سفارش تبلیغ
صبا ویژن
توانگرى و درویشى آنگاه آشکار شود که در قیامت عرضه بر کردگار شود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :248
بازدید دیروز :384
کل بازدید :2164337
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/19
9:33 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

هر کسی رازی دارد ولی هیچ رازی به بزرگی و سنگینی سیرت ها نیست که معدن و کان شخصیت و رفتارهای ماست. هر کسی صورت و سیرتی دارد. اگر صورت و سیرت هر دو زیبا بود خیلی خوب است و بهترین حالت همین حالت است. بدترین حالت از حالت های چهارگانه آن است که صورت و سیرت ما زشت باشد. حال اگر انسان میان دو حالت دیگر بماند و حق انتخاب را به خودتان بدهند، شما کدام را انتخاب می کنید: 1. صورت زیبا و سیرت زشت؛ 2. صورت زشت و سیرت زیبا.

در دنیا انسان می تواند صورت زیبا داشته باشد و سیرت زشت، و حتی خیلی ها دوست ندارند، صورت زیبا داشته باشند و سیرتی زشت؛ زیرا کسی که سیرت زشت او را نمی بیند و آن چه به چشم می آید همان صورت است که زیبا است.

اما اگر دنیا طوری دیگر بود و این که سیرت آدم را می توانستی ببینی آن وقت دوست داشتی سیرت زشت داشته باشی یا صورت زشت؟

در آخرت این گونه است صورت و سیرت چهار حالت نخواهد داشت؛ بلکه دو حالت بیش تر نیست؛ هر آن چه در سیرت است همان نقش صورت می شود؛ پس این گونه نیست که انسان دو چهره و منافق باشد ، بلکه صورت و سیرت مطابق هم است و به سخن درست آن چه سیرت اوست همان صورتش را می سازد؛ زیرا شاکله و شخصیت او ست که صورت ظاهری اخروی او را درست می کند.

این که در آیات و روایات آمده انسان ها در قیامت دو دسته می شوند: 1. مسلمان ؛ 2. کافر، یعنی بهشتی و دوزخی، بیانگر همین نکته است.

پس صورت و سیرت انسان ها در آخرت دو حالت بیش تر نخواهد داشت: 1. صورت و سیرتی زشت ؛ 2. صورت و سیرتی زیبا.

به این معنا که هر چیزی که انسان در دنیا با علم و تزکیه شخصیت و شاکله اش را ساخته همان در قیامت بروز و ظهور می کند. پس اگر خودش را متاله و خدایی کرد در بهترین صورت و سیرت می اید(بقره، آیه 138 ) و اگر خودش را سنگ خارا و چوب خشک و چارپا ساخت (اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44) همان طوری در صحنه قیامت می آید.

خداوند در آیه 9 سوره طارق می فرماید: یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ  ؛ در روزى که نهانها- نیتها و رازها- آشکار شود.

در مجمع البیان آمده است: واژه «سرائر» جمع «سریره» به معنى اوصاف و نیت‏ها و حالات درونى و نهانى و باطنى انسان، و واجباتى است که خدا انجام آنها را بر او واجب ساخته، و نیز رازهایى است میان خدا و خلق. خدا در روز رستاخیز این کارها را مى‏آزماید تا نیک آنها از نادرست آنها، و انجام‏رسان درست‏کار از فریب‏کار و تباه‏کننده مقررات و وظائف شناخته شود، و باطن‏ها و چهره‏ها براى مردم رو گردند.

از پیامبر گرامى آورده‏اند که فرمود: ضمن‏اللَّه خلقه اربع خصال: الصلوة و الزکوة و صوم رمضان و الغسل من الجنابة و هى السرائر التى قال اللَّه: یوم تبلى السرائر؛ خدا پاداش چند فضیلت رابراى انجام‏رسان آن ضمانت کرده است، که عبارتند از: نماز، پرداخت حقوق مالى، روزه ماه رمضان، و انجام غسل جنابت، و این‏ها سرائرى هستند که مى‏فرماید: روزى که درون‏ها آشکار مى‏گردد.

از «معاذ» آورده‏اند که از پیامبر گرامى از تفسیر «سرائر» که بندگان خدا در روز رستاخیز به وسیله آنها مورد آزمون قرار مى‏گیرند، پرسیدم. آن حضرت فرمود: سرائرکم هى اعمالکم من الصلوة و الصیام و الزکوة... و کلّ مفروض، لان الاعمال کلّها سرائر خفیة، فان شاء الرجّل قال: صلیت ولم یصل و ان شاء قال: توضأت ولم یتوضاء، فذلک قوله: یوم تبلى السرائر؛ سرائر شما همان اعمال مردم است؛ اعمالى بسان نماز، روزه، زکات، وضو، غسل جنابت و هر کار واجب دیگرى که خدا مقرر فرموده است؛ چرا که همه اعمال انسان مى‏تواند نهان باشد. آرى، اگر انسان بخواهد در حالى که نماز نخوانده و وضو نگرفته است، مى‏تواند بگوید نماز خوانده، و یا وضو ساخته‏ام! و این تفسیر کلام خداست که مى‏فرماید: یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ.

