یکی از آداب سخن گفتن در اجتماع آن است که انسان درگوشی سخن نگوید و به تعبیر قرآنی نجوا نداشته باشد؛ زیرا این نجوا موجب می شود تا مومنان رنجیده خاطر شوند؛(مجادله، آیات 8 تا 10) و خاستگاه چنین نجوایی شیطان است که می خواهد مومنان اندوهگین و رنجیده خاطر شوند.
البته برای آن شرایطی است که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
نجوا زمانی حرام و گناه است که در اجتماع و محافل عمومی باشد، نه در یک محفل خصوصی دو نفره؛ پس اگر دو نفر با هم درگوشی سخن می گویند، و کسی وارد شد، تازه وارد نباید به جمع آنان برود و بخواهد نجوای آنان را گوش دهد یا از آنان بخواهد دست از نجوا بردارند؛ زیرا اینان در محفل دوستانه خودشان نجوای داشتند و شخص تازه وارد، باید مراعات حقوق آنان را بکند؛(همان)
نجوا زمانی حرام و گناه است که موجب رنجش مومنان به اعتبار مومن شود، نه به اعتبار این که شخص انسانی است؛ (همان)
نجوا زمانی حرام و گناه است که درباره مسایل اجتماعی امت یا مومنان و علیه آنان باشد؛(همان)
نجوا زمانی حرام و گناه است که موجب ایجاد یا تقویت معصیت خدا، تجاوز به حقوق مردم یا مخالفت با احکام حکومتی باشد؛ یعنی یا اثم باشد یا عدوان به حقوق مردم باشد یا معصیت حاکم اسلامی؛(همان)
نجوا زمانی حرام و گناه است که درباره امور بیهوده و لغو باشد. از نظر قرآن بیش تر نجواها لغو و بیهوده است و زیانبار است.(نساء، آیه 114)
نجوا زمانی که به شکل رمز گونه یا گویش و یا زبانی باشد که دیگران نمی فهمند و مومنان را بیازارد، حرام و گناه است؛ پس اگر دو نفر در جمع مومنان به رمزی مانند زبان زرگری، یا زبان محلی و گویش خودشان سخن بگویند، هر چند که نجوا نباشد، حرام و گناه است؛ زیرا تعلیل در برگیرنده این موارد است؛ چرا که خدا علت حرمت را حزن مومنان(مجادله، آیه 10) دانسته است که در این موارد نیز تحقق می یابد.
پس براساس آن چه بیان شده می توان گفت:
اگر نجوا در محافل خصوصی میان دو نفره باشد، حرام و گناه نیست؛
اگر نجوا موجب رنجش مومنان به عنوان مومن نشود، بلکه موجب رنجش شخص باشد که گاه به سبب سوء ظن یا بدگمانی ایجاد می شود، حرام و گناه نیست؛
اگر نجوا درباره مسایل خصوصی و شخصی باشد، حرام و گناه نیست؛
اگر نجوا موجب تقویت یا ایجاد نیکی و تقوا باشد، حرام و گناه نیست، همان طوری که تعاون بر نیکی و تقوا حرام نیست، بلکه تنها تعاون بر اثم و عدوان گناه است(مائده، آیه 2)، هم چنین نجوا این گونه است. خدا در آیه 114 سوره نساء می فرماید که نجوا در سه گانه صدقه، امر به معروف و اصلاح میان مردم از مصادیق نجوا به نیکی و تقوا است.
درباه اتحاد آفریدگار با آفریده ها سخنان بسیاری گفته شده است. در نگره تحلیل فلسفی امیرمومنان امام علی(ع) به چگونگی این اتحاد توجه داده شده است.
