سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدى را از سینه جز خود بر کن با کندن آن از سینه خویشتن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :88
بازدید دیروز :345
کل بازدید :2162862
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/15
1:3 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

از مهم ترین اهداف انقلاب اسلامی در ایران، بازگشت به اسلام عصر پیامبر(ص) و امت سازی مبتنی بر آموزه های وحیانی قرآن و معارف اهل بیت(ع) به عنوان ثقلین بدون طرد قسری اندیشه ها و افکار دیگران است. هدف از این بازگشت، گفتمان سازی در برابر گفتمان های دیگر درونی و بیرونی است که انسان را موجودی متاله نمی داند و برای اقامه عدالت قسطی و رهایی مستضعفان و مظلومان از سلطه مستکبران و ظالمان تلاشی نمی کند و برای خود مسئولیتی عقلی و نقلی در قبال آن بر نمی شمارد. با نگاهی به دغدغه های دو رهبر معظم انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) و امام خامنه ای (مدظله العالی) به روشنی دانسته می شود که امت سازی در چارچوب گفتمان انقلابی هماره تمام ظرفیت های پیدا و ناپیدای بالفعل و بالقوه آنان را مصروف خود داشته و راهبردها و سیاست ها و برنامه های ابلاغی و اعلامی آنان را به خود اختصاص داده است.

ادامه مطلب را این جا ببیند:

http://www.samamos.com/?p=10887


  
  

در دنیا این گونه است که وقتی شاهد به محکمه عدل می آید، آن چیزی را که با حواس دیده و شنیده را بیان می کند نه آن چیزی را که گمان کرده و حدس می زند.

در محکمه عدل الهی در قیامت، نیز مراتبی از شهادت مطرح است که شامل موارد زیر است:

  1. شهادت خدا : از جمله مهم ترین گواهان خود خدا سپس پیامبران و به ویژه پیامبر اکرم که شاهد بر شاهدان و امامان معصوم (ع) هستند. خدا در قرآن می فرماید: اِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَىْ ءٍ شَهیدٌ؛ خدا بر هر چیزی شاهد و مشهود است. ( حج، آیه 17)

  2. شهادت پیامبران به ویژه پیامبر اکرم(ص): خدا در این باره می فرماید: فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا؛ پس چگونه است حالشان آنگاه که از هر امتى گواهى آوریم و تو را بر آنان گواه آوریم.(نساء، آیه 41). و نیز می فرماید: وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَى هَؤُلاء؛ روزی که از میان هر قوم و امتی شاهدی از خودشان بر می‌انگیزیم.(نحل، آیه 89)

  3. شهادت امامان معصوم(ع) : خدا درباره این گواهان در چند جای قرآن سخن گفته است. از جمله می فرماید: وَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ و به تحقیق خدا و رسولش عمل شما را می بینند آنگاه به سوى داناى نهان و آشکار بازگردانیده مى ‏شوید و از آنچه انجام مى‏ دادید به شما خبر مى‏ دهد.(توبه، آیه 94) در جایی دیگر با اضافه مومنان کامل یعنی معصومان به عنوان شاهدان اعمال می فرماید: اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ و بگو هر کارى مى‏ خواهید بکنید که به تحقیق خدا و پیامبر او و مؤمنان عمل شما را می بینند و به سوى داناى نهان و آشکار بازگردانیده مى ‏شوید، پس ما را به آنچه انجام مى‏ دادید، آگاه خواهد کرد. (توبه، آیه 105) شاهد باید از روی حس به عمل دیگران توجه داشته باشد و هم نیت ها را بداند که ریایی است یا خالصانه؟ بنابراین کسی جز معصومان(ع) نمی توانند چنین باشند. بر اساس روایات مصداق کامل امت وسط همان امامان معصوم (ع) هستند که شاهدان الهی نیز هستند:: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا؛ و بدین گونه ما شما را یک امت معتدل و میانه قرار دادیم تا شاهد بر مردم باشید و رسول خدا(ص) هم بر شما شاهد باشد.( بقره آیه 143) هم چنین از آن جایی که مصداق اتم و کامل مقربان الهی همان معصومان هستند(انسان، آیه 8) به طور طبیعی آنان هستند که گواهان اعمال انسانی خواهند بود؛ چنان که خدا می فرماید: کِتابٌ مَرْقُومٌ، یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ، نامه و کتاب اعمال نوشته شده که آن را مقربان گواهی می دهند.(مطففین، آیه 21)

  4. شهادت فرشتگان رقیب عتید: خدا در این باره می فرماید: مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ...وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ؛ هیچ سخنى و کاری را به لفظ درنمى ‏آورد و انجام نمی دهد، مگر اینکه مراقبى آماده نزد او آن را ضبط مى ‏کند... و هر کسى مى ‏آید در حالى که با او سوق‏دهنده و گواهى ‏دهنده‏ اى است.(ق، آیات 18 و 20) این گواهی دهنده می تواند همان فرشته رقیب و عتیدی باشد که همراه انسان است.

