سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ او را گفتند : چگونه بر هماوردان پیروز گشتى ؟ فرمود : ] کسى را ندیدم جز که مرا بر خود یارى مى‏داد . [ و اشارت بدین مى‏فرماید که بیم من در دل او مى‏افتاد . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :87
بازدید دیروز :345
کل بازدید :2162861
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/15
12:56 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

نماز از مهم ترین راه های استعانت جویی به خدا است. خدا می فرماید: وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ؛ از شکیبایى و نماز یارى جویید و به راستى این کار گران است، مگر بر خاشعان همان کسانى که مى‏ دانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و به سوى او باز خواهند گشت.(بقره، آیات 45 و 46)

از نظر قرآن، نمازگزار در راستای ملاقات پروردگارش از نماز استعانت می جوید. با این همه نهایت این سیر چون به مظاهر تمام و کمال الهی ختم می شود، نهایت سیر در معراج نماز، وصول و نیل به آنان خواهد بود؛ چرا که انسان تحت ربوبیتی قرار می گیرد که رب العالمین است و این رب العالمین، در تمامیت خود، رب محمد(ص) و نفس ایشان یعنی اهل بیت عصمت و طهارت است؛ از این روست که خدا در باره رجوع آدمی می فرماید: إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى؛ همانا به سوی پروردگارت رجعت است.(علق، آیه 8) این رجوع که در نماز به شکل معراج معنوی رخ می دهد، باعث می شود تا انسان با پروردگارشان ملاقاتی داشته باشند؛ اما منتهای مراجعه و معراج به سوی پروردگار محمد(ص) است. خدا می فرماید: وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى.(نجم، آیه 42)

بر اساس این مبانی و اصول است که در پایان معراج نماز انسان با این حقیقت آگاه می شود که به ملاقات رب محمد(ص) و اهل بیت(ع) رسیده و آن مظاهر در برابرش قرار دارند. از این روست که خطاب به آنان به عنوان واجب از سلام می فرماید: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته؛ زیرا خود را با آن حقایق و مظاهر تمام الهی مواجه می بیند و به آنان عرض ارادت می کند. پس باید گفت همان طوری که براساس روایت «من تمام الحج لقاء الامام؛ از تمامیت اعمال حج ملاقات امام معصوم است»، هم چنین من تمام دیگر اعمال عبادی از جمله نماز لقاء الامام است. از این روست که به آنان در هنگام ملاقات سلام می کنیم.


96/7/25::: 3:54 ع
نظر()
  
  

عناصری در نوع ارتباط انسان به چیزی نقش دارد که شامل شناخت، اعتماد، تقرب طرفین و مانند آن ها است. به نظر می رسد که نوع ارتباط خدا با حقیقت محمدی(ص) از انواع ارتباط دیگر بسیار متفاوت است. از این روست که ایشان بی واسطه مخاطب قرار می گیرند و حتی جبرئیل در این ارتباط جایگاهی پیدا نمی کند. عبارت های قرآنی چون «قل» بیانگر این ارتباط بی واسطه است که گاه نیز فراتر می رود. این که خداوند در سوره توحید که بیانگر توصیف خدا از منظر خدا است، پیامبر(ص) را بی واسطه خطاب قرار می دهد تا واسطه میان خلق و خالق باشد، بیانگر این معنا است که مقام پیامبر(ص) به عنوان صادر اول نیز مد نظر است؛ زیرا توصیف ذات الهی از طریق صفات و اسامی که دلالت بر صفات غالب دارد، نوعی ارتباط صدوری را بیان می کند؛ چرا که قول خدا به فعل نیز تحقق می یابد و اصولا قول الهی به شکل ساختاری «کن فیکون» عمل می کند.

از نظر قرآن، نسبت خدا با پیامبر(ص) نسبتی است فراتر از آن نمی توان نسبتی یافت؛ زیرا ایشان در مقام «قاب قوسین او ادنی»(نجم، آیه 9) چنان در تقرب نزدیک است که نزدیک تر از آن فرض ندارد. از این روست که آن حضرت(ص) صادر نخستین و مجاری فعل و فیض الهی دانسته اند. پس هر چه بر هستی از جمله عالین از روح اعظم و فرشتگان مقرب الهی و مانند آن ها از فیض وجود می رسد از باب حقیقت محمدی(ص) می رسد که در مقام «عماء» نشسته است.

