سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برادری را نزد جفاکاران مجوی . آن را نزد پایبندان [آزرم] و وفاداران بجوی . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :408
بازدید دیروز :296
کل بازدید :2163630
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/17
9:43 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

علامه طباطبایی در المیزان اصرار دارد که مهم ترین و اساسی ترین حقوق انسانی، حق توحید است. این که انسان به خداوند کفر و شرک نورزند و در همه ابعاد و اقسام به توحید اعتقاد و ایمان داشته و در مامن و مکان امن «لا اله الا الله» در آید.

از نظر دیگران مهم‌ترین حقّ بشر حق «حیات» و زندگی است. از این رو، می گویند قتل و کشتن انسان بدترین ظلم و بی عدالتی و حق کشی نسبت به انسان است؛ اما از نظر دین اسلام ، مهم‌ترین حقّ بشر توحید است؛ زیرا اگر کسی توحید نداشته باشد، از حیات واقعی بی بهره است و کسی که توحید را دارد از حیات واقعی بهره مند است.

ایشان می نویسد: و قد أثبت القرآن أن أهم حقوق الانسانیة هو التوحید والقوانین الدینیة المبنیة علیه کما أن عقلاء الاجتماع الانسانی على أن أهم حقوقها هو حق الحیاة تحت القوانین الحاکمة على المجتمع الانسانی التی تحفظ منافع الافراد فی حیاتهم؛ قران مهم ترین حقوق انسانی را توحید و قوانین دینی مبتنی بر آن دانسته است؛ هم چنان که خردمندان اجتماعی انسانی بر آن هستند که مهم ترین حقوق انسان همانا حق حیات تحت قوانین حاکم بر مجتمع انسانی است که منافع افراد را در زندگی ایشان حفظ می کند.(المیزان فی تفسیر القرآن، السیدمحمدحسین الطباطبائی، ج2، ص71.)

   از نظر اسلام، حیات واقعی انسان در زندگی موحّدانه است و کسانی که این حقّ توحید را از جامعه سلب می‌کنند، بدترین ظالمان هستند؛ زیرا از نظر قرآن شرک همانا ظلم عظیم است: إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ(لقمان، آیه 13)؛ در حالی که در هیچ کجای قرآن نیامده است که مثلا «ان القتل لظلم عظیم»!؛ زیرا اگر «قتل» آن حیات حیوانی را از بین می‌برد؛ اما «شرک» آن حیات انسانی را از بین می‌برد. شکی نیست که حقیقت انسانی همان حیات معنوی اوست که بر مدار و محور توحید سامان می یابد و کسی که انسانی را از توحید به کفر و شرک می کشاند، بزرگ ترین و عظیم ترین جنایت را مرتکب شده است و هیچ کشتن و قتلی به پای قتل معنوی و حقیقی انسان نمی رسد؛ زیرا آن که نفس را از تن با قتل جدا کرده ، حیات حیوانی را قطع کرده، ولی کسی که شرک و کفر را در نفس وارد کرده ، حیات واقعی و معنوی شخص را از میان برده است.

از نظر قرآن، کاری که پیامبر(ص) با آموزه های وحیانی و نورانی قرآن انجام می دهد، حیات بخشی واقعی به بشر است. خداوند می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏ اید! چون خدا و پیامبر شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مى ‏بخشد، آنان را اجابت کنید؛ و بدانید که خدا میان آدمى و دلش حایل مى‏ گردد؛ و هم در نزد او محشور خواهید شد.(انفال، آیه 24)

از نظر قرآن، کسی که اهل توحید است دارای حیاتی است که می تواند از همه آموزه های قرآنی به ویژه بخش انذاری آن سود برد: لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا.(یس، آیه 70)

پس آموزه های قرآنی حیات بخش است و حیات واقعی که همان توحید است را به آدمی می بخشد. این بزرگ ترین حق بشر است که سلب آن به عنوان بزرگ ترین ظلم به بشر دانسته شده است.


95/11/10::: 3:30 ع
نظر()
  
  

در قرآن دو گونه از منت سخن به میان آمده است: 1. مثبت و ارزشی؛ 2. منفی و ضد ارزشی.