به باور پاره‏اى منظور این است که: خداى فرزانه در روز رستاخیز عملکرد هر انسانى را براى همگان آشکار مى‏سازد تا آنان بدانند که او به خاطر چه عملى در خور پاداش یا کیفر گردیده است تا بر شادمانى و اندوه نیکان و ستمکاران افزوده شود. و واژه «سرائر» به معنى چیزى است که هر انسانى از کارهاى شایسته و یا ناشایسته و یا ایمان و کفر در دل نهان مى‏دارد.

از پاره‏اى دیگر چون «ابن عمر» آورده‏اند که: خدا در روز رستاخیز هر راز و نهانى را آشکار مى‏سازد و در نتیجه اثر آن در برخى چهره‏ها به صورت زیبایى و شادمانى نمایان مى‏گردد، و در برخى چهره‏ها به صورت رنج و اندوه.


94/6/18::: 12:35 ع
نظر()
  
  

برخی گمان می کنند که تجسم اعمال که در عالم برزخ یا قیامت رخ می دهد، در این دنیا نیست؛ در حالی که اگر کسی چشم برزخی و بصیرت داشت همین الان می دید که اعمال آدمی چگونه هویت و شخصیت و شاکله اش را تغییر می دهد. اگر به کرامت امام سجاد (ع) و امام باقر(ع) نابینایی به چنان بینایی می رسد که حاجیان را در حج و کنار خانه خدا حیواناتی می یابد که دور خانه خدا می گردند، در حقیقت این ها آدمیت و انسانیت خود را دگرگون کرده اند و اگر در همان حال بمیرند در قیامت همان طور حیوان محشور می شوند.

در آیات قرآنی دارد که نزول خوار و رباخوار دیوانه و مجنون می شود و شیطان او را به جنون می گیرد و این شخص را مجنون می کند. بسیاری از مردم از این که فرزندانشان گرفتار بیماری هستیری یا شیزوفرنی شده اند شکایت می کنند و ناچار می شوند فرزندانشان را به تیمارستان ببرند و در آن جا بستری کنند. این ها خودشان می دانند که چه جنایتی کرده اند ولی به روی خودشان نمی آورند؛ زیرا اگر در روایات از امام صادق(ع) است که لقمه حرام در فرزندان و نوادگان خودش را نشان می دهد: کسب الحرام یبین فی ذریته، باید بدانند که خودشان چنین جنایتی را مرتکب شده اند.

البته نخست این جنون و دیوانگی در خود رباخوار ظهور می کند؛ چرا که خداوند می فرماید: الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ کسانى که ربا مى‏خورند، [از گور] برنمى‏خیزند مگر مانند برخاستنِ کسى که شیطان بر اثر تماس، آشفته‏سَرَش کرده است. این بدان سبب است که آنان گفتند: «داد و ستد صرفاً مانند رباست.» و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانیده است. پس، هر کس، اندرزى از جانب پروردگارش بدو رسید، و از رباخوارى باز ایستاد، آنچه گذشته، از آنِ اوست، و کارش به خدا واگذار مى‏شود، و کسانى که به رباخوارى‏ باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.(بقره، آیه 257)

حالا این شخص که به جنون شیطانی گرفتار شده و شیطان را تخبط کرده است، در همین دنیا مجنون و دیوانه است. این دیوانگی اش را می داند و از آن رنج می برد. البته این طور نیست که نداند که مجنون است وگرنه دردی نخواهد داشت؛ بلکه با آن فطرت انسانی که تغییر نمی کند درک می کند که شاکله اش را تغییر داده و خلقت انسانی خود را تغییر داده است. با همان ادراکی انسان و فطرت انسانی اش درک می کند که دیوانه است و همین باعث رنج بیش تر و عذاب او می شود؛ چرا که اگر این را درک نکند دیگر عذابی نخواهد بود. او درک می کند که دیوانه شیطانی شده است و همین درک انسانی اش موجب می شودکه رنج و عذابش سخت تر باشد.