البته باید توجه داشت که چگونگی و نیز سطح مرتبه اتحاد میان محمول و موضوع را ، همان محمول تعیین می کند، نه موضوع؛ زیرا این محمول است که مشخص می کند چه سطح از ارتباط و اتحاد میان محمول و موضوع است. با نگاهی با انواع اتحاد می توان دریافت که اتحاد میان خدا با صفات خویش یا با افعال خویش چگونه است. برای فهم این مطلب باید توجه داشت که اتحاد میان موضوع و محمول می تواند به شکل سه گانه زیر باشد:
اتحاد ذاتی: زید ناطق؛ در این جا نطق به عنوان مقوم ذات و ماهیت انسان مطرح است؛ زیرا این نطق است که انسان را از دیگر انواع حیوان جدا می سازد؛
اتحاد وصفی: زید عالم؛ در این جا علم صفت انسان است که می تواند ملکه او شود، ولی در حال جزو مقومات ذات و ماهیت انسان نیست؛
اتحاد فعلی: زید ضارب؛ در این حالت ضرب فعلی است که انجام می شود و تمام و باقی نمی ماند.
اتحاد خدا با مخلوقات هستی را باید از قبیل اتحاد فعلی دانست؛ اما از آن جایی که فعل خدا از خدا جدا نمی شود، برخلاف انسان، نمی توان گفت که آفریده ها فعلی است که خدا انجام داده و تمام شده است؛ بلکه یک اتحاد در سطح وصفی ملکه بلکه مقوم ذات میان آنها است؛ زیرا معیت الهی(حدید، آیه 4) با هر آفریده ای، مانند معیت نطق است برای انسان، به طوری که اگر معیت الهی نباشد، وجودی برای آفریده و اشیاء باقی نمی ماند. بنابراین، اتحادی که میان خدا با خلق است، یک اتحاد در سطح ذاتی آن چیز است که همه حقیقت وجودی آن چیز را شکل داده است؛ اما این گونه نیست که هر چیزی همه حقیقت خدا را با تمام کمال داشته باشد، بلکه هر چیزی به میزان ظرفیت وجودی خودش از کمال وجودی خدا بهره می برد. بنابراین، خدا هر هر چیزی داخل است و حقیقت آن چیز را شکل می دهد، ولی این گونه نیست که امتزاجی رخ داده باشد؛ چنان که امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عن الاشیاء لا بالمباینة ؛ خداوند داخل همه چیز است نه به آمیختگی و خارج از همه چیز است نه به جدایی» (نهج البلاغه، خطبه اول)
پس اتحاد میان آفریدگار با آفریده هایش در چنین سطحی از اتحاد است که در قرآن از آن به «وجه الله» یاد می شود؛ این وجه الله همه هستی چیزی را شکل می دهد و از نظر قرآن این وجه الله یعنی جهت الهی است که حقیقت هر چیزی است و همان نیز تنها باقی و برقرار است؛ اما آن جهت دیگر یعنی «غیر وجه الله» هیچ وقت حقیقت نیافته و وجود نداشته است، بلکه هماره فانی بوده و خواهد بود. پس هم اکنون نیز آن جهت دیگر، فانی(الرحمن، آیات 26 و 27) و هالک(قصص، آیه 88) است.
از نظر قرآن، دنیا امر حقیقی نیست، بلکه امری اعتباری همانند مالکیت اعتباری نسبت به چیزی است ؛ اما آن چه حقیقی است همان زمین و ماه و ستاره است.