وقتی خداوند از منت خود سخن به میان می آورد آن را امری مثبت و ارزشی می داند و مثلا می فرماید: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رسولا؛ خداوند هر آینه بر مومنان منت نهاد چون در میان شما رسولی را برانگیخت?.(آل عمران، آیه 164)

وقتی از منت مردم سخن به میان می آورد از آن بازداشته و نهی می کند؛ زیرا امری منفی و ضد ارزشی می داند و مثلا می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! صدقات خودتان را منت و اذیت کردن باطل نکنید.(بقره، آیه 264)

باید توجه داشت که واژه منت و ریشه آن به معنای «مَنَّ» به معنای «قَطَعَ» است. «حَبل مَنین» در قبال «حبل مَتین» است؛ «حبل مَتین»؛ یعنی با متانت و محکم، «حبل مَنین»؛ یعنی طناب پوسیده و مقطوع؛ چرا که «منون»؛ یعنی «مقطوع».  وقتی خداوند بر بنده اش منت می گذارد، و نعمتی به او می دهد با این کار، نیازش را به دیگری قطع می کند. پس هر چه نعمت بزرگ تر باشد، این بی نیازی و قطع شدن قوی تر است. پس منت در اصل به معنای نعمت نیست، بلکه به معنای قطع کردن است؛ ولی چون نعمت الهی موجب قطع از دیگری است، به کنایه به نعمت بیاز کننده، نعمت می کنند. پس وقتی خداوند بر امت اسلام و اهل ایمان نعمتی چون رسالت پیامبر(ص) را قرار داد و ایشان را با این نعمت از دیگران بی نیاز کرد و نیازشان را قطع، آن را منت دانسته است. پس هر اندازه بی‌نیاززدایی بیشتر باشد، آن نعمت عظیم‌تر است. بنابراین، آن نعمتی که نیاز را از همه جوامع بشری قطع می‌کند، نعمت رسالت است که خداوند از آن به منت بزرگ یاد کرده است؛ زیرا نیاز امت اسلام را به دیگران قطع کرده و بریده است.

اما منت انسان به دیگری به این معنا است که شما کاری می کنید که ارزش کارتان قطع می شود؛ وقتی می گوید: این کار را برایتان کردم ، با این سخن خود نعمت داده شده را بریده و قطع کرده است. پس وقتی می گویند: منت نگذارید، یعنی کاری نکنید و سخنی نگویید که آثار و برکات کار قبلی خودتان را قطع کنید و ببرید.


95/11/6::: 3:41 ع
نظر()
  
  

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، هر نفسی دو قیامت دارد: قیامت صغری و قیامت کبری.

«قیامت صغری» هر کسی از زمان مرگ آغاز می شود. در این زمان هر آن چه کرده را می بیند و هم چنین به حقایق هستی آگاه می شود.(ق، آیه 22)

پس از مرگ و چشیدن آن از سوی نفس انسانی، شخص وارد برزخی می شود که از جهتی شبیه آخرت و از جهتی شبیه دنیا است؛ در این زمان که حقیقت آشکار شد، اگر انسانی ایمان داشته باشد و عمل صالح کرده، سعادت را در می یابد و اگر ایمان نداشته باشد، دیگر نمی تواند ایمان بیاورد و خودش را در مامن و مکان امن قرار دهد. خداوند می فرماید: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلَائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ؛ آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت بیاید؛ اما روزى که پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت پدید آید کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمى ‏بخشد بگو منتظر باشید که ما هم منتظریم.(انعام، آیه 158)

از همین روست که ایمان فرعون در هنگام احتضار و مرگ سودی برایش نداشت، زیرا وارد عالم برزخ شده بود. خداوند می فرماید: وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ ؛ و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم پس فرعون و سپاهیانش از روى ستم و تجاوز آنان را دنبال کردند تا وقتى که در شرف غرق شدن قرار گرفت گفت ایمان آوردم که هیچ معبودى جز آنکه فرزندان اسرائیل به او گرویده‏ اند نیست و من از تسلیم‏شدگانم. اکنون در حالى که پیش از این نافرمانى میکردى و از تباهکاران بودى. (یونس، آیات 90 و 91)

 افراد در این زمان می خواهند به دنیا برگردند و جبران مافات و از دست رفته ها کنند؛ ولی خدا می فرماید:حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ تا آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد مى‏ گوید پروردگارا مرا بازگردانید تا شاید من در آنچه وانهاده‏ ام کار نیکى انجام دهم نه چنین است این سخنى است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد. (مومنون، آیات 99 و 100)

از همین روست که درباره مرگ و ورود به عالم برزخ در روایات از آن به قیامت هر کسی تعبیر شده است: «مَنْ ماتَ فَقَدْ قامَتْ قِیامَتُهُ‏؛ هرکس بمیرد، قیامتش برپا مى‏شود.»(بحارالانوار، ج 58، ص‏7.)

