گفتنی است خدا در آیه 15 مدثر از طمع به زیاده سخن گفته است که خود نوعی حرص است. برای همین طمع را با قید زیاده آور است تا به این نکته توجه دهد برخی استحقاق چیزی را ندارند و خدا به فضل و کرم خویش به آنان چیزی داده است، با این حال حرص می زنند تا زیادت از چیزی را به دست آورند که حتی مستحق اصل آن نیستند چه رسد زیادتی را بخواهند. در آیات این سوره سخن از این است که خدا به فضل خویش به انسان جان و مال و فرزند می دهد، ولی این شخص با کفر و کفران خویش باز طمع دارد تا بیشتر از همین را خدا بدهد، در حالی که استحقاق همان اصل را نداشته است چه رسد زیادت بر آن را.
آموزههای قرآنی به حوزه دشمن شناسی توجه ویژه ای داشته است تا مؤمنان و اجتماع ایمانی در روان شناسی اجتماعی بدانند در چه شرایط و موقعیت حساس و پیچیده ای قرار دارند و برای دفع و رفع مشکلات و چالشهای واقعی و احتمالی خود را آماده کنند.
مؤمنان در ارتباط با دشمنان بیرونی به ویژه دشمنان اعتقادی و سیاسی خود باید اصول و احکامی را مراعات کنند.
از جمله این احکام، می توان به عدم روابط بسیار نزدیک اشاره کرد. اجتماع ایمانی حق ندارد ارتباطی را با دشمنان تعریف کند که آنان از نهان افراد و مسائل امنیتی آنان آگاه شوند؛ زیرا این آگاهی بستری برای اخلال و فساد در امور اجتماع از سوی آنها را فراهم می آورد. پس تلاش می کنند تا شرایط به گونه ای رقم خورد اجتماع به اهداف خود نرسد. بنابراین نباید به لبخند آنان فریب خورد و آنان را دوستان با محبت و صمیمیت دانست؛ زیرا این هنر دشمن و سیاست شیطانی است که با فریب و حتی با تکیه بر مقدسات راه را برای نفوذ و رسیدن به اهداف شوم خود باز می کند. اینان به ظاهر لبخند می زنند، ولی در باطن بغض می ورزند. البته می توان این بغض ضد محبتی آنان را در سخنان آنان یافت، هرچند آن چه از این راه آشکار میشود نمایی از بغض بزرگ و عمیق آنها است.
اگر مؤمنان به اعتبار محاسن و مکارم اخلاقی و نیک گمانی محبت خویش را حتی نسبت به دشمنان خویش در ظاهر و باطن دارد و بر آن است تا همه هدایت و دست کم از عدالت قسطی بهره مند شوند، اما دشمنان چنین محبتی ندارند.
در ظاهر آنان لبخند می زنند ولی در باطن از موفقیت اجتماع ایمانی خشمگین هستند و از روی عصبانیت در محافل و نهان انگشت خود را گاز می گیرند تا خشم خود را فرو خورند. غیظ و خشمی جان ایشان را تهدید می کند و در معرض سکته قلبی می گذارد. بگذار دشمن از غیض بمیرد.
باید دانست آنان از موفقیت اجتماع ایمانی فرحناک نمی شوند، بلکه خشمگین می شوند. پس جایزه هایی که می دهند، جز نمی تواند یکی از دو عنوان نداشته باشد: یا ظاهر سازی و فریب برای نفوذ است؛ یا فعالیتی است که به نفع خود دشمنان است. به تعبیر دیگر، بازی دوستان در زمین دشمن است و دشمن چون به سود می بیند، جایزه و تشویق میکند؛زیرا دشمنی که از مصیبت های مختلف خوشحال می شود هرگز حاضر نیست تا موفقیت و کامیابی امت اسلام را ببیند. (نگاه کنید : آل عمران، آیات 118 تا 120)
بسیاری از گناهان کبیره که وعده عذاب دوزخ در باره آنها وارد شده، مربوط یا مرتبط با گناهان زبان است. از جمله این ها می توان به دروغ، تهمت، غیبت، قذف، شهادت دروغ، افشای اسرار امنیتی، شایعه پراکنی لرزه افکن در اجتماع و مانند اینها اشاره کرد.