  5. شهادت زمین: از نظر قرآن یکی از شاهدان الهی همین زمین است. از این روست که گفته است: یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا؛ زمین در قیامت خبرهایش را بازگو می‌کند.(زلزال، آیه 4) در روایت است که رسول خدا(ص) فرمودند: در هر منطقه‌ای دو رکعت نماز به جا می‌آورد ؛ چرا که این مکان بر نماز ما شهادت می‌دهد. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «آیا می‌دانید منظور از اخبار زمین در این‌جا چیست؟ گفتند: خدا و پیغمبرش آگاه‌تر هستند. حضرت فرمود: «منظور از خبر دادن زمین این است که اعمال هر مرد و زنى را که بر روى زمین انجام داده‌‏اند خبر می‌دهد، می‌گوید: فلان شخص در فلان روز، فلان کار را انجام داد، این است خبر دادن زمین».(بحار الانوار، ج7، ص 97.) امام صادق(علیه‌السلام) نیز در حدیثی فرمودند: «در قسمت‌هاى مختلف مسجد نماز بخوانید، زیرا هر قطعه از زمین در قیامت براى کسى که روى آن نماز خوانده گواهى می‌دهد».(وسائل الشیعه، ج5، ص188.)

  6. شهادت زبانی اعضا و جوارح: این شهادت می تواند به دو شکل زبانی و غیر زبانی باشد. به این معنا که همان طوری تکه گوشتی در دهان زبان شد و سخن می گوید، همه اعضای بدن انسانی این گونه زبان گویا می شوند و گواهی می دهند. خدا می فرماید: حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلَا أَبْصَارُکُمْ وَلَا جُلُودُکُمْ وَلَکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا یَعْلَمُ کَثِیرًا مِمَّا تَعْمَلُونَ؛ تا چون بدان دوزخ رسند گوششان و دیدگانشان و پوستشان به آنچه می کرده‏ اند بر ضدشان گواهى دهند. به پوست بدن خود مى‏ گویند: چرا بر ضد ما شهادت دادید. مى‏ گویند: همان خدایى که هر چیزى را به زبان درآورده ما را گویا گردانیده است و او نخستین بار شما را آفرید و به سوى او برگردانیده مى ‏شوید. و شما از اینکه مبادا گوش و دیدگان و پوستتان بر ضد شما گواهى دهند، گناهانتان را پوشیده نمى‏ داشتید، لیکن گمان داشتید که خدا بسیارى از آنچه را که مى ‏کنید نمى‏ داند.(فصلت، آیه 20 تا 22) پس اعضای آدمی علیه نفس آدمی گواهی می دهد؛ زیرا بدن و اعضا اسباب عملی هستند که در اختیار نفس انسانی است و آن کس که باید پاسخ گو باشد، همین نفس انسانی است. از این روست که اعضا علیه نفس شهادت می دهند که آن نفس این اعضا را در کاری ناشایسته به کار گرفته است.