پس مرگ و برپایی قیامت کوچک و صغری هر کسی به همین سادگی همانند خوابیدن و بیدار شدن است. پیامبر(ص) می فرماید: پیامبر فرمود:اِنَّ الرّائِدَ لایَکذِبُ اهلَهُ وَالَّذى بَعَثَنى بِالحَقِّ نَبِیّاً کَما تَنومُونَ تَمُوتُونَ وَکَما تَستَیْقِذُونَ تُبعَثونَ؛ بى‏گمان رائد و سرپرست، به اهل و قومش دروغ نمى‏گوید. سوگند به آن‏که مرا مبعوث‏کرد، همان‏گونه که مى‏خوابید، مى‏میرید؛ و همان طور که بیدار مى‏شوید، برانگیخته خواهید شد.(بحارالانوار، همان، ج‏7، ص‏47.)

در قیامت صغری هر کسی پس از بازخواست نکیر و منکر بر اساس ایمان و عمل خودش کیفر و پاداش می بیند و در عالم برزخ بهره هایی از بهشت یا دوزخ برزخی را خواهد برد؛ در این زمان شخص نمی تواند از شفاعت شفاعت کنندگان بهره ای برد؛ چنان که در حدیث امام صادق(ع) است؛ زیرا شفاعت در قیامت صغری و عالم برزخ نیست، بلکه در قیامت کبری است.(الکافى، ج 3، ص 242).

اما قیامت کبری، قیامت عمومی است و پس از پایان دنیا و جمع شدن آن اتفاق می افتد. در آن زمان است که شفاعت ممکن است. این مطلب در جایی دیگر بحث می شود. ان شاء الله


  
  

از نظر قرآن نفس انسانی مرگ را می چشد. پس این نفس نیست که می میرد و مرگ او را در بر می گیرد که تفکر عمومی مردم است ؛ بلکه این نفس انسانی است که مرگ را به عنوان یک عامل و ابزار انتقالی می چشد. خداوند می فرماید: کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ؛ هر نفسی چشنده مرگ است.(آل عمران، آیه 185؛ عنکبوت، آیه 57)

پس مرگ مانند یک ماده غذایی است که انسان آن را می چشد و با چشیدن آن از جهانی به جهانی دیگر می رود.

درباره نفس نکاتی است که باید بدان توجه داشت:

  1. بیتایی نفس: از نظر قرآن، نفس انسانی همانند ذات الهی بیتا و بسیط است و ترکیبی در آن راه ندارد. در وصف خداوند آمده است: هو الله احد؛ یعنی بیتا یگانه یکتا. واحد یگانه است و احد یکتا و هو بیتا؛ یعنی بسیطی که «تا» ندارد. بنابراین سخن از دوگانگی و دوتایی نیست و بلکه بسیط محض است.

  2. روحانی - جسمانی بودن نفس: هر چند در خارج و حقیقت بیرونی، نفس انسانی بسیط و بیتا است؛ ولی وقتی تحلیل عقلی می شود، دو جنبه برای آن آشکار می شود که صفات او را تشکیل می دهد؛ زیرا نفس انسانی که در فارسی روان می گویند، از یک سو، همان روح و جان دمیده از سوی خداوند است و از سوی دیگر کالبدی دارد که جسم او را شکل می دهد. این ترکیب روح – جسم یک ترکیب ذهنی و انتزاعی برای نفس انسانی است؛ پس یک ترکیب خارجی حقیقی  مثل آب و شکر نیست که در هم حل شده باشند؛

  3. روح ابزارنیاز: نفس انسانی همان روح نیست، بلکه روح دمیده شده در جسم است؛ روح به تنهایی نیازی به ابزار برای تحقق وجودی یافتن ندارد و برای کارهایش نیز به چیزی نیاز ندارد؛ در حالی که نفس و روان هم در تحقق وجودی و هم در انجام کارهایش نیازمند جسم است. این جسم می تواند جسم جسدانی مادی دنیوی باشد، یا جسم مثالی برزخی باشد یا جسم جسدانی مادی اخروی باشد. به هر حال، هرگز نفس بدون جسم نیست؛ هر چند که به عوامل مختلف در دنیا و برزخ و آخرت دارای جسم های مختلفی است. پس نفس همان روح ابزارنیاز است و روح صرف و محض نیست.