از آن جایی که انسان در دنیا زندگی می کند، لازم است تا زندگی را بر اساس امور اعتباری سامان دهد و خرید و فروش و مناصب داشته باشد؛ اما باید انسان بداند که این ها همه امور اعتباری است و به ملکیت واقعی انسان در نمی آید. بر این اساس، باید انسان نگره خویش را به دنیا به گونه ای قرار دهد که آن را ابزاری برای رشد و کمال خود بیابد نه آن که آن را هدف خویش قرار دهد. از این روست که امیرمومنان امام علی(ع) در باره دو نگره به دنیا می فرماید: وَ مَنْ أَبْصَرَ بِها بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْها أَعْمَتْهُ؛ و کسى که با چشم بصیرت به آن بنگرد، او را آگاهى بخشد؛ و آن کس که چشم به دنبال دنیا دوزد کوردلش مىکند.(نهج البلاغه، خطبه 81)
در این سخن امیرمومنان امام علی(ع) به دو نگره نسبت به دنیا توجه می دهد و می فرماید که برخی به دنیا به عنوان ابزار می نگرد از همین روست که «بها» آورده است؛ و برخی دیگر، به عنوان هدف می نگرند و از همین رو «الیها» آورده که به معنای گرایش به آن است. هر یک از دو نگره انسان یا بینا یا کور می کند.
از نظر قرآن، انسان در مسیر درکات و هبوط و سقوط به جایی می رسد که از حیوان پست تر می شود؛ زیرا حیوان، مقدراتی دارد که خدا برای او تعیین کرده است. این مقدرات برای او همان حدّ و اندازه ای است که مقتضی شان و شئون اوست؛ چنان که مقدرات جماد و یا گیاه نیز این گونه است. پس برای آن ها تنقیص و کاهش درجه نیست؛ زیرا خدا می فرماید:وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا؛ و هر چیزى را آفریده و بدان گونه که درخور آن بوده اندازه گیرى کرده است.(فرقان، آیه 2) و هم چنین می فرماید: قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى؛ موسی گفت: پروردگار ما کسی است که به هر چیزی خلقت را بخشید که در خورش است. سپس هدایت کرد.(طه، آیه 50)
اما انسان با آن که خلقتی درخور و مناسب برای او مقدر کرد که مقام مکرمان(اسراء، آیه 70) و احسن تقویم است(تین، آیه 4)؛ اما انسان به سبب داشتن اراده و حق انتخاب(انسان، آیه 3) می تواند در دو مسیر صعود یا سقوط گام بردارد و بر درجات خویش بیافزاید یا در درکات سقوط می کند؛ این سقوط در حالی است که اگر گاو، گاو است و درکی از گاو بودن ندارد، یا اگر دارد، از آن اندوهگین نیست و حسرت نمی خورد؛ زیرا گاو یا هر موجودی دیگر حتی فرشتگان در مقام معلوم خود است که خدا برایشان مقدر کرده است(صافات، آیات 164 تا 166)؛ اما انسان در حالی مثلا فرشته می شود که انسان است؛ یا انسان در درکات وقتی گاو می شود، انسان گاو است، یا وقتی گیاه و هیزم خشک می شود، «انسان حطب و هیزم خشک» است.(جن، آیه 15)
از نظر قرآن بدترین حالت آن است که انسان، نه تنها انسان سنگ شود، بلکه انسان زغال سنگ شود که سوخت دوزخ است. خدا می فرماید: إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ؛ در حقیقت شما و آنچه غیر از خدا مى پرستید، هیزم دوزخ هستید، شما در آن وارد خواهید شد.(انبیاء، آیه 98)
واژه «حصب» به معنای سنگریزه است که به سادگی پرتاب می شود. هم چنین به سنگریزه های سرخرنگ نیز گفته می شود، از همین روست که بیماری سرخجه را حصبه می گویند. البته در زبان عربی به چوب های ریز و زغال سنگ که برای افزایش استفاده می شود نیز حصب می گویند. بر این اساس، برخی از انسان ها سوخت زغالی یا چوبی دوزخ می شوند که درکات دیگر به آتش ایشان فروزان است. از همین رو، در قرآن از انسان سوخت ها یا می شود و خدا می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن مردم و نگهاست حفظ کنید بر آن آتش فرشتگانى خشن و سختگیر گمارده شده اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچى نمى کنند و آنچه را که مامورند انجام مى دهند. (تحریم، آیه 6)
خدا هم چنین می فرماید: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ؛ پس اگر نکردید و هرگز نمى توانید کرد از آن آتشى که سوختش مردمان و سنگها هستند و براى کافران آماده شده بپرهیزید. (بقره، آیه 24) پس از نظر قرآن، این «انسان زغال سنگ» ها در کنار دیگر سوخت های دوزخ هستند که سوخت اصلی دوزخ را تامین می کنند.