  7. شهادت نفس یا شهادت غیر زبانی اعضا و بدن: شهادت دیگری که اعضای بدن در قیامت دارند، غیر زبانی است. به این معنا که اعضای انسانی تغییر حالت می دهند؛ چنان که خدا می فرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ ایم؛ چرا که دلهایى دارند که با آن حقایق را دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى ‏بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى ‏شنوند. آنان همانند چهارپایان، بلکه گمراه‏ تر در سطح گیاه یا سنگ هستند. آرى آنها همان غافل‏ماندگانند. (اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44) و نیز می فرماید:وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا؛ ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود.(جن، آیه 15) این هایی که خدا درباره ایشان فرموده است: وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ؛ سوخت آن دوزخ مردم و سنگ است.(بقره، آیه 24؛ تحریم، آیه 6) پس این اعضا و بدن آنان چون به شکل چارپایان یا وحوش (تکویر، آیه 5) یا چوب و هیزم خشک یا سنگ آتش زنه در آمده است، این حالات و ماهیات خود به خود علیه آن نفس و انسان گواهی می دهد. در حقیقت این نفس انسانی چون ماهیت جدیدی یافته است و دیگر انسان نیست، بلکه «انسان گاو» یا «انسان سگ خوک» یا «انسان شتر گاو پلنگ» شده است، خود این نفس انسانی علیه خودش شهادت می دهد. از همین روست که خدا درباره این نوع شهادت می فرماید: قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا ؛ گفتند ما علیه خودمان شهادت دهیم.(انعام، آیه 130) یا درباره آن می فرماید: شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ؛ بر ضد خود گواهى دادند که آنان کافر بوده‏ اند.(همان؛ اعراف، آیه 37) پس همه وجودشان علیه خودشان گواهی و شهادت می دهد؛ زیرا نفوس کافران بدنهایی مانند اعمالشان خواهند داشت. خدا درباره این نوع شهادت در جایی دیگر می فرماید:«وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا؛ روز قیامت انسان رفتار و کردار دنیای خود را در برابر خود حاضر می یابد.(کهف، آیه 49) پس این عمل است که شکل و صورت می گیرد و عمل انسانی با تمام وجودش علیه عامل شهادت و گواهی می دهد.


96/10/5::: 4:0 ع
نظر()
  
  

از نظر قرآن، خدای تبارک و تعالی به کرامت خویش برای همه انسان ها بهشت ها را آفریده است. هر کسی لایق و شایسته باشد در آن جا می رود و کسانی که شایسته نیستند به دوزخ برده می شوند. اما کسانی که به دوزخ برده می شوند، پیش از آن که به دوزخ بروند یا آنان را ببرند، به آنان بهشت و جایگاه ایشان را در بهشت نشان می دهند.

این بخش از بهشت که خالی مانده است، وارثانی دارد که این وارثان همان اهل بهشت هستند. از این روست که خدا در سوره مومنون از وارثان فرودس سخن به میان آورده و می فرماید: أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ؛ آنانند همان وارثان هستند؛ همانان که بهشت را به ارث مى ‏برند و در آنجا جاودان مى‏ مانند. (مومنون، آیات 10 و 11)

این وارثان بر اساس آیات نخست سوره مومنون دارای این صفات هستند: خشوع در نماز، رویگردان از بیهودگی و لغو، فاعل زکات، حافظ فروج جز برای همسران و کنیزکان خویش، امانت داران، مراعات کنندگان عهد و پیمان و محافظت بر نمازها.


  
  

اولین ها در قیامت بر اساس روایات بسیار است. به این معنا که گاه می گویند اولین پرسشی که می شود درباره ولایت یا درباره نماز یا مانند آن ها است. البته این بدان معناست که اولین ها امور مهم و با ارزشی است که ملاک و معیار سنجش اعمال دیگر قرار می گیرد؛ پس اگر ولایت اساس دین است، کسی که اساس دین را ندارد، اعمالش بر باد است؛ یا اگر نماز عمود و ستون دین و مرز میان ایمان و کفر است، کسی که نماز نمی خواند اصولا ستون دین را بر نیافراشته تا خود را از کافر جدا سازد؛ البته شاید بتوان گفت که اولین ها برای همگان یکسان نیست؛ زیرا کسی که ولایت را دارد، از این داشته او سوال نمی شود، بلکه سوال از چیزی می شود که آن را ندارد. البته تفاسیر و توجیهات دیگری را نیز گفته اند.

اما شاید بتوان گفت که مهم ترین پرسشی که به عنوان اولین پرسش قیامتی مطرح است، این پرسش بنیادین و اساسی باشد: عُمُرِکَ فِیمَا أَفْنَیْت‌؛ عمر خودت را در چه چیزی فانی کردی؟(تحف العقول، ابن ابی شعبه حرانی، ص 249)

با نگاهی به آیات قرآنی از جمله آیات سوره عصر می توان دریافت که سرمایه وجودی انسان همین عمر است که باید پاسخ دهد که آیا آن را در چهار عمل اصلی ایمان به حق، عمل صالح، توصیه به حق و توصیه به صبر صرف کرده تا از خسران و زیان ابدی سرمایه ای رهایی یابد یا نه؟


  
  

واژه سوال و اسم فاعل آن سائل تنها به معنای پرسش گری استفهامی برای فهم چیزی یا حتی پرسش های اعتراضی و یا انکاری و توبیخی و مانند آن ها نیست؛ زیرا یک معنای از سوال همان چیزی است که در ادبیات و فرهنگ عامه مردم وجود دارد و می گویند: سائل در خانه یا مغازه آمده است و چیزی می خواهد. این سائل همان گدایی است که به طلب انفاقی در خانه آدمی را می زند و بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، باید چیزی کم یا زیاد به این سائل داد؛ زیرا برای حقی در هر مالی هر چند اندک شما از سوی خدا قرار داده شده است: وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ؛ و در اموال آنان حقی برای سائل و محروم است.(ذاریات، آیه 19؛ معارج، آیات 23 و 24) این نوع سوال را در عربی سوال استعطایی یعنی درخواست عطا می گویند.

