سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آزمند بودن ، جاودان بندگى نمودن است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :297
بازدید دیروز :384
کل بازدید :2164386
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/19
11:30 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

انسان هر روز گرفتار بسیاری از مشکلات و مصیبت های مادی و جسمی و روحی و روانی می شود. اصولا ساختار دنیا به گونه ای است که هماره عسر و حرج با آن همراه است. شاید روزی نباشد که مرگ و میری در میان دوستان و خویشان نداشته باشیم و یا ضرر و زیانی به خودمان یا دوستان و آشنایان نرسیده باشد. هر روز خودمان دست کم یک نقص و کمبودی در بدن و جسم و روح و روان خودمان احساس می کنیم و با آن مواجه می شویم.

قرآن برای حل بسیاری از مشکلات و مصیبت ها درمان ها و داروهایی را تجویز کرده که از جمله آن ها می توان به استغفار، صدقه ، صله رحم و مانند آن ها اشاره کرد.

خداوند حتی برای درمان بسیاری از صفات و خلق خوی طبیعی انسان که نقص و زشت و بد است، درمان هایی را بیان می کند که موجب اصلاح ساختار انسانی می شود. اگر خداوند انسان را موجودی عجول می داند که پیش از موعد می خواهد کاری را انجام دهد و به انتظار وقت مناسب و موعد آن نمی نشیند، درمان آن را بیان کرده است. اگر انسان بخیل و هلوع و جزوع و منوع است و بسیاری دیگر از خلق و خوی ناپسند را دارد، راه درمان آن را نیز مشخص نموده است.

از جمله درمان هایی که خداوند برای بسیاری از مشکلات و مصیبت ها و کمبودها و نواقص و خلق و خوی ناپسند بیان کرده، استعانت جویی از نماز است. از این روست که خداوند در آیاتی از جمله 45 و 153 سوره بقره می فرماید: اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ، از صبر و نماز استعانت بجویید.

در آیه 45 سوره عنکبوت می فرماید با کمک نماز خودتان را از فحشاء و منکرات حفظ و نگه دارید؛ و در آیات 19 تا 22 سوره معارج می فرماید برای رهایی از بی تابی و حریص زدن ها، عجز و لابه ها ، بخل و مناع خیررسانی شدن ها به دامن نماز بیاویزید؛ زیرا این نماز است که انسان را از این مشکلات رهایی می بخشد و از بیماری ها و رذایل روحی و روانی نجات می دهد.

البته این از آثار نمازی است که شرایط آن رعایت شود و انسان را به نمازگزار واقعی در همه حالات و اوقات تبدیل کند.(معارج، ایه 23)

نمازگزار واقعی اصولی را رعایت می کند که شامل بخشندگی به سائل و محروم، قیامت ترسی، حیا و عفت جنسی و مانند آن هاست. این امور او را در مقام اقامه کننده نماز قرار می دهد گویی که نماز را ستون خیمه زندگی اش کرده است و همه زندگی اش بر مدار و محور نماز می گردد. چنین نمازی ستون دین است.


94/4/23::: 2:20 ع
نظر()
  
  

در روایات درباره اعتقادات و باور به خدا و معاد مراتبی برای اهل اعتقاد بیان شده است. ابن عباس از پیامبر(ص) روایت می کند: مرتبه نخست اسلام است که به شهادتین گفتن است؛ مرتبه دوم، ایمان است که شامل ایمان به خدا و آخرت و فرشتگان و کتاب و پیامبران و مرگ و زندگی پس از مرگ و بهشت و دوزخ و حساب و میزان و مقدرات از خیر و شر است.

اما مرتبه سوم مقام احسان است: قال یا رسول الله حدثنی ما الإحسان قال الإحسان أن تعمل لله کأنک تراه فإن لم یکن تراه فإنه یراک؛ جبرئیل گفت: ای رسول الله درباره احسان برایم سخن بگو؟ پیامبر(ص) فرمود: احسان آن است که برای خداوند کار کنی گویی که تو خدا را می بینی. پس اگر خدا را نمی بینی به راستی که خداوند تو را می بیند.(بحارالانوار، مجلسی، ج 59، ص 260 و 261؛ الدر المنثور ، سیوطی، ج 1 ، ص 93)

البته شیخ طبرسی در مجمع البیان در ذیل معنای احسان و محسن در قرآن، به جای «تعمل» واژه «تعبد» را آورده است و می نویسد: وقیل : إن المحسن هو الموحد وروی عن النبی (ص) أنه سئل عن الاحسان فقال : أن تعبد الله کأنک تراه ، فان لم تکن تراه فانه یراک؛ گفته شده که مراد از محسن در آیه همان موحد است و از پیامبر(ص) روایت شده که ایشان در پاسخ سوال از احسان فرمود: این که خداوند را عبادت کنی گویی او را می بینی. پس اگر او را نمی بینی به تحقیق که او تو را می بیند.( مجمع البیان ج 3 ص 116؛ ذیل آیه 113 سوره نساء؛ بحارالانوار، ج 70، ص 219)