  4. مرگ ابزار انتقال: نفس انسانی اگر بخواهد از جهانی به جهانی دیگر برود، باید مرگ را بچشد تا تن پوش خودش را عوض کرده و تغییر دهد. برای کندن جسد دنیوی باید مرگ را بچشد و سپس در برزخ نیز باید مرگ را بچشد و تن پوش خودش را تغییر دهد تا به جهان اخروی برود. از این روست که در قرآن برای هر انسانی دو مرگ و دو حیات بیان شده است: قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ؛ مى‏ گویند پروردگارا دو بار ما را به مرگ رسانیدى و دو بار ما را زنده گردانیدى.(غافر، آیه 11)

  5. گرفتن کامل: نفس انسانی در هنگام هر انتقالی در موقع خواب، از سوی خداوند و کارگزارانش از ملک الموت و فرشتگان، به طور کامل گرفته می شود و از جسد بیرون می آید – البته نه از جسم- و سپس آنانی که مرگ و اجل مسمای ایشان رسیده حفظ شده و بازگردانده نمی شوند، ولی دیگران تا زمان اجل مسما و مرگشان بازگردانده می شوند:اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‏ ستاند و نیز روحى را که در موقع خوابش نمرده است قبض مى ‏کند پس آن نفسى را که مرگ را بر او واجب کرده نگاه مى دارد و آن دیگر نفسها را تا هنگامى معین به سوى زندگى دنیا بازپس مى‏ فرستد قطعا در این امر براى مردمى که مى‏ اندیشند نشانه‏ هایى از قدرت خدا است. (زمر، آیه 42)

  6. کنار رفتن پرده ها در هنگام احتضار: هنگامی که انسان در حالت احتضار است ، پرده ها کنار رفته و کشف غطاء می شود و انسان از همه چیز از گذشته و آینده خود و هستی آگاه می شود و پرده ای بر دیدگانش نیست تا حقایق بر او پوشیده باشد: لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ؛ به او مى‏ گویند: واقعا که از این حال سخت در غفلت بودى ولى ما پرده‏ ات را از جلوى چشمانت برداشتیم و دیده‏ ات امروز تیز است.(ق، آیه 22)

  7. مرگ ، آغاز برزخ: هر نفسی که مرگ را چشید ، مانند کسی که وردی را خوانده تن پوش جسدی دنیا را می گذارد و با جسم برزخی به جهان برزخ در می آید: وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ و پشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد.(مومنون، آیه 100) از همین زمان است که قبر او آغاز می شود و قبر حقیقی آن نیست که در چاله ای بگذارند، بلکه همان ورود به دالان برزخ است . روایتى از امام صادق(ع) وارد شده که فرمودند «و الله اتخوّف علیکم فى البرزخ؛ سوگند به خدا براى شما از آنچه در برزخ پیش رو دارید مى‏ترسم» و سپس در پاسخ راوى که درباره برزخ پرسید،  فرمودند: «القبر منذ حین موته الى یوم القیامة؛ برزخ همان قبر است از هنگام مرگ تا روز قیامت»، (الکافى، ج 3، ص 242). بر اساس این روایت، همان زمان که شخص مرگ را می چشد وارد عالم برزخ می شود که همان قبر حقیقی است و از همان زمان نکیر و منکر از او بازخواست می کنند. پس شب اول قبر،  همان شب دفن جسد میت در حفره خاکى دنیوى نیست،  بلکه از همان زمان مرگ و ورود به عالم برزخ است.


  
  

یکی از پرسش هایی که بارها مطرح می شود، میزان دانش و نیز تصرفات جنیان و از جمله شیاطین است. برخی گمان می کنند که آنان همانند خداوند علم غیب دانند در حالی که علم آنان محدود به تعلیم الهی است؛ وقتی علم فرشتگان محدود به تعلیم الهی است(بقره، آیه 32) علم جنیان و آدمیان نیز این گونه است؛ البته شیاطین به خاطر شیطنت خودشان دست به سرقت از آسمان می زنند و اخبار روز و نیم روز یا هفتگی را به دست می آورند؛ البته دسترسی آنان در شب قدر چون بسیار محدود است نمی توانند از مقدرات سالیانه که در آن شب رقم می خورد آگاه شوند. این محدودیت ها پس از اسلام برای آنان بسیار شدت یافته و سرقت نیز کاهش.( جن، آیات 6 تا 9 ؛ صافات، آیه 9 تا 10)

اما درباره تصرفات باید گفت که تصرفات شیاطین و جنیان بسیار محدودتر از علم ایشان است. البته بر اساس آموزه های وحیانی هرگز این امور به معنای تفویض امور به انسان و جنیان نیست؛ زیرا تفویض به معنای اختیار مطلق خروج از قاعده ربوبیت الهی خواهد بود، در حالی که هیچ کس در هیچ حال از ربوبیت الهی خارج نمی شوند؛ پس اگر کاری می کنند طبق مشیت الهی بوده و تصرفات آنان محدود به همان مشیت کلان الهی است که در قالب «باذن الله» سامان می یابد.

خداوند درباره تصرفات شیاطین جنی در زندگی بشر می فرماید: إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ؛ چنان نجوایى صرفا از القائات شیطان است تا کسانى را که ایمان آورده‏ اند، دلتنگ گرداند؛ ولى جز به اذن خدا هیچ آسیبى به آنها نمى ‏رساند و مؤمنان باید بر خدا اعتماد کنند. ( مجادله، آیه 10)

خداوند درباره تصرفات اهل سحر و جادو از انس و جن در زندگی بشر نیز می فرماید: وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ؛ و آنان زیان زنندگان به کسی جز به اذن الهی نیستند.(بقره، آیه 102)

بنابراین، بر اساس توحید فعل، هیچ چیز بیرون از مشیت و حاکمیت الهی انجام نمی گیرد و این گونه نیست که در مواردی که آنان می دانند و سرقت می کنند یا تصرف بدون مشیت و اذن الهی باشد؛ حتما حکمتی در این سرقت و تصرف است که تنها خدا می داند و بر اساس مشیت الهی باید این امور اتفاق بیافتد.


  
  

از نظر قرآن دنیا محل مسابقه مردمان است تا هر کسی در سرعتی به جایی برسد که بر همگان پیشی گیرد و در صف برندگان قرار گیرد و جوائز نفس را از دست خدای رحمان رحیم بگیرد و دیگر مسابقه دهندگان که سرعت گرفتند ولی اول نشدند، جوایز دیگری از هشت بهشت را به فوز برندگی ببرند.

خداوند در آیات قرآنی هم بر سرعت و شتاب تاکید دارد و هم بر سبقت جویی و پیشگامی؛ یعنی حتی پیش از آن که دیگری به فکرش برسد کار خیری بکند، شما فکرش را کرده و کار را کرده باشید.

خداوند می فرماید: وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ؛ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ؛ و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش به قدر آسمانها و زمین است و  براى پرهیزگاران آماده شده است، بشتابید؛ همانان که در فراخى و تنگى انفاق مى کنند و خشم خود را فرو مى ‏برند و از مردم در مى‏ گذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد ؛ و آنان که چون کار زشتى کنند یا بر خود ستم روا دارند خدا را به یاد مى ‏آورند و براى گناهانشان آمرزش مى‏ خواهند و چه کسى جز خدا گناهان را مى ‏آمرزد و بر آنچه مرتکب شده‏ اند با آنکه مى‏ دانند که گناه است پافشارى نمى کنند. (آل عمران، آیات 133 تا 135)

در این آیات گفته شده که چگونه باید شتاب و سرعت گرفت؛ اما مرد آن است که پیشگام در خیرات باشد و پیش از همه اقدام و عمل کند: فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ؛ پس در کارهاى نیک بر یکدیگر پیشى گیرید.(آل عمران، آیه 148؛ مائده، آیه 48)

 برای سرعت و سبقت جویی نباید آرام نشست، بلکه باید آن قدر سرعت و سبقت گرفت که به نفس نفس افتاد. خداوند می فرماید: وَ فِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛ در این بهشت های الهی و نعمت هایش مشتاقان باید چنان بر یکدیگر پیشى گیرند که به نفس نفس بیافتند.(مطففین، آیه 26)

وقتی اسبان در مسابقه سرعت می دویدند تا از هم دیگر پیشی گیرند چنان به نفس نفس می افتند که صداهای نفس هایشان شنیده می شود. کسی که در مسابقه دو شرکت می کند این گونه است. این آیه می خواهد بگوید برای این که سرعت و سبقت به نهایت برسد باید چنان باشد که به نفس نفس بیافتید؛ زیرا مقامات عالی هشت بهشت جز به تنافس و پیشی گرفتنی دست نمی یابد که انسان را به نفس نفس نیاندازد. گمان نکنید با مسابقه و سرعت معمولی می توانید به این بهشت ها و نعمت هایش برسید. باید چنان همانند اولیای مقرب از معصومان(ع) سرعت و سبقت بگیرد که به نفس نفس بیافتید. پس به سوی کارهای خیر با سرعت تمام و پیشگامی کمال ‌نفس‌زنان حرکت کنید.


  
  

واژه خبره که با فتحه و ضمه در عربی به کار می رود، به معنای آگاهی ژرف نسبت به چیزی است. انسان گاه از چیزی خَبری به دست می آورد و گاه نسبت به آن خبره می شود. خَبر آگاهی نسبت به ظاهر چیزی است و گاه باطن چیزی ؛ زیرا اصل این کلمه در زبان عربی، به معنای شخم زدن است تا از این راه به عمق چیزی شناخت پیدا کند و ببیند در درون خاک چه خبری است. اگر این شخم زدن سطحی باشد یک شناخت سطحی نسبت به زمین به دست می آید و اگر عمیق باشد، شناخت عمیق به دست می آید. از همین روست که شناخت نسبت به چیزی را خبر می گویند، یعنی کسی با شخم زدن در احوالات شخص یا حادثه ای نسبت به آن اطلاع به دست می آورد.