‏‏ در حدیث ابی رزین عقیلی که حمّاد بن سلمه آن را نقل کرده، آمده است: أنّه سأله ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ أین کان‏‎ ‎‏ربّنا قبل خلق السماوات و الأرض؟ فقال ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏: کان فی عماء؛ ما فوقه هواء و ما‏‎ ‎‏تحته هواء؛‏‏‏ پروردگار ما پیش از آفرینش آسمان ها و زمین در کجا بود؟ حضرت(ص) فرمود: در عماء؛ نه‏‎ ‎‏فراتر از آن هوایی بود و نه در زیر آن.(عوالی اللئالی، ج 1، ص 54، ح 79؛ سنن ترمذی، حدیث 3034؛ مقدمه سنن ابن ماجه، حدیث 178؛ مسند احمد حنبل، حدیث 15599 و 15611.)

ارتباطی که در این مقام میان خدا و حقیقت محمدی به عنوان صادر نخست است، همانند ارتباطی نرم چون ضباب و مه از ابر لطیف در سطح زمین است. در این مرتبه پیامبر(ص) نسبت به خدا چنان تقرب و معرفتی دارد که نیازی نیست تا به اسم ظاهری خطاب شود؛ بلکه به ضمیر «هو» از آن حقیقت متجلی و متظاهر به اسم الله یاد می شود. خدا می فرماید: قل هو الله احد؛ ای پیامبر بگو آن حقیقت همان الله احد است. می دانیم که الله اسمی برای تمامی اسمای ظاهری خدا است؛ این در حالی که خدا اسمای مستاثری دارد که هنوز هیچ ظهور و بروزی نداشته است. حقیقت محمدی(ص) با آن حقیقت دارنده اسمای ظهوری و مستاثری ارتباط دارد. پس به عنوان صادر نخست، چنان آن حقیقت را می شناسد که به ضمیر روشن تر از هر اسمی از آن یاد می کند. پس آن چه برای خلق آشکار و ظاهر است همان « الله نور السموات و الارض»(نور، آیه 35) است؛ یعنی الله که ظهور و بروز همین هستی موجود است که به کلمه «کن فیکون» تکون یافته است(بقره، آیه 117؛ انعام، آیه 73؛ یس، آیه 82 ) در حالی که برای حقیقت محمدی به عنوان صادر نخست و تجلی اول، ارتباط با «هو» است که شامل الله متجلی و دیگر اسمای مستاثر است. این ارتباط چنان قوی است که نیازی به اسم ظاهری نیست. از این روست که با «هو» معرفی و توصیف می شود.


96/7/24::: 12:27 ع
نظر()
  
  

انسان باید در دنیا زندگی کند، ولی مستغرق آخرت باشد تا این گونه مظهر اول و آخر باشد و دایره را در دنیا تمام کند نه آن که بگذارد در آخرت به این پایان دوره برسد؛ یعنی اگر به اختیار به این پایان نرود به زور می برند.

انسان عاقل کسی است که در همین دنیا دوره دایره را کامل می کند و اجازه می دهد تا درک درستی از هر ملک و ملکوت و دنیا و آخرت داشته باشد و موقعیت و وضعیت خویش را به درستی درک کند و بر اساس آن عزم و همت عالی داشته باشد. از این روست که امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: فَکونوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ؛ پس از فرزندان آخرت باشید.(شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج2، ص318.)

کسی که فرزند آخرت است، دنیا را برای آخرت می جوید و می خواهد و آن را مزرعه و کشتزار آخرت می داند که باید در آن جا درو کند و از ثمراتش بهره برد. پس چنان که اباعبدالله امام حسین(ع) می فرماید باید به گونه با دنیا برخورد کرد که گویی دنیایی نیست: أَمَّا بَعْدُ فَکَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ وَ کَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَ السَّلَامُ؛ اما بد پس دنیا گویی نبود و گویی آخرت از ازل بود. والسلام.(کامل الزیارات، ابی القاسم جعفربن محمدبن بن جعفربن موسی بن قولویه القمی، ص76.)

فرزندان آخرت در زمین زندگی می کنند ولی در دنیا زندگی نمی کنند، بلکه آخرت زندگی می کنند؛ زیرا یا در مقام نظر به ملکوت هستند(اعراف، آیه 185) یا در مقام رویت ملکوت.(انعام، آیه 75) از این روست که ملکوت همه چیزی را می بییند و فرق چیزهای بهشتی و دوزخی را می بینند و بر اساس آن با آن چیزها تعامل می کنند. پس به غذایی دست نمی زنند که آتش است و کاری نمی کنند که شراره عمودین آتش دوزخ است.


96/7/23::: 4:18 ع
نظر()
  
  

خداوند درباره یکی از مقامات انسانی برای متقین می فرماید:إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ؛در حقیقت مردم پرهیزگار در میان باغها و نهرها در قرارگاه صدق نزد پادشاهى توانایند.(قمر، آیات 54 و 55)

در آیاتی قرآنی از قاعدین سخن به میان آمده که از قیام به امر الهی از جمله جهاد و عدالت قسطی سر باز می زنند و با آن که از نظر مالی و توانایی های دیگر می توانند به امر الهی قیام کنند، ولی تخلف می کنند و به انجام وظایف و تکالیف خود قیام نمی کنند. این دسته از افراد از نظر درجه در تقابل با مجاهدین و قائمین قرار می گیرند.(توبه، آیات 46 و 81 و 86 ؛ نساء، آیه 95)

قعود به معنای نشستن است. البته در زبان عربی واژه دیگری چون جلوس به معنای نشستن آمده است؛ اما فرق هایی ظریف میان قعود و جلوس وجود دارد که شناخت آن در فهم معنایی آیات قرآنی و مفاهیم آن مفید و سازنده است. از جمله این فرق ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. شخصی که ایستاده است، وقتی می نشنید، به وی قاعد می گویند؛ در حالی که شخص خوابیده وقتی می نشیند او را جالس می گویند. پس قعود در برابر قیام است؛ در حالی که جلوس این گونه نیست؛

  2. قعود دارای داوم و استمرار است؛ در حالی جلوس این گونه نیست؛  از این روست که خداوند فرمان می دهد تا در مجالس هم جمع تر مثلا دو زانو بنشینند و هم بلند شوند و حرکت کنند.(مجادله، آیه 11)

  3. قعود دارای ثبات سکونی است؛ در حالی که جلوس این گونه نیست و می تواند به حرکت بیانجامد. خداوند فرشتگان کاتب اعمال انسان را به صفت «قعید» یاد می کند که به معنای ثبات و داوم است.(ق، آیه 17)

پس قعود به معنای نشستن قایم همراه با ثبات و استمرار است؛ بنابراین ، در ذات واژه معنای داوم و ثبات متضمن است به طوری که در قاعد حرکت ناپذیری و زوال ناپذیری مطرح است. بر این اساس کسی که به مقام «فی‌ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ، دست یافته است، از هر گونه حرکت از آن مقام مبرا خواهد بود و آن امر برایش ثابت و زوال ناپذیر بوده و از دوام و استمرار سود می برد.(قمر، آیه 55)


96/7/22::: 1:9 ع
نظر()
  
  

از نظر قرآن، نظام کنونی هستی نیکوترین و زیباترین نظام ممکن است؛ زیرا اگر نیکوتر از این شدنی و ممکن بود، خداوند آن را خلق می کرد؛ و از آن جایی که بهتر از این شدنی نبود، به بهترین شکل ممکن و شدنی آن را آفریده است. خداوند می فرماید: الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ؛ همان کسى که هر چیزى را که آفریده، نیکو آفریده است.(سجده، آیه 7)

پس اگر می شد که نیکوتر از این آفرید، بی تردید خداوند این گونه عمل می کرد؛ زیرا اگر شدنی بود که بهتر از این بیافریند و نیافریده است، باید یکی از سه مساله می بود که چنین نشد: 1. جهل؛ 2. عجز؛ 3. بخل.

