سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جلای این دلها ذکر خدا و تلاوت قرآن است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :249
بازدید دیروز :417
کل بازدید :2165347
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/3/21
9:59 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام
موجودات فرازمینی و فرا انسانی
بی گمان خداوند غیر از موجودات و آفریده هایی که می شناسیم آفریده هایی دیگر نیز دارد که ما هیچ گونه شناختی از آن ها نداریم و تنها به علم اجمالی به نص قرآنی می دانیم که موجودات و آفریده های دیگری نیز وجود دارد. این شناخت ما از هستی و موجودات آن که دو شکل دیدنی ها و شنیدنی ها تحقق یافته است امکان آن را بخشیده تا به دانشی درباره موجوداتی دست یابیم که آنان را موجودات فرا زمینی و یا فرا انسانی می نامیم. البته موجودات فرازمینی می تواند فرا آسمانی و یا فرا مادی باشد. این فرامادی نیز می تواند موجودات با عناصر مادی لطیف و یا غیر لطیف پدید آمده باشند.
ما با برخی از این موجودات به شکل افسانه ای و باورهای اسطوره و یا اطلاعاتی که از شهود برخی از انسان های برتر با ویژگی های خاص و یا از آموزه های وحیانی از راه پیام های پیامبران و نقل آنان به دست آورده ایم ، آشنا هستیم و اطلاعاتی جسته و گریخته از آنان داریم. از آن جمله می توان به جن و پری اشاره کرد. پری یا همان فرشتگان هر چند که به نظر می رسد که از یک نوع باشند ولی با توجه به آموزه های قرآنی می توان آن ها را به انواع و اقسام مختلفی دسته بندی کرد که توضیح آن در ادامه مطلب می آید. جن و یا دیوان نیز به نظر می رسد که از یک نوع باشند و چنان که قرآن بیان می دارد آنان همانند انسان ها موجوداتی زمینی هستند و از عناصر مادی همانند عناصری که در انسان به کار رفته پدید آمده و خلق شده اند. با این تفاوت که جنیان از عنصر لطیف تر که در آیات قرآن از آن به مارج من النار تعبیر می شود پدید آمده اند. به زبان امروزی آنان از انرژی ایجاد شده اند و ماده اصلی و اولیه آنان را انرژی تشکیل می دهد. تعبیر از آتش در آیات قرآنی همانند تعبیر خلقت و آفرینش انسان از خاک و گل تعبیری ساده است که امکان دریافت عناصر تشکیل دهنده برای همگان را فراهم می آورد. به خوبی روشن است که انسان واقعا گل و خاک نیست بلکه عناصری که از آن پدید آمده است همان عناصری موجود در خاک و گل است. هم چنین جنیان همانند بشر از همین ماده عنصری زمینی تشکیل شده اند و از لطافت بیش تری برخوردارند. از این رو آنان می توانند انسان زمخت بر آمده از عنصر گل و خاک را ببینند ولی انسان ناتوان از دیدن انرژی با چشم غیر مسلح است؛ ولی همان گونه که انسان توانست با ابزارهای خاص عناصر ناپیدا و ناهویدای زمینی را ببیند و حتی آن را تحت مهار وکنترل خویش در آورد می تواند در آینده با ابزارهای خاصی جنیان را مشاهده کند و رویت نماید.
جنیان همانند بشر موجوداتی با عقل و تفکر هستند. برخی بر این باورند که آنان هوشیارتر و عاقل تر از بشر می باشند. از این روست که در ضرب المثل های عامیانه گفته می شود که این مطلب به عقل جن هم نمی رسید که بیانگر بلندای فکر و نظری است که ارایه شده است. اما با توجه به مقام عظمای انسان و کرامت وی بر همه موجودات از جن و فرشتگان می توان دریافت که عقل انسانی فراتر و برتر از عقل جنی است . از این رو برخی از فلاسفه اسلامی بر این باورند که آنان در مرحله عقل ابتدایی یعنی خیال و وهم نشسته اند و توانایی ایشان از این مرحله فراتر نمی رود. در مساله تکلیف که بر جنیان و انسان ها واجب است و آنان همانند انسان ها موجوداتی مکلف و مختار می باشند، نیازی نیست که عقل تام و تمامی هم چون انسان داشته باشند بلکه درجه ای از عقل و سطح از آن برای وجوب تکلیف کفایت می کند.
دانش امروزی نشان داده است که انسان که از عنصر خاک است می تواند از عقل و هوش خویش بهره بردارد و آن را در راستای تکامل خویش و بهره گیری از عناصر طبیعت و آبادانی زمین و زمان به خوبی استفاده کند. جنیان که آنان از انرژی ساخته و پرداخته شده اند همانند رایانه های امروزی هستند که از هوش و ذکاوت خاصی برخوردار می باشند. از این روست که سرعت انتقال داده ها و حتی حرکتی در جنیان بسیار بالاست و آنان به بیرون از جو و فضا سفر کرده و مطالبی را دریافت می کنند ولی این بدان معنا نیست که آنان تیزهوش تر و عاقل تر از انسان هستند.
به هر حال جنیان همانند انسان ها از موجودات زمینی به شمار می آیند و نمی توانند از فضای زمین بیرون روند و در صورت خروج با انرژی که از سوی شهاب سنگ ها و جاذبه ها وعوامل دیگری که از آن ها ساطع می شود مورد تهدید قرار گرفته و ممکن است جان خویش را از دست دهند.
اما فرشتگان که از دیگر موجودات هستی هستند. با توجه به برخی از آیات که آنان را متنوع دانسته و حتی اسامی و نام های متعددی بر آنان گذاشته می بایست بیش از یک نوع باشند. برخلاف تصور ما آنان دارای انواع متعدد و از عناصر مختلفی خلقت و آفرینش یافته اند. برخی از آنان در حوزه آفرینش و خلقت قرار می گیرند و برخی دیگر در حوزه امری می مانند و به شکل خلقی در نمی آیند.
به نظر می رسد که فرشتگان می توانند از عناصر مادی مانند عنصر نور آفریده شوند. این فرشتگان در عالم آسمان و بیرون از جو می توانند حرکت کرده و زندگی کنند. از این رو می توانند به زمین آمده و به آسمان بازگردند. اینان از عنصر عقل بیش تری برخوردار می باشند و از این رو برخی از فلاسفه ای اسلامی فرشتگان را از عالم عقل دانسته اند.
فرشتگانی که با عنصر نور آفریده شده اند موجوداتی بسیار لطیف تر از جنیان هستند و از این رو جنیان نیز ممکن است آنان را نبینند ولی این بدان مفهوم نیست که آنان با ابزارهای خاص نتوانند فرشتگان را مشاهده نکنند؛ زیرا جنیان نیز می توانند از ابزارهای خاصی بهره گیرند که خود آن را می سازند. تفاوت میان انسان و جنیان از یک سو و فرشتگان از سوی دیگر در آن است که فرشتگان موجوداتی مختار نیست. از این رو تکلیف به مفهومی که در انسان و جنیان گفته شده است در باره آنان معنا و مفهومی ندارد. بنابراین آنان مکلف نیستند و به بهشت و دوزخ نمی روند تا پاداش اعمال نیک و بد خود را ببینند.
البته به نظر می رسد که برخی از آیات و روایات میان برخی از فرشتگان زمینی و آسمانی با برخی دیگر تفاوت هایی را مطرح می سازد. اگر داستان فطرس و یا برخی دیگر از فرشتگان را افسانه های اسرائیلی بر نشمریم می توان گفت که ممکن و محتمل است که آنانی که فرشته زمینی و یا در مرتبه ای فروتر اسمان هستند دچار اشتباه و یا ترک اولی شوند و مجبور به زیست در زمین گردند. این معنا اگر درست باشد می بایست فرشتگانی که در سطحی برتر از جنیان قرار گرفته اند واز عنصر نور ساخته شده اند فرشتگانی دانست که امکان ترک اولی در آنان می رود و مجازات خاصی را متحمل می شوند. اما از آن جایی که قرآن فرشتگان راموجوداتی کاملا مطیع دانسته که هر گز از عبادت و عبودیت دست بر نمی دارند و همواره در آن چه بدان امر می شوند اطاعت می کنند می بایست این دسته از روایات را روایات اسرائیلی و افسانه ای بر شمرد.
به هر حال به نظر می رسد که فرشتگان دارای انواع و اقسامی هستند که خداوند از این تنوع و تعدد به تنوع در بال ها و جناح ها یاد کرده است. افزون بر این که برخی را از فرشتگان عالین و کروبین بر شمرده است و در مساله وسوسه آدم از سوی ابلیس به این نوع ها اشاره نموده است.
بنابر این موجودات را می توان در آسمان ها جست که موجوداتی مادی ولی از عنصر نور می باشند و موجوداتی که از حوزه ماده و آسمان و زمین بیرون می باشند و در حوزه عوالم امری قرار می گیرند واز عوالم خلقی بیرون می آیند که می توان از آن ها به فرشتگان کروبین و یا عالین یاد کرد.
در هفت زمینی که در عالم ماده وجود دارد و در هفت آسمانی که در هستی قرار دارد می توان این معنا را به دست آورد که دست کم شماری زمین با خصوصیات کامل زمینی که در آن به سر می بریم و نیز آسمان هایی هفت گانه ای را شناسایی کرد که موجوداتی دیگری وجود دارند که دست کم از جنس فرشتگان که خود دارای انواع متعددی هستند.