رباخواری که خودش را خوک می بیند یعنی انسان خوک است این حقیقت برایش رنج آور خواهد بود. به قول امیرمومنان امام علی(ع) چنین انسانی این گونه است: «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ؛ صورت صورت انسانی است ولی قلب او قلب حیوان است.(نهج‌البلاغه، خطبه ی 87) چنین شخصی در دنیا چنین صورت انسانی و قلب حیوانی دارد ولی در آخرت این صورت خوک می شود و قلب خوکی هم دارد و فطرت انسانی اش که دسیسه و دفن شده بود او را به رنج می افکند؛ چرا با حقیقت انسانی خوک شده است و از این که خوک است رنج می برد.


94/6/17::: 11:24 ص
نظر()
  
  

انسان با آن که از فقر هویتی رنج می برد و تنها راه رهایی آن است که به غنی حمید پیوند بخورد(فاطر، آیه 15)، با این همه برخی به چیزهایی که مال دنیا و زینت آن است دلبسته می شوند و گمان می کنند که دارا هستند، در حالی که دارایی حقیقی و واقعی آن چیزی است که از انسان جدا نشود نه آن چیزی که با یک حرکت کوچک اصل و شاخه آن از میان می رود.

وقتی خود انسان در دنیا همانند یک بادکنک است که با یک سوزن حوادث به سادگی می ترکد و از میان می رود، نباید این قدر به خود و دنیا و دارایی های دنیا دل بسته و وابسته شود.

اگر بخواهیم واقعا بدانیم که چه داریم و چه نداریم باید به خودمان مراجعه کنیم که با پیوند با خدا و متاله و خدایی شدن چه کسب کرده ایم؛ زیرا آن چه شاکله ما را تشکیل می دهد همان چیزی است که با خود در قیامت داریم و بهشت و دوزخ خودمان هم همان چیزی است که خودمان می سازیم و در حقیقت خودمان بهشت و دوزخ خودمان هستیم. از این روست که آتش دوزخ در درون ماست(همزه، آیات 6 و 7) که همان تعلقات باطل دنیوی است(همزه، آیه 2) و بهشت واقعی نیز همان نورانیت درونی است که در دنیا با ایمان و عمل صالح کسب کرده ایم.(حدید، آیات 12 و 13)

برای قضاوت در باره خودمان و دیگران که دارا و ندار هستیم باید به میزان متاله شدن یا شیطنت خودمان مراجعه کنیم. البته قضاوت نهایی در آخرت انجام می گیرد؛ چنان که امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: «الْغِنَی وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ؛ دارا و ندار پس از عرضه بر خداوند معلوم و مشخص می شود.»(نهج‌البلاغه، حکمت 452)


94/6/15::: 12:11 ع
نظر()
  
  

در آیات قرآنی دنیا مورد تمجید و ستایش قرار گرفته است؛ زیرا نظام احسن الهی است و هر آن چه دنیا ظرفیت داشت خداوند از نیکویی ها در آن قرار داده است؛ آن چه در قرآن مورد سرزنش است، حب الدنیا و دوستی آن است. این که انسان دل به این دنیا ببندد و در دام آن افتد و زینت هایی که برای دنیا است، انسان برای خود بداند و به آن دلبسته شود.

پس آن چه مذموم و ناپسند است، دلبستگی به دنیا است. نه خود دنیا. به سخن دیگر، خود متعلق چیزی بدی نیست و اصولا انسان در زندگی نیازمند این گونه متعلقات است؛ آن چه مذموم و ناپسند است تعلق به متعلق است و این که تعلقات آدمی را به بند کشد.

البته برخی ممکن است حتی متعلقاتی نداشته باشند، ولی تعلق خاطر داشته باشند. ما گاهی اوقات چیزی را در اختیار نداریم، ولی به آن تعلق خاطر داشته و به آن چیز نداشته محبت داریم به طوری که همه فکر و ذهن ما را به خود مشغول می کند. آن چه انسان را بدبخت می کند همین تعلق خاطر و دوست داشتن چیزی یعنی حب الشی است که آدمی را کر و کور می کند: حب الشی اعمی و اصم.

همین حب الشی و تعلقات خاطر و دلبستگی هاست که آدمی را حتی پس از مرگ اذیت می کند؛ زیرا در دوزخ که متعلقات دنیوی با او نیست، اما این تعلق خاطر است که او را از درون می سوزاند. برخی ممکن است در ظاهر چیزی نداشته باشند و متعلقی در اختیار آنان نباشد، اما گرفتار تعلق خاطر هستند.

عارف و درویشی با هم دوست بودند. عارف بسیار ثروتمند بود اما درویش از مال دنیا فقط یک کشکول داشت و همواره بخاطر همان بر روی زاهد بودن خود تاکید می کرد.