از نظر قرآن، همه مردم، بلکه همه هستی عیال الله هستند و کاسه گدایی ایشان به سبب همان فقر ذاتی به سمت خدا دراز است(فاطر، آیه 15)؛ از این رو خدا درباره همه هستی می فرماید: یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‌ شَأْنٍ؛ هر کسی که در آسمان ها و زمین است از او سوال می کند و درخواست دارد و خدا در هر ظهوری در شانی از شئون است.(الرحمن، آیه 29? به این معنا که خواسته های موجود و آفریده هر آن دگرگون می شود و خواسته ای نو و تازه ای مطرح است، خدا نیز با توجه به آن خواسته ها ظهور و بروزی دارد تا بر اساس یک شانی از شئون تجلی کند. پس گاهی درخواست شفا است و خدا به شافی ظهور می کند و گاه درخواست رزق است و خدا به رزاق ظهور می یابد و مانند آن ها.

البته این سوالات استعطایی موجودات از خدا به زبان ذات و حال است، و خدا بر اساس ظرفیت و استعداد هر کسی نیازهای ذات و حال او را بر آورده می کند و هرگز کسی از درخانه خدا بی عطایی باز نمی گردد. از همین روست که خدا می فرماید: وَ آتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ؛ و هر آن چیزی که شما از خدا سوال کرده و در خواست کردید، به شما داد.(ابراهیم، آیه 34? پس هر کسی هر چه خواست گرفت و کسی از درخانه خدا دست خالی باز نگشت.

پس هر خواسته ای را خدا پاسخ می دهد و دست هیچ سائلی باز نمی گردد. البته در پرسش ذات و حال این چون به حکمت است فوری تحقق می یابد، اما در درخواست های غیر ذاتی و غیر حالی که گاه انسان بر زبان می راند، به سبب آن که به حکمت کلی یا مصحلت آن شخص نیست، به آن پرسش به همان شکل درخواستی پاسخ داده نمی شود، بلکه برای او به شکلی دیگر پاسخ داده می شود. این پاسخ شامل : 1. پذیرش درخواست و انجام خواسته؛ 2. کم شدن گناه و بدی از کارنامه اعمال؛ 3. افزایش حسنه ای به حسنات خواهد بود. از این رو، باید هر گاه دستی به سوی خدا دراز شد را بوسید و به صورت مالید؛ چون پاسخ احسان و اکرام الهی در آن دست دراز شده به خدا است.


96/10/2::: 3:51 ع
نظر()
  
  

از نظر قرآن، جز وجه الهی که همان فیض و نور الهی است، هیچ چیز دیگری نیست؛ بلکه انسان گمان می کند که غیر از آن چیزی است. آن چه بروز و ظهور دارد همان فیض و منت الهی است که دایمی است و این نورانیت الهی است که هستی را روشن کرده است.(نور، آیه 35) پس اگر خدا می فرماید: کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ؛ هر کسی که در روی زمین است همین الان فانی است و آن چه باقی می ماند همان وجه پروردگارت است که آن وجه دارای عظمت جلالی و اکرام جمالی است.(الرحمن، آیات 26 و 27?

و یا می فرماید: کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ؛ هر چیزی الان هالک و نابود است مگر وجه خدا(قصص، آیه 88) باید پذیرفت که مشتق نسبت به حال حقیقت و نسبت به گذشته و آینده مجاز است؛ زیرا گفته شده است که مشتق مثال اسم فاعل هالک و فان، در «متلبّس بالفعل» هست نه متلبّس آینده. پس اگر خوب دقت شود، آن چه هست وجه الله است و غیر از وجه الله هم اکنون فانی و هالک است.

البته باید توجه داشت که استعمال مجازی صحیح است؛ زیرا استعمال صحیح می تواند به دو شکل حقیقت و مجاز باشد. اگر چیزی نه به شکل حقیقی و نه مجازی به کار برود آن غلط است. پس استعمال مجازی می تواند صحیح باشد و مشتق را نسبت به آینده به طور مجاز نیز به کار ببریم.