بهتان از مصادیق گناه کبیره تهمت است. البته تهمت دارای اشکال و مراتبی متعدد است که از ضعیف تا شدید درجه بندی می شود.
واژه بهتان از ریشه عربی بهت است. بهت حالت نفسانی و انفعالی در انسان است. حالتی است که در ارتباط با کنش های قولی یا فعلی به شکل انفعال و واکنش در نفس پدیدار شده و در ظاهر و تن آدمی به نمایش در می آید.
وقتی انسان سخن یا رفتار دور از انتظاری را می شنود یا می بیند، از تعجب و شگفتی، دچار حیرت و سرگردانی می شود و حالت طبیعی و تعادل خود را از دست می دهد؛ زیرا هیچ آمادگی نسبت به این رفتار را نداشته و خود را برای آن آماده نساخته است.
در قرآن کریم واکنش نمرود در برابر استدلال عقلی و برهانی حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان بهت تعبیر شده و خدا در تحلیل این واکنش و گزارش از می فرماید : قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ ابراهیم گفت : مسلماً خدا خورشید را از مشرق بیرون مى آورد ، تو آن را از مغرب برآور ! پس آنکه کافر شده بود ، متحیر و مبهوت شد . و خدا گروه ستم گر را هدایت نمی کند .(بقره، آیه 258)
خدا در آیه 40 سوره انبیاء به این حالت بهت اشاره می کند که به سبب وقوع ناگهانی و دور انتظار به آدمی در هنگام قیامت رخ میدهد. البته این حالت در قیامت برای کسانی است که ایمان به آخرت نداشته و تنها معتقد به دنیا هستند.
خدا می فرماید : بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ یُنظَرُونَ؛ بلکه ناگهان به آنان مى رسد ، پس چنان مبهوتشان مى کند که نه قدرت دارند آن را بازگردانند ، و نه برای به تأخیر افتادنش مهلت مى یابند .
پس آمدن ناگهانی قیامت برای کافرانی که انتظار آمدن آن را ندارند، به عنوان بهت معرفی شده است.
بر این اساس باید در باره بهتان به عنوان گناه کبیره زبانی از تهمت بزرگ و دور از انتظاری سخن گفت که شاکله شخصیت کسی را فرو می ریزد و چیزی برای شخصیت متهم باقی نمی گذارد.
در حقیقت بهتان تهمتی بنیان کن و بسیار مخرب است و آدمی را در بهت و حیرت فرو می برد به گونه ای که متهم یا شنونده نمی تواند واکنش منطقی و طبیعی از خود بروز دهد؛ زیرا آمادگی شنیدن چنین سخنی را نداشت.
خدا در آیه 12 سوره ممتحنه از زنا به عنوان بهتان یاد کرده است. از زنان می خواهد از زنا که خلق و ایجاد کاری ناحق و باطل است دست بردارند. زیرا خدا در آیه بهتان را به افترا ربط داده است. افترا از ریشه فری به معنی خلق و ایجاد چیز باطل و ناحق است. این جمله قرآن در قالب کنایه از زنان خواسته تا زنا نکنند و در عمل باطلی را ایجاد کنند.
پس از این آیه استفاده می شود زنا از مصادیق بهتان است. هم چنین از قرآن بر می آید خود افراد می توانند رفتار بهتان آوری داشته باشند.
