فرستاده تو میزان خرد تو را رساند و نامه‏ات رساتر چیزى است که از سوى تو سخن راند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :394
بازدید دیروز :296
کل بازدید :2163616
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/17
9:23 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

در آیات قرآنی بیان شده که فرشتگانی هستند که از جلو به عنوان قائد کسی را می کشند و فرشتگانی از جلو به عنوان سائق، هل می دهند و به زور وادار به کاری می کنند.

خداوند بیان می کند که هر نفس انسانی دارای یک سائق و هل دهنده است: وَ جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ؛ هر کسى مى ‏آید در حالى که با او سوق‏دهنده و گواهى ‏دهنده‏ اى است.(ق، آیه 21)

از آن جایی که این آیه در سیاق آیات احتضار محتضر است، به نظر می رسد که نفس نمی خواهد از دنیا به آخرت برود و از همین رو، باید او را با زور وادار به خروج از تن بکنند و به سمت برزخ و آخرت سوق دهند.

اما با دقت نظر می توان دریافت که سائق های همه نفوس آدمی یکسان عمل نمی کنند؛ زیرا نفس تبهکار را با سیخونک و زور به سمت آخرت می برند؛ در حالی که نفس مومن و متقی را بدرقه می کنند.

در حقیقت، هر دو از پشت سر می آیند، با این تفاوت که سائق نفس مومن، برای بدرقه کریمانه در پشت قرار می گیرد و از دنیا به سوی آخرت بدرقه اش می کند و از آخرت نیز فرشتگانی به استقبال می آیند و کریمانه با گفتن : سلاما سلاما او را به بهشتی می برند، در حالی که خود آن بهشت نیز به استقبال به سمتش می آید؛ یعنی هم فرشته از پشت در دنیا او را بدرقه می کند و هم فرشتگانی به استقبال از بهشت می آیند؛ در حالی که خود بهشت نیز گام هایی برای نزدیکی بر می دارد و شتاب می کند تا به مومن متقی برسد و این گونه او را تکریم کند.(واقعه، آیه 26؛ ق، آیه 34؛ حجر، آیه 46؛ شعراء، آیه 90)

خداوند در باره این وضعیت مومنان متقی می فرماید: وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ ؛ و کسانى که از پروردگارشان پروا داشته‏ اند گروه گروه به سوى بهشت‏ سوق داده شوند تا چون بدان رسند و درهاى آن به رویشان گشوده گردد و نگهبانان آن به ایشان گویند: سلام بر شما خوش آمدید در آن درآیید و جاودانه بمانید.(زمر، آیه73)

اما وضعیت کافران این طور است که این سائق آنان را با زور به سوی دوزخ و آخرت می راند؛ زیرا وقتی از چشمان قلب ایشان پرده های غفلت و گناه کنار می رود و چشمان ایشان تیز می شود و حقایق روشن و وضعیت آینده آشکار و هویدا می شود و تعلقات دنیا آنان را به خود می خواند، ایشان نمی خواهند به سمت آخرت بروند و روان از تن خارج سازند.(ق، آیات 18 تا 22) در این حالت است که سائق با زور ایشان را می راند. خداوند می فرماید: وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِ رَبِّکُمْ وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکَافِرِینَ؛ و کسانى که کافر شده‏ اند گروه گروه به سوى جهنم رانده شوند تا چون بدان رسند درهاى آن به رویشان گشوده گردد و نگهبانانش به آنان گویند: مگر فرستادگانى از خودتان بر شما نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما بخوانند و به دیدار چنین روزى شما را هشدار دهند! گویند: چرا ولى فرمان عذاب بر کافران واجب آمد. (زمر، آیه 71)

اصولا انسان به وضعیتی عادت کند نمی خواهد ترک کند، از همین روست که حاضر به ترک شکم مادر نیست، از همین روست که او را از بطن و شکم مادر اخراج می کنند: و اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ.(نحل، آیه 78)


95/11/27::: 12:2 ع
نظر()
  
  