در حالی که خداوند علیم لا جهل له، قدیر لا عجز له؛ معط لا بخل له؛ یعنی دانای بی جهالت، توانای بی ناتوانی و بخشنده بی بخلی است. پس این نظام کنونی بهترین، نیکوترین و زیباترین ساختاری است که شدنی بود و اگر بهتر شدنی بود حتما خداوند آن را می آفرید و چون نیافرید پس بهتر از این شدنی نبود.

از نظر قرآن این زیبایی را می بایست در اندازه و هندسه هر چیزی یافت؛ زیرا چیزی که بی هندسه سر هم شده باشد زیبایی ندارد و نیکو نمی شود. خدا می فرماید: إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ؛ ماییم که هر چیزى را به اندازه آفریده‏ ایم.(قمر، آیه 49) پس از نظر قرآن، زیبایی را می بایست در تناسب اندازه های هر چیزی یافت و اگر چیزی بهره ای از این تناسب هندسی نبرده باشد، زیبا و نیکو نیست. بنابراین، نظام هستی از یک تناسب ریاضی به عنوان قانون درونی هر چیزی سود می برد. در حقیقت خلقت الهی به گونه ای است که قانون ریاضی از آن بیرون می آید ، نه آن که قانون ریاضی نخست بود و خداوند بر اساس آن خلقتی داشته باشد؛ چرا که قانون تابع خلقت است نه خلقت تابع قانون؛ قانون از درون خلقت الهی بیرون می آید نه خلقت الهی از درون قانونی که حاکم بر خدا باشد.

 

 

 


  
  

از نظر انسان ها، بیماری و شکست و مانند آن ها از مصادیق امتحان و آزمون الهی است؛ در حالی که از نظر قرآن، انسان ها با نعمت و نقمت مورد آزمایش قرار می گیرند. پس کسی که از نعمتی چون سلامتی برخوردار است گمان نکند که در محل ابتلاء و امتحان الهی نیست و تنها کسی که گرفتار نقمتی چون بیماری است، گرفتار امتحان الهی است؛ بلکه باید گفت که امتحان الهی بیش تر از آن که در نقمت باشد در نعمت است.

از نظر قرآن کسی که از غنا و ثروت برخوردار است گمان نکند که مورد عنایت و تکریم الهی است، بلکه این دارندگی و غنا خود ابزار و اسبابی برای آزمون الهی است؛ چنان که گرفتار نقمت و فقر نباید گمان کند تنها او گرفتار امتحان شده است. خداوند از نعمت در قرآن به عنوان محل ابتلاء و آزمون یاد می کند و می فرماید: فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ؛ اما انسان هنگامى که پروردگارش وى را مى ‏آزماید و عزیزش مى دارد و نعمت فراوان به او مى‏ دهد مى‏ گوید پروردگارم مرا گرامى داشته است. (فجر، آیه 15)

 هم چنین درباره تنگدستی و فقر نیز می فرماید: وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ؛ و اما چون وى را مى ‏آزماید و روزى‏ اش را بر او تنگ مى‏ گرداند مى‏ گوید پروردگارم مرا خوار کرده است (فجر، آیه 16)

از نظر قرآن هر دو از نعمت و نقمت از مصادیق ابزار ابتلا و آزمون الهی است و هیچ فرقی میان آن دو نیست؛ موفق کسی است که از این آزمون ها سر بلند بیرون آید و به تعبیر امیرمومنان امام علی(ع) فقر و غنای واقعی در روز قیامت معلوم می شود: إنَّ الْغِنَی وَ الْفَقْرِ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللهِ.(تفسیر مبین، مغنیه، ج 1، ص 603)


  
  

در آیات و روایات تلاش شده تا انسان خدا را بشناسد؛ هر چند که انسان نمی تواند حق معرفت را مانند حق هر چیز دیگری چون حق تقاته و حق تقوا (آل عمران، آیه 102) به تمام کمال ادا کند؛ اما با این همه انسان موظف است تا خدا را بشناسد.