در آیه 16 سوره نور نیز از ارتباط مرد و زن نامحرم به عنوان بهتان یاد کرده و از این که به زن شوهردار رابطه جنسی نامشروعی را به صرف دیدن یا شنیدن خبری نسبت داده شود بر حذر داشته است. خدا می فرماید : وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا یَکُونُ لَنَا أَن نَّتَکَلَّمَ بِهَ?ذَا سُبْحَانَکَ هَ?ذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ؛ و چرا وقتی که آن را شنیدید نگفتید : ما را نسزد [ و هیچ جایز نیست ] که به این بهتان بزرگ زبان بگشاییم ، شگفتا ! این بهتانی بزرگ است .(نور ،آیه 16)
هم چنین خدا در آیه 20 سوره نساء از بهتان زنا به همسر برای عدم پرداخت مهریه باز می دارد و در آیه 112 همین سوره از این که شخص گناه و خطای خود را به دیگری نسبت دهد به عنوان بهتان یاد می کند و حتی در آیه 156 از بهتان نسبت زنا به دوشیزه مکرم حضرت مریم (س) از سوی یهودیان را به عنوان یکی از عوامل کفر ایشان دانسته است. این بدان معنی است که برخی از بهتان ها می تواند انسان را از ایمان به کفر بکشاند و عذاب دائم دوزخ را موجب شود؛ زیرا اگر برخی از بهتان ها موجب عذاب موقت دوزخ به عنوان فسق و فجور مسلمان می شود، برخی از آنها چنان بزرگ است که انسان را از اسلام و ایمان به کفر و کافری و خلود در دوزخ به عنوان کافر می کشاند. از این رو از بهتان به آن حضرت با صفت عظیم یاد است. بر این اساس بهتان به معصوم(ع) موجب خروج از اسلام و ایمان است.
از نظر آموزههای قرآنی، بهتان به مؤمنان و نسبت های دروغ به ایشان و کاری که نکرده اند، به معنای به عهده گرفتن بهتان دانسته
شده است. (احزاب، آیه 58)
در این آیه این گونه سخن گفتن و نسبت دروغ دادن به عنوان یکی از مصادیق اذیت و آزار مؤمنان و گناه بزرگ دانسته و از آن نهی شده است. از نظر آموزههای قرآنی چنین افرادی به سبب اذیت مؤمنان در دنیا و آخرت ملعون خدا و رانده از درگاه خداوند و گرفتار دوزخ و خواری می شوند.
به هر حال بهتان گناهی بزرگ است که موجب عذاب دوزخ به شکل موقت یا دائم به سبب کفرخواهد شد.
در اصطلاحات قرآنی، هر واژه دارای بار معنایی خاصی است که توجه و اهتمام در آن می تواند نسبت انسان به خدا و انسان به انسان را تبیین کند.
یکی از اصطلاحات قرآنی، غنی است. غنی کسی است نیازی ندارد تا تامین شود؛ زیرا دارایی او ذاتی است و از کسی یا چیزی وام نگرفته است. در مقابل غنی، فقیر است. فقیر کسی است که ندارد و عامل رفع نیاز نیز در اختیار او نیست. پس ندار و ناتوان است. از نظر قرآن خدا غنی بالذات است و نیازی ندارد تا آن را برطرف کند.
اما مستغنی همان فقیر و نداری است که نیاز به چیزی دارد، ولی چیزی را دارد که نیازش را برطرف می کند. این که خدا خود را گاه به استغناء توصیف کرده و فرموده است: وَاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ(تغابن، آیه 6) به این نکته توجه داده است که این استغنای الهی برخاسته از نیاز نیست؛ از این روست که به دنبال آن از غنی حمید بودن خود سخن به میان می آورد تا معلوم شود که این استغنای الهی ذاتی است، نه این که از جایی دیگر فقر خویش را برطرف کرده و به غنا رسیده است. پس میان استغنای الهی با استغنای موجودات و آفریده های دیگر فرق است؛ استغنای الهی به غنایی بیرون از ذات نیاز ندارد، در حالی که موجودات دیگر نیازمند به دیگری هستند. البته همه صفات الهی این گونه است؛ زیرا صفاتی چون حیات و قوامیت و مانند آنها ذاتی اوست: هو الحی القیوم.
از نظر قرآن انسان موجودی فقیری است که می تواند مستغنی به غنای الهی شود؛ زیرا خدا غنی حمید است و به گونه ای به دیگران می دهد بی آن که نیازی به ستایش داشته باشد؛ از این روست که خدای غنی هم چنین حمید و ستوده است؛ زیرا کسی که می بخشد اگر به قصد ستایش باشد، فقیر به ستایش است، در حالی که خدای تبارک و تعالی، بخشنده ای است که نیاز به ستایش ندارد، از این روست که خدا در قرآن با وصف حمید غنای خود را توصیف می کند تا دانسته شود، این بخشش از روی غنای مطلق است نه بخشش برای ستایش که خود نیازی است: أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ.(فاطر، آیه 15)
شب قدر در ماه مبارک رمضان، از جنسی دیگری است و نمی توان آن را با شب های دیگر همسان دانست و بر اساس آن با شب قدر معامله و رفتار کرد.