روزی درویش مهمان دوستش بود خواست تا باز زهد خود را مطرح کند. به عارف گفت حاضری همین الان از همه ثروت خود دست بشویی و با من به یک معبد بیایی تا فقط به عبادت و ترک دنیا بپردازیم؟

عارف گفت البته..بیا همین الان برویم. درویش شگفت زده شد و باور نمی کرد به همین دلیل گفت: یعنی از این همه ثروت و کاخ خود جدا می شوی؟

 عارف گفت: بله ! اگر آماده هستی برویم.

هردو به راه افتادند در بین راه ناگهان درویش گفت: ای وای!...کشکول را جا گذاشتم.

عارف گفت: دوست عزیز! دیدی هنوز در زندگی دلبستگی داری...داشتن مهم نیست. هرچه بیشتر ثروت داشته باشی بهتر است. مهم دل نبستن است و تو نتوانستی حتی از یک کشکول دل بکنی.


  
  

در آیات قرآنی از علم مطلق خداوند نسبت به همه هستی سخن به میان آمده که شامل کلیات و جزئیات می شود. از همین رو آمده است که خداوند همه آن چه در جان و جهان اتفاق می افتد می داند و آن را در ام الکتاب ثبت و ضبط کرده است(حدید، آیات 22 و 23)؛ زیرا این احاطه علمی خداوند به احاطه وجودی خداوند بر می گردد که اول و آخر و هم چنین صمد است و همه هستی را پر کرده است.

اما باید دانست دانایی خدا هرگز با توانایی ما در تضاد نیست؛ زیرا خداوند می داند که ما چه می کنیم، ولی این دانایی خداوند موجب سلب اختیار آدمی نمی شود و انسان این توانایی را داراست که میان کفر و ایمان و کفران و شکران یکی را انتخاب کند.(انسان، آیه 3)

البته نکته ظریف آن که ما این توانایی را داریم و می توانیم سرنوشت خودمان را رقم بزنیم؛ اما این توانایی به شکلی محدود می شود؛ زیرا عوامل بسیاری در زندگی ما مستقیم و غیر مستقیم نقش دارند و تنها این ما نیستیم که سرنوشت خودمان را رقم می زنیم، بلکه عوامل دیگری نیز نقش دارند که شامل دهها مقتضی و مانع می شود که باید همه آن فراهم آید یا برطرق شود. به عنوان نمونه پدر و مادرمان در سرنوشت ما نقش دارند؛ چنان که امام صادق(ع) می فرماید: کسب الحرام یبین فی الذریة؛ کسب حرام در فرزندان خودش را نشان می دهد.(وسائل‌الشیعه، آل البیت، ج17، ص82)

پس آن چیزی که شاکله، شخصیت، ماهیت و به یک معنا هویت وجودی و اصلی ما را می سازد، عوامل بسیاری است که برخی از آن ها در دست ما و برخی دیگر بیرون از دست ما است. اما این موجب نمی شود که ما از اختیار بیرون برویم و نتوانیم شاکله خودمان را تغییر دهیم، اما با توجه به محیط و عوامل گوناگون تغییر شاکله برای برخی آسان تر و برای برخی دیگر سخت تر خواهد بود؛ یعنی آن فطرتی را که خداوند برای همه قرار داده، برخی در همان کودکی در شرایط قرار می گیرند که والدین در همان آغاز زنگاری بر آن می زنند و برخی دیگر بدون زنگار آن را نگه می دارند. از همین روست که در آیه 27 سوره نوح (ع) از تولد کودکان در محیط بسیار آلوده کفر علمی و فجور عملی سخن به میان می آید که شرایط سرنوشت سعادتمند سخت تر خواهد شد.

این که پیامبر(ص) می فرماید: الشقی من شقی فی بطن أمه والسعید من سعد فی بطن أمه؛ بدبخت در شکم مادرش بدبخت و خوشبخت در شکم مادرش خوشبخت است، به معنایی دانایی خداوند همراه با توانایی ما است؛ از این روست که امام کاظم در تفسیر این سخن پیامبر(ص) می فرماید: الشقی من علم الله وهو فی بطن أمه أنه سیعمل أعمال الاشقیاء ، والسعید من علم الله وهو فی بطن أمه أنه سیعمل أعمال السعداء؛ بدبخت کسی است خداوند می داند در حالی که در شکم مادرش است، او اعمال بدبختان را انجام می دهد و خوشبخت کسی استکه خداوند می  داند در حالی که هنوز در شکم مادرش است او اعمال خوشبختان را انجام می دهد.(توحید، ص 366؛ بحارالانوار، دارالاحیاء، ج 5، ص 157، حدیث 10)


  
  

خداوند در آیه 3 سوره غافر می فرماید: غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ ؛ آمرزشگر گناه و پذیرنده توبه سخت مجازات کننده صاحب طول و نعمت.

از این آیه به دست می آید خداوند حتی پیش از آن که شخص توبه کند از گناهش می گذرد و آن را می بخشد، پس اگر توبه ای هم در کار باشد، به طریق اولویت گناه را می بخشد و از گناهکار در می گذرد.

البته از آیه 48 سوره نساء به دست می آید که خداوند بدون توبه از همه گناهان نمی گذرد، بلکه تنها از گناهانی می گذرد که به شرک و کفر بستگی نداشته باشد؛ زیرا خداوند از شرک و کفر نمی گذرد: إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ؛ خداوند از این که به وی شرک بورزند در نمی گذرد و پایین تر از شرک را برای هر کسی که بخواهد می بخشد.

پس آمرزش بی توبه شامل همه گناهان جز شرک و کفر می شود و خداوند از گناه هر کسی که بخواهد در می گذرد. بنابراین می توان گفت که فی الجمله گناه بی توبه نیز بخشیده می شود ولی این بالجمله نیست یعنی همه گناهان این گونه نیست بلکه شرک از جمله گناهانی است که بدون توبه بخشیده نخواهد شد، اما اگر شخص توبه گناه خداوند حتی از کفر و شرک وی نیز در می گذرد.

البته باید توجه داشت که خداوند با قیدی که آورده و فرموده است: لِمَن یَشَاءُ؛ هر کسی را بخواهد، به آدمی هشدار می دهد که معلوم نیست جزو کسانی باشد که بدون توبه گناهانش آمرزیده می شود، پس بهتر است که گناه نکند چون معلوم نیست که آمرزش یا توبه ای انجام گیرد و دیگر آن که توبه کند، زیرا معلوم نیست که جزو کسانی باشد که بی توبه گناهش آمرزیده می شود.

افزون بر این ها آن که مشیت الهی بی حکمت و مصلحت نیست و این گونه نیست که هر وسیله ای بتواند مشیت الهی را تغییر دهد؛ چرا که اگر حکمت و مشیت الهی به چیزی تعلق گرفت وسایل هر چه باشد موجب تغییر آن نمی شود؛ زیرا امام سجاد(ع) می فرماید: یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ؛ ای کسی حکمتش را وسایل تغییر نمی دهد و تبدیل نمی کند.( صحیفه ی سجادیه، دعای 13)


  
  

عمل زیبایی در بهشت: انسان ها در دنیا هر روز تغییر شکل پیدا نمی کنند. هر چند در یک دوره به طور فرآیندی، آدمی تغییراتی را در شکل خود می یابد و چهره و اندام و شکل آدمی از دوره کودکی تا میانسالی و کهنسالی تغییر می کند، ولی این تغییرات روزانه به چشم نمی آید و انسان زمانی که از دیگری دور شود و مدتی پس از آن وی را ببیند این تغییرات را متوجه می شود.

حال اگر شما بخواهید هر روز همان طوری که تیپ خود را با آرایه ها و آرایش ها و لباس ها و زینت ها تغییر می دهید، شکل خودتان را تغییر دهید شاید در دنیا شدنی نباشد. این که برای یک تغییر کوچک بینی و لب و گونه چندین عمل جراحی باید بدهیم که شاید یکی آن طوری که می خواهیم در بیاید و آسیبی به ما نزد از آرزوهای افراد است.

اما به نظر می رسد که در بهشت انسان با حفظ فطرت انسانی و ذاتی که خود با اعمالش ساخته است، می تواند روزانه به بازار رفته و شکل و صورت خویش را عوض کند و تغییر دهد.

از آن جایی که انسان با محدودیت هایی در دنیا مواجه است نمی تواند این کارها را بکند، اما در بهشت چنین محدودیت هایی نیست و از آن جایی که انسان نمی تواند بی نهایت صورت را عوض کند نیازمند یک بازاری است که در آن جا خداوند بی نهایت صورت برای انسان های بهشتی از زن و مرد می آفریند تا هر کسی برود و آن چه پسندش است بر گریزند و به همان شکلی در آید که می خواهد باشد.

