سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از مصاحبت با فاسقان، بدکاران و آنان که آشکارا مرتکب معصیت می شوند، بپرهیز . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :217
بازدید دیروز :296
کل بازدید :2163439
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/17
12:31 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

ظاهراً بسیاری از این نام‌های سوره های قرآنی از باب «عَلَم بالغَلَبَة» است و «عَلَم» رسمی نیست که از سوی خدا یا معصوم(ع) نامگذاری شده باشد.

البته نام بعضی از سُوَر «عَلَم» رسمی است و از سوی معصوم(ع) نامگذاری شده است؛ نظیر «فاتحة الکتاب»، «یس» یا سُورَی که نام‌های آنها در روایات اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان تَسمیه آمده است؛ اما چنان که گفته شد بسیاری از این سُوَر «عَلَم بالغَلَبَة» ‌هستند، مثل سوره «انعام»، سوره «فیل» و سوره «عنکبوت»؛ این نامگذاری های از سوی عالمان و مفسران اسلامی انجام شده است؛ پس وقتی می گویند سوره فیل یعنی سوره‌ای که جریان فیل در آن مطرح شده است.

در تفسیرهای شیعه یا سنّی که متعلق به قبل از هزار سال است، نامگذاری به گونه ای است که خود گواه بر عدم توقیفی بودن این نام ها دارد؛ زیرا آنان وقتی می‌خواهند سوره مبارکه? «عنکبوت» یا «بقره» را تفسیر کنند، می‌گویند: «فی تفسیرة السورة التی یذکر فیها البقرة».

مرحوم سید رضی و دیگرانی که در این دوره می زیستند معمولاً نمی‌گویند تفسیر سوره «بقره»، بلکه می‌گویند «و من السورة التی یذکر فیها البقرة»( الوافی، الفیض الکاشانی، ج15، ص38.) یا «و من السورة التی یذکر فیها الأنعام».( فتح القدیر للشوکانی، الشوکانی، ج6، ص15.)

باید توجه داشت که این نامگذاری ها چنان که باید و شاید محتوا و مفهوم سوره ها و معارف آن را بیان نمی کنند؛ زیرا مثلا سوره «بقره» با این همه معارف بلندی که دارد، به نام «بقره» نام‌گذاری شده، که خیلی وجهی ندارد؛ هم چنین سوره «فیل» یا سوره «عنکبوت» و مانند اینها که نام ها بازتاب دهنده معارف آن سوره ها نیست.

بنابراین نام‌گذاری بسیاری از این سُوَر چون حجرات و ذاریات و مانند آن ها به عنوان «عَلَم بالغَلَبَة» است. اما حالا این «عَلَم بالغَلَبَة» است یا تَسمیه در زبان خود معصوم(سلام الله علیه) است، این مطلب دیگری است و بعید است که اسم رسمی این سوره باشد.


96/1/27::: 4:34 ع
نظر()
  
  

مردم هماره از مشکلاتی می گویند که به معضل و پدیده ای تبدیل شده است. هر کسی از وضعیت ادارات می نالد و از بی عدالتی حتی در قوه قضاییه شکایت دارد. در بهداشت و  درمان، بیمارستان ها و پزشکان نگرش مادیگرایانه داشته و حوزه انسانی کنار گذاشته شده است. حوزه های علمیه به وظیفه اصلی خود عمل نکرده و مردم را به آخرت دعوت نمی کنند، بلکه برخی از روحانیون با سبک زندگی فرعونی و قارونی خویش سرمشق عملی برای دنیاگرایی شده و مردم را به جای آخرت به دنیا دعوت می کنند و به جای تنافس و مسابقه در آخرت گرایی به مسابقه در تکاثرگرایی پرداخته اند. خانه های قارونی می سازند و با اتومبیل و حشم و خدم در خیابان ها می تازند و آقازادگانشان مردم را به نابهنجاری می خوانند و هنجارشکنی می کنند. 