عرب می گوید: خَبَر خُبراً الأرضَ : زمین را براى کشت شخم زد ؛ - خَبَرَ خَبْراً و خِبْرَةً الشی ءَ : آن چیز را آزمایش کرد و شناخت ؛ - خَبَر خُبْراً و خِبراً و خُبْرَةً و خِبرةً و مَخْبُرَةً و مَخْبَرَةً الشی ءَ و بهِ : آن چیز را کاملًا شناخت و حقیقت آن چیز را به خوبى دانست.

به نظر می رسد که واژه خُبر بیش تر برای شناخت عمیقی به کار می رود که با شخم عمیق و تحقیقات ژرف به دست می آید. انسان خبیر ، انسانی است که با شخم زدن در احوال و اوضاع و امور، به عمق آن چیز می رسد و کارشناس آن موضوع و مطلب می شود. بنابراین، هرگز به ظواهر امور بسنده نمی کند. از همین روست که خداوند در آیه 88 سوره نمل می فرماید: وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ؛ و کوهها را مى ‏بینى [و] مى ‏پندارى که آنها بى‏حرکتند و حال آنکه آنها ابرآسا در حرکتند این صنع خدایى است که هر چیزى را در کمال استوارى پدید آورده است در حقیقت او به آنچه انجام مى‏ دهید خبیر است.

این خبیر و کارشناس که به ظاهر و باطن آگاهی دارد و تنها به ظاهر بسنده نمی کند و در می یابد همین کوه استوار چون ابری در حال حرکت است.

حضرت موسی(ع) می خواست همراهی را خضر(ع) در کسب علم لدنی داشته باشد، اما خضر(ع) می فرماید چگونه بر چیزی که کارشناس و خبیر نیستی می خواهی صبر کنی: وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا ؛ و چگونه مى‏ توانى بر چیزى که به شناخت آن احاطه کامل ندارى صبر کنى؟(کهف، آیه 68)

از همین روست که حضرت موسی(ع) هماره اعتراض می کند؛ زیرا قضاوت او بر اساس خبر ظاهری است نه خبیر بودن و باطن نگری.

البته خضر(ع) به ایشان وعده می دهد که در آینده پس از پایان کار نسبت به هر عملش ذکر و یادآوری خواهد داشت، ولی هرگز او را به عمق مطلب نخواهد رساند؛ زیرا رسیدن به این عمق نیازمند علم لدنی با تعلیم الهی است که از راه دیگری به دست می آید.(کهف، آیه 70 و آیات دیگر)

خداوند درباره رفتار ذوالقرنین می فرماید که ما نسبت به امور و حقایق رفتار ایشان خبیر و کارشناس بودیم: کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ؛ این چنین [مى ‏رفت] و قطعا به خبرى که پیش او بود خبیر و   کامل داشتیم .(کهف، آیه 91)

پس خبیر و کارشناس واقعی کسی که به هر چیزی چنان با شخم زدن احوالات ورود پیدا می کند که نسبت به آن احاطه کامل داشته و از ظاهر و باطن هر چیزی آگاه است.


95/10/19::: 1:32 ع
نظر()
  
  

یکی از ادله کسانی که قایل به استاد در مسیر سیر و سلوک عرفانی هستند، تمسک به آیات 65 و 66 سوره کهف و آیات قبل و بعد آن است. در این آیات آمده که حضرت موسی(ع) که دارای علم الکتاب بر پایه وحی تشریعی است، برای کسب علم لدنی و آگاهی از ملکوت و حقایق امور به دیدار عالم ربانی می رود که در روایات از آن به خضر(ع) یاد شده است. وی در این دیدار که با دستور الهی همراه بود، خواهان تعلیم علم لدنی از سوی خضر می شود و می فرماید: قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا؛ موسى به او گفت آیا تو را به شرط اینکه از رشد و بینشى که آموخته شده‏ اى به من یاد دهى پیروى کنم.(کهف، آیه 66)

به نظر می رسد که این آیه بر خلاف مدعا، حتی شاهدی بر لزوم استاد گرفتن و همرهی خضر در کسب علم لدنی نیست، چه رسد که دلیلی بر این مدعا باشد؛ زیرا پس از آزمون های سه گانه در چارچوب ضرب المثل برگرفته از همین آیه «تا سه نشه، بازی نشه»، معلوم می شود که این روش همرهی خضر نمی تواند موجب دسترسی شخص به علم لدنی و علم رشدی باشد. از همین رو، در آخر حضرت موسی(ع) دست خالی باز می گردد و خضر(ع) به ایشان می فرماید: هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ؛ این زمان جدایى میان من و توست.(کهف، آیه 78)

اصولا از نظر قرآن، علم لدنی، علمی است که مستقیم از ذات الهی به شخص تعلیم داده می شود و از مصادیق «عندالله» نیست، بلکه از «من لدن علی حکیم» است. در این صورت حضور واسطه نمی توانند مفید باشد ؛‌در نتیجه هیچ تاثیری نیز  ندارد؛ زیرا علم حضوری و لدنی با شهود قلبی شخص همراه است بی همرهی غیر. این علم لدنی چیزی هم چون رویت و دیدن یا ارایه و نمودن از سوی خداوند است؛ بنابراین واسطه پذیر نیست.

البته از نظر قرآن، معصوم به ویژه چهارده معصوم(ع) نقش سرمشقی را دارند تا شخص در مسیر قرار گیرد؛ ولی عامل تعلیم علم لدنی نیست، بلکه عامل تعلیم دست یابی سالک به تقوایی است که آن عامل تعلیم لدنی از سوی خدا است. (بقره، آیه 282؛ انفال، آیه 29؛ تکاثر، آیات 5 و 7 و آیات دیگر)

پس همرهی خضر(ع) برای راهنمایی است نه آن که القای علم لدنی کند؛ زیرا علم لدنی را تنها خداوند القا می کند. چهارده معصوم(ع) یک استثنا هستند؛ زیرا آنان نه تنها راهنمایی می کنند بلکه می توانند تصرفاتی بکنند که موجب تزکیه و تعلیم شخص باشد(بقره، آیه 151؛ آل عمران، آیه 164، جمعه ، آیه و آیات دیگر) و این تعلیم و تزکیه زمینه ساز آن می شود تا از سوی خداوند تعلیم لدنی انجام گیرد.

بنابراین ، اگر مراد از خضر راه همان معصوم(ع) باشد ، شکی نیست که توانایی تصرف دارد، ولی اگر مراد غیر از چهارده معصوم باشد، این همرهی نمی تواند تاثیرگذار باشد، چنان که حتی همرهی خضر(ع) تاثیرگذار نبوده است، چه رسد به کسانی که به مقام دانش لدنی ایشان نرسیده اند و خود را استاد راه سیر و سلوک و طریقت می دانند و دکان عرفان فروشی باز کرده اند.


  
  

