ یا آن کسى که او در طول شب در سجده و قیام اطاعت خدا مى‏کند و از آخرت مى‏ترسد و رحمت پروردگارش را امید دارد؟ بگو: «آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند؟» تنها خردمندانند که پندپذیرند.

پس تزکیه به عنوان هدف ارزش دارد، اما این نیازمند علم و تعلمی است که به این تزکیه معنا و مفهوم دیگری می بخشد. از همین روست که در آیه تزکیه به عنوان هدف مقدم می شود ولی ارتباط خودش را با علم حفظ می کند. خداوند در آیه بیان می کند که تزکیه زمانی ارزش می یابد که با علم همراه باشد. از این روست که نادان و غیر عالم را در سطح عالم قرار نمی دهد و این گونه به نماز شبی که اهل تزکیه با علم به جا می آورند بهایی خاص می بخشد و ارزش آن را این گونه آشکار می سازد. امام صادق(ع) در روایتی بر این اصل تاکید می کند که آن عالِم نماز شب‌خوان بهتر است از نماز شب خوان بدون علم.(نگاه کنید: وسایل الشیعه، آل البیت، ج 8، ص 156، حدیث 32) پس در این آیه و روایت سخن از این نیست که عالم و دانا خوب است، بلکه عالم و دانایی خوب است که عمل صالح چون نماز شب داشته باشد؛ اما اگر عالم باشد و عمل صالح نداشته باشد چنین عالمی خوب نیست.

اما اگر عالم نباشد ولی اهل تزکیه باشد و نماز شب بخواند این قدر و منزلتش بیش تر از عالم بی نماز است؛ زیرا از نظر اسلام تزکیه هدف است و علم مقدمه است. پس کسی که مقدمه را داشته باشد و کاری به ذی مقدمه و هدف نداشته باشد ارزشی ندارد، از این روست که علم بی عمل بی فایده است، اما اگر کسی ذی مقدمه را بیاورد هر چند ناقص و بدون علم باشد، آن بهتر و برتر خواهد بود؛ زیرا عمل صالح را دارد هر چند بی علم باشد. در حقیقت آیه 9 سوره زمر هم ارزش علم و تزکیه را می گوید و هم می گوید که هدف از علم تزکیه است و اگر علم بی عمل باشد بی ارزش خواهد بود، اما عمل صالح بی عمل ارزش خود را هر چند کم خواهد داشت.


94/4/13::: 5:53 ع
نظر()
  
  

خداوند روز را برای نشور و پراکنده شدن (فرقان، آیه 47) و حرکت و شنا در جریان زمان و برای کار و بار قرار داده است(مزمل، آیه 7)؛ و شب را بر خلاف روز، زمان خواب و استراحت و آرامش دانسته است.(نباء، آیه 9؛ فرقان، آیه 47)

شب زمانی بسیار مناسبی برای دریافت علوم غیبی و لدنی و مقامات و معارف الهی است. خداوند در آیه 6 سوره مزمل می فرماید: إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْءًا وَأَقْوَمُ قِیلًا؛ زیرا قطعا عبادتى که در شب صورت مى‏گیرد محکمتر و پابرجاتر و گفتار در آن درست‏تر و استوارتر است.

از همین روست که درباره مومنان شب زنده دار می فرماید: تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ؛ پهلوهایشان از خوابگاهها و بسترها جدا مى‏گردد و پروردگارشان را از روى بیم و طمع مى‏خوانند، و از آنچه روزیشان داده‏ایم انفاق مى‏کنند.(سجده ، آیه 16)

این ها بندگی را هر چند به حکم بندگی بردگان از خوف و یا بازرگانان از طمع به پروردگارشان می کنند، ولی در مسیری هستند که آنان را با بندگی آزادگان عاشق و دوستدار و محب آشنا کرده و در نهایت در آن مسیر قرار می دهد.

اصول چه عیب دارد که انسان بندگی را چون بردگان و بازارگانان و آزادگان با هم داشته باشد. اگر این گونه باشند، به چیزهایی غیر از رهایی از منکرات و فحشاءکه میوه نماز است(عنکبوت، آیه 45) و تقوای الهی که میوه هر عبادتی است (بقره، آیه 21) دست می یابند که بر بسیاری از انسان های مخفی و نهان است: فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ هیچ کس نمى‏داند چه چیز از آنچه روشنى‏بخش دیدگان است به پاداش‏ آنچه انجام مى‏دادند براى آنان پنهان شده است.(سجده، آیه 17)

خداوند این چشم روشنی دیدگان و آب خنکای چشمان و سرور و شادی دلان در نماز شب برای شب زنده داران را به مقام محمود تعبیر کرده و فرموده است: وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا؛ و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو به منزله‏ نافله‏اى باشد، امید که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند.(اسراء، آیه 79)

این مقام محمود همان مقام شفاعت ماذون به اذن الهی است: مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ ؛ چه کسی جز به اذن او ، در نزد او شفاعت کند؟(بقره، آیه 255). پس به گونه ای در شفاعت دستش باز خواهد بود تا مورد رضایتش قرار گیرد: وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى؛ و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد، تا خرسند گردى.(ضحی، آیه 5)

این نماز شب و تهجد شبانه و قیام پس نوم و خواب شب چنان اهمیت و ارزش دارد که خداوند آن را بر پیامبرش واجب دانسته و در سوره مزمل به پیامبرش فرمان می دهد و می فرماید: یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا ؛ ای جامه در هم پیچیده برای نماز شب برخیز به جز اندکی. نیمى از شب یا اندکى از آن را بکاه، یا اندکی بر نیمه بیافزای و قرآن را شمرده و با تامل بخوان!( مزمل، آیات 1 تا 4) و در جایی دیگر تنها برخی از مومنان به همراهی پیامبری که اسوه حسنه است(احزاب، ایه 21) به این تهجد شبانه و نماز و قرآن خواندن ترتیلی شبش می پردازند نیز می فرماید: إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَى مِن ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَّرْضَى وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ پروردگار تو می داند که تو و گروهی از آنان که با تو هستند نزدیک به ، دوثلث شب و نیم شب و ثلث شب را به نماز می ایستید و خداست که اندازه شب و روز را معین می کند و می داند که شما هرگز حساب آن را نتوانید داشت پس توبه شما را بپذیرفت و هر چه میسر شود از قرآن بخوانید می داند چه کسانی از شما بیمار خواهند شد ، و گروهی دیگر به طلب روزی خدا به سفر می روند و گروه دیگر در راه خدا به جنگ می روند پس هر چه میسر شود از آن بخوانید نماز بگزارید و زکات بدهید و به خدا قرض الحسنه دهید و هر خیری را که برای خود پیشاپیش بفرستید ، آن را نزد خدا خواهید یافت و آن پاداش بهتر است و پاداشی بزرگ تر است و از خدا آمرزش بخواهید ، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.(مزمل، آیه 20)


  
  

نماز کاری سخت و دشوار است. این که انسان بخواهد هر روز نماز بگزارد و خودش را مکلف کند تا در یک زمان مشخص هر روز همه کارهایش را به هم بزند و در اوقات نماز آن را برپاز دارد، شاید برای خیلی ها غیر قابل قبول باشد. از همین روست که خداوند در آیه 45 سوره بقره ضمن بیان بزرگ شماری این کار و سختی و دشواری آن می فرماید تنها کسانی نماز را بر پا می دارند و به آن در زندگی خودشان یاری و استعانت می جویند که احتمال قوی می دهند که لقاء الله و مراجعت به سوی خدا و قیامت و حساب و کتابی است. خداوند می فرماید: وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ؛ از شکیبایى و نماز یارى جویید. و به راستى این کار بسیار گران است، مگر بر فروتنان و اهل خشوع یعنی همان کسانى که گمان می کنند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و به سوى او باز خواهند گشت.(بقره، آیات 45 و 46)

خداوند در این آیات بیان می کند که یکم : نماز کاری بسیار سخت و دشوار است و بزرگی آن موجب می شود که هر کسی زیر بار این تکلیف نرود؛ دوم: تنها اهل خشوع و خداترس و فروتن در برابر عظمت الهی تن به این کار دشوار و سخت و بزرگ می دهد؛ سوم: این اهل خشوع اهل یقین و قطع نیستند، بلکه اهل ظن و گمان هستند؛ یعنی از درجه شک گذشته اند و میل به یک طرف پیدا کرده اند و احتمال قوی می دهند که چیزی باشد؛ چهارم: آن چیزی را که احتمال می دهند، لقاء الله و دیدار پروردگارشان است که مسئولیت پرورش آنان را به عهده دارد.؛ پنجم: احتمال می دهند بازگشتی به سوی خدا است. یعنی مرگ پایان کار و راه نیست، بلکه انسان به سوی پروردگارش بر می گردد. ششم: وقتی انسان به سوی پروردگارش باز می گردد به طور طبیعی پرورش دهنده می خواهد نتیجه عمل پرورشی خودش را ببیند و بسنجد و داوری و قضاوت کند. هفتم: پس همین احتمال قوی دیدار پروردگار و بازگشت به سویش موجب می شود که خداترس و فروتن و اهل خشوع شده و کاری سنگین و بزرگ و سخت و دشواری چون نماز را انجام دهد.

اما اگر این احتمال قوی را ندهد هرگز زیر بار نمی رود؛ زیرا خداوند بیان می کند که برخی برای فرار از این احساس قوی در خود به شگردی دست می زنند تا جلویشان را باز کنند و از احساس گناه رهایی یابند و لذت گناه را به احتمالات قوی تباه و تلخ نکنند. از این روست که به شبهه سازی می پردازند تا از شر نفس لوامه و سرزنشگر نجات پیدا کنند و این قدر غرولند نفس سرزنشگر را نشوند و با تمام آرامش دروغین به گناه پرداخته و دریدگی داشته باشند و از هر چه تکلیف و محدودیت و مرز است بگذرند: خداوند می فرماید: وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ؛ أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ؛ و باز سوگند به وجدان سرزنشگر! آیا انسان مى‏پندارد که هرگز ریزه استخوان‏هایش را گرد نخواهیم آورد؟! آرى ، بلکه‏ تواناییم که خطوط سر انگشتانش را یکا یک‏ درست و بازسازى کنیم، بلکه آدمى مى‏خواهد فراپیش خود را باز کند و دریدگی داشته باشد.(قیامت، آیات 3 تا 5) پس این افراد برای این که از غرولند نفس سرزنشگر رهایی یابند به شبهه سازی درباره قیامت می پردازند تا احساس گناه و ترس از آینده ای نداشته باشند که به نظر آنان خیالی و موهوم است ، تا بتوانند به شهوت رانی و دریدگی و فجور بپردازند و تکالیف الهی را کنار بگذارند و هر کاری دلشان خواست انجام دهند.

از مجموعه این آیات به دست می آید که تنها احتمال ظنی دیدار پروردگار و بازگشت به سوی خدا و وجود قیامت می تواند آدم را خداترس و فروتن واهل خشوع و خضوع نماید و همین امر به تنهایی موجب می شود تا انسان تکالیف سخت و سنگین و دشواری چون نماز را به جا آورد و انجام دهد.

در حقیقت شخص اهل ظن و گمان می گوید: نکند خبری باشد. بر همین اساس اهل خشوع و  ترسان از خدا شده  و  اهل نماز می شود.


94/4/11::: 5:50 ع
نظر()
  
  
<   <<   106   107   108   109   110   >>   >