از نظر قرآن، ماه مبارک رمضان یک ماه استثنایی برای کسانی هستند که در دنیا به سر می برند؛ زیرا انسان متمکن و متزمن به مکان و زمان، در چارچوب ابعاد مکانی و زمانی زیست و از نعمت های الهی و منت های خدایی بهره مند می شود. ماه مبارک رمضان یک ماهی است که همانندی برای آن نیست؛ زیرا زمان نزول حقیقت محمدی و انزال آن است.(بقره، آیات 183 و 185) شب قدر در ماه رمضان همانند قلب آن است. امام صادق(ع) می فرماید: قَلبُ شَهرِ رَمَضانَ لَیلَةُ القَدرِ؛ شب قدر، قلب ماه رمضان است.(کافی، الاسلامیه، ج 4 ، ص 66 ؛ من لایحضره الفقیه ج 2 ، ص 99 ، ح 1843)
از آن جایی که در شب قدر، از ارزش بسیاری برخوردار بوده و خدا آن را به مثابه 83 سال و هزار ماه می داند، و مقدرات انسان و هر چیزی دیگر تعیین و مشخص و ابلاغ و امضا می شود(قدر، آیات 1 تا 5؛ دخان، آیات 1 تا 6؛ وسایل الشیعه ج 10 ، ص 354 ، ح 13591)، هر کار نیکی در آن نیز در همین حد و اندازه است. از این رو، نمی تواند اعمال خیر در ماه رمضان و ویژه شب قدر را در یک حد و اندازه دانست. امام صادق(ع) می فرماید: کَیْفَ تَکُونُ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ قَالَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِیهَا خَیْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فِی أَلْفِ شَهْرٍ لَیْسَ فِیهَا لَیْلَةُ الْقَدْر؛ چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ حضرت فرمود: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است. (من لا یحضره الفقیه ج 2 ، ص 158 ، ح 2025)
بنابراین، هر کسی شب قدر را ادراک کند و بتواند به خلیفه الله وصل شود، ره صد ساله را یک شبه طی کرده است. بنابراین، اگر در طول سال گناهی کند، هرگز به این معنا نیست که سقوط کرده و مانند کسی باشد که یک جنگلی را با کبریتی به آتش کشیده باشد؛ زیرا هر چیزی از خوب و بد اگر مثقال ذره هم باشد در ترازو گذاشته می شود؛ از آن جایی که اعمال خیر در شب قدر، تنه به بی نهایت می زند، چیزی در این حد و اندازه نیست تا بتواند به عنوان کبریت عمل کند و جنگلی چنین بزرگ را به آتش کشد، مگر آن که انسانی گناهی را مرتکب شود که در شب قدر باشد؛ که البته آن گناه هر چند بزرگ و مضاعف است، ولی باز به اندازه ای نیست که بتواند اعمال صالح شب قدر را به آتش کشد. بنابراین، داستان احباط عمل همانند داستان مار و پله در بازی بچه ها نیست که موجب سقوط آن چنانی باشد.
از نظر آموزه های وحیانی احباط عمل به شکل جنگل سوزی تنها با ارتداد خواهد بود نه با گناهان کوچک. پس عمل خیر و صالح در شب قدر با توجه به زمان عمل ارزشی می یابد که بی نهایت است در حالی که گناهان دیگر در غیر شب قدر در سطح خودش است. بنابراین، ارزش اعمال خیر و صالح در شب قدر را بدانید و به آن توجه کنید ، هر چند که در طول سال گناه و خطاهای بسیاری مرتکب می شوید ولی بدانید که آن وصل انسان در شب قدر به بی نهایت به او کمک می کند تا کم کم به حق متصل شده و از گناه و خطا به طور کلی دور شود. بنابراین نومید نشده و با هر گناه و خطایی که دارید به شب قدر متصل شوید و قدری شوید.
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عاقل کسی است که توحید را بشناسد و بدان گرایش داشته باشد. بنابراین، در علم و عمل اهل توحید است؛ و گرنه عاقل نیست، بلکه جاهل به دو معنای نادان و بی خرد است؛ یعنی نه علم دارد نه عقل.
از همین روست که قرآن اهل شرک و کفر را سفیه می شمارد که بیانگر سبک مغزی و بی مغزی است. هر کسی از ملت و آیین اسلام پرهیز کند و معارف هستی شناختی و آموزه های دستوری آن را نادیده گیرد و به کار نبدد، انسانی سفیه است. خدا می فرماید:وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ؛ و چه کسى جز آنکه به سبک مغزى گراید از آیین ابراهیم روى برمى تابد.(بقره، آیه 130)
بر همین اساس است که امام صادق(ع) در تعریف عقل می فرماید: مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ؛ عقل آن چیزی است که بدان خدای رحمان عبادت و بهشت بدان به دست می آید.(کافی، ج 1، ص 10)
در روایت است: قَدِمَ الْمَدِینَةَ رَجُلٌ نَصْرَانِیٌّ مِنْ اَهْلِ نَجْرَانَ وَ کَانَ فِیهِ بَیَانٌ وَ لَهُ وَقَارٌ وَ هَیْبَةٌ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا اَعْقَلَ هَذَا النَّصْرَانِیَّ فَزَجَرَ الْقَائِلَ وَ قَالَ مَهْ اِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ؛ روزی مرد نصرانی از اهالی نجران وارد مدینه شد. او مردی سخنور و با وقار و هیبت بود. کسی گفت: ای رسول خدا: این مرد نصرانی چه قدر عاقل است! پیامبر(ص) او را نهیب داد و راند و فرمود: خاموش شو! عاقل نیست مگر کسی که خدا را یکتا و یگانه بداند و به اطاعتش عمل کند.(تحف العقول، ابن شعبة الحرانی، ج1، ص54.)
امروزها آمریکایی ها بر این نکته تاکید دارند که تحریم های بسیار و کوبنده می تواند ایران اسلامی را از پا در آورد؛ زیرا اگر اقتصاد ایران اسلامی با تحریم ها آسیب ببیند، مردم ناچار می شوند از این نظام اسلامی دست بردارند.
خدا در آیات قرآنی به این اهداف اصلی تحریم های اقتصادی دشمنان امت اسلام اشاره کرده و آن بی تاثیر و بی فایده ارزیابی می کند و می فرماید: هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَفْقَهُونَ؛ آنان کسانى اند که مى گویند به کسانى که نزد پیامبر خدایند انفاق مکنید تا پراکنده شوند و حال آنکه گنجینه هاى آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان درنمى یابند. (منافقون ، آیه 7)
باید یادآور شد که منافقان داخلی جزوی از کافران و دشمنان بیرونی هستند؛ زیرا خدا می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ؛ فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید یهود و نصارى را دوستان خود مگیرید که بعضى از آنان را اولیاء بعضى دیگرند و هر کس از شما آنها را به ولایت گیرد، از آنان خواهد بود. آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى نماید. مى بینى کسانى که در دلهایشان بیمارى است در ولایت با آنان شتاب مى ورزند مى گویند : مى ترسیم به ما حادثه ناگوارى برسد. (مائده، آیات 51 و 52)
در این آیات بیان شده که اصولا منافقان از خود کافران هستند: فَإِنَّهُ مِنْهُمْ. از همین روست که :«یُسَارِعُونَ فِیهِمْ» هستند نه « یُسَارِعُونَ الِیهِمْ».
پس دشمنان با تحریم ها بر آن هستند تا مردم را از نظام اسلامی خسته کنند، در حالی نمی دانند که امدادهای غیبی به امت اسلام کمک می کند و اجازه نمی دهد تا دشمنان به اهداف خویش برسند. البته دشمن در این میان از دوستان داخلی خویش از منافقان مدد و یاری می گیرد و با جنگ روانی بر آن است تا اهداف شوم خویش را محقق سازد؛ چنان که صادق زیبا کلام در راستای جنگ نرم مردم را به عقب نشینی دعوت می کند و می خواهد تا اصول اسلام را کنار بگذارند و مثلا علیه آیه 79 سوره نساء رفتار کنند که دفاع از مظلوم و مستضعف در همه جهان علیه ظالمان و مستکبران وظیفه شرعی دانسته و آنان را به جنگ علیه مستکبران و ظالمان دعوت کرده است.