بنابراین دور از انتظار نخواهد بود که در کیهان و کهشکان های متعددی که در جهان مادی وجود دارد منظومه های شمسی نباشد که با زمین های همانند زمین وجود داشته باشد. در آن زمین ها و آسمان ها موجوداتی هستند که دست کم از عنصر مادی خلق شده اند. این همان آفریده هایی خواهد بود که قرآن می گوید که ما را مخلوقاتی است که شما نمی دانید. این عدم دانستن به دو شکل عدم شناخت شهودی و نقلی است. به این معنا که موجوداتی وجود داردکه ما از همه آن ها به فرشته تعبیر می کنیم .
تمثل فرشتگان و جنیان
تمثل به معنای این است که موجودی به شکل موجود و صورت آن در آید. در آیات قرآنی سخنی از تمثل جنیان و یا ابلیس به به میان نیامده است. به نظر می رسد که مساله تمثل امری خاص برای شماری از فرشتگان باشد که در قرآن از آن به روح تعبیر شده است. در آیات قرآنی بیان شده است که روح به شکل و صورت انسان کاملی در نظر مریم (س) تمثل یافته است. این تمثل می بایست غیر تجسم باشد. به این معنا که روح که فرشته برتر از مقام امر الهی است در نظر مریم تمثل و نه تجسم می یابد و تنها او قادر به دیدار و دیدن چنین موجودی می شود. این تمثل آن گونه مشهود بوده است که وی را به وحشت می اندازد. با توجه به این که حضرت مریم (س) بارها و بارها از خوراک های آسمانی بهره برده بود و میوه ها و غذایی را در دسترس داشت که بیرون از حوزه معمولی و عادی بشر بوده است چنان که حضرت زکریا (ع) از وجود آن ها می پرسد و مریم (س) به صراحت به آسمانی بودن آن ها اشاره می کند، نمی توان گفت که ایشان تاکنون فرشته ای را ملاقات نکرده است. به نظر می رسد که پیش از این ملاقات ها با فرشتگان به صورت تمثلی نبوده است و این نخستین باری است که فرشته ای همانند روح با آن قداست و مقام خود تمثل یافته است. وی آن را چنان که می بایست می بیند و این شیوه به نظر وی تجسم می آید از این رو گما می کند که انسانی است که قصد سویی نسبت به وی دارد. تعبیر قرآنی از رخداد به تمثل می نماید که در این جا تجسمی نبوده است و تنها او می توانست فرشته روح را ببیند. استاد حسن زاده آملی در درس بر دیدن خاص حضرت مریم (س) تاکید خاص و ویژه ای داشتند که به نظر می رسد مقصود وی از تمثل عدم تجسم بوده باشد.
در این که این فرشته که قرآن از آن به روح یاد می کند کیست اختلاف است برخی وی را همان جبرئیل فرشته وحی می شمارند که به نظر می رسد این گونه نیست و موجودی که خداوند از وی به روح یاد کرده است غیر از فرشته وحی است.
به هر حال فرشتگان یا برخی از آنان به گونه ای هستند که می توانند تمثل یابند و تنها شخص خاصی که برای وی تمثل رخ می دهد می تواند وی را ببیند. از این جمله می توان به تمثل روح برای حضرت مریم (س) اشاره کرد که در آیات 16 و 17 سوره مریم بدان تصریح شده است.
اما درباره تجسم فرشتگان یا برخی از آنان باید گفت که برخی از آنان که از عنصر نور و ماده تشکیل شده اند می توانند تجسم به معنای صورت انسانی گرفتن و یا هر صورت دیگری مادی را به خود گرفتن پیدا کنند. قرآن در چند آیه و در چند رخداد گزارشی کامل از تجسم و دیدار برخی از فرشتگان که ما آن ها را فرشتگان عذاب می شناسیم بیان می دارد. از جمله این گزارش ها دیدار فرشتگان عذاب با حضرت ابراهیم (ع) است. آنان که شماری چند بودند به شکل انسانی تجسم یافته و به دیدار حضرت (ع) رفتند. آن حضرت با آن که بارها فرشته وحی را دیده بود و یا در عالم ملکوت با فرشتگان دیدار داشت ، هنگام ورود ایشان به منزل وی نتوانست آنان را بشناسد. از این رو گمان برد شماری انسان هستند که مهمان وی شده اند. به شتاب گوساله ای فربه را می کشد و پیشکش مهمانان می کند. زمانی که می بیند مهمان دست به غذا نمی برند از ایشان هراسان می شود که شاید انسان هایی هستند که قصد سویی دارند و از این رو به غذای میزبان دست نمی زنند. فرشتگان مجسم انسانی خود را معرفی می کنند و به آن حضرت مژده فرزندداری می دهند. در این هنگام است که ساره نیز وارد می شود و مهمانان انسانی خویش را که خود را معرفی کرده اند که فرشته اند، می بیند و از مژده ای که می دهند شگفت زده و فریادی از شادی بر می دارد. آن گاه حضرت (ع) از ماموریت اصلی آنان می پرسد ؛ زیرا اکنون آگاه شده است که اینان فرشتگان عذاب هستند نه فرشتگان رحمت هر چند که برای او پیامی شادی می آورند . (هود آیات 69 و 73 و نیز عنکبوت آیات 31 و 32 و نیز ذاریات آیات 24 تا 31)
در این آیات به خوبی روشن می شود که تجسم برخی از فرشتگان ممکن و شدنی است و این اتفاق افتاده است؛ از این روست که برخلاف تمثل قرآن از مهمانانی با صفت مکرمین یاد می کند که بیانگر فرشتگان خاصی است. ساره همسر ابراهیم (ع) نیز آنان را می بیند و چنان که در آیات 77 و 78 سوره هود بیان می شود تجسم آنان به گونه ای است که حتی قوم لوط آنان را که به شکل انسان های کامل و زیبا در آمده اند دیده و خواهان فعل حرام لواط با آنان می شوند.
نمونه دیگر تجسم یابی هاروت وماروت است که در بابل می روند و به مردمان آن جا سحر وجادو می آموزند. آنان یا از فرشتگان زمینی بودند یا از فرشتگان ملکوتی و یا امری .با این همه آنان مدتی بسیار در میان مردم به شکل انسانی زیستند و برای رهایی مردمان آموزش هایی را برای خنثا سازی جادو و سحر می دهند که البته چون آموزش کلی بوده است هر کسی می توانست در خیر وشر از آن بهره گیرد مانند دانش هسته ای که می توان در درمان یا در کشتار مردم از آن سود جست. آنان همواره به مردم هشدار می دادند که دانشی که آنان می آموزانند دانشی دو پهلو و دو جنبه ای است و مردم می بایست در راستای خیر از آن سود برند.( بقره آیه 102)
به هرحال تجسم فرشتگان و یا برخی از آنان به شکل و جسم انسانی امکان پذیر و بلکه واقع شده است و نمی توان آن را انکار کرد.
اما در باره تجسم جنیان می بایست گفت که آنان خود از جسم تشکیل شده اند و در حقیقت جسمی لطیف از آتش و عناصر انرژیر را دارا می باشند. بنابر این پرسشی که مطرح می شود آن است که آیا این جسمیت به آنان امکان می دهد که خود را به صورت و شکل دیگری همانند انسان در آورند؟
به نظر می رسد که برای جنیان و حتی ابلیس این امکان وجود ندارد که خود را به شکل تجسمی انسان و یا چیزی دیگر در آورند. دست کم آیات قرآنی نمونه هایی از تجسم ابلیس و یا جنیان ندارد. تنها در دو آیه مفسران بر این باورند که قرآن به اشاره به تجسم ابلیس اشاره دارد. یکی آیه 48 سوره انفال است که می گویند ابلیس به صورت و چهره انسانی سراقه بن مالک در روز بدر تجسم می یابد و آنان را فریب می دهد(مجمع البیان ج 3 و 4 ص 844) و دیگری آیه 16 سوره حشر است که می گویند ابلیس تمثل یافته است و برصیصای عابد را فریفته است.(مجمع البیان ج 9 و 10 ص 397)
البته اگر در این ادعای دوم دقت شود سخن از تمثل ابلیس است نه تجسم آن به صورت انسانی. از این رو نمی توان تجسم ابلیس را پذیرفت اما تمثل جن و ابلیس امکان پذیر و شدنی است؛ زیرا چنان که گفته شد تمثل صورت گرفتن چیزی صورت دیگری است که تنها در قوه بینایی و یا جان او تاثیر می گذارد و نوعی تخیل است که در سحر و جادوی ساحران مصری دیده شده است.از این رو نمی توان پذیرفت که جنیان و ابلیس بتواند از جسم خویش بیرون آمده و تجسم و شکل جسمی انسان و یا حیوانی را به خود گیرد اما می تواند تمثل یابد.
از این رو ست که می توان گفت که جنیانی که برای حضرت سلیمان کار می کردند تجسم انسانی نداشته و یا به شکل حیوانی و یا جانوری تجسم نیافته بودند بلکه در همان تجسم خویش باقی بودند
به سخن دیگر همان گونه که برای انسان تجسم به معنای شکل جانوری را به خودگیرد وجود ندارد برای جنیان نیز این امکان وجود ندارد هر چند که آنان از جسم لطیف تری برخوردارند با این همه آنان می توانند به اشکال دیگری تمثل یابند. هر چند که در این باره نیز مستند قرآنی و یا دلیلی استوار و محکم بر تمثل آنان همانند تجسم ایشان یافت نشده است.
86/8/15::: 5:55 ع
نظر()
  

 

در جهان امروز افراد بی شماری را می توان یافت که دچار بیماری افسردگی هستند. برخی از اندیشمندان غربی و روان شناسان بر این باورند که در جهان امروز بیش از 75 در صد مردم به نوعی از بیماری افسردگی و به سخن دیگر از دیوانگی رنج می برند. این بدان معناست که بیماری روحی و روانی بیش ترین شمار مردمان را در بر می گیرد و انسان بیش از آن که دچار بیماری های جسمی و بدنی باشد از بیماری های روحی و روانی رنج می برد.

به نظر می رسد که بر خلاف باورهای روان شناسان، این بیماری ها تنها به حوزه روان مرتبط نباشد و ارتباط تنگاتنگی با حوزه بیماری های روحی داشته باشد. به این معنا که می بایست میان بیماری های روحی و بیماری های روانی تفاوت و تمایزی محسوس قایل شد؛ چنان که میان بیماری های جسمی و روانی این دسته بندی انجام شده است.

بیماری های روانی به آن دسته از بیماری های گفته می شود که با روان یعنی نفس مرتبط با جسم مرتبط می باشد و متاثر از عالم فیزیک و طبیعت بشری است و می توان آن را در حوزه نرم افزاری جسم جست و جو کرد. به سخن دیگر روان عبارت است از عالم برزخ میان جسم و روح . در این عالم و نشاه که برخی از خصوصیات روح و برخی از خصوصیات جسم در آن دیده می شود، نشانه هایی از هر دو بعد انسانی را می توان یافت. از این روست که می توان با ابزارهای فیزیکی ولی نرم همانند تعبیر قدرت نرم از آن آگاه شد و به شناخت و آگاهی نسبی آن دست یافت.

به سخن دیگر روان نرم افزاری فیزیکی و جسمی است که در عالم برزخ قرار می گیرد و روان شناسان می توانند آن را با ابزارهای نرمی بررسی و بیماری های آن را معالجه و درمان کند.

اما روح مقامی برتر و از حوزه فرا مادی است و چنان که قرآن تعبیر می کند از عالم خلق بیرون در مجموعه عوامل امر داخل می باشد. از این روست که خداوند می فرماید: یسالونک عن الروح قل هی من امر ربی ؛ از تو درباره روح می پرسند بگو آن از امر پروردگار من است.

بیماری های انسانی از این رو به دو دسته بیماری های روحی و بیماری های روانی دسته بندی می شود. بیماری روحی بیماری هایی است که روح را از سلامت فطری بیرون می برد و وضعیت کلی بشر را از حوزه بشریت و ماهیت بشری بودن خارج می سازد. گاه از آن به پلیدی ذاتی نیز یاد می شود. این دسته از بیماری ها در این مقاله و نوشتار مورد نظر نیست و مجال دیگری را می طلبد.

اما بیماری های روانی را می توان به دو دسته تقسیم کرد؛ زیرا عوامل موثر در آن می تواند عواملی در حوزه بیماری های مرتبط با جسم و فیزیک باشد و یا مرتبط به عقاید و بینش و نگرش. به این معنا که عوامل موثر آن می تواند برخاسته از وضعیت جسمی فرد و متاثر از آن باشد که با درمان های غذایی و دارویی قابل درمان است و یا می تواند برخاسته از بینش و نگرش فردی باشد که در حوزه روان شخص اثر گذاشته و امکان درمان از راه دارو نیست و می بایست تنها با استفاده از درمان های عقیدتی آن را باز سازی کرد.

از این روست که به نظر می رسد که میان افسردگی برخاسته از جسم و یا دیوانگی برخاسته از جنون و جن زدگی تفاوت گذاشت. به این معنا که اسکیزوفرنی و یا شیزوفرنی بیماری های روانی هستند که می تواند برخاسته از عوامل جسمی و یا اعتقادی باشد.

قرآن به هر دو دسته از عوامل جسمی و اعتقادی توجه داشته است. در ادبیات اسلامی و فرهنگ قرآنی با بیماری هایی مواجه هستیم که از آن به بیماری جنون یاد می شود. هر چندکه این تعبیر فراگیر است و به گونه ای با آن رفتار شده که گویی بیماری های روانی برخاسته از عوامل جسمی را نیز شامل می شود ولی در حقیقت در گذشته تنها به بیماری هایی اطلاق می شد که بر خاسته از عوامل اعتقادی بوده است؛ زیرا در طب و پزشکی کهن از بیماری های روانی با خاستگاه جسم به مالیخولیا یاد می کردند.

جنون از ماده جن در اصل به معنای پنهان ماندن چیزی از حس است.(مفردات راغب ص 203) به انسان دیوانه از این جهت مجنون می گویند که چیزی میان عقل و نفس او مانع می شود و عقل او را می پوشاند.(همان ص 205)

مقصود از جنون و دیوانگی در این نوشتار معنای دوم آن است که در آیات قرآنی به شکل جنه و مس الشیاطین و سعر و مجنون و مفتون و جملاتی چون یتخطبه الشیطان و استهوته الشیاطین بدان اشاره شده است.

عوامل جنون

قرآن عامل این بیماری روانی را تماس با شیطان می داند و بر این نکته تاکید می ورزد که کسانی که از آموزه های وحیانی قرآن دوری می ورزند و خود را تحت مدیریت شیطان و ابلیس قرار می دهند در مدتی زمانی گرفتار وی می شوند و شیطان مدیریت روان وی را به عهده گرفت و او را به جنون دچار می سازد. قرآن برخی از عواملی که موجب می شود تا شیطان امکان و قدرت چنین تصرفی را در انسان بیاید مورد تاکید و توجه قرار می دهد تا انسان با دوری از آن ها خود را از شر شیطان و جنون رها سازد. از مهم ترین عوامل می توان به رباخواری اشاره کرد که زمینه تصرف شیطان را فراهم می آورد. در حقیقت حرام خواری و رباخواری زمینه بسیاری مساعدی برای جنون است.(بقره آیه 275) در حقیقت اندیشه و بینش خاص موجب می شود تا این گونه در معرص خطر جنون قرار گیرد.

شیطان با نفوذ بر عقاید و اندیشه های افراد و وسوسه کردن آنان زمینه تحیر و جنون افراد را فراهم می آورد و نمی گذارد تا شخص در سلامت شخصیت خود باقی بماند.(انعام آیه 71)

نشانه های جنون

برای جنون نشانه هایی است که افسردگی یکی از ان هاست. شخصی که دچار جنون است در حالت عادی به سر نمی برد. تحیر و سرگردانی در کارها و انتخاب ها از نشانه های دیگری آن است (انعام آیه 71) و پریشانی خاطر وی را رنج می دهد(همان ) گفتن سخنان یاوه و بیهوده و انتساب و ارتباط با موجودات فرابشری از نشانه های دیگری است که قرآن بیان می دارد. البته برخی از این نشانه ها را قرآن خود به مجانین نسبت می دهد و برخی دیگر را کافران به پیامبران نسبت می دهند و بر این باورند که پیامبران نیز دچار جنون شده و رفتارهای انسان های روان پریش و یا مجنون را در پیش می گیرند. بنابراین از جهت تشابهی که میان رفتارهای پیامبران و مجانین وجود دارد آنان نیز متهم به جنون می شوند.

 به هر حال با توجه به این دو دسته آیات می توان به نشانه هایی که برای مجانین گفته شده است دست یافت که به برخی از آنان اشاره شده است.

البته تفاوت هایی میان سفیه (نادان ) و مجنون وجود دارد که برخی آن را نادیده گرفته و اهل سفیه و یا سفیهان را همان مجانین دانسته اند. در حالی تفاوت میان مجانین و سفیهان به روشنی در رفتار آنان مشخص و معلوم است. شخص سفیه می تواند به بیماری خاصی دچار شده و یا به ارث بیماری را از والدین خود بگیرد ولی جنون این گونه نیست و شخص به جهاتی که گفته شد تحت تاثیر عواملی خاص به آن دچار می شود. از این رو میان احکام مجنون و سفیه در برخی موارد می توان تفاوت های محسوسی را جست و جو کرد هر چند در برخی دیگر از احکام مشترک می باشند.