از نظر قرآن، هر انسانی به عنوان انسان و بشر، دارای حقوقی است که حتی خودش در برخی از موارد حق ندارد آن را تباه کند چه رسد کسی دیگر آن را از وی سلب کند.
انفال و فی از اموال عمومی و انواع و اقسام بیت المال مانند بهره مندی از آب ها ، مراتع و جنگل ها، نفت ، دیگر ذخایر معدنی و مانند آن ها سهم انسانی است و هر کسی از نوع بشر در آن سهمی دارد.
خداوند پیامبران را با کتاب الهی فرستاده تا بشر را به این حقوق آشنا ساخته و رهبری مردم از مسلمان و غیر مسلمان را در اختیار بگیرند تا مردم برای گرفتن سهم خویش قیام کرده و نهضت عمومی را برای سهم خواهی و مطالبه گری بر پا کنند.(حدید، آیه 25)
از نظر قرآن، سهم خواهی و مطالبه گری برای گرفتن حق، نه تنها یک حق عمومی است ، بلکه یک وظیفه و واجب شرعی است. پس اگر مردم به این کار اقدام نکنند و از سهم خود بگذرند یا در برابر ستمگران قاسط و سهم خور سکوت کنند ، از انسانیت خودشان مسخ به بوزینه و خوک می شوند و  خداوند این گونه ساکتان را در کنار ظالمان ، قاسطین و سهم خورانی که سهم مردم را نمی دهند، قرار داده و هر دو گروه را تنبیه و مجازات می  کند.(اعراف، آیات 164 تا 166)
به سخن دیگر، مطالبه گری و سهم خواهی از قسط خویش و دیگران نه تنها یک حق، بلکه یک وظیفه است که اگر انجام نگیرد، موجب خشم خداوند می شود؛ زیرا بدون قیام مردمی برای قسط و سهم خواهی نمی توان جامعه انسانی داشت.
از نظر قرآن، این که مردم بگذارند ظالمان و ستمگران به نام روحانی و غیر روحانی یا خلیفه مسلمانان و امیرالمومنین بر گرده مردم سوار شوند و ولایت طاغوتی را اعمال کنند و انفال را به غارت برند و ربا را در زندگی مردم وارد کنند و مانند معاویه و یزید بن معاویه علیه اسلام ناب واقعی و اهداف الهی و متعالی آن از جمله قوامین بالقسط بودن را از مردم بگیرند، نه تنها این دسته مردم ، مستضعفان معذور نیستند، بلکه مستضعفانی هستند که یزیدیان و مستکبران و ظالمان را یاری رسانده و خشم خدا را در دنیا و آخرت با آتش دوزخ به جان خریده اند.(نساء، آیه 97 و آیات دیگر)
وقتی آیت الله جوادی آملی به عنوان نماینده سنت الهی و رهبران الهی می فرماید: بانک ها ربا را به عنوان اسلام می گیرند، و جامعه را آلوده می کنند؛ این بدان معناست که از نظر یک رهبر اسلامی الهی، بانک ها به جنگ خدا  و پیامبر(ص) رفته اند و لقمه حرام به مردم می دهند. پس اگر مردم علیه چنین نظام اقتصادی قیام نکنند و بانک ها هم چنان با رباخواری مردم را تباه کرده و آنان را مستضعف قرار دهند ، از نظر قرآن سزای چنین مردمی همراه با قاسطین چیزی جز آتش دوزخ نیست؛ زیرا از نظر قرآن هر دو گروه از مستکبر و مستضعف سزاوار آتش دوزخ هستند.
بنابراین، قیام مردمی برای سهم خواهی از انفال از پول نفت و مانند آن لازم و تکلیف واجب الهی است . یادآوری این نکته ضروری است که در 19 دی سال 56 خورشیدی وقتی مردم قم قیام کردند بانکی های خسته از ظلم و رباخواری و دزدی قاسطین، فهرست اموالی که توسط وزراء و دیگر ایادی دولت طاغوتی به غارت رفته را به مردم می دادند تا انگیزه مردمی برای قیام فراهم شود؛ چه شد که امروز بانک ها ، بانکی ها و وزیران و دولتمردان خائن و ظالم از سهم مردم می دزدند و ذخایر انقلاب معرفی می شوند ، اما مردم علیه چنین رفتارهای قاسطین، قیام نمی کنند؟ چرا امروز مانند آن روز، بانکی ها فهرست دزدان را منتشر نمی کنند؟! آیا لقمه های حرام آنان را نیز آلوده است. آیا امروز همه مردم همانند مردم کوفه به سبب لقمه های حرام گوش و چشم ایشان بسته و قلب ها زنگار و مطبوع و مختوم شده است به طوری که دیگر ندای رهبری الهی یعنی امام حسین(ع) و فریاد عدالت خواهی و قسط خواهی او را نمی شنوند؟ آیا تاریخ دوباره تکرار شده است؟ وای! مردم را چه شده است؟ چرا اجازه می دهند که انقلاب اسلامی به انحراف برود و دزدان به نام اسلام مردم مسلمان را بازی دهند؟!


  
  

از نظر قرآن، هر کسی نه تنها باید نسبت به گناه دوری ورزد و گناهی مرتکب نشود، بلکه نسبت به گناه ابراز تنفر داشته و بیزاری را نشان دهد و حتی در برابر گناه دیگران موضع گیری می کند و واکنش بر پایه مراتب امر به معروف و نهی از منکر نشان می دهد.

خدا تنها راه رهایی از خسران و زیان ابدی را ایمان و عمل صالح در کنار توصیه دیگران به حق و صبر دانسته است(سوره عصر)؛ پس باید در قالب امر به معروف و امور نیک و پسندیده عقلی و نقلی و نهی از منکرات و زشتی ها و ناپسندیده ها ، موضع گیری داشته باشد.

خداوند در برخی از آیات قرآنی از مومنان می خواهد تا نسبت به برخی از امور مانند بدگمانی نسبت به دیگران اجتناب کند: مثلا می فرماید: اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ؛ از بسیاری از ظنون و گمان ها اجتناب کنید؛ زیرا برخی از گمان ها، گناه است که همان بدگمانی و سوء ظن است.(حجرات، آیه 11)

اجتناب از واژه جنب است. جنب یعنی کنار و طرف دیگر و کنارگیری. به این معنا که شما یک طرف و گناه یک طرف دیگر است.  این موضع گیری در قالب کناره گیری هم نسبت به گناهی است که خود شخص در معرض آن قرار می گیرد و هم نسبت به گناه دیگران است.


95/10/10::: 2:32 ع
نظر()
  
  
<   <<   66   67   68   69   70   >>   >