البته انسان تا چیزی در درون نداشته باشد نمی تواند با بیرون از خود ارتباط و درک درستی از آن داشته باشد. از همین روست که ما انسان ها به سبب آن که فشرده سازی شده همه هستی هستیم می توانیم درک درستی از هستی داشته باشیم؛ زیرا خدای خالق انسان همه هستی ظهور یافته به اسماء و صفات خویش را در انسان قرار داده است.(بقره، آیه 31) بر همین اساس، انسان خود کوچک شده هستی است؛ یعنی عالم اصغری در کنار عالم اکبر.

از آن جایی که هستی همان اسمای ظهور یافته الهی است(نور، آیه 35)، نسبت انسان نیز به خدا نیز مربوط به همین اسمای ظاهری است نه مستاثری که هنوز ظهور نیافته است؛ زیرا هستی کنونی قابلیت ظهور آن ها را ندارد؛ از همین رو، بسیاری از اسمای الهی در هستی دیگر ظهور می یابد.

انسان نسبت به خدا تنها در محدوده اسمای ظهور یافته اش، آگاهی می یابد که در قالب فعل الهی در هستی کنونی تحقق یافته است.(بقره، آیه 31) اما نسبت به اسمای دیگر مستاثر هیچ گونه شناختی نمی یابد. همین میزان از شناخت وظیفه ما است؛ یعنی شناخت در منطقه سوم که همان فیض و فعل الهی است. پس اگر گفته می شود: من عرف نفسه فقد عرفه ربه؛ هر کسی خودش را شناخت پروردگارش را شناخت. این شناخت و معرفت نسبت به محدوده سوم و فیض الهی است؛ اما نسبت به ذات الهی و صفات عین ذات هرگز شناختی نمی یابد؛ زیرا بیرون از دسترس است؛ چرا که هیچ صفتی از آن صفات مستاثر در او نیست تا بتواند نسبت به آن ارتباط و درکی پیدا کند.

بر این اساس، ما قایل به تعطیل نیستم و نمی گوییم چون ذات و یا صفات عین ذات قابل دسترسی نیست، پس نباید هیچ شناختی را کسب کنیم، بلکه موظف هستیم به همان میزان امکانی شناخت داشته باشیم. پس نه قایل به تشبیه هستیم یا تعطیل بلکه قایل به تنزیه هستیم؛ یعنی نمی گوییم خدا همانند انسان است؛ زیرا داشته های انسانی تنها نسبت به صفات ظاهری است نه صفات و اسمای مستاثری که بطون است و انسان هیچ دارایی از آن ندارد؛ بلکه خدا فراتر از انسان است. هم چنین نمی گوییم نمی توانم نسبت به خدا آگاهی یافت؛ زیرا صفاتی را داریم که بیانگر حقیقت خدا است. پس می گوییم خدایی را می شناسیم که افزون داشته های ما به عنوان صفات انسانی، دارای داشته های دیگری است که مستاثر است و هنوز ظهور و بروزی حتی در انسان نیافته است.

البته این یک تفسیر دیگر از مساله تنزیه است که در کتب کلامی بیان شده است. به هر حال، شناخت خدا در سطح فیض و فعل الهی برای انسان شدنی است. امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَی تَحْدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ‌ وَاجِبِ‌ مَعْرِفَتِه‌؛ خدا عقول را بر شناخت حدی صفت خویش آگاه نساخته است و از میزان واجب معرفت خویش نیز محروم و محجوب نگردانده است.(شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج3، ص216.)

پس از نظر معرفتی و شناختی، عرفان انسانی تنها نسبت به همان چیزی است که آن را دارا است؛ اما نسبت به فراتر که همان ذات و صفات عین ذات است، از انسان خواسته نشده است تا نسبت به آن عرفان و معرفت یابد، بلکه در منطقه ذات و صفات عین ذات از انسان خواسته شده تا به برهان بسنده کند و همان برهان عقلی نه عرفان قلبی کفایت می کند. بنابراین، در یک درجه ای نیاز به معرفت و عرفان است و در یک مرتبه و درجه ای نیاز به برهان عقلی است نه معرفت شهودی و حضوری؛ زیرا بیرون از دسترس شهود است.


  
  

خالق انسان او را به گونه ای آفریده که شایستگی خالق شدن را دارا باشد. بنابراین، به عنوان خلیفه الله باید از همه اسماء الهی و صفات خداوندی بهره گیریم و خود را در مقام متاله و خدایی شده به گونه ای قرار دهیم که بتوانیم از همه صفات الهی سرشته در نهاد و ذات خویش بهره بریم و هم چون خدا خالق باشیم. به سخن دیگر، باید مثلا انسانی باشیم که خالق است.

خلیفه باید در مقام امری به گونه ای عمل کند و در مقام خلقی به گونه ای دیگر. اگر خلق متزمن و متمکن به زمان و مکانی است و فرآیندی را می طلبد باید این امور را در نظر بگیریم و در خلق خویش به کار بریم؛ و اگر در مقام امری نیازی به زمان و مکان نیست و فارغ از زمان و مکان باید ایجادی داشته باشیم باید این گونه عمل کنیم.

از آیات قرآنی به دست می آید که هستی از دو چیز تشکیل شده است: امر الهی و خلق الهی. خداوند می فرماید: أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ؛ آگاه باشید برای خدا خلق و امر است.(اعراف، آیه 54)

امر الهی متزمن و متمکن به زمان و مکان نیست؛ چنان که می فرماید: وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ؛ و امر ما جز یکی نیست مانند چشم همزدنی.(قمر، آیه 50) در این آیه آمده است که امر الهی هر چند یکی است، ولی از نظر زمانی یک لمحه ای را می طلبد؛ اما حقیقت آن است که این لمحه اشاره به زمان نیست؛ بلکه برای بیان ارتباط تنگاتنگ بین علت و معلول و سبب و مسبب است تا نوعی دو گانگی در عین یگانگی را بیان کند. از این روست که در آیه دیگر با توجه به یکی از مصادیق امر الهی که همان قیامت و برپایی آن است، می فرماید: وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ و امر قیامت جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیکتر از آن نیست؛ زیرا خدا بر هر چیزى تواناست.(نحل، آیه 77)

این امر الهی نشان می دهد خداوند به عنوان آمر و امر کننده، بی هیچ فاصله زمانی امور را ایجاد می کند؛ گویی تصور آن به معنای ایجاد آن است. از این روست که فاصله ای جز همان فاصله خالق و مخلوق معنا ندارد که بیانگر ترتب علی و معلولی است نه بیش تر از آن. خدا می فرماید: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ؛ امر الهی به این نیست که هرگاه چیزی را اراده کند به آن چیز می گوید: باش! پس بی درنگ موجود می شود.(یس، آیه 82)

در حقیقت امر الهی به مخاطب موجود نیست، چنان که انسان ها در حالت انسانی خویش این گونه به موجود فرمان می دهند؛ بلکه خطاب خداوندی مخاطب آفرین است. پس به چیزی خطاب می کند که نیست، ولی با خطاب باش آن چیز می شود و وجود می یابد.

انسان نیز باید به جایی برسد که با امر «خویش» به عنوان آمر متاله و خدایی شده، موجود آفرین به امر و فرمان خویش باشد. این ظرفیت برای هر انسانی است و جالب این که بهشتی های در بهشت این گونه عمل می کنند و خطاب ایشان موجود آفرین است؛ پس وقتی نهری را اراده کنند که باشد، آن را تفجیر کرده و نهری را می گشایند و می سازند و خلق می کنند. خدا درباره مقربان الهی یعنی اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به عنوان بندگان شایسته می فرماید: عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا؛ چشمه‏ اى که بندگان خدا از آن مى ‏نوشند و خودشان به دلخواه خویش آن را ایجاد و  جاریش مى کنند.(انسان، آیه 6)


  
  

یکی از اسمای حسنای الهی عادل است که این گونه صفت عدل و عدالت را به خدا نسبت می دهیم. البته در فهم عدالت خدا باید پیش از هر چیز به این نکته توجه شود که خدا حق است و او خاستگاه هر حقی است. از این روست که خدا درباره این که حق مطلق و حقیقی خود اوست، می گوید: سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ؛ به تحقیق نشانه‏ هاى خود را در افقهاى گوناگون و در نفوس ایشان نموده تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد و مشهود هر چیزى است.(فصلت، آیه 53)

در جایی دیگر نیز می فرماید: ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ؛ این قدرت نماییها بدان سبب است که خدا خود حق است؛ و اوست که مردگان را زنده مى ‏کند و هم اوست که بر هر چیزى تواناست. (حج، آیه 6)

هم چنین خدا درباره این که خود منشا و خاستگاه هر حقی است می فرماید: الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ؛ همه حق از پروردگار توست.(بقره، آیه 147؛ هود، آیه 17؛ یونس، آیه 94؛ سجده، آیه 3)

بنابراین، همین خدا است که خاستگاه قوانین تکوینی و تشریعی است. پس اگر از حقوق و قوانین طبیعی و تکوینی چون عدل سخن به میان می آید مراد همان قوانین الهی است که حاکم بر جان و جامعه و جهان است؛ زیرا عدالت به معنای اعطای حق هر صاحب حق، یا قرار دادن و وضع هر چیزی در جایگاه حق و مناسب خودش، همان حق و جایگاهی است که خداوند بر هر چیزی قرار داده است.

به سخن دیگر، خدا وقتی چیزی را خلق می کند، جایگاه و مقدری برای او قرار می دهد که همان مقام حق و جایگاه عدل اوست. خداوند می فرماید: إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ؛ همانا هر چیزی را به قدر و اندازه ای آفریده ایم.(قمر، آیه 46)

این مقدرات هر چیزی همان مقام عدل و حق هر چیزی است. در حقیقت اگر در صنایع انسانی، صنعت قانون تابع است و انسان اول قوانین حاکم بر چیزها را می شناسد، سپس بر اساس آن قانون مانند قانون بادها صنعت چون هواپیما را می سازد؛ در صنایع الهی این قانون است که تابع خلقت است؛ به این معنا که خداوند خلقتی را می سازد که از درون آن قانون بیرون می آید؛ قوانین بادها از خلقت بادها گرفته می شود. پس در خلقت، قانون تابع و خلقت الهی متبوع است؛ در حالی که در صنعت انسانی، قانون متبوع و صنعت تابع قانون الهی است.

بر این اساس، وقتی ما از عدل الهی سخن می گوییم، قوانین حاکمی است که از خلقت و مقدرات الهی نسبت به آن چیز به دست می آید. پس هر چیزی اگر در جای حق و مقدر الهی قرار گیرد، عدل است و اگر خارج از آن بود، ظلم می شود. از همین روست که صفت ظلم را نمی توان به خدا نسبت داد؛ زیرا عدل همانند هر قانون تکوینی و طبیعی و تشریعی دیگر نتیجه فعل الهی است که همان مقدرات آن چیز است؛ زیرا اگر بر عکس بود و یک قانون نانوشته یا نوشته ای قبل از خلقت باشد، پس این خدا است که تابع قانونی است که یکی دیگر نوشته و این دیگر خدا نیست، بلکه خود مخلوق چیز دیگری است؛ و از آن جایی که پیش از خدا چیزی یا کسی معنا ندارد، پس این قانون است که متبوع خلقت الهی و خود خدا است، نه آن که خدا تابع قوانین باشد و قوانین حاکم بر خدا باشند. از این روست که می گوییم درباره خدا باید گفت: «یجب عنه، از او چیزی به عنوان واجب بر می آید»؛ نه «یجب علیه» که به معنای آن است که بر خدا واجب است. پس واجب به عنوان یک حکم تکوینی و یا تشریعی از او یا فعل او که خاستگاه حق است بیرون می آید و این قانون است که تابع خدا و خلقت اوست نه این که خدا تابع قانونی باشد. عدل نیز این گونه است که تابع خدا و خلقت اوست نه آن که خدا و خلقت او تابع قانونی به نام عدل و عدالت باشد.

پس وقتی می گوییم: فلان چیز عدل است یا فلان چیز ظلم، یعنی ذات اقدس الهی که مثلاً «الف» را آفرید، «الف» این مخلوق الهی آثاری دارد که حفظ آن آثار می‌شود عدل، و گرفتن آن آثار و حقوق از «الف» می‌شود ظلم. پس ما عدل و ظلم را از فعل و کار خدا می‌گیریم؛ و کار خدا متبوع عدل است؛ زیرا خدا اشیا را می‌آفریند، و برای هر شیئی آثار ، لوازم و منافع قرار می‌دهد. این امور حقِ آن اشیاء است که باید ادا شود تا عدالت نسبت به آن چیز جاری شود. بر همین اساس از ذات اقدس الهی سوال نمی شود؛ زیرا سوال به این معنا یعنی بازخواست معنا ندارد و محال است. خدا در این باره می فرماید: لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ؛ در آنچه خدا انجام مى‏ دهد چون و چرا راه ندارد؛ ولى انسانها سؤال می شوند.(انبیاء، آیه 23)


96/6/22::: 4:30 ع
نظر()
  
  

از نظر قرآن، رزق و روزی دست خدا است و فضل الهی موجب افزایش آن است. البته در فضل الهی تلاش لازم است، در حالی که در رزق و روزی مقدر نیازی به تلاش نیست. خدا می فرماید: اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ؛ خدا بر هر کس از بندگانش که بخواهد روزى را گشاده مى‏ گرداند و یا بر او تنگ مى‏ سازد؛ زیرا خدا به هر چیزى داناست. (عنکبوت، آیه 62)

هم چنین از نظر قرآن، خداوند قبل از آن که خلقی آفریده شود همه چیز را در کتاب مکنون آورده و بر اساس آن جهان مدیریت می شود؛ پس نباید نسبت به داده ها فرحناک و نسبت به گرفته ها اندوهگین شد.(حدید، آیات 22 و 23)

با این تفاصیل نباید سنت های الهی جاری بر طبیعت از جمله جان و جهان و جامعه را نادیده گرفت. از نظر قرآن، کسانی که شعار «فرزند کم تر، زندگی بهتر» می دهند بر خلاف سنت و قانون الهی عمل می کنند؛ زیرا خدا می فرماید: وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ؛ و فرزندان خود را از جهت املاق نکشید چون ما شما و آنان را روزی می دهیم.(انعام، آیه 151)

در جایی دیگر به این نکته توجه می دهد که برخی نه به سبب املاق بلکه ترس از املاق اقدام به سقط جنین می کنند و یا کودکان را گور می کنند. خدا می فرماید: وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئًا کَبِیرًا؛ و از بیم املاق فرزندان خود را مکشید. ماییم که به آنها و شما روزى مى ‏بخشیم؛ آرى کشتن آنان همواره خطایى بزرگ است. (اسراء، آیه 31)

خداوند در قرآن با تعابیری چون «املاق و خشیه الاملاق» به این نکته توجه می دهد که به جهت بهبود وضعیت اقتصادی خانوار نباید فرزند کشی و سقط جنین داشت؛ زیرا «املاق» از ریشه «ملق» به معنای نرم کردن با خورشت و چرب کردن نان است؛ یعنی شخص نان دارد، ولی می خواهد خورشتی را اضافه کند. «تملق» به معنای نرم و چرب کردن یا چرب زبانی از همین واژه «ملق» است. این که املاق را به معنای تنگدستی گرفته اند، معنای مجازی آن است؛ زیرا شخص احساس می کند که نمی تواند خورشتی در کنار نان و غذایی اصلی داشته باشد و از نظر وضعیت اقتصادی در تنگنا قرار گرفته و آسایش و رفاه را از دست می دهد یا از دست داده است. پس از نظر قرآن نباید به جهت ترس از دست دادن خورشت و وضعیت اقتصادی خوب و رفاه و آسایش اقتصادی، فرزندکشی کرد و سقط جنین کرد.

به هر حال، کسانی که شعار فرزند کم تر زندگی بهتر یعنی دنبال رفاه اقتصادی هستند و گمان می کنند از این راه به آن می رسند، در حالی که از نظر قرآن نه تنها این راه درستی نیست، بلکه خطایی آشکار است؛ زیرا رزق و روزی هر کسی معین و مقدر بوده و گشایش و تنگی در دست خدا است.

 

 

 

 


96/6/21::: 5:44 ع
نظر()
  
  
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >