مرحوم آیت الله بدلا در یک دیدار خصوصی وقتی سخن به تقوا رسید با اشاره به کنترل تلویزیون گفت: تقوا مانند این کنترل است. از سویی تنظیم می کند و از سویی تعدیل و از سویی دیگر تغییر می دهد و صدا را کم و زیاد می کند ، و بلندای آن را کاهش و یا افزایش می دهد. این گونه است که تقوا نیز به عنوان یک مهار گر و کنترل کننده درونی عمل می کند. گاه قوای انسانی را تعدیل می کند و گاه دیگر آن را در راستای نیازها تغییر می دهد و به کانال دیگری منتقل می کند. اگر قدرتش از حد گذشت و افزایش یافت و زیاد طغیان کرده آن را تعدیل می کند و به حالت طبیعی و نرمال بر می گرداند. این گونه است که تقوا همواره به عنوان هدایت گر ، تعدیل کننده ، مهار گر و تغییر جهت دهنده عمل می کند و نمی گذارد که قوا و نیروهای طبیعی و غریزی بشر از حد و اندازه خود بیرون رود و روح و قوای الهی و ملکوتی را تضعیف کند.
به حقیقت که اگر تقوا نبود، قوای غریزی بشر که در طبیعت دنیا بهترین فرصت و بستر برای رشد و بالندگی را دارا می باشند، آدمی را از مسیر هدایت و کمال دور می ساختند. تقوا به یک معنا نتیجه عمل به آموزه های وحیانی الهی است. هرگاه به یکی از دستورها و فرمان های الهی خداوند پاسخ دهیم و عمل کنیم نیروی در ما تقویت می شود که به عنوان مهارگر و کنترل کننده است. هر یک از دستورهای پنج گانه ( از وجوب، حرمت، کراهت ، استحباب و جواز ) بخشی از قوای انسانی را تعدیل یا تقویت یا تضعیف و یا محدود می سازد. این گونه است که چیزی در بشر پدید می آید که از آن به تقوا یاد می شود. تقوای در حقیقت اسم مصدر اعمال انسانی و اطاعت از دستورهای وحیانی است. وقتی ما به هر یک از دانش و یا شناخت ایمانی که به دست آورده ایم عمل کنیم ، تقوا در ما شدت می یابد و امکان مهار و هدایت و تعدیل قوای دیگر نیز فراهم تر از پیش می گردد. این گونه است که گفته اند هر دانشی با عمل به آن میوه تازه و بهتری می دهد و هر چه مناسب با دانش ایمانی و شناخت یقینی عمل کنیم و به سخنی دیگری عبادت واقعی ( عمل به دستور الهی ) را انجام دهیم ، شناخت و معرفت ما افزایش می یابد و قدرت و توان کنترل ما نیز افزایش می یابد. این گونه است که قوای روحانی و الهی ما جلوی فجور و طغیان قوای نفسانی و طبیعی که در بستر طبیعی زمین به خوبی رشد و بالنده می شوند را می گیرد و آن را هدایت ، مهار ، تعدیل و یا گاه تغییر می دهد که این همان تقواست که آدمی را به مقصد و مقصود می رساند و شامل حکم الهی می گردیم که هم از هدایت خاص کتاب الهی بهره مند شویم و هدی للمتقین را مصداق گردیم( بقره آیه 29) و هم از فلاح و رستگاری دو دنیا یعنی آرامش و آسایش برخوردار گردیم و از روضه روضوان بهره مند شویم.
برزخ فاصله میان مرگ تا قیامت کبراست. از این رو به این فاصله زمانی برزخ گفته اند که حایل میان دو نشاه و دو نوع مختلف از زندگی است. زندگی دنیایی که ویژگی های آن را همه ما می شناسیم و زندگی آخرتی که در تبیین قرآنی زندگی است که جسم و ماده در آن معنا و مفهوم دیگری می یابد؛ زیرا قرآن بیان می دارد که در قیامت زمین و آسمان به زمین و آسمانی دیگر تبدیل می شود: یوم تبدلت الارض غیر ها و السموات . قرآن بیان می کند که در آن نشاه و زندگی هوا چنان معتدل است که از خورشید سوزان و یا سرمای سوزناک خبری نیست. میوه ها و خوراک های آن جا هر چند در برخی موارد شباهت هایی با این دنیا دارد ولی هم مانند دنیا می باشد و هم شباهتی ندارد. نوعی بقا و پایداری است که در دنیا مفهومی ندارد. در سوره های واقعه و انسان و قیامت و تکویر و بسیاری از سوره ها و آیات به مساله ویژگی ها آخرت پرداخته شده است.
اما برزخ چگونه نشاه و دنیایی است؟ به نظر می رسد که به خاطر حایل بودن می بایست از ویژگی های دو نشاه دیگر برخوردار باشد. به این معنا که برخی از خصوصیات دنیایی مانند رشد و تکامل و بهره مندی از آن در این زندگی می بایست وجود داشته باشد ، چنان که می بایست از نوعی ویژگی قیامتی نیز برخوردار باشد. این عالم برزخ از آن جایی که خود عالم دیگری است می بایست از خصوصیات خاص خود نیز برخوردار باشد. انسان های که در برزخ هستند نه اهل دنیا هستند و نه اهل آخرت . این عالمی است که قرآن به صراحت به وجود آن اذعان داشته است.
در تبیین قرآنی کسانی به این نشاه و عالم برزخ می روند که به مرگ طبیعی و یا اختیاری از این نشاه و زندگی دنیایی بیرون رفته باشند.( مومنون آیه 23) این نشاه و عالم تا زمانی باقی و برقرار است که رستاخیز بر پا نشده باشد. با بر پایی رستاخیز و قیامت نشاه دنیا و نیز برزخ پایان می یابد.
این که گفته شد که کسانی به عالم برزخ می روند که به مرگ طبیعی و یا اختیاری دچار شده باشند ، به این معناست که انسان می تواند به شکل به این عالم وارد شود ؛ زیرا عالمی است که در حال حاضر موجود است و انسان به آن رفت و آمد دارد ؛ در بیان قرآنی آمده است که انسان هر گاه به خواب می رود جانش را خداوند می ستاند؛ در این زمانی که جانش ستانده می شود به عالم برزخ می رود؛ زیرا در این حالت انسان به نوعی مرگ می رسد که از آن به مرگ ناپایدار می توان تعبیر کرد. توفی و یا مرگ کامل آن است که روح از تن بیرون رفته دیگر باز نگردد. این نوعی رفت و آمد انسان به عالم برزخ است. ولی نوعی دیگری نیز وجود دارد که آن مرگ اختیاری است. فرد عارف کامل می تواند با اراده خویش روح را از تن بیرون برد و به عالم برزخ وارد شود و سپس با اراده خود که در طول اراده الهی و به سخن دیگر اذنی خداوند است به تن بازگرداند. این مرگ اختیاری از آن همه نیست و تنها کسانی به آن دست می یابند که تقوای الهی پیشه کرده و مقامات انسانی را به تمام و کامل طی کرده باشند. در این حالت است که روح این امکان را می یابد که از این نشاه به نشاه برزخ برود و بازگردد. البته رفتن انسان کامل به نشاه برزخ و یا دیگر نشاه ها امری عادی است؛ زیرا انسان کامل حافظ همه حضرات( عوالم پنج گانه ) است و در همان حال که در عالم دنیاست در عالم برزخ و یا عوالم دیگر الهی سیر می کند و تا مراتب وجودی امکانی و کاملی خود پیش می رود.
روش دیگری که انسان به عالم برزخ می رود ، مرگ است . وقتی انسان بمیرد ( چه به مرگ طبیعی و یا قتل و خودکشی و مانند آن ) به عالم برزخ می رود و در آن عالم می ماند و زندگی می کند: و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون ؛ و پیشاپیش ایشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شود.( مومنون آیه 100)
در عالم برزخ هر کس بر اساس کاری که کرده است ، از زندگی خاص آن جا بهره مند می شود؛ شهیدان و صالحان از زندگی بهشتی واری برخوردار می شوند که قرآن از آن به ستایش یاد کرده است و فرموده است: و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ؛ گمان نبرید که کسانی که در راه خدا کشته و شهید شده اند مردگانند بلکه آنان زندگانی هستند که از روزی خدا بهره مند می باشند.( نساء ایه 69)
در باره مجرمان و تبهکاران و طاغیان نیز بیان می دارد که ایشان در عذاب برزخی گرفتار هستند و شبانه روز معذب هستند و وضعیتی سخت و دشواری را تا روز رستاخیز سر می کنند: مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا؛ به جهت گناهانشان غرق شدند پس در درون آتش در آید.( نوح آیه 25) این آتش دوزخ برزخی غیر از آتش دوزخ رستاخیزی است. قرآن در باره وضعیت فرعون بیان می کند که هم اکنون هر بامدادان و شبانگاهان آتش بر او عرضه می شود و او را به آتش عذاب می کنند.
به هر حال انسان پس از مرگ به جهانی می رود که آن را جهان برزخ گفته اند. در آن جهان تا روز رستاخیز زندگی می کند و از نعمت های بهشتی وارش و یا عذاب های دوزخی وارش بهره مند می شود. از آن جایی که جهان تکامل و رشد و بالندگی است ، از فواید باقیات صالحات و کارهای پسندیده و اعمال نیک خود بهره مند می گردد و از عذاب او کاسته می شود و راه رشد و بالندگی را طی می کند. اعمال نیک فرزندانش به او بهره می رساند و دستگیر او می گردد و بر کمالاتش افزوده می شود. چنان که اگر اعمالی بد و زشت بر جا گذاشته باشد از آن نیز بهره مند می گردد و بر عذابش افزوده می شود. از این روست که گفته اند که کارهای و سنت های زشت و پسندیده برای آدمی در دنیا و برزخ و آخرت اثر دارد. باشد که در دنیا با کارهای پسندیده و سنت های نیکو و باقیات صالحات( فرزند، مدارس ، مساجد و دیگر کارهای عام المنفعه ) برای خود در دنیا و آخرت ره توشه های مفیدی بگذاریم تا در عالم برزخ از بهره های کامل دهنده آن نیز برخوردار شویم.
برادری ایمانی ، یکی از کارآمدترین راه ها برای اتحاد اجتماعی ، همگرایی و همبستگی میان امت و بهترین راه برای گریز از زیان تفرقه و اختلاف و حفظ کیان جامعه قرآنی و اسلامی است؛ زیرا در سایه برادری ایمانی است که اتحاد ، همدلی ، همرایی و همکاری و محبت پدیدار می شود و جامعه از کژی ها و انحرافات روحی و اجتماعی واعتقادی در امان می ماند و توازن اجتماعی در میان جامعه پدید می آید و فاصله طبقاتی کاهش و همگرایی تقویت می شود.
در روایات اسلامی است که مسلمانان در برابر هم مانند ساختمان و سازه ای می مانند که همه اجزای آن به گونه قرار می گیرند که یک دیگر را حفظ و نگه می دارند. ( مجمع البیان ، طبرسی، ج 4 ص 546)
قرآن محور اصلی اتحاد و وحدت و هم گرایی را در جامعه اسلامی و امت قرآنی ، برادری ایمانی دانسته و آنان را دستی واحد در برابر دشمن می داند. ارتباطی که از ارتباط خونی قوی تر و اساسی تر است و بر این اساس نمی توان به خاطر رابطه و پیوند خونی و برادری نسبی و خونی از برادری ایمانی دست شست ولی بلکه جایز و گاه واجب است.( توبه آیه 24)
در نگرش قرآن ، مسلمانان ( کسانی که شهادتین را بر زبان جاری کرده اند) برادر دینی هستند و می بایست این برادری را به شیوه های مختلف عملی و رفتاری تقویت کنند.( احزاب آیه 18 و بقره آیه 178 و آیات دیگر) البته نوعی برادری در میان برخی از مسلمانان سست ایمان با منافقان وجود دارد که قرآن آن را مورد نکو هش و سرزنش قرار می دهد و از این دسته از مسلمانان می خواهد که از آن دور کنند ؛ زیرا منافقان انسان هایی هستند که جز زیان سودی نخواهند داشت و در هنگام سختی مسلمانان را رها می کنند.( احزاب آیه 18)
آثار برادری در دو بعد اسلامی و ایمانی( مرتبه عالی تر) مورد توجه قران بوده و بدان پرداخته است. بیان این آثار خود بیانگر ارزش و اهمیت و جایگاه مهم برادری ایمانی در نگرش و بینش اسلام و قرآن است. از جمله آثاری که قرآن برای برادری بیان می کند می توان به حسن معاشرت و ایجاد همبستگی و الفت در میان مومنان اشاره کرد.( بقره آیه 220) ، اصلاح میان مومنان (حجرات آیه 10) و بر طرف کردن اختلافات و دو دستگی ها ( ص آیه 22 و 23) دوری از غیبت و حفظ حریم خصوصی افراد( حجرات ایه 12) تساوی در حقوق ( توبه آیه 11) عفو و گذشت در حق یک دیگر( بقره آیه 178) و حتی گذشت از قصاص ( همان ) بیان گر آن است که تا چه اندازه می تواند برادری ایمانی برای تحکیم وحدت و ایجاد همبستگی اجتماعی مفید و موثر باشد. از این روست که قرآن برادری ایمانی در میان مسلمانان را نعمت الهی دانسته ( بقره آیه 178 و آل عمران آیه 103) و به عنوان عامل پایداری اجتماعی مورد تاکید قرار داده است.( بقره آیه 178) و اسلام و الفت خدادادی را به عنوان عوامل ایجادی این نوع برادری و الفت از مومنان خواسته است. ( آل عمران ایه 103) در نگرش قرآن این گونه وحدت و همبستگی را نمی توان با صرف همه سرمایه های زمین دست یافت و تنها به ایمان و اسلام و عنایت الهی است که چنین پیوندی در میان مومنان ایجاد شده و می شود.( انفال آیه 63)
قرآن با تاکید بر حقوق برادری چون کمک رسانی به یک دیگر ( بقره آیه 220) ، کوشش برای رفع مشاجره ها و نزاع ها و حل و فصل دعاوی ( حجرات آیه 10 و 9) و پرهیز از کارها و رفتارهایی که موجب می شود تا همبستگی و وحدت اجتماعی خدشه دار شود، از مومنان می خواهد به برادری به عنوان عامل اساسی وحدت امت توجه کنند و از تفرقه و عوامل آن پرهیز کنند.( حجرات آیات 11 و 12 )
احسان و نیکوکاری ، به جهت بر انگیختن احساس خوش و لذت روحانی ، امری شایسته و ارزشی است که مورد اقبال و استقبال بیشتری مردم است. انسان طبیعی به طور فطری گرایش به زیبایی ها و تحسین آن دارد؛ از این رو کارهای شایسته که در شکل کامل آن صورت می گیرد و از لحاظ زیباشناختی روح لطیف آدمی را به صورت خود جلب و جذب می کند، مورد تحسین عموم مردمان قرار می گیرد. راغب اصفهانی در کتاب شریف مفردات الفاظ قرآن کریم ، بر این باور است که واژه حسن و مشتقات آن وصف آن دسته از امور دینی و یا دنیایی قرار می گیرند که به سبب داشتن گونه ای از زیبایی عقلی ، عاطفی ، حسی و مانند آن می تواند با برانگیختن احساس خوشی ، رضایت ، زیبایی و تحسین در انسان ، او را به خود جذب کند. وی می افزاید: احسان به مفهوم کار نیکو کردن و نیز انجام دادن درست، نیک و شایسته کاری در شکل کامل آن ، در قرآن به کار رفته است و شواهدی را بر آن می آورد.
مفهوم احسان در کاربردهای متعدد و متنوع آن ، تصویر ارزش و جایگاه آن را در نظام فکری و ارزشی اسلام ، در کنار بیان و تحلیل مصادیق و پیآمدهای گوناگون روانی ، اخلاقی ، عرفانی ، فردی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و آخرتی آن ، حوزه بسیار گسترده ای از آموزه های قرآنی و روایی و نیز در حوزه یاد شده را تشکیل می دهد.
بخش قابل توجهی از آموزه های نبوی و ولوی( ولایتی ) مربوط به احسان بیش تر به مباحث جزیی پرداخته است. به نظر می رسد با همه تلاش های گسترده ای که از سوی مفسران و مولفان صورت گرفته است ، تعریف دقیقی از اصطلاح قرآنی احسان به دست داده نشده است؛ زیرا همه این تعاریف به سبب گستردگی مصادیق و عناصر موثر در مفهوم احسان و نیز عدم تفکیک میان کاربردهای آن ، از جامعیت لازم برخوردار نمی باشد. تعاریفی چون : رساندن نفع و سود نیکو و شایسته ستایش به دیگری؛(التبیان ج 2 ص 153 و نیز ج 4 ص 426) کرای که از سر آگاهی و به شکل شایسته انجام گیرد؛(مجمع البیان ، طبرسی، ج 1 ص 248) و نیز انجام کاری به شکل نیکو و با انگیزه خدایی و رساندن خیر یا سود به دیگری بی چشم داشت هر گونه پاداش و جبران کردنی (المیزان ج 4 ص20) نتوانسته است مقصود و مفهوم را چنان که باید و شاید به خواننده منتقل کند و از دربرگیرندگی و وازنش بر خوردار باشد تا بتوان از آن ها به تعریفی جامع و مانع یاد کرد.
از آیات قرآنی و بیان مصادیق احسان می توان به این مطلب دست یافت که عناصر و مولفه هایی چون ایمان، انگیزه ، نیت الهی ( حسن فاعلی) نیک بودن ذاتی کار( حسن فعلی ) شکل شایسته انجام کار( هیات صدوری) رساندن خیر و خوبی به دیگری به عنوان عناصر اصلی در تحقق مفهوم احسان مهم و موثر هستند. در پاره ای از مصادیق همه و در پاره ای دیگر تنها بخشی از عناصر یاد شده ، مرز معنایی احسان را تشکیل می دهند.
اخلاص در قرآن کاربردهای گوناگونی دارد . می توان آن را از نظر فقهی ، اخلاقی و عرفانی مورد بررسی قرار داد. در فقه اسلامی شرط صحت اعمال و افعال و عبادات دانسته شده است . به این معنا که هر عمل تقربی که امور تعبدی دانسته می شود در صورتی مفید و مقبول و موثر است که همراه با اخلاص باشد. در معنای اخلاص گفته اند که پاک کردن نیت از غیر خدا و انجام دادن عمل برای او. این معنا از واژه خلوص و خلاص گرفته شده که به معنای پاک شدن و سالم گشتن از آمیختگی است. وقتی چیزی با چیز دیگر مخلوط و آمیخته نباشد آن را خالص گویند و در حقیقت معنایی نزدیک و متقارب به معنای صافی دارد . با این تفاوت که صافی به جنسی نیز که از همان آغاز با چیزی آمیخته نباشد اطلاق می شود ، در حالی که خالص ، جنسی است که پس از امتزاج با چیز دیگر ، خواه پست تر از خود و یا نه ، پاک شده و ناخالصی از آن زدوده شده باشد.
در فرهنگ اسلامی و قرآنی مقصود از اخلاص ، پاک کردن نیت از غیر خدا و انجام دادن عمل برای خداست. با توجه به واژه شناسی و معناشناسی باید گفت که در این تعبیر از همان آغاز وجود آمیختگی با چیز همسان و یا ناهمسان پذیرفته شده و برلزوم اخلاص و پاک سازی تاکید شده است.
در اخلاق اسلامی ، اخلاص از جایگاه و اهمیت ویژه ای برخوردار است. ملاک پذیرش و درستی هر رفتاری و نیز رهایی از چنگال ابلیس اخلاص دانسته شده است. عمل و رفتار بدون اخلاص و نیت خالص ، کالبد بی جان دانسته شده و به عنوان پیوند رفتار بیرونی با جان از ارزش خاصی برخوردار می شود.
در عرفان اسلامی ، اخلاص به پیراستگی عمل از هر گونه آمیختگی تعریف شده و یکی از منازل سلوک ( منزل بیست و چهارم) اخلاص شمرده شده است.
برخی گفته اند که اگر بخواهیم دین را مجموعه ای معارف الهی و مسایل اخلاقی و احکام عملی ، تحلیل کنیم تنها به اخلاص ختم می شود؛ یعنی انسان ، ذات و صفات و افعالش را بر این اساس قرار دهد که همگی آن ها برای خدا باشد.
در بینش و نگرش قرآنی اخلاص ( هر چند که واژه اخلاص در قرآن به این معنا به کار نرفته است ولی بسیاری از آیات همین مفهوم را تبیین می کند) همانند ایمان و تقوا از مراتب تشکیکی برخوردار می باشد. به این معنا که همه مراتب بیانگر وجود و ماهیتی واحد و یگانه است ولی از شدت و ضعف برخوردار می باشند. هر مرتبه ای از آن مانند نور قابل آن است که به اخلاص تعبیر شود ولی برخی از مراتب از نظر شدت به مرتبه پایین تر قوی تر است.
یکی از مراتب عالی اخلاص ، مرتبه مخلصین ( به کسر لام ) است. آنان کسانی هستند که دین خود را برای خدا خالص گردانده اند.( آیات 139 سوره بقره و 29 سوره اعراف و 14 سوره غافر) اما مرتبه عالی و برتر اخلاص مرتبه ای است که قرآن از آن به مقام مخلصین ( به فتح لام ) تعبیر کرده است. آنان کسانی هستند که از سوی خداوند خالص شده اند . ( مریم آیه 51 و نیز یوسف آیه 24 و حجر آیه 40)
گویا مقصود از مخلصین ( به فتح لام) در اصطلاح و عرف قرآن ، کسانی هستند که از آغاز آفرینش بر استقامت در فطرت و اعتدال آفرینش و خلقت آفریده شده اند و ادراکات درست ، نفس های طاهر و قلب های سلیم دارند و به سبب پاکی و صفای فطرت و سلامت روان از همان آغاز دارای ویژگی اخلاص هستند و هر چند که وجود ایشان همانند دیگر وجودات و طبایع آمیخته از فجور و تقواست و هر دو به غریزه و فطرت به ایشان الهام شده ولی آنان به عنایت و فضل الهی ساخته و پرداخته می شودند و به عنوان صنعت الهی خالص می شوند.( در قرآن درباره موسی آمده است : واصطنعتک لنفسی) آنان آن چه را دیگران به جهاد و مبارزه با نفس و الهامات فجوری آن و تزکیه به دست می آورند به عنایت و توفیق الهی به دست آورده و خالص شده اند. آنان خالص شده خداوندی و دیگران خالص شده به تلاش و جهاد اکبر هستند.
در تعبیر قرآنی مخلصین ( به فتح لام ) پیامبران و امامانی هستند که مورد عنایت الهی بوده اند و برای رهبری و راهنمایی بشر ساخته و پرداخته شده اند.
آنان هر چند که از سوی خداوند خالص و مطهر شده اند ( انعام آیه 87 و حج آیه 18) ولی این موجب نمی شود که دست از تلاش و مجاهدت بر دارند. از آن جایی که معرفت ایشان به خدا بیش از همگان است و خدا را به صورتی می شناسند و توصیف می کنند که مورد پذیرش و تایید خداوندی است( سبحانک عما یصوفون الا عبادک المخلصین ) با این همه آنان به همین علت بیشتر از دیگران از خداوند خشیت داشته و به عبادت و پرستش وی بیشتر از دیگران اهتمام می ورزند و خود را به رنج می افکنند. به گونه ای که پیامبر اکرم (ص) دو سوم و یا نصف و یا یک سوم از شب را به عبادت مشغول می شود. وقتی انسان حق را به خوبی شناخت عظمت وی در چشم او نمودار می گردد و به همان اندازه خود را فقیر و حقیر می یابد و به بندگی خدا اهتمام می ورزد. این گونه است که مخلصان در عبادات بر همه خلق پیشی می گیرند و پیامبران و امامان در این راه از جان مایه می گذارند.
ویژگی مخلصان در قرآن
مخلصان کسانی هستند که خداوند تعالی آنان را برای خود خالص کرده است.( صافات آیه 40 و 74 و 128 و 160 و نیز مریم آیه 51 و یوسف آیه 24 و حجر آیه 40 و ص آیه 83)
در شماری از آیات ، انسان هایی با عنوان مخلصین به صیغه مفعول ( فتح لام) یاد شده ، یعنی انسان هایی که خداوند آنان را پاک و خالص کرده است: انا اخلصناهم بخالصة ذکری الدار( ص آیه 46)
درباره هدف از برگزیدن مخلصان باید گفت: لازم است خداوند همواره در میان انسان ها ، افرادی را بر انگیزاند که اخلاص کامل داشته باشند و دارای نفوس پاک ، قلوب طاهر و فطرت مستقیم توحیدی باشند تا توحید را در جامعه بشری حفظ کرده و حجت الهی بر زمین و نمونه ها و سرمشق های جوامع بشری باشند.( المیزان ج 11ص 173)
در قرآن برای مخلصین 5 ویژگی مهم بر شمرده اند که عبارتند از نجات از نابودی دنیایی و عذاب آخرتی ( صافات آیات 73 و 74 و نیز آیات 127 و 128) ، عصمت که علم و دانشی خاص است که آنان را از هر گونه بدی و زشتی باز داشته و از خطا و اشتباه در تلقی وحی و حفظ و بیان آن محفوظ می دارد. ( یوسف آیه 24) ایمنی و رهایی از اغوای ابلیس ( حجر آیه 39 و 40 و نیز ص آیات 82 و 83) مقام و ستایش شایسته خداوند، به این معنا که تنها آنان می توانند خداوند را توصیف کنند و ستایش نمایند.( صافات آیات 159 و 160) و نیز برخورداری از رزق معلوم که رزقی خاص و برتر و بالاتر است.( صافات آیه 39 و 41) برای توضیح بیشتر می توانید به کتاب نفیس و ارزشمند المیزان ج 11ص 173 و نیز ج 17 ص 158 و ص 135 و 136 و ج 12 ص 162 تا 165 مراجعه فرمایید.
ملت در اندیشه سیاسی جدید و در علوم سیاسی به معنای مردمان با مشترکات فرهنگی و قومی است. عناصر و مولفه هایی که ملت را می سازد در تبیین اندیشمندان و دانشمندان متفاوت است ولی می توان عناصر و مولفه های را ردگیری کرد که به شکلی موثر در تشکیل ملت فعال هستند. از عناصری که در تشکیل ملت بر شمرده اند عناصری چون قومیت ، زبان ، سرزمین واحد، دین و مذهب و فرهنگ است. در گذشته عنصر همگرایی در میان مردمان عنصر قومیت و مشترکات نژادی بوده است. نخستین حکومت ها و دولت ها را می توان در میان قبایل جستجو کرد که در حقیقت خانواده بزرگی از فرزندان و نوادگان است. پس از قدرت گیری و افزایش مادی و معنوی و امکانات برخی از قبایل تلاش کردند تا دیگران را زیر حکومت و دولت خود وارد کنند و این گونه شد که از قبایل با برخی از مشترکات ملت های بزرگ و دولت های مهم و قدرتمند پدید آمد. اگر دولت هخامنشی و یا مادی را در نظر گیریم عنصر اساسی در این حکومت ها مشترکات نژادی و زبانی و سپس دینی بود. هر چند که برخی از مردمان ساکن در این دولت و ملت ممکن است در این عناصر با دولت مشترک نبوده باشند ولی در اصل امنیت و آرامش با آنان همراه و همدل بوده اند . به این معنا که این دسته از مردمان که با ملت اصلی و محوری مشترک نبوده اند و در عقیده و یا فرهنگ و یا زبان و یا نژاد مختلف بوده اند ولی به جهت آن که از منافع دولت قدرتمند بهره می برده اند خود را با آن هماهنگ می ساختند، چون این دولت های قدرتمند و ملت های قوی و یگانه امنیت و آرامشی را برایشان فراهم می آورد که در بیرون از ملت و دولت برای ایشان فراهم نمی شد.
در دوره اخیر دولت ملت ها بیشتر با توجه به این هدف اصلی شکل می گیرد و عناصر دیگر خود را به صورت امری عارضی نشان می دهد و شکل می گیرد. در آمریکا اقوام با نژاد ها و فرهنگ ها و زبان های مختلف شکل می گیرد. هر چند هسته اولیه این دولت را عناصر انگلوساکسون تشکیل می دادند و از زبان انگلیسی استفاده می کردند ولی این موجب نشد تا عناصر فرهنگی اسپانیایی با جمعیت چهل درصدی آن نتواند در ساختار تاثیر بگذارد. وقتی ملت با هدف ایجاد آرامش و امنیت و با به هدف آرامش و آسایش ایجاد شد در فرایندی طولانی عناصر دیگر به صورت عارضی وارد می شود و مشترکات فرهنگی و دینی و زبانی را ایجاد می کند. این گونه است که در دولت ملت های جدید عناصر فرهنگی و قومی و یا زبانی عناصر اصلی و محوری را تشکیل نمی دهند زیرا این امکان برای مردمان است تا خود این عناصر را ایجاد و یا هدایت و تغییر دهند.
در کشور گل ها پس از استقرار فرانک ها این گونه شد که مردمان با ایجاد دولت، فرهنگ مستقلی را همراه با زبان مشترک پدید آورده اند. دولت فرانک ها با تلاش پی گیر خود فرهنگ و زبان فرانسوی را گستره فرانسه کنونی ایجاد کرد و مردمان برای رسیدن به آسایش و آرامش با آن هماهنگ شدند.
بنابراین، هدف از ایجاد ملت و دولت رسیدن به اهداف مشخص و کلانی است که عناصر و مولفه های پیش گفته و یا بیان شده در علوم سیاسی نمی تواند آن چنان به عنوان عناصر مقوم حضور جدیدی و موثری داشته باشند. عناصر زبانی یا فرهنگی و یا دینی و قومی در دولت های امروزی کم تر تاثیر گذار هستند هر چند که همان چنان گذشته تاثیر و نقش مثبت و یا منفی را در سیر تحولات تاریخی یک ملت و یا دولت ها بازی می کنند.
به نظر می رسد که ملت ایران به چند جهت می تواند در گستره جغرافیایی کنونی ایران امروز هم از عناصر مهم و مولفه های پیش گفته بهره جوید و هم می تواند بر عناصر محوری امروزین همانند گذشته تاکید کند. ملت ایران هر چند در یک نظر از قومیت مشترکی برخوردار است ولی تنوع نژادی با ورود اقوام در طول تاریخ از اهمیت این عنصر کاسته است . اکنون در ایران اقوام با نژادهای مختلفی زندگی می کنند. عنصر زبانی نیز از تنوع و تعددهای بسیاری برخوردار است که نمی تواند به عنوان عنصر اصلی و اساسی وحدت مورد توجه قرار گیرد. با این همه عناصر مهم را می توان یافت که می توان بر حول و محور آن ملت ایرانی را شکل و تعریف و تبیین کرد. عنصر وحدت مذهبی از عناصر مهم در این مرز و بوم است. بنابراین می توان بر این عنصر تاکید ورزید ولی هم چنان که گفته شد. ما در عرصه ملت سخن می گوییم و نمی توان به این عنصر آن چنان نگریست که عامل اصلی قرار گیرد. عنصر اساسی پس از آسایش و آرامشی که ملت ایران را دور هم گرد آورده است عنصر فرهنگی است. مشترکات فرهنگی در ایران آن چنان زیاد است که نمی توان آن را نادیده گرفت . فرهنگ ایرانی با ویژگی های خاص خود همه اقوام ایرانی با هر مذهب و دینی را به دور هم گرد آورده است. بنابراین لازم است که با توجه به مشترکات فرهنگ پایه های فرهنگ ملی را آن چنان تقویت و تحکیم کرد که از آسیب های درونی و بیرونی در امان باشد. این همان اتحاد ملی و هم گرایی است که مورد توحه قرار گرفته است. عناصر دیگر هر کدام نه تنها به نسبت به اقلیتی بزرگ نا کارآمد بلکه موجب می شود تا واگرایی ملی ایجاد شود. عنصر زبانی و یا مذهبی و حتی دینی می تواند این مشکل را بیافریند. ایران هر چند از نظر مذهبی شیعی است ولی اقلیت های بزرگی از اهل تسنن و حتی شرایع دیگر وجود دارد که تاکید بر مذهب شیعی موجب واگرایی این اقلیت بزرگ می شود. قومیت نیز وضعیت بدتری دارد زیرا در ایران اقوام بزرگ نژادی زندگی می کنند که مذهب و زبان آنان گاه با اکثریت هماهنگ و گاه ناهماهنگ است. بنابراین می بایست برای رسیدن با اتحاد ملی بر عنصر فرهنگی ملت بزرگ ایران تاکید ورزید تا همه اقوام و زبان ها و نژادها و ادیان و مذاهب را دربر گیرد.
از آن جایی که در منطقه اسلامی زندگی می کنیم و اکثریت ملت ایران مسلمان هستند و علاقه فرهنگی آنان با اسلام گره خورده است نمی توان از انسجام و همگرایی با امت بزرگ اسلام سخن نگفت. اگر هر ملتی بخواهد تا به اهداف محوری دولت و ملت یعنی آسایش و آرامش دست یابد نیازمند آن است تا امکانات و فرصت های منطقه ای استفاده کند. از این روست که ملت ایران اسلامی ( به حکم اکثریت) می بایست خود را با ملت های منطقه و امت بزرگ اسلام همراه و همگام سازد . برای رسیدن به انسجام ، لازم و ضروری است تا بر مشترکات تاکید شود و از عناصر اختلافی و واگرایی دور شود. انسجام به معنای پیوند و پیوستگی جز از طریق تاکید بر عناصر و مولفه های مشترک امکان پذیر نیست. از این ملت بزرگ ایران اسلامی می بایست با امت خود را پیوند زند و از فواید اتحاد و انسجام بهره مند گردد.
برخی عادت کرده اند که در همه چیز دست به انتخاب بزنند و برایشان فرق نمی کند که این چیز اصلا قابلیت گزینش دارد یا ندارد. برخورد انتخابی و گزینشی اگر در بسیاری از چیزها امری عادی و معمولی و حتی مورد پسند عقلا و خردمندان است ، اما در برخی از چیزها و امور یا امکان ندارد و یا اگر داشته باشد امری دور از انصاف است و خردمندان را ناخوش و اهل عرف را ناپسند آید. یکی از چیزهایی که نباید( ارزشی اخلاقی و حکم هنجاری و حتی حکمی دینی ) و نشاید( حکمی عرفی و ناپسند عقلایی ) است که آن را به طور گزینشی اختیار کنیم مساله دین است. دین مجموعه ای از گزاره های شناختی و آموزه های دستوری است که از طرف خداوند فرستاده شده و پیامبری آن را به مردم ابلاغ نموده تا به عنوان راهنمای عمل و دستور هدایتی بشر به سوی کمال به کار گرفته شود.
در قرآن آمده است که برخی از مرد مان با دین برخورد گزینشی دارند از این رو به برخی از احکام دینی باور داشته و برخی دیگر را نپذیرفته و از در انکار با آن وارد می شوند و می گویند : نومن ببعض و نکفرببعض. این عمل درباره اموری که یا باید همه را پذیرفت و یا همه را انکار کرد نمی تواند کنش و یا واکنش درستی باشد.
بارها دیده شده است که برخی رفتار تحریف گزینشی را در پیش می گیرند و می گویند که به طور مثال من اعتقادی به احکام اسلام درباره برتری مرد بر زن در مساله ارث ندارم و یا به قیومیت مرد و این که طلاق در دست مرد باشد اعتقادی ندارم و آن را نمی پذیرم هر چند که به دیگر احکام آن اعتقاد کامل دارم.
به نظر می رسد که ریشه تحریف را می بایست در امور چندی جست که قرآن به چند مورد آن اشاره می کند که از آن جمله سنگدلی ، بولهوسی ، دنیا طلبی ، فریب شیطان و مانند آن می باشد. یکی از علل و انگیزه های تحریف گزینیشی به غیر از هوا و هوس و امور یاد شده ، فقدان نگرش کلی به دین است. دین و مجموعه احکام آن شبکه ای از احکام و آموزه های می باشد که در کنار هم معنا و مفهوم می یابد. من در نوشتاری آن را به پازل همانند کرده ام که در صورت درست کنار هم چیدن معنا و مفهوم درست می یابد. بنابراین برای رهایی از افتادن در دام تحریف گزینشی می بایست احکام و آموزه های اسلام و قرآن را در یک مجموعه و شبکه درست و قاعده مند دید و با آن این گونه رفتار کرد.
وقتی از تصریف سخن می گوییم به یاد صرف کردن غذا و یا صرف افعال در زبان عربی می افتیم که به معنای گرداندن و چرخاندن است. ضرب که مصدر است را در ماضی به چهارده صیغه آن صرف می کنیم و در مضارع و امر هم این گونه عمل می کنیم و بعد از آن به باب های مزید و مشتقات می بریم و صدها کلمه با معنای مختلف و گاه متضاد می سازیم و این گونه است که یک اصل واحد به تصریف ما به صدها کلمه تبدیل می شود و معانی مختلف از آن می فهمیم و به دیگران منتقل می کنیم .
سخن این است که تصریف آیات که در قرآن آمده است چیست؟
گفته اند که حقیقت یگانه است و این جوهر و گوهر یگانه به اشکال مختلف ظهور و تجلی می کند. در روایتی آمده است که همه قرآن در سوره فاتحه الکتاب و همه فاتحه در آیه بسم الله الرحمن الرحیم و همه آن در بسم الله (بسمله ) و همه آن در بای بسمله و بای آن هم در نقطه آن خلاصه شده است که چیزی جز نقطه توحید نیست که محور پرگار وجود است و هر چه نام و نشان از وجود برد از آن وجود بی مثال و یگانه برد.
آیات که به معنای نشانه است به این معناست که همه هستی نشانه ای از همان یگانه نقطه وجود دارد حال چه این آیات و نشانه ها تکوینی باشد و یا غیر آن . مانند نشانه ها و آیات قرآنی که خود وجود کتبی حقیقت خارجی موجودات و وجودات است و آن وجود خارجی هم نشانه ای از حقیقت برتر می باشد.
در قرآن آمده است که ما از آبی که از آسمان فرو می فرستیم این همه گیاه و غذا رنگارنگ و متنوع به عمل می آوریم . از یک خاک آن چنان گیاهان و جانوران متنوع آفریده ایم که در آمار و احصا نمی گنجد. از یک درخت میوه های متنوع با طعم ها و مزه های گوناگون به عمل آورد.
این بدان معناست که یک وجود است و این همه تنوع و اختلاف از آن نمایان می شود. این یعنی بیان یک حقیقت به اشکال مختلف تا حق آن گونه که توان درک بشر است نمایان و آشکار شود.
انسان دارای سلایق مختلف و متنوع ای است از این رو برای هر یک از سلایق و روحیات می بایست که یک آیه ای باشد تا او را به حق برساند . هستند کسانی که با نگاه به پشه ای به همه اهداف خداوند از بیان می رسند. چنان که برخی دیر باور تر و از نظر بصیرت دارای چشمانی نافذ نیستند و باید با تنوع آیات به حق برسند. این جاست که لازم شد تا تصریف آیات در قرآن شود چنان که تصریف آیات در خلقت بیرونی شده است. هر آیه ای برای هر کسی در هر زمان و حالی از احوال مفهومی دارد که پیش از آن نداشته و بعد از آن نیز نخواهد داشت مانند مزه میوه ها و غذاها ست که در شرایط متنوع و مختلف مزاجی مزه هایش فرق دارد و متفاوت است. در هر خواندن هر آیه ای در هر زمانی ما مزه و طعمی را احساس می کنیم که شاید در عمرمان تکرار نشود چون شرایط روحی و روانی ما متغیر است.
این گونه است که همه این آیات و نشانه ها یک چیز را به انسان می خواهد بفهماند که حق یکی است و یگانه است و این تنوع و اختلاف برای شرایط و مقتضیات است. این گونه است که برای یک کسی آیه بسم الله الرحمن الرحیم اسم اعظم است که تا قاب قوسین او ادنی با آن بالا می رود و یکی دیگر با همه آیات و نشانه های تکوینی و کتبی به جای نمی رسد جز گم شدن در نشانه ها . این گونه است که هر آیه ای برای مومن می شود ترقی و کمال و برای هر کافری می شود عامل گمراهی و ضلالت چنان که قرآن در سوره بقره به آن تصریج دارد.
منطق قرآن و اهل بیت(ع) در پاسخ گویی به پرسشها و شبهات
قرآن در همه مواردی که از سوی مردم پرسش و شبهه ای مطرح شده ، با دقت و حفظ مبانی اخلاقی و اجتماعی پاسخ داده است و حتی برای ترغیب مردم به پرسشگری و گسترش فرهنگ پرسشگری، به آنان سفارش بلکه دستور می دهد که پرسش های خود را با آگاهان در میان گذارند. تعبیر فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون (انبیاء آیه 7)؛ اگر نمی دانید از اهل ذکر و آگاهان بپرسید تا شما را به یاد آورند، به معنای این است که باید پرسش در جامعه و در میان مردمان نهادینه و به صورت فرهنگ در آید و هم معلوم می دارد که از چه کسانی باید پرسیده شود و هم درباره چه چیزی پرسش انجام گیرد؛ در این ایه نخست بیان دستوری وارد شده است که باید به پرسش و هم چنین پاسخگویی اهمیت داده شود. در یک سو پرسش گری است که مطلبی برای پرسش دارد و در سوی دیگر پاسخگویی است که پاسخ را می داند و به آن آگاه است. چنان که لازم و بایسته است که مورد چیزهایی که نمی داند بپرسد بر آگاهان است که پاسخ پرسش های مردم را بدهند؛ این پرسش چه به صورت بیانی باشد و یا غیربیانی بر آگاهان است که بدان پاسخ دهند. این وظیفه و امر دو سویه تعریف شده است، به این معنا که از یک سو بر کسانی که نمی دانند واجب و لازم شرعی است که بپرسند و بر آگاهان است که بدان پاسخ دهند ؛ از این رو ست که امیرمومنان (ع) می فرماید که اگر خداوند از عالمان و آگاهان پیمان نگرفته بود که مردم را هدایت کنند و به نیازهای فردی و جمعی بشر در حد توان و امکان پاسخ دهند ، من اداره امور جامعه را به خود ایشان وامی نهادم. این پیمان همین دستوری است که در این آیه و آیات مشابه آمده است. به این معنا که هدایت جامعه به سوی خیر و صلاح و سعادت ، خواسته و پرسش زبانی و غیرزبانی مردمان است و چون آن حضرت به عنوان عالم و آگاه این خواسته و پرسش را می شناسد و می داند بر اوست که پاسخ این پرسش مردم را با پذیرش ولایت و خلافت بپذیرد.
نکته دیگری که در این آیه نهفته است این که آگاهان از ویژگی خاصی برخوردارند ، به این معنا که آنان اهل الذکر هستند . اهل ذکر بودن به چند معنا می تواند مراد و منظور باشد. به معنای آن که یاد خدا در دل هایشان زنده است و یا به معنای آن که قرآن و ذکر را می دانند و در حقیقت قرآن شناسان و دین شناسان زمانه اند و یا این که مطالب را به یاد مردمان می آورند و پاسخ را از پرسش بر آورده و به یاد ایشان می اندازند. به سخنی دیگر ، در پرسش ، پاسخ آنان نهفته است و پاسخ گویان با توجه به این ویژگی می توانند پاسخ را به مردم بدهند ، پاسخی که جز یاد آوری نیست. دیگر آن که این پرسش ها باید به گونه ای باشد که با کوچک ترین التفات به دست آید و مردمان از چیزهایی بپرسند که در حقیقت پاسخ آن در خود پرسش نهادینه شده باشد و به زبان دیگر شبهه افکنی نکنند و تنها اهل پرسش باشند . مطلب دیگر آن که درباره هر چیزی که نمی دانند بپرسند و این پرسش ها برای آزمون و لهو و لعب انجام نگیرد تا کسی را دست بیاندازند و وقت خود و پاسخگویی را بگیرند که اهل الذکر است.
بنابراین در این آیه کوتاه به مسایلی چون از چه کسی ، درباره چه چیزی و چگونه بپرسیم ؟ و نیز چه کسی ، چگونه و به چه هدفی پاسخ دهد و هم چنین لزوم پرسش گری و پاسخگویی سخن به میان آمده است. در حقیقت این آیه کوتاه بیانگر فرهنگ پرسش و پاسخ در اسلام است.
اهمیت پاسخ گویی را می توان از این آیه و نیز آیات دیگر قرانی به دست آورد . قرآن به پرسشگری و پاسخ گویی اهمیت ویژه ای می دهد و آن را در میان مسلمانان به شیوه های مختلف گسترده است. کاربرد واژگانی چون "یسالونک عن الانفال ، یسالونک عن الاهله ، یسالونک عن الروح" و پاسخ گویی به مردم خود بنیاد پرسش گری و پاسخ طلبی از اهل علم و اهل ذکر را در اسلام و در میان مسلمانان نهادینه کرده است.
در گزارش قرآن از آغاز آفرینش آدم (ع) آمده است که فرشتگان از خدا پرسش و حتی به مجادله می پردازند و خداوند به پرسش ها و شبهات فرشتگان در ملا اعلی پاسخ می دهد.
در قران انواع و اقسام پرسش ها و شبهات بیان شده است و گاه قرآن خود به مهم ترین آن ها پاسخ می دهد و گاه آن را تنها طرح و معلوم می دارد که این دسته از پرسش ها اصولا نباید طرح شوند و خود خواننده با نگاهی گذارا به پرسش در می یابد که پرسش و یا شبهه لغاو و بیهوده ای بوده است . در قرآن درباره شخص و شخصیت پیامبر(ص) شبهاتی طرح شده و به آن ها پاسخ داده شده است. به این معنا که پرسش ها و شبهاتی که در زمان ما درباره شخص و شخصیت آن حضرت می شود ، ریشه تاریخی دارد . در همان زمان نزول قرآن پرسش ها بلکه شبهاتی در باره شخص پیامبر و شخصیت ایشان از سوی مردم و مخالفان و منافقان مطرح می شود که قرآن با بیان آن ها ، پاسخ های کامل و متقنی به آن ها می دهد. مسایلی چون شعر ، سحر، جنون ، اتهام افک و افترا از این دسته امور است . وقتی شبهه "انما یعلمه البشر " را منافقان و مخالفان طرح می کنند ، قرآن پاسخ می دهد : "لسان الذی یلحدونه اعجمی" ؛ زبان کسی که می گویند او به پیامبر آموزش و تعلیم می دهد ، غیر عربی است ؛ چگونه غیر عربی به این خوبی و فصاحت و شیوایی قرآنی را به زبان عربی به آن حضرت آموزش می دهد؟
در قرآن از شیوه های مختلف و متنوع ای برای پاسخ گویی به پرسش و شبهه استفاده شده است که از آن جمله می توان به شیوه های نقضی، حلی ، تمثیلی و استدلال برهانی اشاره کرد. در همه جا نمی توان از برهان بهره گرفت ، گاه لازم است به جای برهان از تمثیل استفاده کرد. مانند استناد به بهار برای بیان زنده کردن مردگان و فرآیند پیچیده آن . از جواب های حلی قرآن می توان به آیه : "قل یحییها الذی انشاها اول مره "؛ بگو او کسی است که شما را برای نخستین بار آفرید دوباره زنده می گرداند.
پرسش و شبهه بیان شده در قرآن را می توان در موضوعاتی چون پرسش و شبهه درباره قرآن، کیفیت و چگونگی آن، اوصاف و اسمای الهی ، شخصیت پیامبر و مباحث معاد و رستاخیز دسته بندی کرد.
درباره تفاوت پرسش و شبهه تفاوت های چندی بیان شده است که می توان به مهم ترین آن در این جا اشاره کرد. پرسش در حقیقت جستجوی بشر برای شناخت است و پرسشگر با بیان پرسش و سوال می کوشد تا موضوع و مطلبی را بشناسد و آن را درک و فهم کند. در حالی که هدف از شبهه ، ایجاد تردید و شک در دل مخاطب است و شبهه گر می کوشد تا در بنیادهای اعتقادی و باوری شخص تردید افکند. در حقیقت تفاوت شبهه و پرسش را باید در کارکرد و اهداف آن دانست. کارکرد پرسش فهم و شناخت است , در حالی که شبهه برای این طرح می شود تا مخاطبان خود را به چالش بکشاند. از سوی دیگر در شبهه ، باطل به طور عمدی و خواسته حضور دارد و شبهه گر با آمیختن حق و باطل می کوشد کلام باطل خود را با رنگ و لعابی از حق به دیگران منتقل کند ؛ از این روست که حضرت امیرمومنان (ع) فرمودند : "انما سمیت الشبهه شبهه لانها شبهت بالحق " ؛ از آن رو شبهه را شبهه نامیده اند که به حق شبیه و همانند است.
برخی پرسش را به دو دسته اساسی ، معرفتی و غیر معرفتی تقسیم بندی کردند و گفته اند: پرسش و شبهه معرفتی، برخاسته از نیاز مخاطب به فهم است و باید با توجه به این انگیزه پاسخ های تبیینی و تحلیلی همراه با برهان و استدلال ، ارایه شود ؛ در حالی که پرسش های غیر معرفتی آن دسته از پرسش هایی هستند که خاستگاه آن امر دیگری می باشد که به طور صریح در پرسش خود را نشان نمی دهد. از این دسته می توان به پرسش هایی اشاره کرد که پس از یک رخداد غمناک مطرح می شود مانند پرسش هایی که پس از زلزله ها بیان می شود و بیشتر به مساله عدالت خداوند و مانند آن باز می گردد. پاسخگو باید در این نوع پرسش ها و حتی شبهات ، به جای پاسخ گویی برهانی به همدلی و همراهی و کاهش آلالام و مصیبت ها توجه داشته باشد. چنان که در شیوه رفتار ائمه این مساله ر ا به خوبی می توان یافت . از آن جمله مساله برخورد تند و زننده شامی با امام حسن مجتبی (ع) است که آن حضرت (ع) می فرماید: اگر بی پولی تو را غنی کنیم و اگر گرسنه ای بپوشانیم و اگر بی سرایی و مسافر به تو جا و سرا دهیم .
منطق اهل بیت (ع) در پاسخگویی به پرسش ها و شبهات این گونه بوده است که در کنار پاسخ گویی به اصل پرسشها و شبهات ، امامان (ع) به ما آموخته اند که باید پاسخ گو به پرسش گر ارج گذارد و هیچ گاه او را از خود نراند و یا حواله به زمان و مکان دیگری نکند. چنان که امیرمومنان (ع) در حال جنگ صفین و بحبوبه درگیری و مدیریت میدان جهاد ، به پرسش پیرمردی درباره توحید پاسخ می دهد و در پاسخ اعتارض برخی می فرماید: اصولا ما در این جا برای همین می جنگیم تا مردمان را به توحید بخوانیم و انان را با آن آشنا سازیم. در روایات بسیاری گزارش شده است که حضرت فاطمه (س) به پرسش های زنان به تفصیل پاسخ می داد . در بحار الانوار یکی از جلسات و نشست های پرسش و پاسخ را نقل می کند که جالب و بسیار آموزنده است. در آن جا می خوانیم که وقتی پرسش های مطر ح شده وقت طولانی را گرفته و به نظر پرسشگر آن حضرت (س) خسته شده است ، حضرت فاطمه (س) وی را ترغیب می کند که پرسش های خود را ادامه دهد؛ زیرا ثوابی که به پاسخ گو داده می شود آن اندازه زیاد است که مروارید و گوهرهای آن میان زمین و آسمان را پر می کند.
در پایان باید درباره اهمیت و جایگاه پرسش و پرسشگری و فرهنگ آن در آموزهای قرآنی و نبوی و اهل بیت (ع) گفت که اگر به روایات شیعی مراجعه کنید در می یابید که بیشتر روایات در همه حوزه های اعتقادی ، فقهی و تاریخی بر پایه پرسش و پرسشگری بوده است. از این رو باید به مساله پرسش و پاسخگویی به عنوان فرهنگ اصیل اسلامی و شیعی توجه و اهتمام جدی شود و در تقویت روحیه در میان دانش آموزان به عنوان نسل حاکم جامعه آینده کوشید.
گستره معنایی و مفهومی تفاخر
برخی از خوی و منش آدمی ارتباط تنگاتنگی با امور اجتماعی دارد. به این معنا که میتوان اجتماعی بودن آدمی را ریشه و خاستگاه وجودی این دسته از منشهای رفتاری برشمرد. از این دسته میتوان به تفاخر و مباهات کردن به مال و مقام اشاره کرد. انسان در جامعه هر گاه خود را از دیگری برتر یافت و یا چنین توهم و گمانی را در حق خود روا داشت، نوعی از رفتار و منش از خود بروز و ظهور میدهد که از آن به تفاخر یاد میکنند.
آثار تفاخر
قرآن برای تفاخر دو دسته آثار اجتماعی و فردی را بیان میکند. از آثار اجتماعی که قرآن برای تفاخر بیان میکند میتوان به بخل ورزی ( نساء آیه 36 و 37 و حدید آیه 23 و 24) دعوت دیگران به بخل ورزی( همان )، تکبر و رخ برتافتن از مردم ( لقمان آیه 18)، غرور و راه رفتن با تبختر( همان )، گرایش به لهو و لعب و هواپرستی و بازماندن از اهداف اساسی و اصلی زندگی ( سوره تکاثر)، بازداشت مردم از پذیرش حق (سبا آیات 34 و 35)، کتمان حق و فضل و بخشش خدا از دیگران ( نساء همان ) و ممانعت از احسان دیگران (نساء همان) اشاره کرد.
اما از جمله آثارفردی و عقیدتی که قرآن برای تفاخر و خود بزرگبینی اجتماعی بیان میکند میتوان به دوری از یاد کرد خداوند و قیامت و رستاخیز اشاره کرد. آدمی که گرفتار تفاخر شد، آن چنان از خود بیگانه میشود که خدا را فراموش کرده و سرگرم دنیا و لهو و لعب میگردد و حسابی برای آخرت باز نمی کند. پذیرش اندیشه بی هدفی آفرینش چیزی جز نادیده گرفتن حساب و کتاب در رستاخیز نیست. از این رو قرآن درباره این دسته از افراد میفرماید که ایشان را گردآوری و تکاثر طلبی چنان سرگرم و مشغول داشته است که خدا را فراموش کرده و از رستاخیز بازمانده اند. ( سوره تکاثر)
کفران نعمت ( نساء آیات 36 تا 37)، کفر( کهف آیات 34 تا 37) و حق ناپذیری(مریم آیه 37) بخشی دیگر از آثار فردی تفاخر است که قرآن بدان توجه میدهد.
مصادیق تفاخر
قرآن برای تفاخر مصادیق چندی را بیان میدارد که میتوان به تفاخر به قوم و قبیله و شمار جمعیتی ( تکاثر)، تفاخر به قدرت( کهف آیات 32 و 34) تفاخر به مال ( همان و قصص آیات 76 تا 79 و سبا آیه 35) تفاخر به مردگان (تکاثر) تفاخر به موقعیت اجتماعی ( توبه 19 و مریم 73)، تفاخر به نعمت ( حدید 23)، تفاخر به فرزند( کهف آیه 34 و سبا آیه 35)، تفاخر به نیاکان ( مومنون آیه 101 و بقره آیه 200) و مانند آن اشاره کرد.
زمینههای تفاخر
برای بروز و ظهور هر خلق و خوی اجتماعی در انسان میتوان به امور چند اشاره کرد. البته عامل اصلی را باید در اندیشه و بینش افراد نسبت به خود و جهان جست و جو کرد، اما این به تنهایی برای بروز و ظهور اجتماعی آن کفایت نمی کند. بسیاری از اندیشهها و بینشها ( هستی شناسی و جهان بینی ) آدمی امکان ظهور و بروز نمی یابند؛ زیرا زمینه های بروز و ظهور آن فراهم نیست و یا نمی شود. امام خمینی با توجه به مساله استخدامگری و طبیعت آدمی میفرمود که در هر کسی دیکتاتوری است که امکان ظهور نیافته است. به این معنا که اگر شرایط و موانع از پیش رو آن برداشته و زدوده شود انسان به طبیعت خود این اقتضا را دارا میباشد که دیکتاتور شود. هم چنین است خلق و خوی تفاخر طلبی در انسان که امری است که در او وجود دارد و گاه به صورت یک بینش و نگرش خود را از لحاظ نظری تقویت و توجیه کرده است با این همه باز هم به جهت موانع امکان ظهور و بروز نیافته است. دنیا در نگره قرآنی این اقتضا را دارا میباشد که آدمی به سوی تفاخر کشانده شود ( حدید آیه 20)، بنابراین لازم است تا خود را برای رهایی از این مشکل آماده کند و موانع ای را پیش پا تحقق و ظهور آن ایجاد نماید. چنان که قرآن پیشنهاد میدهد که برای رهایی از آن به احسان ( نساء آیه 36) و توجه به آخرت ( تکاثر) و قدرت خدا (قصص آیه 78) و کیفر( تکاثر) و نیز تقدیر و مشیت خدا ( کهف آیات 34 تا 39) رو آورد. بنابراین همان گونه که برای رهایی از تفاخر راههایی است که میبایست بدان توجه داشت باید به مساله زمینه های بروز آن نیز آگاه شد تا با علم و دانش زمینه های بروز آن را از خود بزداید و یا دور نماید.
به هر حال برای تفاخر عوامل و موانعای است که ما در این جا به زمینهها و عوامل بروز آن توجه میدهیم. از این رو ما در این به سراغ زمینههای بروز تفاخر در انسان به سراغ قرآن میرویم تا ببینم که در نگره قرآنی چه چیزهایی به عنوان زمینههای اجتماعی بروز این مساله مطرح میباشند. اگر در جامعه و اجتماع زمینههایی برای بروز فراهم نگردد شاید این مساله از جامعه رخت بر بندد.
اما زمینه هایی که قرآن برای مساله تفاخر بیان میکند میتوان به جهل مردمان اشاره کرد که ریشه برترنمایی و تفاخر و مسابقه رقیبان برای کسب مال و مقام باشد( تکاثر) . از دیگر زمینهها و عوامل بروزی میتوان به خودپسندی( نساء آیه 36)، ثروت زیاد ( کهف آیه 34 و قصص آیه 76 و سبا آیه 35 ) بهره مندی از نعمت های زیاد ( هود آیه 10 و حدید آیه 23) ریا ( نساء آیات 36 تا 38)، قدرت زیاد ( کهف همان و فصلت آیه 15 و زخرف آیه 51) و کثرت فرزند ( کهف و سبا همان ) اشاره کرد.