از نظر آموزههای قرآنی ماموریت اصلی انسان به عنوان خلیفه خدا در زمین در حوزه برونی، عمران و آبادانی زمین در راستای اهداف آفرینش انسان و جهان است. (هود، آیه 61)
بر همین اساس است که خدا هرگونه فعالیت اقتصادی و غیر اقتصادی انسان را منوط به تغییراتی دانسته که بر خلاف اصول و قواعد و قوانین الهی حاکم بر تکوین هستی یا تشریع خاص برای انسان نباشد؛ زیرا در غیر این صورت در راستای اهداف انحرافی ابلیس خواهد بود. (نساء، آیه 119)
در صورتی که انسان بر خلاف قوانین و سنت الهی حاکم بر تکوین و تشریع عمل کند به جای تحقق اهداف و انجام مسئولیت و وظیفه خلافت، به نابودی و فاسد در خود و محیط زیست اقدام کرده است؛ چنان که خدا در آیه 41 سوره روم می فرماید: ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ در خشکی و دریا به سبب اعمال زشتی که مردم به دست خود مرتکب شدند ، فساد و تباهی نمودار شده است تا خدا کیفر برخی از آنچه را انجام داده اند به آنان بچشاند ، باشد که از گناه و طغیان برگردند .
پس دستاورد های بشری به سبب همین رویه نادرست و خلاف قوانین تکوینی و تشریعی موافق تکوین (روم، آیه 30) چیزی جز فساد و تباهی نیست.
اصولاً از نظر قرآن انسان هایی که بر خلاف قوانین حاکم الهی عمل و رفتار میکنند، افزون بر فساد در محیط زیست، زمینه و بستر هلاکت خود و تمدن خویش را فراهم می کنند. از این رو می فرماید: أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَ?کِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ؛ آیا به غفلت نانی مى خورند و بی خبر به سر مى برند و در زمین گردش نکرده اند تا با تأمل بنگرند سرانجام کسانی که پیش از اینان بودند چگونه بود ؟ آنان قوی تر و نیرومندتر از اینان بودند ، و زمین را برای هدف های گوناگون چون بهره برداری از معادن و خانه سازی زیر و رو کردند و آن را بیش از آنچه اینان آبادش کردند ، آباد نمودند ، و پیامبرانشان دلایل روشن برای آنان آوردند ولی به سبب تکذیب پیامبرانشان هلاک شدند؛ پس خدا بر آن نبود که به آنان ستم کند ، ولی آنان بودند که به خودشان ستم مى کردند .(روم، آیه 9)
از این آیه به دست میآید فعالیت های اقتصادی و عمرانی و آبادانی زمین که از وظایف اصلی خلافت الهی انسان است در صورتی مورد تایید قرار میگیرد که در راستای اهداف آفرینش انسان و جهان باشد. در غیر این صورت موجب نابودی و فساد زمین و بشر مخالف قوانین خواهد شد.
از نظر قرآن انسان می تواند برتر از فرشته یا پست از حیوان و سنگ باشد.(اعراف، آیه 179)
امام على علیه السلام می فرماید: اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ رَکَّبَ فِى الْمَلائِکَةِ عَقْلاً بِلا شَهْوَةٍ وَ رَکَّبَ فِى الْبَهائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْلٍ وَ رَکَّبَ فى بَنى آدَمَ کِلَیْهِما فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَیْرٌ مِنَ الْمَلائِکَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهائِمِ؛ خداوند عزوجل، در وجود فرشتگان، عقل بدون شهوت و در چارپایان، شهوت بدون عقل و در وجود انسان، عقل و شهوت را با هم قرار داد، پس هر کس که عقلش بر شهوتش پیروز گردد، از فرشتگان بهتر است و هر کس شهوتش بر عقلش پیروز گردد، از چارپایان بدتر است. (علل الشرایع، ص 4، حدیث 1)
مولوی می گوید :
در حدیث آمد که یزدان مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و علم و جود
آن فرشتهست او نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوا
نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی
همچو حیوان از علف در فربهی
او نبیند جز که اصطبل و علف
از شقاوت غافلست و از شرف
این سوم هست آدمیزاد و بشر
نیم او ز افرشته و نیمیش خر
نیم خر خود مایل سفلی بود
نیم دیگر مایل عقلی بود
آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب
وین بشر با دو مخالف در عذاب
وین بشر هم ز امتحان قسمت شدند
آدمی شکلند و سه امت شدند
یک گروه مستغرق مطلق شدست
همچو عیسی با ملک ملحق شدست
نقش آدم لیک معنی جبرئیل
رسته از خشم و هوا و قال و قیل
از ریاضت رسته وز زهد و جهاد
گوییا از آدمی او خود نزاد
قسم دیگر با خران ملحق شدند
خشم محض و شهوت مطلق شدند
وصف جبریلی دریشان بود رفت
تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت
مرده گردد شخص کو بیجان شود
خر شود چون جان او بیآن شود
از نظر آموزههای قرآنی قلب آدمی تنها قوه احساس بشر نیست، بلکه قوه تعقل بشر نیز است به طوری که ژرفای امور و حقایق ملکی و ملکوتی را به دست می آورد.
خدا می فرماید : أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَ?کِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ آیا در زمین گردش نکرده اند تا برای آنان دل هایی بیدار و بینا پیدا شود که با آن بیندیشند و تعقل کنند یا گوش هایی که با آن اندرزها را بشنوند ؟ حقیقت این است که دیده ها کور نیست بلکه دل هایی که در سینه هاست ، کور است !(حج ، آیه 46)
بر اساس آموزههای قرآنی خدا عدل محض است و هستی را بر اساس عدالت آفریده و هدایت می کند.
اقتضاء عدالت الهی آن است تا هر کسی نتیجه عمل خود را به میزان و کم و کاست بگیرد که در اصطلاح قرآن کریم از آن به جزای وفاق یاد می شود. (نبا، آیه 26)
البته باید توجه داشت که اگر وفاق و کم و کاست در کار بد، عین عدل است و مجازات بیشتر ظلم است؛ اما در پاداش کار خوب، افزایش امری نیکو و کاهش عین ظلم است. از این رو است که خدا پاداش نیکوکاران را افزایش میدهد. (ق، آیه 35)
از آن جایی که کفار به آخرت اعتقاد ندارند و برای آن کار نمی کنند، به طور طبیعی و به حکم عدالت باید پاداش کار خود را در دنیا بگیرند. از همین رو خدا می فرماید : مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ. أُولَ?ئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ کسانی که زندگی دنیا و زیور و زینتش را بخواهند ، ثمره تلاششان را به طور کامل در همین دنیا به آنان مى دهیم و در اینجا چیزی از آنان کاسته نخواهد شد . اینان کسانی هستند که در آخرت ، سهمى جز آتش برای آنان نیست و آنچه در دنیا از کار خیر کرده اند ، در آخرت تباه و بی اثر مى شود ، و آنچه همواره ریاکارانه انجام مى دادند ، باطل است .(هود، آیات 60 و 61)
از آن جایی که برخی از کفار در اعمال خوب در دنیا پیشتاز هستند، به طوری که حتی از برخی از مسلمانان و مدعیان آخرت گرایی در احسان و حتی اکرام و ایثار پیشی می گیرند، به حکم عدالت الهی باید پاداش وفاق خود را در همین دنیا بگیرند. از این رو است که وضعیت اقتصادی آنان بهتر از از مسلمانان است. خدا در این باره می فرماید : لَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَ?نِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ... وَزُخْرُفًا وَإِن کُلُّ ذَ?لِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ؛ و اگر بهره مندی کفار از انواع نعمت های مادی و تهیدستی مؤمنان ، سبب این نبود که همه مردم به خاطر ضعف ایمان و ناآگاه بودن به حقایق بر محور کفر امتی واحد شوند ، ما برای خانه های کافران به خدای رحمان سقف هایی از نقره قرار مى دادیم و نردبان هایی که با آن بر بالای خانه ها برآیند... و برای خانه ها و زندگی آنان زر و زیور قرار مى دادیم ، ولی همه این ها جز کالای اندک زندگی دنیا نیست ، و آخرت نزد پروردگارت برای پرهیزکاران است. (زخرف، آیات 33 و 35)
از نظر آموزههای قرآنی برخی از مسلمانان در همه شرایع اسلامی از دین اسلام ارتزاق می کنند و به یک معنا دین ابزاری برای زندگی دنیوی آنان است. آنان به گونه ای عمل می کنند که گویی آخرتی نیست ؛ زیرا تلاش و کوشش آنان جز این را نمی رساند.
در این میان برخی از علما و مراجع تقلید ایشان از احبار و حتی راهبان مدعی ترک دنیا و آخرت گرا با تزویر دنبال زر و زور هستند. اینان با پوست کنی از درخت حقیقت نه تنها به جمع آوری و کنز ثروت می پردازند، بلکه با این خویش درخت حقیقت را خشکانیده و به اسلام حقیقی و ایمان مردم ضربه می زنند.
خدا در قرآن کریم می فرماید : وَتَرَى? کَثِیرًا مِّنْهُمْ یُسَارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ و بسیاری از آنان را مى بینی که در گناه و تجاوز از حدود خدا و حرام خوری خود مى شتابند؛ همانا بد است اعمالی که همواره انجام مى دادند .(مائده، آیه 26)
در ادامه می فرماید: لَوْلَا یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ؛ چرا دانشمندان الهی مَسلک و کاملان در دین و عالمان یهود ، آنان را از گفتار گناه آلود و حرام خواری باز نمى دارند؟ بسیار زشت است سکوتی که همواره پیش مى گرفتند .(همان، آیه 36)
در جای دیگری می فرماید : سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَاءُوکَ فَاحْکُم بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ آنان فوق العاده شِنوای دروغ اند با آنکه مى دانند دروغ است و بسیار خورنده مال حرام؛ پس اگر نزد تو آمدند میان آنان در آنچه تو را داور قرار دادند داوری کن ، یا اگر نخواستی داوری کنی از آنان روی برتاب. و اگر روی برتابی هرگز هیچ زیانی به تو نمى رسانند؛ و اگر میانشان داوری کردی به عدالت داوری کن؛ زیرا خدا عدالت پیشگان را دوست دارد .(همان، آیه 24)
باید توجه داشت که واژه سحت به معنای پوست کنی از درخت یا حیوانات است. از نظر قرآن کسانی که از درخت دین برای دنیا بهره برداری می کنند و از این راه ارتزاق دارند همانند شتری هستند که گیاه تازه بهاری را به گونه ای می خورند که پوست آن کنده شده و توانایی رشد و نمو و بقای خود را از دست می دهند. از نظر قرآن چنین حرام خواری با تزویر و سوءاستفاده از دین سحت است.
البته این افراد روزی نتیجه اعمال خود را می بینند و خدا نیز پوست ایشان را می کند. خدا می فرماید: قَالَ لَهُم مُّوسَى? وَیْلَکُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى?؛ موسی به فرعون و فرعونیان گفت: وای بر شما ، بر خدا دروغ نبندید که بت ها شریک اویند واین معجزات افسون وجادو است که با عذابی شدید ریشه کن و نابودتان مى کند ، و یقیناً کسی که دروغ بست ، محروم و نومید شد .(طه، آیه 16)
پس خدا با این اهل تزویر دنیا گرا به ظاهر آخرت گرا همان بلا را در دنیا و آخرت بر سرشان می آورد که بر سر دین اسلام و دین داری در آورده اند و پوست آنان را می کند.
باید یادآوری کرد که به لقمه آتشین حرام از این رو سحت می گویند که ریشه وجودی فرد را می سوزاند و پوست بدنش را می کند.
آقای یوسف جلالی کفشدار نقل کرد: پدرم مرحوم علی اکبر کفشدار آستانه سید جلاالدین اشرف برادر تنی امام رضا ( ع) بود و روبروی در آستانه آن بزرگوار حلبی سازی داشت ؛ مرحوم عارف کامل ؛ سالک شریعت و یگانه طریقت شیخ علی اکبر الهیان رامسری آن زمان رئیس حوزه علمیه آستانه اشرفیه بود .
روزی به در مغازه ام آمد. « کتله» گذاشتم. روی آن نشست ؛ پس از حال و احوال پرسی خواست که زمین های موقوفه آستانه را ببیند ؛ با هم سر زمین رفتیم ؛ بیرون باغ پاچه شلوار را بالا زد ؛ وارد باغ شدیم ؛ پس از گشتی درون باغ ؛ خواستیم بیرون بیاییم؛ به من گفت : چیزی پیدا کنید تا رویش بنشینم ! سنگی آوردم ؛ بیرون باغ گذاشت و رویش نشست. در حالی که پاهایش درون باغ بود ؛ نعلین ها را از پا در آورد و درون باغ به هم کوبید تا گرد و غبار آنها بریزد و پاچه شلوار را نیز تکاند .
ایشان نقل کرد: پدرم ماه محرم هیأت به لاهیجان می برد ؛ روزی پایان دهه عاشورا با یک بغل علم و کتل به خانه آمد ؛ پسرعمویم توی حیاط کنار حوض نشسته بود و دندانش را خلال می کرد. همین که پدرم را دید ؛ گفت : عمو عاشورا تمام شد ؛ شما ول کن نیستی ؟ آخر این همه به سر و سینه می زنی ؛ چرا امام تورا نطلبیده درحالی که من کربلا رفتم !
آمد درون خانه کنار سفره نشست ؛ ناگهان منقلب شد ؛ این پسر به من چه گفت ؟ تمام مدت با افکار آشفته به سر برد ؛ تا اینکه شب خوابید ؛ ناگهان نیمه های شب با صدای مهیبی مادرم از خواب بیدار شد؛ دید پدرم کنار در افتاده و نفس نمی کشد ؛ باجیغ و داد مادرم همه بیدار شدیم. عمه ها و عموها داخل یک حیاط زندگی می کردیم ؛ همه آمده بودند ؛ نگران و ناراحت بودند که پدرم به هوش آمد ؛
پدرم برای مادر تعریف کرد وقتی با ناراحتی خوابیدم ؛ نیمه های شب دیدم سقف اتاق شکافته شده و پیکری وسط اتاق افتاد ؛ بانویی بلند بالا و محجبه کنارش ایستاده بود ؛ در حالی که روی جسد را بر می داشت ؛ گفت\ بیا ببین؛ مگر نمی خواستی زیارت کنی ؟! دیدم پیکری است بی سر که سر کنار گردن است .فرمود شما لازم نیست بیایید ؛ اگر بخواهید ما نزد محبان خود خوا هیم آمد !
همین که خواستند بروند ؛ من دنبال شان راه افتادم ؛ که سرم خورد به در که دیگر نفهمدم چه شد ...کمال همنشنی!
به نقل از حسن پورمنصوری