خداوند به پیامبر(ص) و نظام سیاسی ولایی هشدار می دهد که لازم است هر کاری را انجام می دهد تابع شریعت الهی باشد، نباید تحت تاثیر هواهای نفسانی دیگران و خواسته های آنان عمل کند؛ حتی اگر آن دیگری مومنانی از شرایع الهی دیگر باشد که شامل ملت یهودی و مسیحی می شود؛ زیرا سیاست دشمنان ، سیاست نفوذ گام به گام و پیشروی فرآیندی است، به طوری که در نهایت چیزی از ملت و آیین الهی اسلام باقی نمی ماند و آیین شیطانی حاکم بر سبک زندگی دولت و امت می شود. خداوند می فرماید: وَلَن تَرضى? عَنکَ الیَهودُ وَلَا النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم قُل إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُدى وَلَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ العِلمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلا نَصیرٍ؛ هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، تا به طور کامل، تسلیم خواسته‌های آنها شوی، و از آیین تحریف یافته آنان، پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!»؛ و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه از حقیقت آگاه شده‌ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.(بقره، آیه 130)

به نظر می رسد که دولت اسلامی، گام به گام عقب نشینی کرده و دشمنان گام به گام آیین شیطانی خود را بر نظام سیاسی و امت تحمیل می کنند.

هر روز اخباری در رسانه های رسمی منتشر می شود که گویای عقب نشینی از ملت و آیین اسلام در سبک زندگی  ونظام سیاسی و قانونی آن و پیروی از هواهای نفسانی شیطانی آیین و سبک زندگی دشمنان و کافران است.

سیاست دور زدن قانون و قانون گریزی در اشکال گوناگون رخ می دهد؛ گاه قسط و سهم مردم از بیت المال و انفال و فی که در قالب یارانه پرداخت می شد، حذف می شود به داعی و انگیزه آن که این مردم هنوز به بلوغ فکری نرسیده و نمی دانند چگونه سهم و قسط خود را مصرف کنند و همانند سفیهان و نابالغان نیازمند سرپرستی و کفالت دولت هستند در اختیار دولت قرار می گیرد ؛ و جالب تر این که این پول مردم به جای مدیریت امور ایشان برای اختلاس و به تعبیر آقایان معوقات بانکی و سرمایه برای از ما بهتران ساماندهی می شود؛؛ و گاه دیگر، اختلاس از بیت المال انجام می شود و در قالب معوقات توجیه می شود؛ چنان که اصحاب سبت قانون شکنی می کردند و در روز شنبه که ماهیگیری حرام بود، راه ماهی ها را سد می کردند و روز یکشنبه آن ها را می گرفتند، اینان نیز این گونه قانون و شریعت اسلام را دور می زنند.(اعراف، آیات 164 تا 167)

و روز دیگر، بر خلاف قوانین جمهوری اسلامی و حتی قوانین بین المللی، برای دور زدن قانون حجاب و لزوم آن ، به خانه سفیر سوئد می روند و در آن جا اجازه می دهند تا قوانین و آیین شیطانی فمینستی اجرا شود و برای یک مشت دلار و رهایی از تحریم شیاطین ، قوانین اسلام و شریعت نادیده گرفته شود. به نظر می رسد که روز به روز، دولت اسلامی ، آیین اسلام و سبک زندگی آن را کنار می گذارد و هر روز با عقب نشینی از اسلام و آیین آن، بر اساس آیین شیطانی و هواهای نفسانی دشمنان رفتار می کند و این گونه چیزی از مشروعیت سیاسی و مقبولیت برای خود جایی باقی نمی گذارد؛ زیرا مشروعیت نظام سیاسی جمهوری اسلامی و دولت اسلامی، به اجرای قوانین الهی آن است که در آیات 39 و 41 سوره حج و آیات دیگر بیان شده است. 

 


95/11/25::: 7:18 ع
نظر()
  
  

میزبانی آدابی دارد که برخی از آن ها در مطالب پیشین بیان شده است. از جمله آداب میزبانی و مهمانی آن است که میزبان مهمان را اکرام کند. اکرام کردن مهمان توجه ویژه به اوست به گونه ای که مهمان عزیز و گرامی داشته و محبت و مودت را موجب شود.

برای اکرام مهمان می توان کارهای بسیاری را انجام داد. خداوند چون کریم است و میزبانی اش نیز کریمانه است، باید از او میزبانی و مهمان داری را بیاموزیم. خداوند اهل بهشت را به سبب کسب تقوا و رسیدن به مقام متقین اکرام می کند و خود میزبانی آنان را به عهده می گیرد؛ زیرا گفته است که متقین، کریمان الهی هستند: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ؛ هر چه با تقواتر در نزد خدا کریم تر است.(حجرات ، آیه 13)

چگونگی اکرام خداوند از مهمانان کریم خویش به اشکال گوناگونی است. از جمله آن که گروهی را به پیشواز می فرستد و با سلام و صلوات وارد خانه بهشت می کند.(واقعه، آیه 26؛ ق، آیه 34؛ حجر، آیه 46)

دیگر آن که هر چه دارد از پذیرایی پیش می آورد و تقدیم می کند. جالب این که خداوند اهل بهشت را به سمت بهشت نمی برد ، بلکه بهشت را به سمت بهشتی ها می برد: وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ؛ و آن روز بهشت براى پرهیزگاران نزدیک مى‏ گردد.(شعراء، آیه 90)

میزبانی مومنان نیز باید خداگونه باشد. پس اگر نمی توانیم اتاق را جا به جا کنیم؛ ولی می توانیم سفره پذیرایی را جا به جا کنیم. این گونه نباشد که سفره بیاندازیم و مردم را به سمت سفره پذیرایی ببریم، بلکه برای تکریم مهمان، سفره پذیرایی را نزدش ببریم. همین صفت را پیامبران(ع) از خدا آموختند. از این روست که حضرت ابراهیم (ع) که کریمانه چون خدای کریم پذیرایی و میزبانی می کرد؛ برای تکریم مهمانان خویش سفره را نزد ایشان برد و نزدیک کرد، نه آن که آنان را بر سر سفره آماده ببرد. خداوند می فرماید: فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ؛ و دیرى نپایید که گوساله‏ اى بریان را نزد مهمانان آورد.(هود، آیه 69) و در جایی دیگر درباره این رفتار رحمانی حضرت(ع) نسبت به تکریم مهمانان می فرماید:فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمینٍ فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ؛و گوساله‏ اى فربه و بریان آورد و آن را نزدیکشان برد.(ذاریات، آیات 26 و 27)

پس نه تنها بهترین گوساله را کشت و پخت و آماده کرد، بلکه نزدشان برد و سپس آنان چنان در کنارشان کشاند که راحت بردارند و بخورند.


95/11/25::: 4:10 ع
نظر()
  
  

انسان در دنیا به سبب محدودیت هایی چون محدودیت های علمی(اسراء، آیه 85) خواسته ها و مشیت های محدودی دارد. دامنه آرزوها و آمال انسان خیلی خرد و حقیر نسبت به بی نهایت است؛ اما وقتی انسان در آخرت وارد می شود، چون متصل به بی نهایت می شود، مشیت ها و خواسته هایش نیز با بی نهایت گره می خورد. از این روست که هماره در قیامت، خواسته ها و مشیت هایی جدیدی دارد که گاه حتی با خواسته های قبلی اش، تفاوت ماهوی دارد. بنابراین، چیزهایی به علم و اراده انسان افزوده می شود که غیر قابل درک و تصور است.

خداوند درباره اهل بهشت و بهشتیان می فرماید: لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ ؛ در آن بهشت هر چه بخواهند برای آنان است و از نزد ما زیادتی است.(ق، آیه 35)

این زیادت و افزایش در مشیت و خواسته های اهل بهشت انجام می شود نه در میزان عمل یا پاداش. به این معنا که دایره خواسته ها و مشیت اهل بهشت افزایش می یابد و خواسته ها و مشیت هایی را خواهند داشت که پیش تر اصلا نداشتند؛ زیرا بیرون از تصور و توان ایشان بود. از آن جایی که در بهشت هر کسی با اراده و مشیت است که خلق می کند و می آفریند همان طوری که خداوند با «کُنْ فَیَکُونُ» (بقره، آیه 117؛ یس، آیه 82؛ انعام، آیه 73) کار می کند، اینان با نیز «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» (یونس، آیه 10) کار آفرینش و خلقت چیزها را انجام می دهند. پس افزایش دایره مشیت بهشتیان به معنای افزایش دایمی قدرت آفرینش و خلقت ایشان در بهشت است که به عنایت و فضل الهی به سبب رسیدن به مقام فناء و قرب الفرایض و خدایی شدن به دست آورده اند.