هم چنین علامه مجلسی از کتاب مکارم الاخلاق نقل می کند که پیامبر(ص) در وصایا و سفارش خویش به ابوذر غفاری فرمود: یا أباذر اعبدالله کأنک تراه فإن کنت لا تراه فانه یراک ، واعلم أن أول عبادة الله المعرفة به؛ ای ابوذر! خداوند را چنان عبادت کن که گویی او را می بینی. پس اگر او را نمی بینی بدان که او تو را می بیند. و بدان که اول عبادت خداوند معرفت به این مطلب است.(مکارم اخلاق، ص 537؛ بحار الانوار، ج 77، ص 75 و 76؛ نیز بحارالأنوار، ج25، ص204)

امام صادق(ع) به اسحاق بن عمار فرمود: یا إسحاق خف الله کأنک تراه ، فإن کنت لا تراه فإنه یراک ، فإن شککت أنه یراک فقد کفرت وإن أیقنت أنه یراک ثم بارزته بالمعصیة فقد جعلته أهون الناظرین إلیک؛ ای اسحاق از خدا بترس گویی تو را می بیند؛ پس اگر تو خدا را نمی بینی به راستی که خداوند تو را می بیند. پس اگر شک داری که خداوند تو را می بیند بدان که کافر شدی و اگر یقین داری که تو را می بیند سپس آشکارا معصیت می کنی پس تو خدا را از هر ناظر دیگری پایین تر دانسته ای.(بحار الانوار، ج 5، ص 324)

ذِعلِب الیمانی از امیرمومنان (ع) پرسید: هل رأیت یا أمیر المؤمنین؟ فقال (ع) : أفأعبد ما لا أرى ، فقال: وکیف تراه؟ فقال: لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان ، ولکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان؛ آیا ای امیرمومنان خدا را دیدی؟ پس آن حضرت(ع) پاسخ داد: آیا پس عبادت می کنم کسی را که ندیدم. پرسید: و چگونه دیدی؟ فرمود: چشمان با مشاهده عینی آن را درک نمی کنند، ولی قلوب و دل ها با حقایق ایمانی آن را درک می کنند.(نهج البلاغه، خطبه 179؛ بحارالانوار، ج 72، ص 279)

آن حضرت(ع) در جایی دیگر می فرماید: «ما کنتُ أعبد ربّاً لم أره؛ عبادت نمی کنم خدایی را که ندیدم».( الکافی، ج1، ص98)


  
  

نوزادی که صفر تا صدش نیاز است، کسی را دارد که ولیّ اوست. این ولایت مطلقی است که مادر نسبت به نوزاد دارد. اگر ما خودمان را به درستی بشناسیم و نسبت خود را به خداوند غنی حمید بسنجیم(فاطر، آیه 15) به خوبی درک خواهیم کرد که وضعیتی ما همانند آن نوزادی است که صفر تا صدش به مادر است.  ما نیز هم چون آن نوزاد هستیم و محتاج و نیازمند به ولیّ مطلق یعنی خداوند هستیم؛ زیرا فقر هویتی و ذاتی ما که در این آیه اثبات شده به ما می فهماند که در وجود خودمان نیازمند و اگر دمی خداوند افاضه وجود و جود نکند، نیست و نابود می شویم.

اصولا خداشناسی و خودشناسی زمانی به کمال بلوغ خود می رسد که این حقیقت با تمام وجود درک شود. آن گاه دیگر سخن از استغنای خودمان(عبس، آیات 5 و 6؛ لیل، آیه 8؛ علق، آیه 7) نخواهد داشت، چه رسد که سخن از مقام نصرت داشته باشیم؛ زیرا نصرت یعنی ما چون کودکی می توانیم حرکتی داشته باشیم و پستان بگیریم ولی نیازمند مدد مادر و ولیّ هستیم تا این شیر را به ما برساند و جان و وجود ما را تغذیه کند.

درک حقیقت وجود فقری و هویتی ما به ما این امکان را می دهد تا در مقام تفویض قرار گیریم و همه هستی خود را واگذار به خدا کنیم و بگویم: وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ ؛ امرم را به خداوند واگذار و تفویض می کنم؛ چرا که خداوند به بندگان بینا و بصیر است.(غافر ، آیه 44)

به هر حال، خودشناسی و معرفت نفس اگر به این جا برسد که فقر ذاتی خود و غنای ذاتی خدا را درک کنیم و بشناسیم و پس از این جزم اندیشه ای به علم حضوری و شهودی، در مقام عزم خودمان را واگذار کنیم و تحت ولایت خداوندی قرار دهیم که او ولیّ مطلق و منحصر است(شوری، آیات 9 و 28)، آن هنگام است که به مقام فنای فی الله و بقای بالله دست یافته ایم و دانش و علم حقیقی را به دست آورده ایم؛ چرا که : اول العلم معرفه الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه ؛ اول دانش معرفت خداوند جبار و آخر دانش واگذاری امر به خداست.


94/4/22::: 1:38 ع
نظر()
  
  

اسلام واقعی که آدم(ع) تا خاتم(ص) بدان دعوت کرده اند، دارای کدام خصیصه است: رحمانی یا غضبانی؟ برخی می خواهند بگویند که اسلام دین خشونت و غضب و کشتار و جهاد و خونریزی است؛ برخی نیز می گویند اسلام دین رحمت است. هر کدام از این ها به گروهی و طایفه ای از آیات تمسک می جویند و آن را دلیل بر سخن خود قرار می دهند.

برخی با تمسک به این که خداوند پیامبر(ص) را رحمت برای جهانیان قرار داده (انبیاء، آیه 107) از اسلام رحمانی سخن می گویند.

اما حقیقت این است که اسلام از آدم(ع) تا خاتم(ص) اسلام متعادل است که میان رحمت و غضب و نرمی و غلظت جمع کرده است. آیات بسیاری بر این نکته تاکید دارد. از جمله مهم ترین آیه می توان به آیه 29 سوره فتح اشاره کرد که می فرماید: مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ؛ محمد پیامبر خدا ، و کسانی که با او هستند بر کافران سختگیرند و با، یکدیگر مهربان.

اسلام سنت ها و قوانینی دارد که هرگز تغییر نمی کند و در همه شرایع و مناهج ثابت است. این سنت ها هرگز تغییر نمی کند و بدل برای آن آورده نمی شود و گاه به گاهی ندارد؛ یعنی نه تبدیلی است نه تحویلی تا حالی به حالی باشد.(فاطر، آیه 43)

بر اساس آموزه های قرآنی، اسلام دین خدا است(آل عمران، آیه 19) و هر کسی غیر از آن بپذیرد از او پذیرفته نمی شود.(آل عمران، آیه 85) از این روست که همه پیامبران به اسلام دعوت می کردند و مسلمان بودند.

اسلام در قالب شرایع و منهاج ارایه شده است(شوری، آیه 13؛ مائده، آیه 48) تا به مقتضیات زمان و مکان توجه داده شود. آخرین شریعت همان است که پیامبر(ص) آورده (جاثیه ، آیه 18) تا در قالب اسلام کامل با امامت و ولایت ساختار و محتوا و مفادش تا قیامت حفظ شود.(مائده، آیه 3)

این دین اسلام و شریعت پیامبر اکرم(ص) همه ابعاد زندگی را بیان کرده است(نحل، آیه 89). بنابراین، هر گونه نظریه درباره نیاز به تغییر و تبدیل و تحویل و کمبود و نقص و مانند آن ها باطل بوده و معتقد به آن کافر است.

با توجه به آموزه های قرآنی می توان گفت همان اندازه که دعوت به اسلام خشونت آمیز از نوع داعشی و طالبانی و بوکوحرامی و دیگر تکفیری ها باطل و مخالف آموزه های صریح قرآن و سنت و سیره معتبر پیامبر(ص) است؛ هم چنین دعوت به اسلام رحمانی بدون سنت هایی چون جهاد علیه ظلم و استکبار(نساء، آیه 75)، باطل و مخالف کتاب و سنت است.

به سخن دیگر، خروج از دایره وسط و میانه و اعتدال و عدالت، و افراط و تفریط از مصادیق اسلام شیطانی و اسلام آمریکایی است. بر همین اساس اسلام رحمانی مخالفان جهاد و غلیظ نسبت به کفار و منافقان و فتنه گران چیزی جز اسلام آمریکایی نیست.


94/4/22::: 8:23 ص
نظر()
  
  

پیامبر گرامی (ص) به عنوان «رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»(انبیاء، آیه 107) است. همین حقیقت است که باعث می شود تا بر خلاف دوره های دیگر و پیامبران دیگر(ابراهیم? آیه 13)، دیگر خبری از عذاب استیصال نباشد و خداوند ریشه قومی را از جا بر نکند.

خداوند در آیه 33 سوره انفال می فرماید: وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ؛ ولى‏ تا تو در میان آنان هستى، خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند، و تا آنان طلب آمرزش مى‏کنند، خدا عذاب‏کننده ایشان نخواهد بود.

از این آیه به دست می آید که دو عامل است که جلوی عذاب استیصال و ریشه کن کردن دشمنان پیامبر و گناهکاران را می گیرد:

1.       وجود پیامبر(ص) که رحمت برای جهانیان است؛

2.       استغفاری که مردم انجام می دهند و می گویند: استغفرالله ربی و اتوب الیه.

از امیر مؤمنان آوره‏اند که فرمود: کان فى الأرض امانان من عذاب الله و قد رفع احدهما فدونکم الاخر فتمسکوا به، و قرأ هذه الآیة؛ در روى زمین دو پناهگاه امنیت بود که مردم را از عذاب خدا به کیفر گناهانشان امان مى‏داد: یکى وجود گرانمایه پیامبر که رحمتى براى جهانیان بود، و دیگر طلب آمرزش از بارگاه خدا. اینک که با رحلت جانسوز پیامبر یکى از آن دو برداشته شد بر شما باد که به دومى چنگ زنید و از خدا آمرزش بخواهید. و آن گاه به تلاوت این آیه پرداخت.(مجمع البیان، ذیل آیه )

در نهج البلاغه آمده است: کانَ فی الأرضِ أمانانِ مِن عذابِ اللّهِ ، و قد رُفِعَ أحَدُهُما ، فَدُونَکُمُ الآخَرَ فَتَمَسَّکوا بهِ : أمّا الأمانُ الذی رُفِعَ فهُو رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله ، و أمّا الأمانُ الباقِی فالاستِغفارُ ، قالَ اللّهُ تعالى : «وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم و أنتَ فیهِم و ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرونَ؛ بر روى زمین دو عامِل ایمن کننده از عذاب خدا وجود داشت که یکى از آن دو از دست رفت. پس آن دیگرى را بگیرید و بدان چنگ در زنید. امّا آن ایمنى بخشى که از دست رفت، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود و آن که باقى است، استغفار است. خداوند متعال مى فرماید : « اى محمّد! تا تو در میان آنان هستى، خدا عذابشان نمى کند و تا زمانى که آمرزش مى طلبند، خدا عذابشان نکند». (نهج البلاغه، حکمت 88؛ میزان الحکمه، ج 8، ص 464)

از پیامبر(ص) روایت است که فرمود: أنزَلَ اللّهُ عَلَیَّ أمانَینِ لاُمَّتی : «و ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم و أنتَ فیهِم و ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرونَ» فإذا مَضَیتُ تَرَکتُ فیهِمُ الاستِغفارَ إلى یَومِ القِیامَةِ؛ خداوند دو امان براى امّتم بر من نازل فرمود : «تا تو در میان آنها هستى خدا عذابشان نمى کند و تا زمانى که آمرزش مى طلبند، خدا آنان را به عذاب نمى رساند». پس، چون من رفتم، آمرزش خواهى تا روز قیامت را در میان شما باقى گذاشتم. (کنز العمّال : 2081)

پیامبر(ص) هم چنین فرمود: لِکُلِّ داءٍ دواءٌ ، و دواءُ الذُّنوبِ الاستِغفارُ ؛ هر دردى دارویى دارد و داروى گناهان استغفار است.( کنز العمّال : 2089)

امیرمومنان امام علی(ع) هم چنین درباره نقش استغفار این کلید رهایی از عذاب ها می فرماید: الاستِغفارُ یَمحُو الأوزارَ؛ آمرزش خواهى، گناهان را پاک مى کند. (غرر الحکم : 342) و هم چنین فرمود: عَجِبتُ لِمَن یَقنَطُ و مَعهُ الاستِغفارُ !؛ در شگفتم از کسى که آمرزش خواهى را دارد و با این حال نومید مى شود.( نهج البلاغة : الحکمة 87) و نیز فرمود: تَعَطَّرُوا بالاستِغفارِ لا تَفضَحْکُم روائحُ الذُّنوبِ؛ با آمرزش خواهى، خود را معطّر کنید تا بوى گناهان شما را رسوا نکند.( بحار الأنوار ، ج 93، ص 278، حدیث7)


94/4/21::: 4:52 ع
نظر()
  
  

از نام های خداوند سریع الحساب و سریع‌العِقاب است. البته سرعت به نسبت به ما انسان ها معنا می دهد؛ زیرا خداوند بیرون از زمان و خالق آن است. از این رو برای آدمی است که مساله ای دیر و زود پیدا می کند؛ ولی برای خداوند دیر و زود و تند و کند معنا ندارد؛ چنان که سخت و آسانی نیز برای خداوند معنایی ندارد و اگر گفته می شود که خلقت دوباره و اعاده مخلوق برای خدا آسان تر است، به نظر انسان است؛ زیرا وقتی همه چیز به اراده الهی تحقق می یابد و به بستن پلک و کم تر آن هستی آفریده و یا نیست می شود، آسانی و سختی معنایی نخواهد داشت(روم، آیه 27؛ بقره، آیه 117)؛ بنابراین وقتی گفته می شود که خداوند سریع الحساب است یعنی از نظر انسان ها حسابرسی سریع انجام می شود.

این سرعت در حسابرسی و گاه سرعت در کیفر و پاداش به این معنا است که برخی از اعمال بسیار خوب و بسیار بد در همین جا آثارش در دنیا نمایان می شود.

در روایات است که برخی از گناهان ویژگی هایی دارند که آثار آن به سرعت نمایان می شود. از جمله گناهانی که جزو اقسام «تهتک العصم» یا «یقطع الرجاء» یا «تغیر النعم» یا «تحبس الدعاء» یا «تنزل البلاء» و مانند آن ها است.(نگاه کنید: الکافی، ج2، ص447 ـ 448)

خداوند وقتی کسی توطئه براندازی نظام اسلامی را داشته باشد و اهل فتنه در جوامع اسلامی باشد و بخواهد رهبری را سرگون کند، به سرعت وارد می شود و او را در همین دنیا عقاب و مجازات می کند و کیفر می دهد. خداوند می فرماید: وَإِن کَادُواْ لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الأَرْضِ لِیُخْرِجوکَ مِنْهَا وَإِذًا لاَّ یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلِیلاً؛ و همانا نزدیک بود که تو را از این سرزمین مکه برانگیزانند و به نرمی و بدون خونریزی برکَنَند و تو را بى‏آرام کنند و از جا به در برند و این گونه تو را از آنجا بیرون کنند، ولی بدانند آنگاه پس از تو مگر اندکى درنگ نمى‏کنند.(اسراء، آیه 79)

پس توطئه های نرم براندازی موجب می شود تا شخص در همین دنیا به سرعت عقاب شود و اجل و مرگش را پیش اندازد و عمرش را کوتاه کند.


  
  

انسان باید جهان را از دریچه حکمت و فلسفه بنگرد. البته مراد فلسفه زبانی و بازی های زبانی نیست که به عنوان فلسفه امروز به ویژه در غرب مطرح شده است. این گونه فلسفه ها، چیزی جز ادبیات یا مرتبه ای از آن نیست، در حالی که فلسفه و حکمت واقعی، وجودشناسی و هستی شناسی و کشف قوانین و سنت های حاکم بر هستی است.

وقتی شما با این قضیه «الانسان موجودٌ» مواجه می شود، از نظر ادیب، انسان مبتدا و موجود خبر است. فلسفه زبانی در یک مرتبه بالاتر آن را تحلیل می کند؛ اما یک فیلسوف واقعی تحلیلی که ارایه می دهد این است: انسان خبر مقدم، و موجود مبتدای موخر؛ زیرا از نظر او این هستی و وجود است که به انسانیت متعین شده است، نه این که انسان اصل باشد و اصالت داشته باشد و هستی را به دوش بکشد؛ یعنی وجود اصالت دارد نه ماهیت.

در نگاه حکیم و فیلسوف واقعی، صفات واجب عین واجب خواهد بود و صفات ممکن ممکن خواهد بود. این بدان معناست که صفاتی چون علم و قدرت و حیات برای خداوند عین ذات الهی است. پس اگر از نظر مفهومی متعدد است، ولی از نظر مصداقی یک چیز بیش تر نیست. این مطلب در هر موجود بسیطی چون خداوند صادق است.

وقتی صفتی برای یک بسیطی چون نفس انسانی فصل مقوم شد، این صفت و وصف به حال موصوف است. پس علم و قدرت با آن که دو چیز است ولی در مصداق هر دو یک ذات بی تجزی است.

بر اساس جهان بینی حکیمانه فیلسوف، صفتی چون تقوا بر اساس حرکت جوهری می تواند از یک حالت به ملکه و سپس به فصل مقوم آن شخص تبدیل شود. پس تقوا برای شخصی می تواند به یک هویت وجودی و جزء وجودش شود نه یک امر ارزشی اعتباری. در چنین حالتی مساله مقامات مطرح می شود، یعنی تقوا مقوم هویتی و جزء وجودی متقی است. پس تنها در تحلیل ذهنی سخن از مفاهیم متعدد به میان می آید وگرنه مقومات و مقامات شخص جزء ذاتی شخص و عین او است. با چنین نگاهی دیگر جهان و جان معنا و مفهومی دیگر می یابد. باید به جهان از این دریچه و زاویه نگریست که حکیمانه است و خداوند از آن به خیر کثیر یاد کرده است.(بقره، آیه 269)


94/4/20::: 4:52 ع
نظر()
  
  

در آموزه های قرآنی، زمان هایی برای برخی از امور مطرح شده که دلیل بر اهمیت آن زمان ها است. این زمان ها باید برای انسان ها اهمیت به سزایی داشته باشد؛ زیرا در این زمان ها می تواند بیش ترین بهره را ببرد.

از نظر قرآن شب، بهترین زمان ملاقات با خدا است. این در حالی است که خداوند بیرون از همه ابعاد حتی بعد چهارم زمان و خالق آن است و «و لیس عند ربنا مساء و لاصباح؛ برای پروردگار ما شب و صبحی نیست»، اما اگر برای آن سوی دیدار و ملاقات ما زمان معنا و مفهوم ندارد، اما برای انسان که گرفتار ابعاد از جمله زمان است، زمان نقش اساسی و کلیدی را ایفا می کند.

بر اساس آموزه های قرآنی، خداوند نظام کنونی هستی را در شش دوره آفریده که از هر یک به عنوان «یوم؛ روز» یاد می کند.(فرقان، آیه 59؛ سجده، آیه 4؛ ق، آیه 38) دو روز اول، زمین آفریده شد(فصلت، آیه 9)، دو روز دوم، هفت آسمان آفریده شد(فصلت، آیه 12) و دو روز سوم نیز آن چه میان آسمان و زمین آفریده شده است.(فرقان، آیه 59)

البته از آیه 10 سوره فصلت بر می آید که آفرینش کمال زمین برای بهره تامین ارزاق بشر چهار دوره یا روز به خود اختصاص داده است یا آن که چهار فصل را برای تامین ارزاق و اقوات قرار داده است.

با این همه این آیات نشان می دهد که اگر برای خالق زمان معنایی ندارد و خود گرفتار زمان نیست؛ اما مخلوقات و آفریده های الهی با زمان عجین و آمیخته شده است و انسان در این میان بیش تر به زمان وابسته است و بدان پیوند خورده است.

روز و شب برای انسان آفریده شده و دارای ویژگی هایی است که بدان توجه یابد. شاید برای بسیاری سخت باشد که هستی در خدمت انسان است و حتی روز و شب برای انسان باشد؛ در حالی که خداوند در آیات قرآنی بیان می کند که اگر چه ستارگان به عنوان زینت آسمان هستند، ولی همین ستارگان برای دور کردن و ربودن شیاطین است تا از ملای اعلی اخبار را ندزند و به آدمی آسیب نرسانند و اگر اقدامی در سرقت و استماع کردند با شهاب سنگ ها تعقیب و شکار می شوند.(حجر، آیات 16 تا 18؛ صافات، آیات 9 و 10؛ جن، آیه 9) هم چنین خداوند روز را برای کار و تلاش آدمی (مزمل، آیه 7) و شب را برای استراحت(فرقان، آیه 47؛ نباء، آیه 9) و بهره گیری از گام های استوارتر و راست تر برای تقرب و عبادت(مزمل، آیه 6)

از همین روست که میقات و ملاقات پیامبران از جمله حضرت موسی(ع) در شب بوده است.(اعراف، آیه 142) و پیامبر(ص) نیز اسراء و معراج شبانه داشته (اسراء، آیه 1) و به میقات پروردگارش در «قاب قوسین او ادنی» رفته است.(نجم، آیه 8)

هم چنین وحی که سخنی سنگین است در شب و میقات شبانه نصیب پیامبر(ص) شده است.(مزمل، آیات 5 تا 7) و مقام محمود نیز زمانی نصیب پیامبر(ص) می شود که تهجد شبانه داشته باشد.(اسراء، آیه 79)

شب برای آدمی به سبب آن که در تاریک قرار می گیرد و در بند رنگ ها و آراسته ها و زینت های دنیایی قرار نمی گیرد و همه چیزهای پیرامونش از حالت فریبا خارج و بیرون می رود بهترین زمان ملاقات است؛ زیرا می تواند از همه چیز ببرد و به سوی خدا بگریزد و در آرامشی مطلق با خدایش ملاقات کرده و زیارتی ویژه داشته باشد. امام حسن عسکری(ع) می فرماید: «إنّ الوصول الی الله سفرٌ لا یُدرک الاّ بامتطاء اللیل؛ رسیدن به خداوند سفری است که جز با اسب رهوار شب درک نمی شود».( بحارالأنوار، ج75،  ص380)

به قول سعدی شیرازی

ایهاالناس! جهان جای تن آسائی نیست / مـرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست

خفتگان را چه خبر زمـزمه ی مـرغ سحر / حَیَـوان را خبــر از عـالم انسانی نیست

شب مـردان خدا روز جهان افـروز است/ روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست


94/4/20::: 3:46 ع
نظر()
  
  


براساس آموزه های قرآنی اگر کسی به تمامی مفاد و محتوای شریعت عمل کند هم از حسنات دنیوی برخوردار خواهد شد و هم از حسنات اخروی بهره مند می شود. خداوند در آیه 52 سوره توبه با مثالی در باره جهاد در راه خدا می فرماید که انسان در آن هرگز شکست نمی خورد؛ زیرا چه پیروز شود یا کشته شود باز پیروز است؛ چرا که به یکی از دو حسنه پیروزی و شهادت دست می یابد.

آموزه های اسلامی و احکام و شریعت آن که تنها طریقت مستقیم و راه راست و بلکه بزرگراه و شاهراه حقیقت است، به آدمی می آموزد تا چگونه تهدیدها و فتنه ها را به فرصت ها و آزمون پیروزی تبدیل کند.

امتی که شهادت رمز رستگاری و کلید موفقیت و خوشبختی است و دری از درهای بهشت را به روی شخص می گشاید، هرگز از جنگ و تهدید و گزینه های روی میز و زیر میز نمی هراسد.

امتی که فرزندان رمضان و روزه داران ماه رمضان است، هرگز از تحریم نمی ترسد و باکی به دل را نمی دهد، بلکه بی باکانه به مقابله دشمن می رود. آنان در تابستان های بلند و در گرمای بیش از چهل و پنجاه درجه روزه می گیرند و با این حال به راهپیمایی می روند تا گامی برای دفاع از حق مظلومان در همه جای جهان بردارند و به سود مستضعفان علیه مستکبران قیام کرده و شعار می دهند.

چنین امتی از حمله نظامی مستکبران و ظالمان یا تحریم اقتصادی آنان نمی هراسند و هرگز  به خاطر ترس دست به سوی آنان دراز نمی کنند و عزت خویش را به ذلت تبدیل نمی کنند.(مائده، آیات 51 و 52)

در آیات قرآنی بارها به این نکته توجه داده شده است، هر حکمی از احکام اسلام انسان را نسبت به امری کمک می کند؛ گاه انسان را از شرارت ها حفظ می کند و گاه ترس در دل دشمنان ایجاد می کند و گاه دیگر انسان را به کمالی می رساند که جز به بلا و ابتلا و فتنه به دست نمی آید. امت اسلام امت آزمون ها و فتنه ها است.(عنکبوت، آیات 2 و 3 و ایات دیگر)

به هر حال، امت اسلام و فرزندان رمضان و ماه رمضان و شاگردان مکتب امام علی(ع) و امام حسین (ع) هرگز از امر به معروف و نهی از منکر دولت مردان بر نمی دارند و شهادت در راه اسلام و احیای دین و اقامه حدود الهی و مرزها و خطوط قرمز را جز رستگاری و سربلندی دنیا و آخرت نمی دانند. پس دشمن و یاران و موافقان و دوستان داخلی آنان بدانند که فرزندان رمضان و ماه رمضان را نمی بایست از جنگ و تحریم ترساند. ما را از تحریم و جنگ نترسانید. ما فرزندان رمضان و ماه رمضان هستیم.(رمضان یکی از نام های خداوند است.)



94/4/19::: 2:19 ع
نظر()
  
  

 

بر اساس آموزه های قرآنی از جمله آیه 67 سوره یوسف حق تشریع و قانونگذاری تنها از آن خداوند است و هیچ کس حق تشریع و قانونگذاری را ندارد و شارع احکام خدا است؛ اما از همان قرآن و آیات آن به دست می آید که تنها تشریح و تبیین گر قانون نیز پیامبر(ص) است و مردم باید از او اطاعت کنند.(حشر، آیه 7)

البته پیامبر(ص) قانونگزار نیز است و باید به عنوان امام ، ولی الله و اولواالامر قانون را اجرا کند و در مقام قاضی و حاکم حکومت نماید و به اجرای قانون الهی بپردازد و جامعه را رهبری نماید و به عنوان سلطان در امور سیاسی و اجتماعی و قضایی و نظامی ورود کند.

بر اساس آیات از جمله آیات 59 سوره نساء و 55 سوره مائده و مانند آنها به دست می آید که حق تفسیر گری و تشریح قوانین و نیز قانونگزاری به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می رسد. خطبه غدیریه پیامبر(ص) در بخشی در صدد این جایگاه و مقام اهل بیت عصمت و طهارت است. پیامبر(ص) بیان می کند که مرجع علمی در احکام شرع امامان معصوم(ع)هستند نه دیگرانی که مدعی امامت دینی می شوند و مذهب می سازند.

پیامبر(ص) در این باره هشدار داده و می فرماید: أَلا إِنَّ الْحَلالَ وَالْحَرامَ أَکْثَرُمِنْ أَنْ أُحصِیَهُما وَأُعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ اَنهَی عَنِ الْحَرامِ فی مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَالصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ فی عَلِی أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالأَوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنِّی وَمِنْهُ إمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدی إِلی یَوْمٍ یَلْقَی الله الَّذی یُقَدِّرُ وَ یَقْضی.مَعاشِرَالنّاسِ، وَ کُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ وَکُلُّ حَرامٍ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ فَإِنِّی لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذالِکَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا فَاذْکُرُوا ذالِکَ وَاحْفَظُوهُ وَ تَواصَوْابِهِ، وَلا تُبَدِّلُوهُ وَلاتُغَیِّرُوهُ. أَلا وَ إِنِّی اُجَدِّدُالْقَوْلَ: أَلا فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَأْمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَانْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ؛ هان! روا و ناروا بیش از آن است که من شمارش کنم و بشناسانم و در این جا یکباره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از این روی مأمورم از شما بیعت بگیرم که دست در دست من نهید در مورد پذیرش آن چه از سوی خداوند آورده ام درباری علی امیرالمؤمنین و اوصیای پس از او که آنان از من و اویند. و این امامت به وراثت پایدار است و فرجام امامان، مهدی است و استواری امامت تا روزی است که او با خداوند قدر و قضا دیدار کند. هان مردمان! شما را به هرگونه روا و ناروا راهنمایی کردم و از آن هرگز برنمی گردم. بدانید و آگاه باشید! آن ها را یاد کنید و نگه دارید و یکدیگر را به آن توصیه نمایید و در آن [احکام خدا] دگرگونی راه ندهید. هشدار که دوباره می گویم: بیدار باشید! نماز را به پا دارید. و زکات بپردازید. و امر به معروف کنید و از منکر بازدارید.

از دیگر مناصب و مقاماتی که در خطبه غدیر برای امام علی(ع) و اهل بیت (ع) اثبات می شود، حق تشریع غیر استقلالی است. به این معنا که حلال و حرام همان چیزی است که آنان ابلاغ می کنند. البته همان طوری که پیامبر(ص) استقلالی در تشریع ندارد و شارع حقیقی و واقعی تنها خداوند است(یوسف، آیه 67) و آن حضرت(ص) به عنوان تبیین کننده و تفسیر گر کتاب الله و بیان کننده علمی و عملی تشریعات الهی است (نحل، آیات 44 و 64، حشر، آیه 7 و آیات دیگر) هم چنین امامان معصوم(ع) نیز تنها بیان کننده احکام شارع یعنی خداوند هستند؛ از همین روست که امام صادق(ع) می فرماید: امام صادق (ع) فرموده است: حدیث من، حدیث پدرم (امام باقر) و حدیث پدرم (امام باقر)، حدیث جدم (امام زین العابدین) و حدیث جدم (زین العابدین) حدیث (امام) حسین و حدیث حسین، حدیث (امام) حسن و حدیث حسن، حدیث امیر المؤمنین (ع) و حدیث امیر المؤمنین حدیث رسول الله (ص) و حدیث رسول الله، سخن خداوند عز و جل است.(کلینی، الکافی، ج 1، ص 53)

هم چنین جابر بن یزید می گوید به امام باقر (ع) عرض کردم: هر گاه حدیثى برایم باز گفتى سندش را نیز بیان فرما. امام (ع) فرمود: پدرم از جدّم از رسول خدا (ص) از جبرئیل (ع) از خدا- عزّ و جلّ- براى من حدیث گفته است، و هر حدیثى که برایت گویم با این سند خواهد بود.( مفید، امالی، ص 42، چاپ کنگره شیخ مفید قم، 1413 هـ ق. با استفاده از ترجمه استادولى، متن، ص 54)

در روایت دیگری آمده است: محمد ابن على (امام باقر) به احترام مجالست جابر با پیغمبر (ص) نزدش می رفت و می نشست و از خداى تبارک و تعالى براى آنها حدیث می کرد، اهل مدینه گفتند: ما جسورتر از این را ندیده‏ایم (زیرا با این که کودکى است از جانب خدا حدیث می گوید) چون دید چنین می گویند، از پیغمبر (ص) حدیث گفت، اهل مدینه گفتند: ما دروغگوتر از این مرد را هرگز ندیده‏ایم، از کسى به ما حدیث می کند که او را ندیده است، چون دید چنین می گویند از جابر بن عبد اللَّه حدیثشان گفت، آنگاه تصدیقش کردند، در صورتى که جابر خدمت او مى‏آمد و از او دانش مى‏آموخت.( کلینی، الکافی، ج 1، ص 469، با استفاده از اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج ‏2، ص 374.)

پیامبر(ص) درباره جایگاه اهل بیت(ع) در تشریع احکام می فرماید: لاحَلالَ إِلاّ ما أَحَلَّهُ الله وَ رَسُولُهُ وَهُمْ، وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ الله (عَلَیْکُمْ) وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَالله عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَنِی الْحَلالَ وَالْحَرامَ وَأَنَا أَفْضَیْتُ بِما عَلَّمَنی رَبِّی مِنْ کِتابِهِ وَحَلالِهِ وَ حَرامِهِ إِلَیْهِ؛ روا نیست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نیست مگر آن چه آنان ناروا دانند. خداوند عزوجل، هم روا و هم ناروا را برای من بیان فرموده و آن چه پروردگارم از کتاب خویش و حلال و حرامش به من آموخته در اختیار علی نهاده ام.

 


94/4/18::: 1:50 ع
نظر()
  
  
<   <<   106   107   108   109   110   >>   >