در زمان امیرمومنان امام علی(ع)، واقعه صفین و شکست های آن موجب شد تا گروهی از کوفیان به سردگی اصلاح طلب های آن زمان برای پایان بخشیدن به جنگ و سایه آن از کشور ، امیرمومنان امام علی(ع) را مجبور به سازش و پذیرش گفت و گوهای صلح و حکمیت برجام نمایند. در این میان انسانی را به نمایندگی از کشور و خلافت اسلامی انتخاب کردند که در ساده لوحی معروف و مشهور بود.
پس از حکمیت و از دست رفتن فرصت پیروزی در جبهات گوناگون، همین اصلاح طلب ها دور امیرمومنان علی(ع) را گرفتند و گفتند: ما گناه کرده و توبه می کنیم و تو نیز باید توبه کنی!
امیرمومنان امام علی(ع) که بارها نسبت به حکمیت و به ویژه نیرنگ بازی معاویه و عدم وفا و بد عهد وی به تعهدات بین المللی هشدار های لازم و کافی را داده بود ولی گوش شنوایی نبود، می گفت: این حکمیت تحمیلی ربطی به من ندارد. خودتان پذیرفتید و خودتان الان به سبب بدعهدی معاویه خواهان لغو آن هستید. گناهی اگر بود شما خودتان مرتکب شدید.
امروز نیز اصلاح طلب ها خواهان توبه مقام معظم رهبری هستند و بر این طبل می کوبند که اگر رضایت رهبری نبود برجام امضا نمی شد و حالا که آمریکا آن را پاره کرده است، رهبری باید مسئولیت آن را بپذیرید و توبه کند.
بی گمان تاریخ بارها و بارها به عنوان یک سنت الهی تکرار می شود. از این روست که قرآن بارها به داستان یهودیان و کنش ها و واکنش های آنان پرداخته است؛ زیرا طابق النعل بالنعل هر آن چه امت یهود با موسی(ع) و جانشین برحق وی کردند این امت بر سر محمد(ص) و جانشین برحق او می آورند و بارهای دیگر نیز در تاریخ بشریت تکرارخواهد شد. همین هایی که روزی گوساله زرین برجام را علم کردند و زیر آن سینه زدند و عبادت کردند و هارون (ع) را به قتل تهدید کردند که مخالفت نکند؛ ولی امروز خواهان توبه ولی الله هستند.(اعراف، آیه 150)
همین مدعیان صلح طلبی و همکاری جهانی امروز و فردا به مانند کوفیان اصلاح طلب دست به شمشیر می برند و جنگ نهروان راه می اندازند و تفرقه در امت ایجاد کرده و آشوب های شهری و کشوری راه می اندازند. مجلس فرمایشی نیز نمایشی راه می اندازد و برجام را آتش می زند نه آن که از پروتکل الحاقی یا ان پی تی خارج شده و تمام توافق های موجود را پس از نکث دشمن کان لم یکن تلقی کند بلکه تنها بازی نمایشی در می آورد که خنده می گیرد از آن خلق را ... فصلی که نیکو است از بهارش پیداست.
به قول فردوسی :
اگر بار خار است خود کِشتهای/ وگر پرنیان است خود رشتهای
از نظر قرآن هر کسی ادعایی می کند باید دلیلی بر ادعای خود داشته باشد. از این روست که بارها در آیات قرآنی نسبت به هر ادعایی از سوی دیگران می فرماید: قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ؛ بگو: برهان خود را بیاورید اگر صادق و راستگو هستید.(بقره، آیه 111؛ نمل، آیه 64؛ و نیز : قصص، آیه 75؛ انبیاء، آیه 24) پس آن کسی که مدعی اسلام و ایمان است، باید بر ادعای خویش دلیل و برهان اقامه کند؛ زیرا اسلام یعنی تسلیم محض بودن و ایمان در مراتب سه گانه اقتضائاتی دارد که باید خودنمایی کند. خدا می فرماید: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛ بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو : ایمان نیاورده اید لیکن بگویید: اسلام آوردیم؛ چرا چون و هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است؛ و اگر خدا و پیامبر او را فرمان برید از ارزش کرده هایتان چیزى کم نمى کند. خدا آمرزنده مهربان است. در حقیقت مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده و دیگر شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند. اینانند که راستکردار هستند. (حجرات، آیه 15)
در این آیات بیان شده که صداقت در اسلام و ایمان به تسلیم در برابر آموزه های دستوری خدا و پیامبر(ص) و مجاهدت با جان و مال و شهادت طلبی است. در آیات بعد از این نیز بیان می کند که انسان مسلمان بر خدا منت نمی گذارد؛ زیرا خدا بر او منت گذاشته تا حقیقت را بتواند دریابد و در مسیر حق گام بردارد.
به هر حال، هر کسی ادعایی می کند باید برهان و دلیلی برای اثبات ادعای خویش بیاورد. بر اساس، آیات قرآنی، کسی که به مقام اولیاء الله رسیده باید خواهان لقاء الله باشد و مرگ را برای لقاء الله بخواهد. بر این اساس، شهادت طلبی و دست یابی به مقام شهید از جمله مقتضیات اولیاء الله بودن است. از نظر قرآن، اولیای الهی دو ویژگی مهم دارند که شامل ولایت پذیری مطلق و اخلاص در این ولایت پذیری است. بازتاب این خصوصیات اولیای الهی آن است که همه هستی خود را برای خدا می خواهند و دوست دارند در کوتاه ترین و بهترین شکل به لقاء الله دست یابند که همان شهادت در راه خدا است. پس هیچ گونه کراهت و ناخشنودی در اولیای الهی نسبت به مرگ نیست(کافی، ج 5، ص 339) و آن را «احلی من العسل» می دانند.( الهدایة الکبری، نوشته و تالیف حسین بن حمدان حضینی، ص 204 ؛ مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، ج 4 ، ص 215 و 228)
اما مدعیان دروغین چنین نیستند؛ چنان که خدا در قرآن یهودیان مدعی اولیاء الله بودن می فرماید: قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ؛ بگو: اى کسانى که یهودى شده اید! اگر پندارید که شما فقط دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس اگر راست مى گویید، درخواست مرگ کنید. (جمعه، آیه 6)
در جایی دیگر نسبت به ادعای آنان درباره بهشت چنین می پردازد و می گوید: قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ؛ بگو : اگر در نزد خدا سراى بازپسین یکسر به شما اختصاص دارد نه دیگر مردم، پس اگر راست مى گویید آرزوى مرگ کنید. (بقره، آیه 94)
خدا به دنبال آیات پیش گفته در آیات سوره بقره و جمعه توضیح می دهد که یهودیان درخواست و تمنای مرگ نمی کنند؛ بلکه به زندگی دنیا از هر کسی دیگر حریص تر هستند؛ بنابراین، آنان در هر دو ادعای خویش صادق نیستند، بلکه دروغگو هستند.
امیرمومنان امام علی(ع) ولی الله الکامل می فرماید: وَاللهِ لاَبْنُ أَبِی طَالِب آنَسُ بالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ، به خدا سوگند هر آینه فرزند ابی طالب به مرگ از کودک به پستان مادرش مانوس تر است.(نهج البلاغه ، دشتی، ص 12)
در جایی دیگر نیز می فرماید: وَلَوْلاَ الاَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْن، شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ، وَخَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ. عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَهُمْ وَالنَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَشُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَأَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ، وَحَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ، وَأَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ؛و اگر سرآمد معیّنى که خداوند براى (زندگى) آنها مقرّر داشته نبود یک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهى و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمى گرفت. آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همین دلیل غیر او در چشمانشان کوچک است. آنها به کسانى مى مانند که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعم اند و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند!قلبهاى آنها اندوهگین و مردم از شرّشان درامان هستند. اندامشان لاغر و نیازهایشان اندک و نفوسشان عفیف و پاک است.(نهج البلاغه، خطبه 193)