در روایت است: قال أمیرالمؤمنین (ع): قال النبی (ص) : إنّ فِی الجَنّةِ سُوقا مَا فِیهَا شِرى وَ لَا بَیع إلّا الصُّوَر مِن الرِجالِ و النَّساء ، مَن اشتَهَى صُورَة دَخَل فِیهَا ؛ امیرمومنان علی (ع) از پیامبر نقل می کند که آن حضرت(ص) فرمود: به راستی در بهشت بازاری است که در آن خرید و فروشی جز صورت های مردان و زنان نیست. کسی که صورتی را خوش کرد به آن صورت وارد می شود و همان شکل را به خود می گیرد.(بحارالانوار ج 8 ص 147)

همین روایت را ترمذی از اهل سنت نیز نقل کرده است.(نگاه کنید: تحفة الأحوذی فی شرح جامع الترمذی ، ج 7، ص 265، حدیث 2674)

البته برخی یک معنای دیگری برای این جمله اخیر یعنی « مَن اشتَهَى صُورَة دَخَل فِیهَا» کرده و گفته اند: شاید مراد این باشد که انسان همان طوری که می رود مدل های لباس و طلا را می بیند می رود در بازار بهشت آن مدل را از لباس و زر و زیور را می بیند و وقتی خوشش آمد بدون آن که پولی بدهد و خرید و فروشی اتفاق افتد آن مدل را به تن می کند و به خانه اش می رود. اما به ظاهر مطلبی که در حدیث است چیزی فراتر از این معنا است؛ زیرا حدیث می گوید که این شخص هر صورتی که می بیند وقتی آن را پسندید در همان جا به همان صورت در می آید و آن شکلی و صورتی می شود؛ نه آن بدان شکل زینت می شود و متزین بدان می گردد.

البته این تغییرات در بهشت نیز در فطرت و خلقت اصلی او نیست، بلکه در ظواهر بدنی و جسمی او خواهد بود که نوعی شاکله ظاهری او را نیز تشکیل می دهد؛ البته می تواند این تغییرات در شاکله وجودی و ماهوی او نیز رخ دهد؛ زیرا او موجودی بهشتی است و هم چون خداوند که با «کن فیکون» کار می کند و مشیت و اراده اش فعل اوست، او هم به عبارت : سبحانک اللهم، چنین تصرفاتی خواهد داشت که در روایات آمده است.


94/6/9::: 12:5 ع
نظر()
  
  

برخی میان شاکله که خداوند در آیه 84 سوره اسراء آورده و فرموده است: قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ ؛ بگو هر کسی بر اساس شاکله خودش عمل می کند، با فطرت که در آیه 30 سوره روم آمده و خداوند می فرماید : فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا؛ فطرت خدایی که مردم را بر آن فطرت آفریده است، فرق دارد.

از نظر آنان، فطرت الهی همان نفس تسویه شده و ملهم به الهامات الهی است(شمس، آیات 7 تا 10) که هیچ تغییر و تبدیلی در آن راه نمی یابد؛ چون خداوند در ادامه آیه 30 سوره روم فرموده است: لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ؛ تبدیلی در خلقت الهی نیست.

خداوند در آیات سوره شمس روشن می کند که گناه و فجور موجب می شود که آن فطرت دفن و دسیسه شود، ولی هرگز تغییر و تبدیلی در آن راه نمی یابد و با آن که مدفون است و فتیله چراغ فطرت و هدایت پایین آمده، ولی در آن زیر زنده است. همین زنده بودن فطرت با آن که شخص شاکله خودش را تغییر داده، موجب می شود که شخص در دوزخ از عذاب رنج ببرد؛ زیرا با وجود فطرت انسانی اش، ماهیت دیگری گرفته و چارپا شده و یا سنگ و گیاه دوزخی شده است.

البته شاکله انسان تغییر خواهد کرد. به این معنا که انسان را خداوند بر اساس شاکله و ساختار درست و راستی آفریده است؛ اما این شخص با گناه کم کم آن حالت الهی را تغییر می دهد و شکل و ماهیت دیگری به خود می گیرد. در مرحله نخست این امور حال و سپس ملکه و در نهایت فصل مقوم می شود. این گونه است که «انسان گاو» می شود، یعنی از نظر فطری انسان است ولی از نظر شاکله و ماهیت و ساختاری که خودش ایجاد کرده گاو شده است. خداوند می فرماید برخی از انسانها به سبب این گناه شاکله خودشان را تغییر می دهند و ماهیت چارپایان را می گیرند و خر و اسب و سگی می شوند. این همان انسان سگ و انسان خر و انسان گرگ و مانند آن هاست.


آن که ابلیس می گوید من کاری می کنم که این خلق الله تغییر کند: وَلأُضِلَّنَّهُمْ وَلأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الأَنْعَامِ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَمَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا؛ و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى‏کنم تا گوشهاى دامها را شکاف دهند و وادارشان مى‏کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند ولى هر کس به جاى خدا شیطان را دوست خدا گیرد قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است.(نساء، آیه 119)

منظورش همان شاکله و شخصیت و ماهیت و ساختار انسانی است، نه اصل فطرت انسان که قابل تغییر و تبدیل نیست.(روم، آیه 30)

پس به یک معنا می بایست گفت که فطرت همان زیربنای وجود آدمی است و شاکله همان روبنا است.

این شاکله و روبنا ، عین ذات یا جزو ذات آدمی نیست. این شاکله دست ساز انسان است و با قضا و قدر حتمی الهی ساخته نشده است. این انسان با کارهای خودش و با وسوسه و تشویق ابلیس و شیاطین می آید این شاکله و روبنا را تغییر می دهد و کاری می کند که نخست ملکه او این شاکله شده و سپس به شکل فصل مقوم او در می آید و این گونه است که «انسان خوک» یا «انسان شتر گاو پلنگ » می شود.

این که گفته می شود انسان جنس عالی است نه نوع سافل برای همین است؛ زیرا انسان در دنیا در حال شدن است و ماهیت و شاکله شخصیتی خودش را شکل می دهد تا مشخص شود که انسان متاله خواهد شد یا انسان سگ و یا انسان گاو .


94/6/8::: 3:37 ع
نظر()
  
  

انسان متکبرانسان موجودی است که علل و عواملی او را فریب می دهد و نسبت به خود گمان ناروا می برد. وقتی انسان به خودش می نگرد و می بیند که در جهان فرمانروا و سرور است، خودش را می بازد. در این میان برخی از انسان ها بیش تر فریب دنیا را می خورند و این دنیا آنان را فریب می دهد؛ زیرا اینان وقتی به وضعیت زندگی خویش به ویژه در زر و زور می نگرند می بیند که ثروتمندتر و قدرتمندتر از همه هستند. این گونه است به دام غروری می افتد که دنیا فراهم آورده است.(لقمان، آیه 33؛ فاطر، آیه 5) پس به گونه ای رفتار می کنند که دیگر خدایی را بنده نیستند.

غرور آدمی را به دام تکبر می افکند. کبر و بزرگی از صفاتی است که باید انسان از خودش دور کند؛ زیرا این اسم و صفت یعنی متکبر و تکبر و کبر تنها برای خداوند کبریا سزاوار است.(حشر، آیه 23) و آن چه برای انسان سزاوار است کبر نیست بلکه تواضع و فروتنی است؛ این که در برابر خداوند خودش را فروتن بیابد و متواضع باشد. اما کسانی که مغرور شده و به دام فریبنده دنیا گرفتار شده اند، به جای تواضع ، تکبر می ورزند و مال و ثروت و قدرت و زر و زور ایشان موجب می شود که گمانه های نادرستی در باره خود داشته و بر اساس این داوری غلط عمل کنند. این گونه است که انسان سرکشی می شود که در برابر خداوند نیز می ایستد و بر خلاف فرمان الهی رفتار می کند.

اما خداوند با توجه به روحیات انسان که موجودی جهول و ظلوم است (احزاب، آیه 72) و به نادانی بسیار و تجاوز از حدود گرایش دارد، عواملی را در سر راه زندگی اش قرار داده تا او را ادب کند و سرجایش بنشاند. عواملی که موجب می شود تا انسان تواضع کند و از تکبر دست بردارد، سه چیزی است که امام حسین علیه السلام فرموده است: لَوْلا ثَلاثَةٌ ما وَضَعَ ابْنُ آدَمَ رَأْسَهُ لِشَىْ ءٍ: اَلْفَقْرُ وَ الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ؛ اگر سه چیز نبود انسان در مقابل هیچ چـیز سر فرود نمى آورد: 1 ـ فقر 2 ـ بیـمارى 3 ـ مـرگ.(نزهة الناظر، ص 80)

وقتی انسان به خودش می نگرد، فقر خود را می یابد به گونه ای که بدون تکیه گاهی چون خدا اصولا قوام نداشته و نمی تواند بر سر پایه خود بیایستد. این فقر همه هستی او را فراگرفته و پر کرده است. البته هر از گاهی انسان به فقر مالی و مادی نیز دچار می شود تا تکبر برخاسته از مال و ثروت به تواضع تبدیل شود، هم چنین گاهی گرفتار مسکنت شده و خانه نشین می شود و توان آمد و شد خود را به دست می دهد تا دانسته شود که قدرت وی چه از مال باشد چه از تن سالم از دست خواهد رفت.

ببماری و نیز مرگ که سر راه هر کسی است و هر روز این شتر در خانه کسی نشسته است، هر روزه به آدمی تلنگر می زند که تکبر را کنار بگذار و دمی بنشین و تفکر و تدبر کن که آن طوری که قدرت و ثروت دنیا فریبت داده نیست، بلکه به دمی از سلامتی به بیماری و از زندگی به مرگ می روی و سلامت و حیات تو به مویی بسته است و دم دیگر ممکن است تغییر وضعیت کند. این امور سه گانه است که آدمی را سر جایش می نشاند و گرنه تکبر آدمی را رها نمی ساخت.


  
  

خداوند در آیه 82 سوره مائده می فرماید: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ؛ و ما از قرآن فروفرستادیم چیزی که آن شفا و رحمتی برای مومنان است.

قرآن از نظر قرآن، درمان بیماری های خطرناک انسان است که او را برای ابد در دنیا و آخرت به شقاوت می کشاند ؛ چرا که این بیماری ها، نورش را می گیرد و او را در تاریکی و تیرگی می گذارد.

از نظر قرآن برخی از گناهان نور عقل را می برد و نور فطرت را با کاستن و پایین کشیدن فتیله می کشد و مدفون می کند(شمس، آیات 7 تا 10) و قلب را می میراند و موجبات واژونگی آن می شود به طوری که قلب مختوم و مطبوع می شود.(بقره، آیه 7)

قرآن که از سوی خداوند بر پیامبر(ص) نازل شده است، دو کار با معیت پیامبر(ص) انجام می دهد: تعلیم و تزکیه. خداوند بر مومنان منت نهاد که دو نعمت را با هم بر آنان ارزانی داشت و این ثقلین را با هم به آنان داد. خداوند می فرماید: لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ؛ به یقین، خدا بر مؤمنان منت نهاد که‏ پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد، قطعاً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.(آل عمران، آیه 164)

بر این اساس، پیامبر(ص) و قرآن به عنوان شافی الهی و درمان های خداوندی عمل می کنند. کاری که آن دو انجام می دهند عبارتند از: 1. شفا و درمان جهالت علمی انسان که تعلیم انجام می گیرد؛ 2. شفا و درمان جهالت علمی انسان که با تزکیه صورت می گیرد؛ زیرا جهالت گاه در برابر علم است و گاه در برابر عقل است. پس انسان گاه گرفتار بیماری جهالت و نادانی ذهنی و علمی است و گاه دیگر دچار بیماری جهالت و سفاهت و بی خردی عملی است. این گونه است که پیامبر(ص) و قرآن با هم به تعلیم و تزکیه می پردازند و این دو درد عظیم بشریت را درمان می کنند و شفا می دهند.

پس انسان یا عاقل و اهل بهشت است ؛ یا جاهل و اهل جهنّم است. آن جاهلِ اهل جهنم یا درس خوانده است یا درس نخوانده. البته آن جهلی که در مقابل عقل است مهم است؛ هر چند که هر کدام از اینها درد است، اما یکی سخت تر و درمانش دشوار تر است. نادان با تعلیم دانا می شود، ولی بی خرد و سفیه را نمی توان جز به صبر و استقامت خردمند کرد؛ زیرا باید عقلش را بیدار کرده و دفائن عقول را بیرون آورد و فتیله عقل و قلب را بالا کشید و دلش را به نورانیت قرآن(نساء، آیه 174) روشن کرد.

تزکیه نفس هر چند با کمک خود شخص انجام می گیرد(شمس، آیه 9) ولی کار اصلی دست خدا و پیامبر(ص) است.(نساء، آیه 49 ؛ نور، آیه 21) با این تزکیه نفس است که دل مرده زنده می شود و دست از انکار بر می دارد و عقدالذهن با عقدالقلب پیوند می خورد و نور ایمان در جان شخص قرار می گیرد و نورانی می شود.(انعام، آیه 122؛ شوری، آیه 52؛ حدید، آیات 12 و 13)

از این جا هم چنین دانسته می شود که چرا ثقلین از هم جدایی ندارند و پیامبر(ص) می فرماید: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: کتاب الله فیه‌الهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وان اللطیف الخبیر قد اخبرنی‌انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما؛ من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها می‌گذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترت و اهل بیت خودم. مادام که شما به این دو دست بیازید هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شوند مگر بر سر حوض کوثر.»(صحیح ترمذی، ج 5، ص 663-662، 328 به نقل از بیش از 30 نفر از اصحاب؛ مستدرک حاکم، فصل «فضیلت اصحاب»، ج 3، ص 109، 110، 148، 533، حاکم نوشته که این حدیث صحیح می‌باشد بر اساس نظر شیخین بخاری و مسلم؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 432؛ مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 14، 17، 26، 59، ج 4، ص 366، 372)؛ زیرا این کتاب الله و عترت هستند که می توانند تعلیم و تزکیه کنند و نفوس آدمی را درمان و شفا دهند.


94/6/5::: 3:41 ع
نظر()
  
  
<   <<   101   102   103   104   105   >>   >