در حقیقت چون در دنیا، علم و فهم انسان محدود بود، خواسته ها و مشیت محدودی داشت؛ اما در بهشت دیگر این محدودیت ها نیست؛ از همین روست که خداوند می فرماید: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُون ؛ هیچ نفسی نمی داند که چه چیزهایی را برایشان نهان و مخفی ساخته ایم از چشم روشنی ها که پاداش عمل ایشان است.(سجده، آیه 17) وقتی آن جا می رود می بیند که هستی بی نهایت است و خواسته ها و مشیت او نیز بی نهایت می شود و هر روز بدان افزوده.


95/11/24::: 4:26 ع
نظر()
  
  

از نظر قرآن، پیامبر(ص) دارای سواد خواندن و نوشتن نبود و از همین رو نمی توانست پیش از بعثت بخواند؛ اما با معجزه الهی پیامبر(ص) توانایی خواندن یافت و خداوند به او فرمان می دهد تا بخواند: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید.(علق، آیه 1) زیرا اگر هم چنان ناتوان می ماند که امر به محال است و از حکیم چنین امری صادر نمی شود. حتی ناس و اهل سنت گفته اند که ایشان به تصرف جبرئیل(ع) توانست بخواند در حالی که پیش از این نمی توانست بخواند.

هم چنین پیامبر(ص) با آن که کتابی نداشت و نویسنده کتابی نبود، از اعجاز دارای کتاب الهی قرآن شد و با آن که توانایی نوشتن نداشت و توانایی آن را یافت. خداوند در این باره می فرماید: وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ؛ و تو هیچ کتابى را پیش از این نمى‏ خواندى و با دست خود کتابى را نمى ‏نوشتى؛ ولی الان می توانی پس باطل‏ اندیشان قطعا به شک ‏ افتادند .(عنکبوت، آیه 48) یعنی دریافتند که این اعجاز است و نمی توان به سادگی گفت که قرآن اعجاز الهی نیست؛ زیرا پیش از این نمی توانست بخواند و بنویسد و الان ناگاه این توانایی را دارا شد. پس نمی توانند به قطع و یقین بگویند که معجزه نیست، بلکه با شک و تردید در این عرصه و شبهه افکنی وارد می شوند.

باید توجه داشت که « امی » بودن پیامبر(ص) به چند معنا می تواند باشد؛ از جمله این که ایشان در سابق بی سواد بود و چیزی جز همان فرهنگ مادری نداشت که شامل خواندن و نوشتن نمی شود؛ ولی با اعجاز الهی از امی بودن بیرون آمد و سواد خواندن و نوشتن را آموخت و حتی دارای کتاب الهی شد.

دیگر همان تفسیری است که امام جواد(ع) می فرماید: حدثنا احمد بن محمد عن ابی عبدالله البرقی عن جعفر بن محمد الصوفی قال: سألت ابا جعفر محمد بن علی الرضا(ع) وقلت له: یابن رسول الله، لم سمی النبی الامی. قال: ما یقول الناس؟ قال: قلت له: جعلت فداک یزعمون انما سمی النبی الامی لانه لم یکتب فقال: کذبوا علیهم لعنة الله انی یکون ذلک والله تبارک وتعالی یقول فی محکم کتابه: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة» فکیف کان یعلمهم ما لا یحسن والله لقد کان رسول الله(ص) یقرأ ویکتب باثنین وسبعین11 لسانا وانما سمی الامی لانه کان من اهل مکة ومکة من امهات القری وذلک قول الله تعالی فی کتابه: «لتنذر ام القری ومن حولها»؛

جعفر بن محمد صوفی گفت: «از امام جواد(ع) پرسیدم: ای فرزند رسول خدا(ص)! چرا پیامبر، «اُمیّ» نامیده شده است؟ حضرت فرمود: مردم چه می گویند؟ گفتم: فدایت شوم مردم می پندارند که پیامبر، «اُمیّ» نامیده شده است چون چیزی ننوشت.

حضرت فرمود: دروغ پنداشته اند، لعنت خدا بر آن ها باد! چگونه می شود این سخن درست باشد، با این که خدای والا و برین در کتاب استوار خویش می گوید: «او در میان امیّون، پیامبری از خودشان برانگیخت. آن پیامبر، آیاتش را بر آنان می خواند و مهذّبشان می کند و کتاب و حکمت بدیشان می آموزد.»(جمعه، آیه 2) اکنون چگونه می تواند بیاموزد چیزی را که نیک نمی داند؟ به خدا سوگند، پیامبر خدا(ص) با هفتاد و دو زبان می خواند و می نوشت و «اُمیّ» نامیده شده است! چون او از اهل مکه بود و مکه، از «اُمهات قرا» است. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «لتنذر ام القری ومن حولها؛ تا بیم دهی مردم اُمّ القری (مکه) و آنان را که در کرانه های آن زیست می کنند.»(انعام، آیه 92؛ علل الشرائع، ص 53؛ معانی الأخبار، ص 20؛ بصائر الدرجات، ص 245 و 246)


95/11/23::: 4:26 ع
نظر()
  
  

قرآن کریم برای انسان نفسی قائل است که خدا از باب تشریف، این نفس را به خود اسناد می‌دهد: ?نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی(ص، آیه 72؛ حجر، آیه 29)

این نفس پاک و پاکیزه است؛ زیرا چیزی که از طرف ذات اقدس الهی و به خدا منسوب است، طیّب و طاهر است؛ از همین رو، ظرفیت بهره گیری از الهامات الهی را دارا بوده و می تواند حق و باطل را از هم به عنایت الهی بازشناسد و به سوی خیر و خوبی گرایش و از بدی و زشتی گریزش داشته باشد. پس نفس انسانی ظرف خالی نیست، بلکه ظرفی است که از الهامات الهی سرشار است: فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها؛ پس به نفس فجور و تقوایش را الهام کردیم.(شمس، آیه 8)

نفس مُلهَمه اگر بیراهه نرود و راه کسی را نبندد، بلکه همان راه الهی را طی کند، از خطر نفس مسوله و نفس اماره مصون است؛ یعنی از شرور نفس مُسوِّله که تزیین گر باطل به حق و زشت به زیبا است رها می شود و در نهایت از افتادن در دام نفس اماره به بدی مصون می ماند.

البته اگر انسان مطیع نفس ملهمه باشد، دیگر نیازی به نفس لَوّامه و سرزنشگر نیز ندارد؛ زیرا لوامه زمانی وارد می شود که انسان میان خیر و شر و حق و باطل حرکت کند و عمل صالح و طالح را به هم بیامیزد: خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً، آن جاست که نفس لوامه وارد می شود و سرزنش می کند.

انسان مطیع نفس ملهمه در نهایت به نفس مطمئنه می رسد و در مسیری قرار می گیرد که او را به سمت مقام «راضِیَةً مَرْضِیَّةً» می برند. چنین نفس نمی رود بلکه او را می برند. از این رو، خداوند فرمان می دهد: ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً؛ این نفس به سوی پروردگارش راضیه و مرضیه برگردانده شود.

اما اگر کسی گوش به فرمان نفس ملهمه نباشد و میانه حرکت کند، گرفتار نفس مسوله و نفس لوامه می شود که یکی می گوید: بکن و آن دیگری می گوید: نکن! این شخص اگر به فرمان نفس لوامه گوش نکند و مسیر نفس مسوله و فریبکار را برود، به جایی می رسد که نفس اماره به بدی مسلط می شود و دیگر جایی برای لوامه و ملهمه نمی ماند و به نفس مطمئنه هم نمی رسد. این همان سقوط در درکات است.

اما اگر سخن نفس ملهمه را گوش داد و به نفس مطمئنه رسید، در درجات قرار می گیرد و او به سوی پروردگارش باز می گرداند با عزت و رضایت دو سویه.(فجر، آیات 27 تا 30)

گر مرد رهی میان خون باید رفت/ وز پای فتاده سرنگون باید رفت/ تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت.


95/11/20::: 11:56 ص
نظر()
  
  

یکی از مهم ترین وظایف علما وعظ است. در تعریف وعظ گفته اند: «الوعظ جذب الخلق الی الحقّ؛ وعظ به معنای جذب کردن خلق به سوی حق تعالی است». پس واعظ کسی است که مردم را به خدا جذب کند.

خداوند درباره خودش به این نکته توجه می دهد که واعظ حقیقی خود اوست و اوست که به اشکال گوناگون مردم را به سوی خود جلب می کند و پیامبر(ص) مسئولیت این وعظ را به عهده دارد تا به عنوان مظهر آن عمل کند. این گونه است که او تنها به وعظ حقیقی اقدام می کند: إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ بگو: تنها خودم شما را وعظ می کنم و به سوی خدا جذب می کنم. (سباء، آیه 46)

پیامبران و مومنان باید این گونه مظهر خداوند باشند و مردم را به سوی خداوند با نیک گفتاری و نیک کرداری جذب کنند. (نمل، آیه 125)

هر کسی کلام خدا و قرآن را بشنوند، این کلام چون موعظه است قدرت جذب دارد و مردم را به سوی خدا جذب می کند. پس قرآن را باید قوه جاذبه الهی دانست که مردم را به سوی خدا می کشاند و جذب می کند.


  
  

از نظر قرآن، مرگ دارای برکاتی است. از نظر آموزه های وحیانی اسلام، مرگ پل عبور انسان از خانه ای به خانه ای دیگر است؛ زیرا بر اساس آیه 42 سوره زمر، مرگ گرفتن تمام و کمال نفس انسانی از سوی خدا توسط کارگزارانش است تا این انسان را نخست به عالم برزخ (مومنون، آیه 100) و سپس عالم آخرت برای رفتن به بهشت یا دوزخ است.

امام حسین(ع) فرموده است:صَبْرًا یا بَنِی الْکِرامِ فَمَا الْمُوْتُ إِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرّاءِ إِلَی الْجِنانِ الْواسِعَةِ وَ النِّعَمِ الدّائِمَةِ؛ ای فرزندان کرامت! صبر و شکیبایی ورزید که مرگ چیزی جز یک پُل نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهی همیشگی آن می رساند. و چنان که پیامبر(ص) نیز می فرماید: وَ إنَّمَا تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إلَی‌ دَارٍ؛ جز این نیست که از خانه ای به خانه ای دیگر منتقل می شوید. (بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج 37، ص146.)

از آیاتی چون 18 تا 22 سوره ق به دست می آید که از همان آغاز، مرگ برکات فراوانی برای انسان دارد؛ زیرا جاهل را عالم کرده؛ غافل، ساهی و ناسی را متذکِّر داده، و خوابیده را بیدار می‌کند.

در این فرآیند آن کس که دارای، علم حصولی ذهنی و مفهومی است به مرتبه بالاتر می برد و شخص به علم حضوری و شهودی می رسد و حقایق را می بیند؛ زیرا پرده ها از چشم قلبش کنار می رود و حقیقت را چنان که هست می بیند. هم چنین کسی که از علم حضوری برخوردار است از مرتبه علم یقین به مرتبه «عین الیقین» و عین یقینی را به مرتبه  «حق الیقین» می رساند.

از آن جایی که خواب برادر مرگ و «النوم اخ الموت» است، چنین حالاتی البته محدود برای انسان رخ می دهد. پس در هر خوابی نفس شخص ‌وقتی از سوی کارگزاران توفی و به طور کامل گرفته می شود، در هنگام صعود از فعالیت های انجام داده خودش و نیز آثار ملکوتی آن آگاه می شود؛ و هنگام بازگشت به تن نیز از آینده ملکوتی کارهایی که انجام خواهد داد، آگاه می شود و آن ها را می بیند. این گونه است که پس از خواب یا خوشحال یا ناراحت است. در صورت خوشحالی شکر گوید و در حالت ناراحتی استغفار کند و صدقه دهد تا مشکل گذشته حل و رفع شده و مشکل آینده دفع شود.

قرآن، خواب را جزیی از نبوت دانسته و پیامبر(ص) نیز بر آن تاکید داشته است.(صافات، آیه 105 ؛ اسراء، آیه 60؛ فتح ، آیه 27) بنابراین انسان هنگام خواب از نباء و اخبار آگاه می شود. البته این آگاهی و دانایی که به شکل علم حضوری و شهودی و دیدن است، نسبت به معارف و حقایق است نه احکام و دستورها. از این رو، باید خواب را ابزار معرفت و دانایی و بصارت دانست نه تشریع.


95/11/19::: 8:14 ص
نظر()
  
  

اهل بیت (ع) در حکم یک نور هستند. از همین روست که خداوند در آیه مباهله، امیرمومنان امام علی(ع) را نفس پیامبر(ص) دانسته است تا از یکتایی و یگانگی آنان خبر دهد. (آل عمران، آیه 61)

بر همین اساس پیامبر(ص) می فرماید: عَلِیٌ‌ مِنِّی‌ وَ أَنَا مِنْ عَلِی؛ علی از من و من از علی هستم.( اعیان الشیعه، السیدمحسن الامین، ج11، ص188.)

در جایی دیگر نسبت به فرزندان خویش حسنین(ع) نیز می فرماید: حَسَنٌ‌ مِنِّی‌ وَ أَنَا مِنْه‌؛ حسن از من و من از حسن هستم.( بحار الأنوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج43، ص306.) چنان که در جایی دیگر می فرماید: حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ؛ حسین از من و من از حسین هستم».( کامل الزیارت، ابن قولویه القمی، ص52.)


  
  

حالت محتضر، حالتی است که از نظر قرآن، انسان جاهل و نادان و سفیه و بی خرد را به علم می رساند؛ حتی به نظر می رسد که عالم و دانا به علم حصولی را به علمی می رساند که علم شهودی و حضوری است.

اگر کسی در مرتبه جهل باشد به علم حضوری می رساند همان طوری که عالم و دانا به علم حصولی را به علم حضوری می رساند. پس دانسته ها و شنیده هایش می شود دیده ها.

البته اگر کسی دارای علم حضوری در مقام علم یقین باشد، به مرتبه عین یقین می رسد، و کسی که در مقام عین یقین است به مقام حق یقین می رسد. پس اگر سوختن آتش را دید و دانست، سپس دست زد و سوخت و دانست و دید، در نهایت در این مسیر در مرتبه ای قرار می گیرد که خودش یک پارچه مانند پروانه آتش می شود. خداوند درباره کفار می گوید: خودشان آتش می شوند، بلکه سوخت آتش می شوند و ستونی ممدودی از آتش در درون و بیرون(همزه، آیات 8 و 9) و نیز می فرماید: وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً؛ اما عدالت خوران و ظالمان پس برای دوزخ هیزم هستند.(جن، آیه 15)

و درباره مومنانی خاص یعنی مقربان می فرماید که آنان خودشان بهشت هستند. در قرآن آمده است: إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ  فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعیمٍ؛ اگر از مقربین باشد پس خودش روح و ریحان و بهشت نعیم می شود.(واقعه، آیه 89)

خداوند درباره دانایی به معنایی دیدن محتضر در هنگام سکرات مرگ می فرماید: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ؛ سکرت و مستی مرگ حق را برای او می آورد. پس هم این سکرات همراه با حق است و هم برای دیدن حق است. از این روست که دیدگان محتضر به نسبت به همه حقایق تیز می شود و آن را می بیند و به چنین دانایی از طریق دیدن می رسد.(ق، آیات 19 و 22)


95/11/18::: 1:35 ع
نظر()
  
  
<   <<   66   67   68   69   70   >>   >