با این تفاصیل، پس اگر منظور ذات چیزی باشد، این مشتق های فان و هالک در «متلبّس بالفعل» استعمال شده است؛ پس هم‌اکنون هر ذات هر چیزی جز آن وجه الله، هالک و فانی است؛ و اگر أعمّ از بالذّات و بالغیر باشد، هر چند آن چیز هم‌اکنون موجود است؛ ولی در آینده از بین می‌رود؛ زیرا تنها حق همان وجه الله است که باقی است.

از نظر قرآن اگر کسی دریابد که همین الان جز وجه الله فانی است، نوع ارتباط خود را با خود در مرتبه ای قرار می دهد که از آن به ولایت الله یاد می شود؛ زیرا از نظر قرآن، گاه انسان خودش را می بیند که در این صورت، خدا را به عنوان ناصر می یابد: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ؛ اگر خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری می کند.(محمد، آیه 7)

در این جا هر چند نوعی ارتباط تنگاتنگ میان خدا و بنده است، اما ارتباط قوی و غنی نیست. از مصادیق این ارتباط نصرتی که در مقام قرب نوافل انجام می شود، این آیه است: وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی؛ تو تیر نیانداختی وقتی تو تیر انداختی، بلکه خدا است که تیر انداخت.(انفال، آیه 17)

در این جا انسان نیز دیده می شود، یعنی خدا به دست بندگانش کارهایش را انجام می دهد که بر اساس روایات قرب نوافل از مصادیق نصرت دو سویه است. خدا درباره این ارتباط یعنی قرار گرفتن انسان به عنوان اسباب کار الهی می فرماید: قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدیکُمْ؛ با دشمنان مقاتله کنید خدا به دست شما آنان را عذاب می کند.(توبه، آیه 14) پس بنده در مقام نصرت، عین العبد و یدالعبد و سمع العبد است ؛

اما مرتبه بالاتر آن است که انسان دیده نشود و بگذارد همه کار خدا باشد. این همان مقام ولایت است که در اصطلاح از آن به قرب فرائض یاد می کنند. در این حالت خدا می شود، عین الله و یدالله و سمع الله. البته چون مقام فنا فی الله است، دیگر این بنده دیده نمی شود: خدا درباره قرب فرائض و مقام ولایت می فرماید: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ؛ پس شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت.(انفال، آیه 17)

در حقیقت خدا در یک آیه 17 سوره انفال هم به مقام ولایت که قرب فرائض است اشاره می کند و هم به مقام نصرت که مقام قرب نوافل است. بخش نخست آیه به قرب فرائض و ولایت اشاره دارد و بخش دوم به قرب نوافل و نصرت. البته اگر در آیه « إِذْ رَمَیْتَ» حذف می شد، این بخش از آیه نیز اشاره به ولایت می داشت ولی حذف نشده است تا به حوزه نصرت اشاره داشته باشد. این که قرب فرائض مقدم داشته شده است، برای آن که مرتبه ولایت برتر از مرتبه نصرت است؛ ولی چون اکثریت به آن مرتبه نمی رسند، به مرتبه دوم بسنده کرده است.

البته از نظر قرآن، نصرت هم درجاتی دارد؛ زیرا ایمان افراد نیز درجاتی دارد. از همین رو، در آیات 65 و 66 همین سوره انفال می فرماید؛ چون ضعف ایمان را در شما دید، به جای 20 در برابر 200؛ و 100 در برابر 1000، از شما خواسته شده تا با نفراتی چون 100 در برابر 200 و 1000 در برابر 2000 به دشمنان حمله کنید و پیروز شوید. پس اگر مومنان اهل مقام ولایت و قرب فرائض باشند، هماره پیروز هستند؛ اما اگر در مقام نصرت و قرب نوافل باشند، این خود با توجه به مراتب ایمانی ، نصرت الهی نیز شدت و ضعف می یابد.


  
  

یکی از مباحث لطیف قرآنی، توحید فعل است. بسیاری در این بخش گرفتار شرک هستند که ظلم عظیم است.(لقمان، آیه 13) از نظر قرآن بسیاری از اهل ایمان نیز به همین شرک خفی و اخفی گرفتار هستند: وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ ؛ و بیشترشان به خدا ایمان نمى ‏آورند جز اینکه با او چیزى را شریک مى‏ گیرند. (بقره، آیه 106)

به تعبیر امام حسن عسکری(ع) شرک دارای مراتبی است که گاه اصلا دیده نمی شود. امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند: الإشْراکُ فِی النّاسِ اَخفی مِنْ دَبیبِ النَّملِ عَلیَ المَسْحِ الاَسودِ فی اللّیلَة المُظلِمَةِ؛ شرک ورزی در مردم، پنهان تر از جنبیدن و حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک است. (موسوعة سیرة اهل البیت علیهم السلام، ج34، ص 133)

کسانی که معتقدند اگر فلانی نبود کارم پیش نمی رفت؛ گرفتار چنین شرکی است؛ چنان که در تفسیر همین آیه 106 سوره بقره آمده که امام شرک را به این تعبیر کرده است:لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ؛ اگر فلانی نبود به هلاکت و تباهی می افتادم. (نگاه کنید:تفسیر نور الثقلین، الشیخ عبدعلی العروسی، ج2، ص476.) از نظر قرآن اینان بدتر از کافران هستند؛ زیرا این ها کسانی هستند که گمان می کنند کتابی که نوشته اند یا سخنرانی یا اختراع و ابتکاری که داشته اند، کار خودشان بوده است. این همان تفکر قارونی است که خدا در دو آیه آن را نقد و ابطال کرده است. قارون می گفت: قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی؛ هر چه دارم از علم خودم است.(قصص، آیه 78) بسیاری از مردم نیز این باور را دارند : إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ؛ هنگامی که به او نعمتی از خودمان می دهیم می گوید: جز این نیست که آن را به علم خودم به دست آوردم.(زمر، آیه 49)

در حالی که هر چه انسان از اصل وجود و نعمت های دیگر دارد، عنایت الهی است: وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ؛ هر چه دارید از خدا است.(نحل، آیه 53)

از نظر قرآن، حتی اعمال انسانی فعل الهی است؛ زیرا انسان هر کاری از نشست و برخاست مثلا دارد، به حول و قوه الهی است: بحول الله و قوته اقوم و اقعد.

از همین روست که خدا می فرماید: خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ؛ و خدا شما را آفرید و هر آن چیزی که شما عمل می کنید و انجام می دهید.(صافات، آیه 96? پس اعمال انسانی از مخلوقات و آفریده های الهی است نه عمل خود شخص. از همین روست که خدا، مثلا کشتی که ساخته بشر است به خودش نسبت می دهد و می فرماید: لَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلَامِ ؛ برای خداست کشتی بادبان دار بلند جاری در دریا هم چون کوه های بلند نشانه دار. (الرحمن، آیه 24?

البته این بدان معنا نیست که انسان مجبور است و نباید پاسخ گوی اعمال خودش باشد؛ بلکه به این معنا است که هر کاری انسان انجام می دهد، به نعمت الهی و قوت و حول خداوندی است. پس فکر نکنید که خودتان قوت و قدرتی دارید و می توانید تحویل و تحولاتی را داشته باشید و اوضاع را تغییر دهید و کاری را انجام دهید که بی حول و قدرت الهی باشد.


  
  

از نظر قرآن، تکامل تنها در محیط دنیا و زندگی دنیوی نیست، بلکه این روند در عوالم و نشئات دیگر نیز اتفاق می افتد. از نظر قرآن، انسان دارای صیرورت و شدن هایی است که از خاک و نطفه آغاز می شود تا جایی که نفس ایجاد شده و سپس این نفس کمالاتی را در خود بروز و ظهور می دهد.(مومنون، آیه 14) البته هر از گاهی انقلابی نیز رخ می دهد که همانند پروانه شدن کرم در پیله است.(زخرف، آیه 14)

از نظر قرآن، این انقلاب ها نسبت به یک حقیقت است، هر چند به گونه ای است که وقتی نگاه شود، مثل آن است؛ یعنی شباهت هایی دارد، ولی افتراق های لطیف است که آن را دیگری می کند نه عین آن. از این روست که واژه بدل و تبدل و تبدیل را برای آن به کار می برد؛ چنان که درباره زمین و آسمان ها پس از جمع شدن و پیچیدن طومار آن و بازگشت به حالت گازی و دخانی آغازین، از برپایی نظامی دیگر سخن به میان می آورد که دیگر این نظام هستی دنیوی نیست: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ؛ روزى که زمین به غیر این زمین و آسمانها به غیر این آسمانها مبدل گردد؛ و مردم در برابر خداى یگانه قهار ظاهر شوند. (ابراهیم، آیه 48)

همین تبدل در حالات نفس انسانی نیز سریان و جریان دارد، به طوری که انسان در نشئات دیگر نیز حالات مثل این حالت دنیا را دارد نه عین آن. این تبدل الامثال در عوالم و نشئات دیگر به اندازه ای است که بیرون از دانش و دانایی بشر است. خدا می فرماید: عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ ؛ و مى‏ توانیم امثال شما در تبدیلات داشته باشم و شما را به صورت آنچه نمی دانید، ایجاد و انشاء کنیم.(واقعه، آیه 61)

البته خدا توضیح می دهد که انشاء در نشئات گوناگون که نوعی تبدل الامثال است، پیش از این نیز برای هر نفس انسانی افتاده است: وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَکَّرُونَ ؛ و قطعا انشاء نخستین خود را دانستید، پس چرا متذکر و یاد آور آن نیستید.(واقعه، آیه 62)

این انشاء در نشئات ناظر به همان انقلاب هایی اساسی است که در فرایند شدن ها و صیرورت های بسیار هر از گاهی رخ می دهد؛ از جمله در هنگام انشاء نفس انسانی که فرموده است: ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ؛ آنگاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم. پس آن علقه را به صورت مضغه گردانیدیم؛ و آنگاه مضغه را استخوانهایى ساختیم. بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم. آنگاه جنین را در آفرینشى دیگر ایجاد و انشاء کردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است. (مومنون، آیه 14)

بنابراین، تکامل در عوالم و نشئات دیگر پس از مرگ انسان نیز ادامه می یابد. از جمله این تغییرات اساسی می توان به تکامل رشدی و بی پایان انسان حتی در دوزخ اشاره کرد؛ زیرا جز کسانی که در دوزخ هفتم یعنی اسفل السافلین، به وقود و سوخت دوزخ تبدیل شده و جماد انسان یا گیاه انسان مانند هیزم شده اند، بقیه انسان ها از دوزخ های شش گانه رها می شوند و پس از تکامل و رشد به وارد بهشت می شوند. هم چنین بهشتی ها نیز در مراتب بهشتی به رشد دست یافته از بهشت ابتدایی تا بهشت هشتم بالا می روند و خود را به درجات بالایی بهشت می رسانند که به معنای تغییر در نشئات و تبدل الامثال در آن نشئات است. بنابراین، تکامل در برزخ و دیگر عوالم و نشئات نیز ادامه خواهد یافت؛ به ویژه که خدای بی نهایت است و دارای اسمای بی نهایتی است که هنوز بروز و ظهور نکرده و نشئات اسفل ظرفیت بروز و ظهور به آن نمی دهد. پس انسان در عوالم و نشئات دیگر از آن اسماء بهره مند شده و مظهر آن اسمای مستاثر خواهد شد.


96/9/26::: 3:14 ع
نظر()
  
  

از نظر قرآن هر انسانی دارای فرصت بی مانندی است که از آن به عمر تعبیر می شود. برای هر انسانی همه امکانات و فرصت ها برای بهره گیری از آن ها در مدت عمر کوتاه زندگی در زمین، فراهم شده است؛ اما بسیاری از مردم از این فرصت ها و امکانات به درستی استفاده نمی کنند: از همین روست که در یک اصل کلی می فرماید: وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ؛ سوگند به عصر و واپسین زمان فشرده و کوتاه زندگی در دنیا که واقعا انسان دستخوش زیان و از دست دادن اصل سرمایه است. (عصر، آیات 1 و 2)

بر اساس آیه 3 همین سوره عصر تنها کسانی از زیان و خسران اصل سرمایه های وجودی و امکانات و فرصت ها در امان هستند که چهار عمل اصلی ایمان و عمل صالح و توصیه به حق و صبر را نسبت به خود و دیگران داشته باشند.

از نظر قرآن، کسانی که این گونه عمل نمی کنند، همه سرمایه های پاک و طیب خویش را در زندگی کوتاه دنیا از دست داده و در آخرت، تهی و دست خالی وارد صحنه قیامت می شوند: أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا؛ طیبات خودتان را در زندگی دنیایتان از دست داده اید.(احقاف، آیه 20) بنابراین، چون تهی شده اند بی وزن هستند و در روی ترازو وزنی ندارند: وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ؛ و کسانى که کفه میزانشان سبک باشد آنان سرمایه خویشتن را از دست داده و  زیان زده هستند و همیشه در جهنم مى‏ مانند.(مومنون، آیه 103؛ اعراف، آیه 9؛ قارعه، آیه 8) پس اینان دیگر نیازمند به توزین نیستند: أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا ؛ آرى آنان کسانى‏ اند که کفر ورزیدند و آیات پروردگارشان و لقاى او را انکار کردند؛ در نتیجه اعمالشان تباه گردید و روز قیامت براى آنها وزن اقامه نمی شود و توزین نمی شوند.(کهف، آیه 105)

البته اگر برای آنان وزنی باشد، برای بررسی میزان درکات است تا معلوم شود در کدامین درجه از درجات قرار می گیرند و مستحق سکونت در کدام یک از دوزخ های هفتگانه هستند؛ زیرا خدا برای هر چیزی میزان خاص خودش را دارد؛ از همین روست که در آیات قرآنی از موازین جمع میزان سخن به میان آمده است تا سهم و قسط هر کسی از درجات و درکات به درستی معلوم شود: وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِنْ کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ ؛ و ترازوهاى داد را در روز رستاخیز مى ‏نهیم. پس هیچ کس در چیزى ستم نمى ‏بیند و اگر عمل هموزن دانه خردلى باشد، آن را مى ‏آوریم؛ و کافى است که ما حسابرس باشیم. (انبیاء، آیه 47)

این دقت در بررسی و توزین اعمال برای آن است که در روز قیامت حق با تمامیت خود ظهور می کند و اقتضای حق آن است که چیزی را از درکات و درجات فرونگذارد: وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ؛ وزن در آن روز همان حق است.(اعراف، آیه 8)


96/9/26::: 8:10 ص
نظر()
  
  

از نظر قرآن، مردم به طور فطری اهل عدالت هستند؛ زیرا انسان ها بخشی از هستی هستند و از آن جایی که همه هستی و آسمان ها و زمین بر اساس عدالت استوار شده است، چنان که پیامبر(ص) فرموده است: بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْض‌؛ آسمان ها و زمین، با عدالت، پا برجا مى مانند.(عوالى اللآلى ، ج 4، ص 103.) پس به طور طبیعی انسان ها خودشان بر عدالت استوار شده اند و خروجی طبیعی آنان نیز رفتاری عادلانه است. از این روست که حتی کافران نیز اهل عدالت هستند و در نظام زندگی خود عدالت را مراعات می کنند؛ بر همین اساس است که قوانین عادلانه اصل حاکم بر همه بشریت است و انسان به طوری فطری و عقلایی این گونه زندگی و عمل می کنند.

اما مراعات بیش تر از این اصول عقلایی و فطری، مانند اصول اخلاقی در دو سطح احسان و اکرام تنها از کسانی صادر می شود که افزون بر اصل عقلایی فطری به ربوبیت خدا و به ویژه معاد و حسابرسی آن اعتقاد داشته باشند. از همین روست که خدا در آیاتی به این مساله توجه می دهد؛ از جمله می فرماید: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ ؛ و ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق نیافریده‏ ایم و یقینا قیامت فرا خواهد رسید پس به خوبى و زیبایی از خطا دیگران صرف نظر کن! و صفحه را ورق بزن تا صحفه دیگری سپید از خطا برای دیگران باز کنی!(حجر، آیه 85)

پس کسانی به اصول اخلاقی از جمله عفو و گذشت از خطای دیگران می پردازند که به قیامت و حسابرسی آن باور دارند. این افراد افزون بر تعلیمات الهامی فطری (شمس، آیه 8؛ روم، آیه 30) به سبب همان عدالت گرایی فطری و عمل به اصول عدالت فطری و کسب تقوایی فطری، شایسته بهره مندی از تعلیمات خاص وحیانی تشریعی(بقره، آیات 2 و 3) به ویژه وحی قرآنی شده اند؛ از همین رو، نه تنها اهل احسان عفوی هستند، بلکه به احسان اکرامی عمل می کنند و مانند مرغ مادری بالهایش را به مهربانی بر سر مومنان می گستراند: وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ. ?نگاه کنید: حجر، آیات 87 و 88)

پس از نظر قرآن، اصل مقابله به مثل و اصول مبتنی بر آن که اصل عدالت فطری و عقلایی است، اصل حاکم بر طبیعت بشر است؛ اما خوشخویی در سطح احسان و اکرام و پای بندی به اصول اخلاقی در سطح محاسن و مکارم اخلاقی ویژه معادباوران و حساب باوران رستاخیز است.


96/9/25::: 3:25 ع
نظر()
  
  
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >