سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در تنگنا و سختی، دوستیِ درست، آشکارمی شود . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :215
بازدید دیروز :154
کل بازدید :2162328
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/13
6:6 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

اگر کسی به شما ده سیب احسان کرد، اگر شما ده سیب به او بدهید، این مصداق عدالت است، نه احسان. احسان آن است که شما به جای ده سیب ، چند تا دیگر بیش تر بدهید یا چیزی را که ارزشمندتر از داده اوست به او بدهید. از این روست که خدا می فرماید: هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلاّ الْإِحْسَانُ؛ پاداش نیکی جز نیکی نیست(الرحمن، آیه 60)؛ یعنی اگر او به شما چیزی داد شما بیش تر آن چیز به او بدهید.

کسی که بر اساس بده و بستان رفتار و عمل می کند، این در چارچوب عدالت عقلی و قوانین عدالتی عمل می کند؛ زیرا مقابله به مثل در خیر و شر، از مصادیق عدالت است؛ اما کسی که احسان کرد، در حقیقت چیزی را بخشید که مستحق آن نیستید و یا چیزی را به شما ایثار کرد که حق خودش بود؛ ولی از حق خویش گذشت و آن را به شما بخشید تا شما از آن بهره برید. این احسان و اکرام، فراتر از بده و بستان های عادلانه و مقابله به مثل ها در کارهای خیر و شر است.


  
  

گربه تا زمانی که گرسنه است، دور و بر صاحبش می گردد به چشم و دست او می نگرد و میومیوکنان خواهان لقمه ای است؛ اما وقتی لقمه ای به چنگ آورد، می خورد و چنان با غمزه و کرشمه بی خیال صاحبش بی هیچ شکر و تشکری می رود که گویی خدمتی ندیده و کاری برایش انجام نشده که شاکر و سپاسگزار باشد. بدتر این که وقتی دیگری به او لقمه می دهد و چند روزی نگه اش می دارد، اصلا صاحب اصلی اش را فراموش می کند. از این رو، گفته اند: گربه خیلی بی چشم و رو است؛ یعنی خیلی نمک نشناس و بی وفا است.

بسیاری از بندگان خدا مانند گربه بی چشم و رو هستند. تا زمانی که در مشکل هستند، همیشه خدا خدا می کنند و خسته نمی شوند، ولی همین که به حاجت خودشان رسیدند، دیگر خدا را فراموش می کنند. خدا در قرآن می فرماید: وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأَى بِجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ؛ و چون انسان را نعمت بخشیم روى برتابد و خود را کنار کشد و چون آسیبى بدو رسد دست به دعاى فراوان بردارد. (فصلت، آیه 51)

خدا می فرماید: فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ؛ و هنگامى که بر کشتى سوار مى ‏شوند خدا را پاکدلانه مى‏ خوانند، ولى چون به سوى خشکى رساند و نجاتشان داد، به ناگاه شرک مى ‏ورزند.(عنکبوت، آیه 65)

در جایی دیگر نیز می فرماید: وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ ؛ وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ؛ و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانیم سپس آن را از وى سلب کنیم قطعا نومید و ناسپاس خواهد بود؛ و اگر پس از محنتى که به او رسیده نعمتى به او بچشانیم حتما خواهد گفت گرفتاریها از من دور شد بى‏ گمان او بدمست و شادمان و فخرفروش است.(هود، آیات 9 و 10)

از این که بسیاری از بندگان مانند گربه عمل می کنند، شکی نیست، چنان که خدا می فرماید: وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ؛ اندکی از بندگانم شکور و بسیار سپاسگزار هستند.(سباء، آیه 13) جالب این که وقتی به ایشان از باب احسان بلکه اکرام بی آن که درخواستی داشته باشند، خدا همه چیز را می دهد، به جای بندگی و شکر نعمت و اقامه نماز و زکات، کرشمه کنان از خدا دور شده و پشت می کنند و حتی به دامن ابلیس می روند و اگر مشکلی پیش آید به سوی خدا انابه می کنند و حتی طلبکار هستند گویی که آنان مالک خدا و خدا مملوک آنان است.


96/10/16::: 11:53 ص
نظر(9)
  
  

قرآن چنان از بهشت و بهشتی یا دوزخ و دوزخی ترسیم می کند که انسان گاه در فهم و درک آن حیران می ماند. از نظر قرآن، خود بهشتی، بهشت است؛ چنان که می فرماید: ?فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ؛ پس اما اگر شخص از مقربان باشد، پس خودش روح و ریحان و بهشت پر نعمت است.(واقعه، آیات 88 و 89) در این آیه گفته نشده است که برای او روح و ریحان و جنت نعیم است، بلکه خود مقربان این گونه هستند.

درباره دوزخیان نیز می گوید: وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً؛ اما ظالمان سهم خور، پس آنان خودشان برای دوزخ هیزم هستند.(جن، آیه 15) پس خودشان سوخت دوزخ هستند نه این که سوخت دوزخ از جایی دیگر تامین می شود. از همین رو، می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏ اید خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن مردم و نگهاست‏ حفظ کنید بر آن آتش فرشتگانى خشن و سختگیر گمارده شده اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچى نمى کنند و آنچه را که مامورند انجام مى‏ دهند. (تحریم، آیه 6) و نیز می فرماید: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ؛ پس اگر این کار را نکردید و هرگز نمى‏ توانید کرد، از آن آتشى که سوختش مردمان و سنگها هستند و براى کافران آماده شده بپرهیزید. (بقره، آیه 24)  پس از نظر قرآن کریم، خود این انسان ها سوخت دوزخ را تامین می کنند و سوخت دوزخ از جایی دیگر آورده نمی شود. از همین رو خدا در در جایی دیگر نیز می فرماید: وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ ؛ و تو چه دانى که آن آتش خردکننده چیست؟ آتش افروخته خدایى است. آتشى مسلط بر دلها است؛ و آتشى که در ستونهایى دراز آنان را در میان فرامى‏ گیرد، در ستونهای کشیده و طولانی!. (همزه، آیات 5 تا 9)

از این آیات صریح تر و روشن تر آن که خدا همین جهمنی را جهنم دانسته و می فرماید: وَ جی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ؛ در آن روز جهنم را می آورند. ممکن است مراد خود جهنم باشد که موجود و مخلوقی منقول است که قابل نقل و انتقال باشد؛ ولی به نظر می رسد که خود این انسان که خودش دوزخ است را می آورند؛ یعنی همان طوری که بهشتی بهشت است؛ دوزخی خودش دوزخ است. پس خودش همان درکات دوزخ است و شعله ها از درونش می جوشد و خودش سوخت آتش سوزان خودش است.


  
  

از نظر قرآن، هشت بهشت چنان است که نمی توان برای آن توصیفی کامل داشت؛ زیرا انسان نمی تواند به حقیقت آن برسد و درک کند؛ درک انسانی محدود است و چون در عالم دنیا و ماده است گرفتار محدودیت های آن است. از این روست که ضمن بیان مشابهاتی میان بهشت و زیبایی های دنیا به این نکته توجه می دهد که مومنان اهل بهشت، نه تنها آن چه را می شناسند و می خواهند به دست می آورند و خدا برای ایشان فراهم می آورد، بلکه فراتر از آن به ایشان می دهد که بیرون از دایره معرفتی و شناختی آنان است. خدا می فرماید: لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ؛ برای آنان در آن بهشت هر چه بخواهند فراهم است و از نزد ما زیادتی است.(ق، آیه 35)

پس بهشتی هر چه بخواهد برایش حاضر است؛ یعنی هر چه در قلمروی شناختی و آرزوی آن قرار دارد برایش فراهم است؛ اما فراتر و بیش از قلمرو آرزوی او آن‌جا ما برایش فراهم می آوریم.