رشوه و زیرمیز گیری در ادارات هر روز از نظر تعدد و تنوع پیشرفت می کند. شرکت های ساخت و ساز باید برای پیشبرد کاری در طرح های عمرانی و ساختمانی، از کت و شلوار و مانتو و کیف و دست بند گرفته تا کفش و ماشین و سکه به کارمندان مشغول در آن حوزه رشوه بدهند. بخش اعظم فاکتورها بیرون از ردیف و برای ظاهر سازی است. نوشابه های پرتقالی و سیاه به عنوان دوغ فاکتور می شود و ریخت و پاش ها برای فلان چیز به عنوان کالای مصرفی چون مسواک و خمیر دندان فاکتور زده می شود.

پرسش این است که مردم همه این ها را می بینند و گلایه و شکایت دارند، ولی این مردم مگر از خارج آمده اند؟ بی گمان هر یک از ما در کاری که داریم رویه ای را در پیش گرفته ایم که به این مشکل دامن می زند. خودمان در کارها کم می گذاریم و یقه دیگری را می گیریم. اگر دولتمردان تغییر کنند و به جای این گروه گروهی دیگر سر کار بیاید چه اندازه اوضاع تغییر می کند؟ به نظرم هیچ؛ زیرا این مردم که جایگزین آن مردم شده اند، همان مردمی هستند که دیروز مسئول – ببخشید رییس – بودند. اگر بخواهیم مشکل حل شود باید از خودمان شروع کنیم. تغییر باید از درون خودمان باشد تا پیرامون ما تغییر کند و سپس شهر و کشور و جهان تغییرات مثبت را تجربه کند.(رعد، آیه 11)

خداوند می فرماید هر کسی اگر خودش را تغییر دهد جهان را می تواند تغییر دهد. اولین گام آن است که در کارهای خویش کم نگذاریم. خداوند می فرماید: لاتبخسوا النّاس اشیائهم؛ در چیزهای مردم کم نگذارید.(اعراف، آیه 85)

اگر هر کسی در کاری که به عهده اش است کم نگذارد، مشکل حل می شود. پس مشکل این است که ما خودمان در کارهای دیگران کم می گذاریم ولی دوست داریم دیگران این گونه نباشند. باید پذیرفت که : «از هر دست که بدهی، از همان دست پس می‌گیری»


96/1/20::: 2:40 ع
نظر()
  
  

کسی که در هر چیزی، غنی و بی نیاز است، یا احساس بی نیاز می کند، در همان چیز، قانون مند نیست و احتیاطی هم ندارد و  و بی پروا عمل می کند؛ چون باکی از چیزی یا کسی ندارد. احساس غرور دارد و فرمانبر و بله گو هم نیست.

اما وقتی در چیزی خود را فقیر و نیازمند می بیند، رفتاری در پیش می گیرد که بیانگر نیاز و فقر اوست. قانون مند و محتاط است و فرمانبر و مطیع می شود.

از نظر قرآن، کسانی که اهل عصیان علیه خدا و طغیان در زندگی هستند، کسانی هستند که گرفتار غنا و یا احساس غنا هستند. خداوند می فرماید: إِنَّ اْلإِنْسانَ لَیَطْغَی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَی؛ به راستی که انسان هر آینه طغیان می کند این که ببیند که مستغنی است.(علق، آیات 6 و 7)

واژه « اسْتَغْنَی » می تواند به معنای غنی شدن باشد؛ یعنی پیش از آن در زمینه ای فقیر بوده و اینک در آن چیز غنی و بی نیاز شده است؛ یا این که مراد این باشد که طلب غنا می کند و یا با توجه به واژه « رَآهُ » مراد این باشد که احساس غنا به او دست داده باشد.

به نظر می رسد که مراد و منظور همین حالت اخیر است؛ زیرا اصولا این امور ریشه روان شناسی دارد و حالات و رفتار آدمی متاثر از ریشه های روان شناسی است. کسی که از نظر روان شناسی، احساس می کند غنی است حتی اگر غنی نباشد، رفتاری را دارد که بیانگر و بازتاب غنای اوست. همان طوری که اعتماد به نفس کاذب شخص را به اموری تحریک می کند، احساس غنا نیز این گونه است.

از نظر قرآن ، انسان موجودی فقیر است و این فقر مقوم ذات اوست.(فاطر، آیه 15) اما بسیاری از مردم این فقر خود را نمی بینند. وقتی کودکی به جوانی می رسد و از نظر توانایی و دانایی به قدرت و علمی می رسد، احساسی به وی دست می دهد که احساس غنای از والدین می کند و این گونه است که والدین را بنده نیست و حرف شنوی ندارد. جوامع و دولت ها نیز این گونه است.

خداوند در آیه 11 سوره مزمل می فرماید: وَ ذَرْنی وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ؛ مرا با مکذبین صاحبان نعمت تنها بگذار! از نظر قرآن صاحبان نعمت گرفتار تکذیب حق می شوند و خدا را بنده نیستند؛ زیرا دارندگی یا احساس دارندگی موجب می شود که خود را گم کنند و حقیقت فقری خود را نبینند. این گونه است که به جای دیدن فقر هویتی خود، احساس کاذب استغنا و غنا در ایشان پدیدار می شود و به جای تصدیق اسلام و شریعت به تکذیب وحی و اسلامی می پردازند و به جای اطاعت به طغیان رو می آورند. این بیماری را باید با تاکید و تذکر فقر هویتی درمان کرد و اجازه نداد تا انسان گمان کنند با دارایی دروغین به غنا و استغنا رسیده است؛ بلکه غنای او به اتصال به غنای الهی حاصل شده است. به سخن دیگر، هر چه دارید از خدا دارید: وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ؛ و هر آن از نعمت دارید پس از خدا است.(نحل، آیه 53) این گونه است که شخص هم بنده خواهد بود و هم مطیع و هم اهل احتیاط و تقوای الهی. پس هرگز در برابر خدا احساس غنا و استغنا نکنیم و داشته های خود را فضل الهی بدانیم و مانند قارون و فرعون نگوییم: انّما اوتیته علی علم عندی؛ جز این نیست که هر چه دارم از علم من است.(قصص، آیه 77؛ زمر، آیه 49)


96/1/20::: 2:39 ع
نظر()
  
  

در قرآن بهترین و بدترین چیز انسان زبان دانسته و معرفی شده است. بسیاری از عبادات و نیز گناهان مربوط و مرتبط به زبان است. پس زبان آدمی را هم به بهشت و نیز دوزخ می برد. 

خدا در قرآن هم به ویژگی شکلی و نیز ویژگی محتوایی زبان یعنی سخن و قول توجه داده است. 

از نظر شکلی خواهان بلاغت و میسور و آسان و لیانت و نرم بودن می شود. مثلا می فرماید قولوا قولا بلیغا. یا می فرماید قولا میسورا. یا می فرماید قولا لینا. 

از نظر محتوایی خواهان استحکام و معروف و کریم بودن سخن می شود. 

بیشترین تاکید روی معروف است یعنی سخن مطابق عرف و پسندیده باشد زیرا معروف را هم خدا پسندیده و آن را در قالب واجب و مستحب تکلیف و وظیفه مومن دانسته است و هم در قالب اخلاق آن را ارزشی دانسته است


  
  

سراب باید سر آب باشد یعنی جایی که آب از آن جا می آید یا آبی که سر آمده و سر ریز شده است ولی سرابی که می شناسیم نه این است نه آن بلکه یک چیز سر کاری است. همان چیزی که شما را سر چشمه می برد و تشنه بر می گرداند. این نیز همچون سراب وعده های تو خالی انتخاباتی است که مردم تشنه و سرگردان در کویر برهوت را به سوی خود می کشاند و وقتی آدمی به آن هرچه نزدیک تر می شود آن هم به همان اندازه دور تر می شود. اصلا گویا قرار نیست به آن برسیم و تشنگی خودمان را بر طرف کنیم. نه آبی در کار است و نه رفع عطشی. 

وقتی از دور نگاه می کنی خوشحال می شوی و وقتی تلاش می کنی به آن برسی هرگز به آن نمی رسی. واقعاً سراب سری است که اصلاً تنه ندارد و سر بی تنه هم بیهوده است چونکه بی دست و پایی است که عرضه ندارد خودش را سر پا نگه دارد تا تشنه ای را در کویر سیراب کند. اصلا سراب در وسط خودش یای یاری ندارد تا از سراب بودن کسی را به سیراب رساند. بی تنه بی باری است و به تعبیر قرآن درخت بی ریشه ای است : وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ ؛ و مثل سخنى ناپاک چون درختى ناپاک است که از روى زمین کنده شده و قرارى ندارد. (ابراهیم آیه26)

وعده های انتخاباتی هم سراب است که نمی‌توان بدان دلخوش داشت. وقتی به پایان دوره می رسیم تازه می فهمیم که خالی از هیچ است همان گل یا پوچی که دو سرش پوچ است. 

خدا در قرآن می فرماید : وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ؛ و کسانى که کفر ورزیدند کارهایشان چون سرابى در زمینى هموار است که تشنه آن را آبى مى ‏پندارد تا چون بدان رسد آن را چیزى نیابد و خدا را نزد خویش یابد و حسابش را تمام به او دهد و خدا زودشمار است. (نور آیه 39)

البته مومن مردم را به آب علم و نور هدایت می کند و وعده ای که می دهد بدان عمل می کند چون المومن اذا وعد وفی و المنافق اذا وعد جفی.


96/1/20::: 2:37 ع
نظر()
  
  

از دیگر آداب میزبانی آن است که انسان مهمان را اکرام کند. از آیات سوره 24 تا 28 سوره صافات و نیز آیات دیگر به دست می آید. اکرام نهایت ایثارگری و از خود گذشتگی است که فراتر از عدل و احسان قرار می گیرد. تکریم مهمان از سوی میزبان به اشکال گوناگون انجام می شود:

  1. غذا را نزدش می برند؛

  2. با سلام و صلوات به استقبالش می شتابند.

  3. او را در جای خوب قرار می دهند؛

  4. بی آن که مهمان متوجه شود به سرعت اسباب پذیرایی فراهم می آورند؛

  5. اطعام نمی کنند که سیر شود و به میزان نیاز مهمان نزدش غذا نمی برند که بخورد و سیر شود چنان که در باره اطعام فقیر به عنوان کفاره گفته شده است؛ بلکه باید به اندازه غذا و میوه برد که بیش تر از حد نیاز باشد و این از مصادیق اسراف و تبذیر نیست؛ بلکه تکریم است. پس به عنوان نمون، برای یک نفر یک دانه میوه نمی برند؛ بلکه یک ظرف پر از انواع میوه ها را به خدمتش می برند و اگر از یک نوع میوه است به تعداد زیاد می برند که نشان از اکرام و تکریم مهمان دارد.

  6. تعارف می کنند تا بخورد؛ چون ممکن است خودش دست به سفره دراز نکند به او عرضه می دارد و در ظرفش یا دستش قرار می دهند تا بخورد.

  7. غریب نوازی کند؛ و نسبت به مهمانانی که ناشناس است مانند شناس چیزی کم نگذارد؛

  8. ترس از مهمان غریب را به رویش آشکار نکند، بلکه میزبان در مهمان نوازی محبت خود تمام کند و تکریم و اکرام نماید. البته مهمان غریب نیز کاری نکند که موجب خوف و ترسی شود، بلکه برای ایجاد آشنایی سخنان بشارت آمیز و محبت آمیز داشته باشد.


  
  

در آیات قرآنی آدابی را برای میزبانی و مهمانی بیان شده که برخی از آن ها همانند بردن غذا پیش مهمان ، آوردن بهترین ها برای پذیرایی و مانند آن قبل از این مطرح شده است.

یکی دیگر از آداب میزبانی آن است که میزبان برای آماده کردن وسایل پذیرایی مخفی و نهان اقدام کند تا مهمان متوجه نشده و جلوی میزبان را نگیرد.

خداوند در آیات 26 و 27 سوره صافات می فرماید: فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ؛ فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ؛ پس بی صدا سریع به سوى زنش رفت و گوساله‏ اى فربه و بریان آورد. آن را به نزدیکشان برد و گفت: مگر نمى ‏خورید!

در این آیات چند نکته بسیار زیبا درباره مهمانی بیان شده که از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1.آماده سازی نهایی و سریع اسباب پذیرایی از مهمان؛ زیرا واژه «راغ» از «روغ و روغان» به معنای حرکت بی سر و صدا و نهانی و مکارانه ولی سریع روباه برای شکار گفته می شود. پس میزبان باید این گونه برای مهمانی کردن اقدام کند؛


2.پذیرایی از گوشت نرم و تازه: گوساله را عجل می گویند چون عجله دارد و پرشتاب است. این گوشت تازه و لذیذ وقتی پرواربندی شده باشد که خیلی خوب است. باید از بهترین ها برای مهمان آورد و پذیرایی کرد؛


3.پیش کشیدن اسباب پذیرایی: باید اسباب پذیرایی را به نزد مهمان برد و از ایشان پذیرایی کرد نه آن که مهمان را برای پذیرایی جابه جا به نزد سفره آورد. سفره و غذا و اسباب پذیرایی را باید پیش مهمان برد نه مهمان را پیش آن؛


4.تعارف: باید تعارف کرد و از مهمان خواست تا از وسایل پذیرایی تناول کرده و بخورد.

5. یاری به همسر: میزبان باید به همسرش در پخت و پز خوراکی و اسباب پذیرایی کمک کند.

 

 


  
  

اگر بخواهیم عناصر 110 یا کم تر یا بیش تر جهان را در قالب حالت چهارگانه به سبب تاثیر سامان دهیم، به چهار حالت «باد و آب و آتش و خاک» می رسیم.

از نظر قرآن، جن و انسان دو موجود کاملی هستند که برتر از آن ها در هستی کنونی وجود ندارد؛ زیرا این ها دارنده همه اسماء و صفات الهی هستند که ظهور کرده و در قالب الله ما آن را می شناسیم؛ زیرا الله همان نور آسمان و زمین است؛ یعنی همه هستی کنونی مظاهر همان اسم است که جمع کننده همه صفات و اسمای ظاهری است.

البته در این میان، انسان در بردارنده همه اسماء و صفات الهی است و جن در مرتبه ای پایین تر؛ ولی هر دو چهار عنصر را دارا هستند با شدت و ضعفی.

1 . آب: چون انسان و جن هر دو دارای حیات هستند و خداوند می فرماید: وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ؛ و هر چیز زنده‏ اى را از آب پدید آوردیم.(انبیاء، آیه 30)

2. باد: هر موجودی دارای نفس باشد ، از روح برخوردار است که نماد دینوی آن باد است. جن و انسان دارای روح هستند که در قالب نفس خودش را در کالبد خاکی یا آتشی نشان می دهد، با این تفاوت که روح و بادی که در انسان دمیده شده از مقام«روحی» برخوردار بوده و شرافت برتری دارد؛ زیرا دارنده همه صفات است: فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی.(ص، آیه 72، سجده، آیه 9)

3. خاک: همه موجود زمینی در بردارنده عناصری از خاک هستند. با این تفاوت که عنصر اصلی انسان را خاکی با غلظت و جرم سنگین تشکیل می دهد و همین موجب می شود تا مانند حیوان مادی دیده شود؛ در حالی که جن از عناصر سبک تری از همین عناصر خاک تشکیل شده است.

4. آتش: جن از عنصر اصلی آتش آفریده شده است: وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ؛ و جن را از خالص و تشعشعى از آتش خلق کرد.(الرحمن، آیه 15) البته انسان نیز از عنصر آتش بی بهره نیست؛ زیرا وقتی آب و خاک را با هم آمیخته و طین و گل شد، سپس آن را با آتش پخت به طوری که مثل سفال شد: خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ ؛ انسان را از گل خشکیده‏ اى سفال مانند آفرید. (الرحمن، آیه 14)

پس در جن و انسان این چهار حالت اصلی وجود دارد که از آن به مزاج یاد می شود. اما دلیل و علت آن که انسان خلیفه الله شد نه جن ، از آن روست انسان از پست ترین عنصر از عناصر مادی خلق شده است؛ هر چند که روح و نفس او برترین است:لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ . ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ؛ به راستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم؛ سپس او را به پست‏ ترین مراتب پستى بازگردانیدیم.(تین، آیات 4 و 5)   

انسان به عنوان خلیفه باید مظهر کامل همه صفات باشد، پس لازم است تا از پست ترین عناصر تا برترین را دارا باشد که دارا است. این خلیفه باید هم خودش را بالا بکشد و هم به عنوان مظهر خلافت الهی همه هستی را با خود بالا بکشد. اگر انسان از پست ترین تا برترین را دارا نبود، نمی توانست خلیفه خدا باشد. از این روست که ابلیس از جنیان ، عنصر پست و خاکی انسان را دید، ولی روح الهی کامل او را ندید.


95/12/11::: 3:52 ع
نظر()
  
  

شایسته سالاری در نظام سیاسی و اجتماعی از اصول تفکیک ناپذیر در آموزه های وحیانی قرآن است. از نظر قرآن هر کسی مسئولیتی را می تواند به عهده گیرد که شایسته و اهل آن باشد. از این روست که در شرط اهلیت هماره در مدیریت هر کاری به ویژه مسئولیت و امور مهم اجتماعی و سیاسی و نظامی و اقتصادی مورد تاکید قرار گرفته است.(یوسف، آیه 55؛ دخان، آیه 18؛ بقره، آیات 264 و 265؛ و آیات دیگر)

در حقیقت، شایسته سالاری در مدیریت امور اجتماعی و سیاسی از جمله مهم ترین شرایطی است که در آیات قرآنی بر آن تاکید شده است.(نساء، آیه 58) از نظر قرآن، مردم و امت امانات الهی در دست رهبران است و کسی که مظهر ولایت الهی نیست، رهبری و مدیریت او طاغوتی است و باید امت و مدیریت را به اهل ولایت بسپارند که شایستگی یافته اند؛ چنان که حضرت موسی(ع) به فرعون رهبر طاغوتی می فرماید: أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ؛ بندگان خدا را به من ادا کن و بازگردان! به راستی من برای شما رسولی امین هستم.(دخان، آیه 18)؛ زیرا رهبری و مدیریت فرعون طاغوتی است ؛ و او باید امانت را به صاحب آن و اهلش بازگرداند که همان ولایت الهی موسی (ع) است.

پس نباید کار را به نااهل سپرد و کسانی را که شایستگی مسئولیتی را ندارند، به کار گمارد؛ زیرا این امر خیانتی در حق خود آن شخص و مردم است؛ چرا که اگر کارهای به نااهل سپرده شود، تباه می شود و امور ملک و مملکت و شیرازه آن از هم می پاشد.

از بزرگمهر حکیم پرسیدند: علت انقراض دولت ساسانی چه بود؟ بزرگمهر پاسخ گفت: کارهای بزرگ را به خردان سپردند و کارهای خرد را به بزرگان. خردان از کار بزرگ بر نیامدند و بزرگان به کار خرد دل نسپردند.

هم چنین آورده اند که : از سلطان سنجر سوال کردند: چرا حکومت تو زوال یافت؟ پاسخ داد: کارهای بزرگ را به افراد کوچک و کارهای کوچک را به افراد بزرگ واگذار کردم. پس خردان از کارهای بزرگ بر نیامدند و بزرگان از کارهای خرد روگرداندند. در حقیقت، اولی ها کارایی نداشتند و دومی انگیزه. (نگاه کنید: قابوسنامه)


  
  

دو نفر در بیابانی با گرگی مواجه شدند. هر دو به سرعت گریختند تا شکار گرگ نشوند؛ یکی از آن ها برای شتاب بیش تر و پیشتازی و سبقت گرفتن از دیگر کوله بارش را دور انداخت؛‌دومی به او گفت: هیچ فایده ای ندارد؛‌گرگ به ما می رسد. دومی گفت: من باید چنان بگریزم که دست کم از تو پیشی گیرم؛ زیرا این گونه است که نجات یافته ام.

خداوند در قرآن از مردم می خواهد تا از همه چیز در دنیا بگریزند و فرار کنند: ففروا الی الله(ذاریات آیه 5)

برای این که این فرار دست دهد باید هر نوع تعلقی را که مانع سرعت و سبقت است کنار انداخت و به کارهای خیر هم سرعت گرفت و هم سبقت جست. یعنی هم شتاب و هم پیشتازی : سارعوا و استبقوا الی الخیرات.(آل عمران آیه 133؛ بقره آیه 148)

البته برای این که نجات یابید سرعت و سبقت کفایت می کند ولی اگر می خواهید در بهشت برین باشید و برتر باید تنافس کنید:وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ ؛ در آن باید پیشتازان نفس گیر شوند؛ یعنی آن قدر شتاب کنند که صدای نفس هایشان شنیده و نفس شان گرفته شود.(مطففین؛‌ آیه 26)


  
  
<   <<   61   62   63   64   65   >>   >