همواره دشمنان برای گمراه کردن دیگران با اتهام جنون می کوشند عقایدو اندیشه های ناسازوار با اندیشه های خویش را از میدان به در کنند. این گونه است که همواره پیامبران متهم به جنون می شدند و به جهت اختلاف عقایدی با مشرکان و کافران از جامعه طرد می شدند.

توجه به آیات قرآن و اتهام هایی که به پیامبران از سوی مشرکان و کافران زده می شد می توان به این نکته توجه داد که جنون ارتباط تنگاتنگی با حوزه بینش و نگرش و اعتقادات انسانی دارد و بیان گفته ها و اندیشه هایی که بیرون از ساختار عادی فکر بشر است می تواند به عنوان مهم ترین نشانه جنون از آن یاد کرد.  جنون و دیوانگی امری در حوزه عقاید و بینش و نگرش است که در برخی از رفتارها نیز نمود می یابد. این را می توان از اتهام کافران و مشرکان به دست آورد. به این معنا که شخص مجنون می بایست کسی باشد که باورها وعقایدهای خاصی را مطرح می سازد که به نظر تحت تاثیر موجودات جنی است.

در حقیقت انسان هر گاه تحت تاثیر موجودات جنی و فرابشری قرار گیرد از عقاید و افکار و بینش های خاصی برخوردار می شود که بیرون از اندیشه ها و باورهای عادی بشر است. مشرکان از آن جایی که پیامبران را با عقاید و باورهای بیرون بشری می دیدند به این باور رسیده بودند که پیامبران تحت تاثیر موجودات جنی بوده و مجنون می باشند.

قرآن بیان می دارد که علت اختلاف عقایدی هم طور که ممکن است تحت تاثیر موجودات جنی به ویژه شیطان باشد می تواند تحت تاثیر آموزه های وحیانی خداوند باشد و تفاوت میان پیامبران و مجانین در این است که رفتارهای و گفتارهای پیامبران از ویژگی عقل پسندی و هنجاری برخوردار می باشد و بیرون از دایره تحیر و سرگردانی و اختلاف و تضاد است. اما کسانی که دچار جنون می شوند سخنان یاوه و بیهوده و رفتارهای نابهنجار و غیر عادی دارند و از تعادل شخصیتی و روحی و روانی نیز بر خوردار نمی باشند.

راه درمان جنون

جنون به جهت آن که بیماری است که در طول مدت و در یک فرآیند پیچیده پدیدار می شود به سادگی قابل درمان نیست؛ زیرا عوامل چون رفتارهای ضد آموزه های وحیانی مانند رباخواری و ارتباط با عقاید فساد و ضد بشری موجب می شود تا شخص در تماس با شیطان و عوامل وی قرار گیرد و مجنون شود. برای رهایی این اشخاص می بایست نخست عقایدو بینش های آنان تغییر یابد و نگرش سالمی جایگزین نگرش فاسد شود. از این روست که نمی توان به سادگی به درمان آنان پرداخت. البته کسانی که از جنون ساده برخوردار می باشند می توان به کمک برخی از راه هایی که در روایات بیان شده درمان کرد.

به هر حال میان اقسام و انواع بیماری روانی و افسردگی می بایست تفاوت  گذاشت و برای درمان هر بیماری خاص از روش خاصی استفاده کرد. از آن جایی که روان شناسان همه انواع و اقسام جنون و دیوانگی و افسردگی را یکسان تلقی می کنند تنها از روش خاصی سود می برند. از این روست که گاه درباره شخصی درمان سازنده و مفید واقع می شود و در شخص دیگر نه تنها سودی نداشته بلکه بر بیماری شخص می افزاید.

 

  


86/8/12::: 1:3 ع
نظر()
  
نجوا به معنای زمزمه و در گوشی سخن گفتن است. در آیات قرآنی از نجوا و مناجات سخن به میان آمده است. در تحلیل قرآنی نجوا و مناجات به دو گونه اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی نسبت داده شده است. به این معنا که مناجات به عنوان امری پسندیده و خلق و خوی خوب و نیکو مورد تمجید و تایید قرار گرفته است؛ زیرا مناجات به معنا زمزمه با خدا بیانگر ارتباط انسان با خداست . انسان با مناجات و زمزمه های خویش همواره ارتباط با خدا را حفظ می کند و ذکر را مصداقی عینی می بخشد. از این رو از صفات مومنان مناجات با خدا دانسته شده است . مومن با مناجات خویش خدا را به عنوان هم صبحت و یار خویش می پذیرد و نیازها و خواهش های خویش را به او می گوید . زمزمه های عاشقانه ای که میان بنده و خدا در سحرگاهان و شبانگاهان انجام می شود از بهترین گلواژه هایی است که میان دو شخص رد و بدل می شود. در این حالت است که انسان خود را چنان که هست به خدا عرضه می دارد و عاشقانه از وی می خواهد که در کنار وی بوده و او را یاری رساند. در حقیقت مناجات اوج تمنای انسان عاشق است که حتی نیازهای روحی خویش را به خدا عرضه می دارد. مناجات در اشکال مختلف انجام می شود از این رو می تواند دعا و یا تنها راز و نیاز باشد و یا تنها به تعریف خدا و یا ذکر او بسنده شود و یا به بیان حالات و رفتار و کردار خویش اکتفا نماید.
اما نجوا در تحلیل قرآنی ، امری اجتماعی است که در بیشتری موارد می توان آن را در حوزه نابهنجاری های اجتماعی قرار داد. کسانی که به نجوا و زمزمه و در گوشی مشغول می شوند از آن رو که این کار در میان جمع و فراتر از زمزمه کنندگان انجام می شود ، آثار نابهنجار و زشت و زننده ای از خود به جا می گذارد. نجوا کنندگان به جهاتی به بیان برخی از مسایل و مباحث می پردازند که نمی خواهند دیگران از آن آگاه شوند. این عمل اگر در بیرون از اجتماع باشد هیچ مشکلی حاد و مهم ایجاد نمی کند و در نهایت می توان آن را به شکل غیبت تعریف کرد اگر به بیان حالات و رفتار دیگران مربوط و یا مرتبط باشد. اما از آن جایی که نجوا در کاربردهایی آن در قرآن به معنایی گرفته شده است که شخص و یا اشخاص دیگری حضور دارند و با این همه دو نفر به زمزمه و درگوشی کردن می پردازند آثار زشت و زننده ای به جا می گذارد.
شخصی که ناظر به نجوا دو نفر است ، در حالت روحی و روانی خاصی قرار می گیرد و خود را نامحرم و بیگانه از آن جمع می یابد . از سوی دیگر سوء ظن و گمان های بد و زشت را در وی تقویت می کند که این دو شخص یا غیبت می کنند و یا تهمت می زنند و یا آن که در حال توطئه هستند وگرنه لزومی نداشت که این گونه رفتار کنند.
به هر حال نجوا کردن در میان جمع به عنوان نابهنجاری اجتماعی مطرح و از آن بازداشته شده است. قرآن توضیح می دهد که انسان ها در این حالت می بایست توجه داشته باشند که خداوند در این نجواها حضور دارد و به رفتار زشت و گفتار نابهنجار و ناپسند اقدام نکنند. اگر هر تعداد و شماری هستند در گوشی کردن و پچ پچ کردن امری نیست که خداوند از آن غافل باشد و به محتوای آن آگاه نگردد.
خداوند نه تنها از رگ کردن به ایشان نزدیک تر است بلکه حتی دو فرشته رقیب و عتید از راست و چپ ایشان نشسته و هر آن چه را به زبان و گفتار می آورند می نگارند.(ق آیات 16 تا 18)
از آن جایی که بیشتری نجواها در میان مردمان بیرون از حدود و قوانین الهی است خداوند به این مساله هشدار می دهد و می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که با یک دیگر نجوا می کنید از روی آوردن به گناه و تجاوز به حقوق مردم و سرپیچی از فرمان ها و دستورهای پیامبر خدا سخن مگویید بلکه در نجواهایتان از گرایش به کارهای پسندیده و رعایت تقوا سخن بگویید و از خدا که به سوی او محشور می شوید پروا بدارید.(مجادله آیه 9)
با توجه به کارکردهای نجوا در جامعه می توان به این نکته اشاره کرد که گروهی از بیماردلان و مخالفان دولت اسلامی با ایجاد پایگاه هایی می کوشند تا انجمن سری و زیر زمینی تشکیل دهند. در این انجمن ها و محافل زیر زمینی به توطئه می پردازند. از این رو می توان گفت که در کاربرد قرآن از واژه نجوا می توان به کارکردهای سیاسی آن توجه داد. به این معنا که نجوا در کاربردهای قرآنی به معنای محافل و انجمن های سری است که دشمنان و مخالفان دین و حکومت اسلامی با حضور در آن به بیان مطالبی سری می پردازند و می کوشند تا رفتارهای ضد قانونی و ضد حقوق بشری و ضد مردمی خویش را تنظیم کنند. آنان در این انجمن ها و محافل به تبادل اطلاعات می پردازند و رفتار و کردارهای خویش را برنامه ریزی و هماهنگ می کنند تا بتوانند به راه های مختلف ضد مردم و دولت ضربه وارد سازند.
قرآن در آیه 10 سوره مجادله به این انجمن های سری نجواکنندگان اشاره کرده و می فرماید: جز این نیست که نجوای منافقان وبیماردلان برخاسته از وسوسه های شیطان است. او آنان را به نجوا وا می دارد تا کسانی را که ایمان آورده اند اندوهگین کند و افکارشان را به گمان این که حادثه ناگواری رخ داده است ، مضطرب و پریشان سازد. ولی مومنان بدانند که کارها به دست خداست و شیطان و دسیسه های او زیانی به آنان نمی رساند مگر آن که خدا رخصت تاثیر گذاری را دهد . پس مومنان باید تنها بر خدا توکل کنند.
قرآن به این نکته نیز اشاره می کند که آنان پیش از این در جامعه حضور داشته و در همان حال به نجوا و توطئه مشغول بوده اند و زمانی که از این کار باز داشته و نهی شدند به محافل مخفی و زیرزمینی پناه برده و در آن جا به ادامه توطئه گری خویش مشغول شدند.
خداوند می فرماید: آیا به کسانی که ننگریسته ای که از نجوا کردن باز داشته شده اند ولی هنوز از این کار باز نایستاده اند و پیوسته به آن چه از آن نهی شده اند باز می گردند؟ آنان درباره گناه و تجاوز به حقوق مردم و سرپیچی از فرمان های پیامبر ( که شامل فرمان های حکومتی نیز می شد) با یک دیگر نجوا و گفت و گو می کنند و هنگامی که نزد تو می آیند با چیزی بر تو سلام می کنند که خدا با آن بر تو سلام نکرده است و در آن حال با خود می گویند: اگر او پیامبری بر حق است چرا خدا ما را به سبب آن چه به او می گوییم و این گونه اهانتش کرده و بازی اش می دهیم ما را عذاب نمی کند؟ (مجادله ایه 8)
در این آیه به خوبی توضیح داده شده است که اهل محفل های زیر زمینی رفتاری منافقانه دارند. مبنای رفتار آنان بر این نهاده شده است که گناه کنند و به حقوق مردم تجاوز کرده و از فرمان های پیامبر و رهبر جامعه سرپیچی می کنند. شگفت آن که هم ایشان خود را به گونه ای به مردم معرفی می کنند و یا با رهبر جامعه برخورد می کنند که حتی از مومنان بلکه از خدا به رهبر و مردم نزدیک تر احساس می شود. آنان خود را دلسوز تر به مردم و علاقه مند تر از خدا به رهبر معرفی می کنند و از این روست که در هنگام دیدار رهبر جامعه از چاپلوسی چیزی فرو گذار نمی کنند. به گونه ای که خدا این پرسش را مطرح می کند که این ها چگونه رهبر را به صفات یا نام هایی می خوانند که حتی خدا که به رهبر جامعه مهربان و دلسوز تر است این گونه وی را نمی ستاید.(همان )
آنان در انجمن ها و محافل سری خویش و در نجواکده های خویش مومنان و مردم را سرزنش و تمسخر می کنند و می گویند که ما مردم را به بازی گرفته ایم (بقره آیه 14) و در جامعه که وارد می شوند و می خواهند خود را از همه پیشتاز تر در امر دین و دنیا مردم معرفی کنند می گویند که ما برای انجام اصلاحات آمده ایم و می خواهیم نابسامانی های جامعه را برطرف سازیم و فساد و تباهی را از میان برداریم .(بقره آیه 11)
این ها نمونه هایی است که قرآن در تحلیل اهل نجوا و محافل زیر زمینی می گوید و به مردم هشدار می دهد که فریب نیرنگ ایشان را نخورند و در دام رنگ های شیطانی ایشان نیافتند.
شگفت این که برای توجیه رفتار ضد اجتماعی خویش و برگزاری محفل های زیر زمینی پیشنهاد می دهند که این امری خوب و پسندیده است و پیامبر به عنوان رهبر اجتماع نیز می بایست با برخی از دوستان و صاحب نظران چنین محفلی داشته باشند. این گونه است که خداوند برای رسوایی ایشان پیشنهاد را می پذیرد و برگزاری این گونه محافل را مشروط به پرداخت سرانه ای برای هر نجوا و دیداری محفلی به دولت اسلامی قرار می دهد. با این همه ، هیچ کس حاضر نمی شود تا در این محفل شرکت کند و تنها امیرمومنان علی (ع) با پرداخت درهمی با این محفل نورانی نبوی راه می یابد.
منافقان که از این حیله نتوانسته بودند به مقصد خود برسند و محافل خویش را توجیه کنند با تحریم محفل رسول و رهبر جامعه خواستند تا از این دامی که خود نهاده بودند رهایی یابند. دست ایشان رو می شود و این گونه است که محفل پیامبر نیز تعطیلی می شود.(مجادله آیات 12 و 13)
هدف پیامبر از اجرای طرح محفل آن بوده است که ایشان را به رفتار های پسندیده دعوت کنند و آنان را به حزب الله و امت واحد اسلام نزدیک سازد. اما اهل محفل ها وقتی دیدند که این گونه رفتار می تواند اهداف آنان را زیر سوال برد از پذیرش آن سرباز زدند.
قرآن برقراری هر گونه محفل و نجواگری را مشروط به دعوت یک دیگر به تقوا و عمل به اعمال صالح می کند و پس از آن که با واکنشی منفی منافقان و اهل ریا مواجه می شود دستور می دهد که به جای ایجاد محفل بهتر است که به میان مردم رفته و رفتار های خویش را اجتماعی کنند و با مردمان به اقامه نماز و پرداخت زکات بپردازند و از ایجاد محفل خود داری ورزند. بهترین کار آن است که اطاعت از فرمان خدا و پیامبر کنند.(همان ایه 13)
تاکید خداوند در این آیه بر اطاعت از خدا و پیامبر که بیشتر در حوزه امور اجتماعی است خود بیانگر این مفهوم است که اهل محافل و نجوا کسانی نبوده اند که بخواهند در محدوده قانون و فرمان های دولتی عمل کنند و در حقیقت با ایجاد محفل نجوای در جست و جوی راهکارهایی برای فرار از قانون بوده اند. از این روست که قرآن آنان را به خشم و غضب خود حوالت می دهد و تهدید می کنند که رفتار های محفلی شما جز عذاب دنیا و آخرت چیزی به همراه نخواهد داشت .( همان آیه 14 .و 15)
به هر حال نجواگری در فرهنگ قرآنی به معنای محافل زیر زمینی نیز آمده است که برای توطئه گری و ایجاد آشوب و تعدی و تجاوز به حقوق مردمان ایجاد می شود و گرنه اگر اهل ایمان هستند به میان مردم می آمدند و همانند آنان به آشکار نماز می خواندند و زکات می دادند و از قوانین پیروی و اطاعت می کردند و نسبت به فرمان های رهبری سرپیچی نمی کردند.
  

ابلیس در قرآن نماد تکبر و استکبار و عصیان و نیز دشمن آشکار انسان است که می کوشد تا به هر شکل و روشی انسان را به بند کشیده و گمراه و بدبخت سازد. (اسراء آیات 61 و 62 و ص  آیه 82) ریشه این دشمنی را قرآن خودبرتربینی بر می شمارد که موجب شد تا اطاعت انسان را به عنوان خلیفه خداوند نپذیرد و با عصیان خویش به جنگ با انسان و خدا رفت. این دشمن در تحلیل و گزارش های قرآنی از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است که بی شناخت خصوصیات و رفتارهای آن نمی توان از دست اذیت و آزارهای وی در امان ماند. ویژگی مهم ابلیس پنهان بودن وی از چشم انسان است. وجود جنی وی که ریشه در آتش دارد این امکان را برای او فراهم آورده است تا انسان را ببیند در حالی که دیده نشود.(اعراف آیه 27)  از این روست که قرآن به اشکال مختلف و در آیات متعددی به این دشمن پرداخته و شیوه ها و روش های وی را تحلیل و تبیین نموده است تا انسان بتواند با بهره گیری از آموزش ها و توانایی هایی که در ذات وی سرشته و امانت نهاده شده است خود را از شر و آسیب های وی در امان نگه دارد.

خداوند در آیه 50 سوره کهف به انسان هشدار می دهد که نسبت به دشمنی ابلیس هوشیار باشد. با آن که از نظر قرآن این دشمنی ابلیس آشکار است (یس آیه 60) ولی به نظر می رسد مردم کم تری به این دشمنی توجه دارند.

تعبیر قرآن به عدو مبین یعنی دشمن آشکار با توجه به این که ابلیس موجودی ناپیدا برای آدمی است و انسان نمی تواند وی را ببیند ، شاید به این علت باشد که ابلیس به هیچ وجه حاضر به دست برداشتن از دشمنی خویش با انسان نیست و آشکارا اعلام داشته است که با آدم (ع) و فرزندان وی دشمن است و تا آنان را به گمراهی و بدبختی نکشاند دست بر نمی دارد.( اعراف آیه 27) ابلیس برای رسیدن به این مقصد از خداوند مهلت می گیرد تا قیامت این فرصت را داشته باشد که مردمان را گمراه کند ( اعراف آیات 11 تا 15) ولی خداوند به وی مهلت می دهد تا زمانی معین این امکان را داشته باشد تا به گمراهی مردمان مشغول باشد. (حجر آیات 32 تا 38 و ص 79 تا 81)

به نظر می رسد این وقت معین را به دو شکل بیان کرد . به این معنا که مراد از وقت معلوم این باشد که وی بتواند تا زمان مرگ آدمی در روی زمین وی را گمراه کند ولی اجازه نداشته باشد پس از مرگ و در عالم برزخ و عالم مثال به انسان دست رسی داشته باشد. گمانه دوم این است که به وی اجازه داده شده است تا زمانی که حکومت مهدوی (ع) بر پا نشده است بتواند به این کار خویش ادامه دهد ولی پس از آن وی قادر نباشد تا به گمراهی مردم اقدام کند.

قرآن به این نکته ضمن گزارش کامل از علت دشمنی ابلیس نسبت به آدم (ع) اشاره می کند که این دشمنی خاص فردی نیست بلکه عموم بشریت را شامل می شود و در حقیقت ابلیس سوگند خورده است تا همه بشر را گمراه و بدبخت سازد و اطاعت و پیروی خدا باز دارد.(نساء آیه 117 تا 119 و اعراف آیه 11 تا 17 اسراء آیه 61 و 62 و ص  آیه 74 و 82 و سبا آیه 20 و 21)

البته گروه بسیار اندکی را از این مساله جدا می سازد که اینان همان بندگان صالح در تعبیر ابلیس است.(حجر آیه 39 و 40)

به نظر می رسد که این گروهی که استثنا شده اند کسانی هستند که ابلیس خود می دانست که راهی برای گمراهی ایشان ندارد.( همان )

قرآن از دوستی انسان با ابلیس که دشمن آشکار انسانی است پرهیز می دهد( کهف آیه 50) و بیان می کند که ابلیس می کوشد هم چنان که خود از امر پروردگارش سر پیچید و راه فسق و فجور را در پیش گرفته است ، مردم را به فسق و عصیان بکشاند و مردمان را نیز جزو ستمگران و ظالمین قرار دهد. ( همان )

به نظر قرآن ابلیس برای به سلطه کشیدن انسان ها از راه ها و روش های مختلف و گوناگونی بهره می برد. از آن جمله راه هایی که برای رسیدن به این مقصد به کار می گیرد، اغوای مردمان است.( حجر آیه 32 و 42 و سبا آیه 21)

از دیگر راه های وی ایجاد بی اعتقادی به آخرت در انسان است که زمینه ساز سلطه ابلیس است.(سبا آیه 20 و 21)

البته این سلطه هم چنان که گفته شد منحصر در پیروان گمراه وی است ( حجر آیه 32 و 42) و از این که بتواند بر همگان سلطه یابد عاجز است. این همان کسانی هستند که قرآن از آنان به بندگان صالح خدا (همان ) و در تفاسیر عرفانی به انسان کامل از آنان یاد می شود.

برای رهایی سلطه و یا مصونیت یابی از سلطه ابلیس، به عوامل چندی اشاره می کند که انسان می تواند با به کار گیری آن خود را نجات دهد. از جمله عواملی که قرآن بیان می کند می توان به ایمان (سباء آیه 20 و 21) و بندگی در برابر خداوند (حجر آیه 32 و 42) اشاره کرد.

این ها نمونه هایی از تحلیل قرآن به ابلیس و رفتارهای وی نسبت به انسان است.

 


  

قرآن به اقتصاد و مسایل آن اهمیت بسیاری می دهد. از این روست که مسایل اقتصادی در کنار مسایل اعتقادی مطرح می شود.(سوره بقره آیه 3)

در آموزه های قرآنی مالکیت خصوصی و عمومی به رسمیت شناخته شده است.(بقره آیه 188 و 279 و نساء آیه 29 و انفال آیه 1 و 41 و حشر آیه 9) بخش دولتی (عمومی ) به دو شکل می تواند  در مسایل اقتصادی وارد شود. از این رو می تواند هم خود به عنوان متصدی بخشی از فعالیت های اقتصادی در جامعه حضور داشته باشد و هم به شکل مدیریت کلان اقتصادی در آن اعمال نفوذ نماید.

در این جا تنها به شکل دوم آن توجه می شود که مرتبط با حوزه مدیریت کلان اقتصادی است تا تحلیل قرآن را درباره نقش دولت و حکومت در این حوزه را بازشناسیم.

شرایط مدیر اقتصادی

قرآن در بیان شرایط مدیریت اقتصادی به سه شرط اساسی در مدیریت اقتصادی توجه می دهد که نخستین آن علم و آگاهی از امور اقتصادی و مالی است. حضرت یوسف(ع) به عنوان پیامبری از پیامبران الهی که بر پایه وحی عمل می کرد در بیان این مساله به آگاهی و علم خود اشاره می کند و آن را مورد تاکید قرار می دهد. به نظر می رسد که این شرط از شرایط عقلایی و عقلانی است که مورد تایید و امضا شرعیت مقدس قرار گرفته است . از این روست که دولت مصر آن را به طور طبیعی تایید می کند و واکنشی منفی نسبت به آن نشان نمی دهد. (یوسف آیه 55)

دومین شرط رشد و توانایی علمی و عملی است که شخصی که مدیریت اقتصادی کلان را در دست می گیرد می بایست از آن برخوردار باشد؛ زیرا وقتی در تصرفات اموال شخصی این مساله شرط است به طور اولویت و قطعیت می بایست در اموال و مدیریت کلان آن را شرط دانست که از ظرافت و پیچیدگی بیشتر و از حساسیت بالایی برخوردار می باشد.(نساء ، آیه 5)

شرط سوم امانت داری است که در حوزه اقتصادی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار می باشد به گونه ای که مدیریت اقتصاد بدون امانت داری بی معناست.(یوسف آیه 55)

وظایف مدیریت اقتصادی

قرآن دو وظیفه عمده و مهم برای مدیریت اقتصادی بیان می کند.

مدیریت در حوزه برنامه ریزی

نخستین وظیفه مدیریت کلان اقتصادی آن است که برای رسیدن به آسایش و رفاه عمومی برنامه ریزی دقیق و درستی داشته باشد و همه ابعاد و ظرفیت های موجود را در نظر گرفته برای رفع هر گونه موانع و یا بحران های احتمالی برنامه ریزی داشته باشد. (یوسف آیه 47 و 55)

مدیریت در حوزه نظارت

بی گمان افزون برنامه ریزی و مدیریت آن می بایست در همه مراحل تولید تا مصرف نظارت دقیق از سوی مسئولان اقتصادی اعمال شود. این مساله موجب می شود تا امکانات اقتصادی به صورت بهتری مورد استفاده و بهره برداری قرار گیرد. آیات 93 تا 97 سوره کهف به مساله نظارت در حوزه اقتصادی اشاره دارد ، چنان که درآیات 12 و 13 سوره سبا نیز با اشاره به مدیریت حکومت و دولت سلیمان (ع) بر حوزه های اقتصادی به این مساله به خوبی و روشنی توجه می دهد.

این ها مهم ترین بخش هایی است که قرآن در حوزه مدیریت عمومی بدان ها اشاره دارد.

 


86/7/10::: 1:36 ع
نظر()
  

 

قرآن به یهود به دو عنوان متفاوت توجه داشته و رفتار و صفات ایشان را در حوزه های بینش و نگرش و کنش توصیف و تحلیل می کند. گاه از آنان به عنوان یهود یاد می کند و گاه دیگر به عنوان بنی اسرئیل سخن می گوید.

بنی اسرائیل ، مرکب از دو کلمه بنی ( به معنای فرزندان ) و اسرائیل ( یکی از نام های حضرت یعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهیم علیهم السلام ) است. درباره علت این نامگذاری حضرت یعقوب (ع) برخی بر این باورند که این نام ترکیبی از اسرا به معنای عبد و ئیل به معنای خدا و الله است که در مجموع به معنای عبدالله است.(مجمع البیان ج 1 و 2 ص 206)

بنی اسرائیل در گزارش قرآن دوازده طائفه(سبط) و تیره بودند که هر کدام به یکی از فرزندان یعقوب (ع) منتهی می شدند.(همان ج 3 و 4 ص 754)

بنابراین مقصود از بنی اسرائیل در این جا تبیین اخلاق و صفات و ویژگی ها قوم و ملت است نه شریعتی از شرایع آسمانی؛ و هنگامی که از آنان به عنوان شریعت یاد می شود از واژه یهود استفاده می شود. بنابراین واژه  و اصطلاح یهود اشاره به حوزه اعتقادی و بینشی دارد و از منظر دین و شریعت به آنان نگریسته می شود و واژه بنی اسرائیل ارتباط با مساله قومیت دارد و مباحث مرتبط به سنت های الهی جاری بر آنان نیز صدق می کند. قرآن گاه برای بیان این معنا از واژه قوم موسی نیز استفاده می کند تا به مسایل قومی و نژادی ایشان سخن گوید. بنابراین در این جا ما نیز به ویژگی ها آنان به عنوان یک نژاد و قوم اشاره می کنیم که روابط خونی و نژادی آنان را به هم وابسته و پیوند داده است.

قرآن برای بنی اسرائیل صفات و ویزگی ها چندی بر شمرده است که در اسرائیلی های امروز می توان یافت.  از جمله مهم ترین این صفات می توان به استکبار () اشرافی گری (بقره آیه 246 و 247) بدعت گزاری (بقره آیه 79 و نیز آل عمران آیه 93 و 94) برتر طلبی (اسراء آیه 4 تا 7) بهانه جویی (بقره آیه 67 تا 71) تجاوزگری(بقره آیه 51 و 92) تحریف گری (بقره آیه  42 و 58 و 59) توطئه گری ( آل عمران آیه 49 تا 55 و اعراف آیه 142) جهل () حس گرایی (بقره آیه 55 و نساء آیه 153 و اعراف آیه 138 و 155) ذلت و خواری (بقره آیه 83 تا 85) زیان کاری() سفاهت (اعراف آیه 155) ظلم و ستم (بقره آیه 51 و 92) عصیان (بقره آیه 83 و 93) فراموش کاری و نیسان (مائده آیه 12 و 13) فسق (بقره آیه 59) قساوت قلب و سنگدلی (بقره ایه 74 و مائده آیه 13) کوردلی (مائده آیه 70 و 71) گمراهی () نژاد پرستی (بقره آیه 92 تا 94 و آل عمران آیه 75 و  23 و 24  بقره آیه 80) حسادت (بقره آیه 90) حق ستیزی(مائده آیه 70 و 71) اسراف گری (مائده آیه 32) فساد و افساد (اسراء آیه 4 و اعراف آیه 142) التقاط گرایی (بقره آیه 40 تا 42)  تنوع طلبی و دنیا خواهی (بقره آیه  61 و قصص آیات 76 تا 79)   شخصیت گرایی (طه آیه 91) پیمان شکنی (بقره آیه 83 ) گستاخی (بقره آیه 93) توقع و درخواست بی جا(بقره آیه 108) آواره سازی هم کیشان (بقره آیه 84)  و هواپرستی و مواردی دیگر از ویژگی های رفتار و شخصیتی  ایشان اشاره کرد.

 

 

 

 


86/7/5::: 3:47 ع
نظر()
  

قرآن در آیات نخست سوره اسراء که به سوره اسرائیل نیز نام دار است به مساله وضعیت یهود اشاره می کند و با بازخوانی تاریخی رفتار یهودیان متجاوز و ستمگر سنت الهی را نسبت به آنان تحلیل و تبیین می نماید.

سوره بقره گزارش کاملی از بینش و نگرش یهودیان به دست می دهد. توجه کامل قرآن به یهودیان در سوره بقره که دومین سوره قرآن است در حقیقت گزارش تفصیلی از قومی است که در سوره توحید از آنان به عنوان مغضوب علیهم یاد شده است. در این سوره به دقت و با تمام جزئیات قرآن همراه با تجزیه و تحلیل علمی و تبیین گزارش دقیق و جامع از حوزه بینشی و کنشی و نگرشی آنان توضیح می دهد که علت خشم و غضب خداوند در حق آنان چه چیزی بوده است.

قرآن در سوره آل عمران به دسته دوم اشاره می کند که ما آنان را به عنوان مسیحیان می شناسیم . در سوره توحید از آنان به گمراهان یاد شده است و در سوره آل عمران توضیح تفصیلی داده می شود که چرا ایشان گمراه شده اند و از راه مسقیم بیرون رفته اند.

به هر حال قوم مغضوب یهودی که اکنون در شکل و شمایل صهیونیست چهره نموده اند، همانند گذشتگان خویش باورها و کنش های مشترک و به تعبیر قرآن متشابه ای دارند: تشابهت قلوبهم. آنان نیز خود را همانند یهودیان مغضوب شده نژاد برتر می دانند و می گویند نحن ابناء الله ؛ ما فرزندان خداییم. در اندیشه های تلمود فرزندان آدم و حوا با جن و یا موجوداتی همانند نسناس ها ازدواج می کنند و تنها یکی از آنان است که با فرشتگان ازدواج می کند که خدا برای او می فرستد که از آن به شیث و هبه الله یاد می کنند. یهودیان بر این باورند که تنها آنان هستند که از چنین نژاد پاک و سالمی برخوردارند.

این اندیشه و خود برتر بینی و تکبر به همراه استکبار در کنش و واکنش ها موجب می شود که رفتاری زشت و زنننده با دیگر انسان ها داشته باشند.

اصولا قومی طغیان گر و خود برتر بینی هستند که حتی نسبت به خدا طغیان می ورزند.  خداوند آنان را به جهت کشتار و بی رحمی هایی که نسبت به دیگران داشته مواخذه می کند. در سوره بقره بیان شده است که چگونه نه تنها مردمان دیگر را به ظلم و ستم می کشتند و یا به بردگی می گرفتند بلکه حتی نسبت به خودشان هم رحمی نداشته و با کشتار و بردگی گرفتن اقوام خویش تعدی و تجاوز را از حد می گذراندند.

در داستان هولوکاست مسیحی که یهودیان نسبت به برخی از مسیحیان یمن انجام می دهند قرآن گزارش کاملی از وحشی گری ایشان بیان کرده است. آنان در محفل صهیونیستی خویش گودالی افروخته و مسیحیان را به آتش می افکند و به قول خویش دوزخی از آتش بر مسیحیان افروختند. زن و کودک و پیر و جوان را به آتش کینه خویش سوختند. داستان اصحاب اخدود بیان تفصیلی و کاملی از هولوکاست مسیحی است که یهودیان در هزاره نخست میلادی ایجاد کرده بودند.

آنان در آتش دوزخی که برای دیگران فراهم می آوردند از هیچ اصول انسانی و حقوق بشر پیروی نمی کردند. زیرا برای انسان های دیگر حقوقی را قایل نبوده و همه را گمراه و تنها خود را متدین و فرزند خدا می دانسته اند.

هنگامی که در مسجد قدس وارد شدند جنایت های بی شماری را انجام دادند که در آیات سوره اسراء بدان پرداخته شده است.

قرآن گزارش می کند که به خاطر جنایات یهودیان متجاوز از حقوق انسانی و آموزه های وحیانی ما آنان را به شدت مجازات کرده و در جهان پراکنده کرده ایم .

سپس توضیح می دهد که دوباره ایشان را گرد آورده و  از نظر مال و فرزند و شمار افزون می کنیم و آنان دوباره وارد سرزمین مقدس می شوند . پس اگر دوباره دست به جنایت و فساد  زدند ما با آنان همان معامله پیشین را خواهیم داشت.

اکنون صهیونیست ها با همان اندیشه و بینش و رفتارهای فسادگرایانه و ظلم و ستم به قدس و سرزمین فلسطین در آمده اند و فساد و تعدی می کنند و مسجد را آلوده می نمایند.  از این رو دوباره دوزخی برای مردمان در زمین ساخته اند و قوانین وحیانی را زیر پا می گذارند از این رو به حکم سنت الهی که تبدیل و تغییر ی در آن راه نمی یابد آنان دوباره به خشم و غضب الهی گرفتار خواهند شد و در یک کلمه می توان گفت :

صهیونیست ها به خاطر فساد در زمین به بهشت نمی روند و راه مستقیم ایشان دوزخ آتشین خداوندی است.

 


  

شاید این عنوان به نظر غلو به نظر برسدولی با نگاهی به آموزه های قرآنی می توان گفت که این سخنی کامل و درست است زیرا در آموزه های قرآنی هر کسی که از روحیه تجاوزگری برخوردار باشد هرگز وارد بهشت نخواهد شد و راهی جز دوزخ برای او نیست.

قرآن در سوره اسراء به مساله یهود و تجاوزگری های برخی از ایشان اشاره می کند  و توضیح می دهد که این ملت و یا به قول خودشان ملت دینی از خصوصیتی برخوردار می باشند که روحیه تجاوزگری را در ایشان تشدید می کند. این که قوم خودش را ابناء الله و فرزندان خدا می شمارد و یا نگاهی تحقیر آمیز به دیگران انسان ها دارد و تنها خودش را رهایافته می انگارد موجب می شود دیگر انسان ها موجودی پست بداند و با آنان همانند جانوران یا پست تر از آن رفتار نماید.

این خوی و خصلت موجب می شود تا روحیه ستمگری و تجاوز پیشگی در ایشان رشد کند و با دیگران رفتار ناهنجار داشته باشند. تجاوز به حقوق انسانی و زیر پا نهادن ابتدایی ترین اصول انسانی که حتی با جانوران این گونه نمی شود از خوی ایشان است که برخاسته از نگرش و بینش استکباری آنان حکایت می کند. از این روست که قرآن آنان را هشدار می دهد که دست از این خوی و منش بشویند و راه حق و حقیقت را در پیش گیرند.

صهیونیست به عنوان بخش کافر و تجاوز طلب یهود به حکم آموزه های قرآنی هرگز به بهشت نمی روند و اگر همانند پیشینان خویش عمل کنند و در زمین وبه ویژه سر زمین مقدس فلسطین و قدس شریف جنایت و فساد کنند خداوند آنان را به عذابی سخت دچار خواهد ساخت و در همین دنیا معذب و در آخرت نیز به دوزخ می روند.


86/6/28::: 4:44 ع
نظر()
  
ماه رمضان را ماه تقوا نامیده اند؛ زیرا قرآن یکی از مهم ترین راه های دست یابی به تقوا را بهره مندی از روزه ماه رمضان بر شمرده است. در تعبیر قرآنی سخن از این آمده است که شاید شما با روزه گرفتن تقوا را پیشه گیرد. این گونه تعابیر بیان گر این نکته است که انسان با روزه می تواند مهار نفس خویش را در دست گیرد و زمینه عملی برای دست یابی به تقوا را فراهم آورد؛ زیرا تقوا در مفهوم قرآنی گستره گسترده ای را شامل می شود که می توان آن را متناظر با انسان کامل در کاربرد اهل عرفان و مقام محسنان در تعبیر قرآنی آن دانست. به کار گیری فعل تتقون و واژه حرفی لعلکم که به معنای شاید است این گمانه را تقویت می کند که هدف از روزه گیری مقام عملی دست یابی به تقواست. تقوا هم راه و هم هدف و مقصد است؛ چنان که صراط مستقیم به معنای رسیدن به شاکله کامل انسانی است. این گونه است که راه به مفهوم مقصد تلقی می شود. کسی که به مقام تقوا دست یافته است انسان کاملی است که به مقصد دست یافته است. البته نگرش تشکیکی قرآن به مقوله تقوا و عصمت و ایمان و مانند آن این نکته را تقویت می کند که هر مقامی را می بایست حال دانست و از آن به مرتبه برتر فراتر رفت و نردبان ( نردبام) تعالی قرار داد. هر پله ای از پله هایی که تا بی نهایت ادامه دارد در این راه هم حال است و هم مقام از این روست که مقام به حالت تغییر شکل و ماهیت می دهد و جایگاهی که در آن ایستاده است خود پله پرش به مرتبه برتر می شود. این گونه است که مقام اسمی به مقام فعلی تغییر ماهیت می دهد و به جای واژه متقی از واژه فعلی تتقون بهره گرفته شده است تا به انسان یادآور شد که در هر حال می بایست مقام فعل و عمل را از یاد نبرد و در اندیشه ترقی و برترجویی در حوزه معنویت و عبودیت باشد. این گونه نیست که در تفسیر قرآنی هر کس به مقام یقین رسید دست از عبودیت بشوید و به توجیه : فاعبد ربک حتی یاتیک الیقین؛ یقین (سه گانه علم و عین و حق الیقین ) را نهایت و پایان راه بداند و دست از عبودیت بشوید؛ زیرا یقین در هر مرتبه خود حالی است که به صورت مقام خود نمایی می کند. از این روست که برخی با بهره گیری از تفسیر قرآن به قرآن یقین را در این آیه به معنا و مفهوم مرگ گرفته اند و بر این نکته تاکید می ورزند که مراد آن است که انسان تا زمان مرگ (یقین) می بایست عبادت کند.
نکته این است که مرگ خود در بینش و نگرش قرآنی آغاز یک نشاه و جهان و هستی دیگری است که به شکل عالم برزخ و عالم قیامت بروز و ظهور می کند و تا بی نهایت ادامه می یابد. بر همین پایه و اساس است که قرآن در کمال یابی مظهر کامل انسانیت و تجلی خداوند پیامبر گرامی می فرماید که وی در قاب قوسین او ادنی (نجم آیه 9) نیز در جست و جوی تعالی است؛ زیرا خداوند در مقام بی نهایت نشسته است و بی نهایت را نهایتی نیست تا مقامی باشد. از این روست که می بایست به مومنان و انسان کاملی که به مقام اسمی متقین رسیده اند فرمان داد که در مقام عمل تقوایی در آید و از آن مرتبه ای که نشسته اید فراز آید؛ چنان که به اهل یثربی که در مقام توحید محض قرار گرفته اند و جامعه شاهد بشری را در عصر پیامبر در مدینه النبی شکل داده اند خطاب می شود: یا اهل یثرب لا مقام لکم؛ ای یثربیان رهیده از نام و نان، شما را در این مقام و مکان مقامی نیست تا بر آن جایگاه ثابت و برقرار مانید.
اکنون فصل ضیافت الهی رسیده است و ندا در پی ندا از این الرجبیون گرفته تا اهل شعبان و اهل رمضان به گوش می رسد که هر کس از آن مقامی که نشسته فراتر آید و از هر رتبه تقوایی گامی فراتر آید و در دام اسم متقی گرفتار نیایید و همواره در اندیشه این باشید که تقوا را دستور عمل زندگی خویش قرار دهید.
86/6/20::: 7:3 ع
نظر()
  
مثل باران که فراگیر می شود تو در لحظات زمینی ما بوی خدا را منتشر می کنی. این روزها که تمام ثانیه ها را فاصله پر کرده است، تو از راه می رسی تا تمام فاصله ها به صفر برسند و میان من وتو و ما هیچ حائلی نباشد. تو می رسی مثل نسیم، کوچه پس کوچه ها عطر تو را در پیراهن شان می پراکنند و حسن یوسف ها از عطر آغوشت سرمست می شوند.
&&
زندگی با تو طعم خدا می گیرد و چه لذت بخش است روی سفره افطار، نان و ریحان را با مزه تو لقمه گرفتن و آب ها را با حس شاعرانه بندگی، نوشیدن.
&&
تو می رسی تا ایوان های خانه از شمعدانی پر شود و تسبیح مادربزرگ به یک حقیقت فراگیر تبدیل شود. با تو فکر می کنم که جهان مثل محراب تسبیح است که رکعت های سی و سه گانه خلقت را به هم پیوند می زند.
&&
وقتی تو در جهت لحظاتمان جاری می شوی احساس می کنیم سحرها تاب بیدار شدن چشم هایمان را دارد. و چشم هایمان احساس می کنند با مهربانی شبانه سحر، محرم شده اند. من از این مهربانی و محرمیت خوب می فهمم که حکایت افطار و سحر حکایت برادر و خواهر است.
&&
وقتی که تو هستی همه از نخوردن ها و نیاشامیدن ها سرمست می شوند. روزها در خیابان های شهر آنقدر آدم مست می بینی که فکر می کنی اینجا و سرمستان است شهر سرمستان فاصله مسجد و میخانه را از بین برده اند. چه بوی شراب های شاعرانه ای می آید...
&&
این روزها رنگین کمان هفت رنگ را می توانی هر شب بر پشت بام های تحیر آدم ها ببینی، آن هم وقتی که بدون حضور خورشید و ماهتاب بهانه خوبی خواهد شد تا در انعکاس قنوت ها و حوض ها، به جای هفت رنگ، هفتاد رنگ را در سوسوی ستاره ها باز خوانی کنی!
&&
مثل نوازش نسیم می ماند این ترنم واژگانی که از حنجره شهر تا خدا کشیده می شود. واژه ها مثل براده های آهن به آهن ربا می چسبند به آسمان هفتم وصل می شوند و تو در جلوات و رتل القرآن ترتیلا آنقدر می مانی که فکر می کنی واژه های زمینی چقدر کوچک و بی محتوایند...
&&
مادر م می خواهد هر شب کامم را با یک رطب شیرین کند و من دوست دارم رطب ها را با کامم شیرین کنم!
&&
گفتی که عاشقانه ترین لحظه های من؟ گفتم همین... دو روز... نه این روزهای بی پایان... و من فهمیدم که چقدر تو برای من حرف ناگفته داری. من هنوز عقلم را باید در چشم هایم جستجو کنم. و تو از رگ گردن به من نزدیک تری...
&&
پنجره ها رو به تو باز می شوند و تو دستهایت را رو به آسمان می چرخانی تا برگ درختان به رقص بیایند و در موسیقی باد ونان و خرما تصویر دوباره ای از انسان بر ماسه های ساحل نقش ببندد...
&&
مثل باران که فراگیر می شود، تو در لحظات زمینی ما بوی خدا را منتشر می کنی...
حامد حجتی
86/6/20::: 6:38 ع
نظر()
  
<   <<   136   137   138   139   140   >>   >