به سخن دیگر، آرزوی هر کسی به اندازه معرفت و شناخت اوست. از همین رو، هر چه بخواهند برایشان هست، اما فراتر از آن ها، چیزهایی هست که اصلاً آنان نمی‌خواهند. البته این نخواستن به سبب آن نیست که خوش ندارند، بلکه چون نمی دانند، آن ها را نمی‌خواهند؛ پس اگر می شناختند و می دانستند حتما آن ها را نیز می خواستند. ما فراتر از دانسته ها و خواسته ها و آرزوهای آنان عمل می کنیم و به آنان چیزهایی را می دهیم که بیرون از شناخت و آرزو و خواسته های آنان است. خدا در این باره می فرماید: فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ؛ هیچ کس نمى‏ داند چه چیز از آنچه روشنى‏ بخش دیدگان است به [پاداش] آنچه انجام مى‏ دادند براى آنان پنهان کرده‏ ام.(سجده، آیه 17) پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی از چشم روشنی ها که نهان از دیدگان معرفتی آنان است، خدا برایشان در بهشت ها فراهم آورده است. پیامبر(ص) می فرماید: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصَّالِحِینَ، مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ، وَلاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ ؛ برای بندگان صالح خودم فراهم آورده ام چیزهایی را که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و بر قلب بشری خطور کرده است.(نهج الفصاحه ص 590 ، ح 2060؛ صحیح بخاری، باب نکاح)

 


  
  

انسان باید در برابر عظمت الهی و مظاهر آن عظمت خشوع و خضوع داشته باشد. تن و روان باید خاشع و خاضع باشند. بنابراین، همان طوری که انسان دارای علم از عظمت الهی خشیت و ترسی خاص دارد که برآیند آن خضوع تن و خشوع تن و روان است، هم چنین در برابر مظاهر آن اسم اعظم یعنی پیامبران و امامان معصوم(ع) خشیت و خشوع و خضوع داشته باشد. بازتاب آن در رفتار این است که انسان حریم نگه می دارد و با اداب و احترام نگاه می کند و سخن می گوید. از این روست که خدا می فرماید: لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ؛ صدا و آوای خود را برتر از آوای پیامبر بالا نبرید و بلند نکنید.(حجرات، آیه 2)

پس وقتی به حریم حرم اهل بیت(ع) و معصومان(ع) وارد شدید با صدای بلند زیارت نامه نخوانید و صلوات را با صدای بلند نفرستید، هر چند که در جای دیگر افشای سلام و صلوات لازم است؛ ولی به شکلی آرام و متین سلام کنید و صلوات بفرستید و زیارت نامه بخوانید. جیغ نزنید و فریاد بلند بر ندارید و های و هو نداشته باشید. باید مومنان حریم حرمت بزرگ را از باب خشیت عقلانی و علمی (فاطر، آیه 28) نه خوف نفسانی حفظ کنند. پس بلند صلوات نفرستیم و با داد و بیداد حاجت خود را نخواهیم. هر چند که آیه درباره زمان حیات پیامبر(ص) وارد شده است؛ ولی این در حیات و ممات معصوم (ع) یکسان است.


  
  

خدا از بهترین بازرگانانی است که وقتی وارد در معامله ای می شود، اصل را بر مزایده گذاشته و خود بالاترین قیمت را برای هر کالا می دهد.

هر چند از نظر فقهی ورود و دخول نفر سوم در معامله دو نفر و افزایش قیمت از سوی نفر سوم در اسلام نهی تحریمی و تنزیهی کراهت دارد؛ اما خدا از کسانی است که در معامله وارد می شود و قیمت گزافی را می دهد تا فروشنده رغبت یابد جنس و کالای خود را به او بفروشد.  امام سجاد(ع) در توصیف خدا این چنین می فرماید: وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّوْم‌ عَلی نَفسِکَ لِعِبادِکَ، تُریدُ رِبحَهُم فِی مَتاجرتهم لک، و فوزهم بالوفادة علیک، و الزیادة منک، فقلت تبارک اسمک و تعالیت:«من جآء بالحسنة فله عشر امثالها و من جآء بالسیئة فلا یجزی الا مثلها» و قلت:«مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مائة حبة والله یضاعف لمن یشآء» و قلت:«من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیرة»، و ما انزلت من نظائرهن فی القرآن من تضاعیف الحسنات، و انت الذی دللتهم بقولک من غیبک و ترغیبک، الذی فیه حظهم علی ما لو سترته عنهم، لم تدرکه ابصارهم، و لم تعه اسماعهمم، و لم تلحقه اوهامهم، فقلت:«اذکرونی اذکرکم و اشکروا لی و لا تکفرون» و قلت:«لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید» و قلت:«ادعونی استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین»؛ و تو آن خدایی که در معامله، بر بها و عطای خود به بندگان افزوده ای؛ تا در تجارتهاشان، با تو سود برند، و در کوچ کردن به سوی تو کامیاب گردند، و از تو بهره ای افزون یابند؛ و به همین سبب تو خود که مبارک نام و بلند مقامی - فرموده ای: «هر که کار نیکی به جا آورد، پس مزدش ده برابر آن است و هر که کار بدی را مرتکب شود پس جز بمانند کارش کیفر داده نمی شود» و نیز فرموده ای: «مثل کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند؛ مانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه صد دانه باشد، و خدا این شمار را برای هر که بخواهد مضاعف می سازد» و نیز فرموده ای: «کیست آنکه به خدا قرض الحسنه ای دهد تا خدا آن را برایش چندین برابر سازد؟» و همچنین نظائر این وعده ها از افزایشهای حسنات که در قرآن نازل فرموده ای. و توئی که بوسیله تشویقت که متضمن بهره بندگان است آنان را به اموری هدایت فرموده ای که اگر آن را از ایشان می پوشیدی چشمهاشان آن را درک نمی کرد، و گوشهاشان آن را فرا نمی گرفت، و دست اندیشه ایشان به آن نمی رسید از این رو فرموده ای: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم، و مرا سپاس بگزارید و کفران مکنید» و نیز فرموده ای: «هر آینه اگر شکر کنید شما را فزونی دهم، و اگر کفران کنید همانا که عذاب من سخت است.» و نیز فرموده ای: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنانکه از خواندن من کبر می ورزند زود است که به خواری به دوزخ در آیند.»..(صحیفه سجادیه: دعای چهل و چهارم.)


  
  

خدا به مردمان دستور داده و از زبان پیامبران می فرماید: کُونُوا رَبَّانِیِّینَ؛ ربانی باشید.(آل عمران، آیه 79) و در جایی دیگر می فرماید: وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَکَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ؛ ربانی و احباری که به سبب آنچه از کتاب خدا به آنان سپرده شده و بر آن شاهد و گواه بودند. پس از مردم خشیت و ترس عقلی و علمی نداشته باشید و از من خشیت داشته باشید.(مائده، آیه 44)

«ربانى» از ریشه «رب» به معناى پروردگار است که به هنگام «یاء» نسبت، «الف و نون» براى تأکید و مبالغه به آن اضافه شده است. ربانیون کسی هستند که مظهر ربوبیت خدا شده اند؛ این زمانی تحقق می یابد که شخص رنگ و صبغه الهی یافته (بقره، آیه 138) و همه اسماء و صفات الهی در او تجلی و ظهور یافته است. در این زمان به حکم خلافت الهی، مظهر ربوبیت خدا شده و به پرورش دیگران می پردازد؛ پرورشی که فراتر از تربیت بیرونی است؛ بلکه همانند پروردگار از درون و برون هدایت تکوینی و تصرفی را در دست می گیرد و به عنوان مظهر خدا در ربوبیت آنها را به کمال می رساند.

پیامبر(ص) درباره علی (ع) فرمود: علی ربانی هذه الامه (مناقب، ج 2، ص 65) و خود آن حضرت فرموده است: «أنَا ربّانیّ هذه الاُمّة» ربّانی این امّت من هستم. (تفسیر مراغی.) امام صادق علیه السلام نیز فرمود: ربّانیّون، اهل بیت پیامبر علیهم السلام هستند. (تفسیر صافی.)

یَا کُمَیْلُ بْنَ زِیَادٍ: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ، فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ: النَّاسُ ثَلَاثَهٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ، وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ یَلْجَئُوا إِلَى‏ رُکْنٍ وَثِیقٍ؛اى کمیل بن زیاد! دل‏ها همانند ظرف‏هاست پس بهترین آنها ظرفى است که مقدار بیشترى را بتواند نگهدارى کند بنابراین آنچه را به تو مى‏گویم حفظ کن و در خاطر خود بسپار. مردم سه گروهند: علماى ربانى، دانش‏طلبان در طریق نجات و احمقانِ بى سر و پا و بى هدف که دنبال هر صدایى مى‏روند و با هر بادى حرکت مى‏کنند؛ آنهایى که با نور علم روشن نشده و به ستون محکمى پناه نبرده‏اند.(نهج البلاغه، حکمت 147)


  
  

از نظر قرآن، هر کسی در طول زندگی دنیوی خویش، سازه ای را به عنوان ماهیت اخروی خود می سازد. به سخن دیگر، انسان در دنیا مانند هیولای اولی و ماده خامی است که قابلیت دارد در هر قالبی ریخته و انواع گوناگون صنایع از آن بیرون آید. از نظر قرآن، خود انسان صنعت گر خود است. ماده اولیه نیز خودش است. پس هر کسی خودش را در قالبی می ریزد و شکلی به آن می بخشد که ماهیت اخروی او را تشکیل می دهد. البته این صنعت گری از زمانی حتی قبل از تولد با فعالیت های والدین شروع می شود، ولی پس از تولد کم کم اختیار کارخانه صنعت گری در دست خود او قرار می گیرد و خود اوست که شکل نهایی را به خودش می بخشد. این شکل گیری و قالب زنی تا زمان اجل مسمی و مرگ به طول می انجامد؛ البته برخی با اعمال خوب و بدی که به عنوان سنت به یادگار گذاشته در عالم برزخ نیز به صنعت گیری و قالب زنی ادامه می دهند؛ چنان که خدا می فرماید: وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ؛ ما هر آن چه را پیش فرستادند و آثار اعمالی که انجام دادند را می نویسم.(یس، آیه 12)

به هر حال، در یک فرآیندی طولانی از آغاز نطفه تا پایان مرگ و حتی عالم برزخ، انسان از خود قالبی می زند که همان شکل و ماهیت اخروی اوست. برخی خود را برتر از فرشته می سازند و برخی چارپا یا پست تر از آن از گیاه و سنگ می سازند که جایگاه ایشان دوزخ است.(اعراف، آیه 179؛ جن، آیه 15 و آیات دیگر)

البته از نظر قرآن، انسان در همین دنیا می تواند وضعیت ماهیت اخروی افراد را بداند؛ یعنی افراد پس از مدتی اموری را ملکه و مقوم ذات خود می سازند که می توان از راه آن تشخیص داد بهشتی است یا دوزخی. خدا درباره نشانه های اهل ایمان و بهشت می فرماید: سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ؛ نشانه ایشان در چهره هایشان از آثار سجود است.(فتح، آیه 29)

این که در این دنیا مشخص است که چگونه آدمی است، به طور طبیعی در آخرت نیز همین چهره و قیاقه اش نشان می دهد که چگونه انسانی است؛ انسان فرشته یا انسان گاو یا انسان سگ یا انسان چوب یا انسان سنگ. در قیامت افرادی چون درندگان محشور می شوند که ماهیت ساخته شده و صنعت خود ایشان در دنیا است.(تکویر، آیه 5)

بنابراین، دیگر نیازی به پرسش درباره این افراد نیست؛ زیرا سیما و قیافه و اندام ایشان نشان می دهد که چه نوع انسانی هستند. از همین رو، در قیامت گاه دیگر سوال و جواب معنا ندارد؛ زیرا سیمای مومن و مجرم خودش شهادت، بلکه اعتراف می کند که در چه وضعیتی است. خدا می فرماید: فَیَوْمَئِذٍ لاَ یُسْئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ ... یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ؛ پس در آن روز از گناه انسان و جن پرسش نمی شود... چون مجرمان به چهره ها و نشانه های خودشان شناخته می شوند.(الرحمن، آیات 39 و 41)


96/10/10::: 11:1 ص
نظر(2)
  
  

حسابرسی در قیامت نسبت به اعمال انسانی دارای مراتب و درجاتی است:

1. در گام اول دیگرانی از فرشتگان و پیامبران و امامان معصوم(ع) شهادت و گواهی به اعمال آدمی می دهند(ق، آیات 18 و 20؛ نساء، آیه 41؛ توبه ، آیه 105)؛

2. در گام دوم، اعضای خود انسان نسبت به خودش گواهی می دهد. در این زمان پوست و اعضای بدن به زبان در می آیند و سخن می گویند و شهادت می دهد.(فصلت، آیات 20 تا 22)

3. در گام سوم نیز خود نفس انسانی گواهی و شهادت می دهد؛ زیرا چهره های نورانی یا ظلمانی می شود(آل عمران، آیه 106) و یا به شکل چارپایان و وحوش یا گیاه در می آید.(اعراف، آیه 179؛ بقره، آیه 24؛ جن، آیه 15) در حقیقت خود عمل حاضر است و با تغییر و تبدیل عامل شهادت خود را بیان می کند.

4. در این مرحله خود انسان به حسابرسی خودش می پردازد و وقتی به خودش مراجعه می کند دیگر نمی تواند توجیه و عذری داشته باشد. خدا می فرماید: اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ؛ نامه‏ ات را بخوان کافى است که امروز خودت حسابرس خود باشى. (اسراء، آیه 14) در این زمان، انسان به جایی می رسد که خودش اقرار و اعتراف می کند. خدا می فرماید: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ ؛ پس به گناه خود اقرار مى کنند و مرگ باد بر اهل جهنم.(ملک، آیه 11) معلوم است که اقرار و اعتراف انسان نسبت به خودش بالاتر از شهادت است. دیگر مساله شهادت نیست، بلکه اقرار و اعتراف است؛ از همین رو گفته می شود: اقرار العقلاء علی انفسهم جایز؛ یعنی اقرار خردمندان علیه خودشان پذیرفتنی و روا است و بر اساس آن عمل می شود؛ زیرا حجت قاطع است.


  
  

در دادگاه ها و محکمه های قضایی در جهان، هرگز حاکم و قاضی که حکم و قضاوت می کند، همان شاهد و گواهی نیست که چیزی را دیده و شنیده است؛ بلکه شاهدانی در باره موضوع شهادتی می دهند که آن جا حضور داشته و چیزی را دیده یا شنیده اند. قاضی و حاکم با توجه به اظهارات شهود قضاوت و حکم می کند؛ در حالی که نهایت علمی که برای قاضی با شهادت شهود و گواهان ایجاد می شود علم برهانی است نه علم شهودی و حضوری. از این روست که حاکم هر چند حکم قطعی کرده است، ولی وقتی با خودش خلوت می کند یا کسی از او می پرسد که آیا قطع و یقین داری که به حق حکم کرده و به عدالت داوری نموده ای، می گوید: قطع برهانی دارم ولی اما و اگر هایی هم است که نمی توان آن را از دل بیرون راند.  

اما در قیامت و محکم عدل الهی این گونه نیست، بلکه همان شاهدی که در همه صحنه ها حضور دارد، به عنوان حاکم به قضاوت می پردازد. این همانند قاضی است که در آن روز در کاری خودش حضور داشته و امروز همان پرونده به دستش داده اند تا قضاوت کند؛ این قضاوت چون بر اساس شهود حضوری است دیگر شک و تردیدی ندارد و حکم قطعی می دهد که حق است.

با آن که خدا در قرآن می فرماید: یَوم یَقوم الاشهاد؛ روزی که شاهدان به پا می خیزند.(مؤمن ، آیه 51) یعنی غیر از خدا کسانی دیگر و حتی خود انسان علیه خود شهادت می دهد، با این همه باید توجه داشت که خود خدا که مهم ترین شاهد اعمال عیان ، نهان و سر و خفی و اخفی ما است(طه، آیه 7)، به عنوان حاکم حاضر است.(حج، آیه 7؛ توبه، آیات 94 و  105)

امیرمومنان امام علی(ع) در این باره هشدار می دهد و می فرماید: اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ؛ از معصیت در خلوت ها بپرهیزد؛ چرا که خدای شاهد اعمال همان حاکم و قاضی است.( نهج البلاغه، حکمت 316 ؛مجموعه ورام ، ج2 ، ص154)


  
  
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >