منافق هماره همانند موش صحرایی در اندیشه تونل زدن و راه های در رو و گریز از مخمصه است. از این رو نمی توان او را در حالت تعادلی و عادی یافت. سخنان خود را دو پهلو بیان میکند تا قابلیت تفاسیر گوناگون را داشته باشد.
هم چنین از نظر آموزههای قرآنی، منافقین به گونه به ستایش از امر و کسی می پردازند که بیرون از واقعیت و حقیقت و به شکلی غلوآمیز و شاعرانه و خیال پردازانه است.
خدا درباره آنان می فرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی? ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَیَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَیَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ لَوْلَا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ؛ آیا کسانی را که از گفتگوی محرمانه منع شده بودند ، ندیدی ؟ که باز به کاری که از آن منع شده بودند باز مى گردند ، و با یکدیگر از روی گناه و دشمنی و سرپیچی از پیامبر ، محرمانه گفتگو مى کنند ، و هنگامى که نزد تو آیند به صورتی تو را زنده باد و درود مى گویند که خدا به تو زنده باد و درود نگفته است ، و در دل خود مى گویند : چرا خدا ما را به سبب آنچه مى گوییم عذاب نمى کند ؟ ! دوزخ برای آنان کافی است ، در آن وارد مى شوند ، و بد بازگشت گاهی است .(مجادله، آیه، 8)
در این آیه آمده است که منافقین در تحیت فرستی به گونه ای هستند که خدا عالم و عادل این گونه تحیت نمی فرستد. در حقیقت کاتولیک تر پاپ نشان میدهند، در حالی که هیچ اعتقاد و ایمانی به گفته های خود ندارند. اینان گرفتار کذب خبری و مخبری هستند.
در اجتماع امروز نیز مدعیان دروغین اصلاح طلبی و آزادی، این گونه هستند. با نگاهی به آمریکا و اسرائیل و دولت های و منافقین و نفوذی های وطنی می توانید این خصلت منافقین را ببینید و از آن اجتناب کنید و در دام آنان نیافتید.
از نظر آموزههای قرآنی، صبر بر امور و در کارها، نیازمند بسترها و عوامل گوناگونی است که یکی از مهمترین آنها، احاطه خبری است.
خدا از زبان عالم دارنده علم لدنی الهی یعنی خضر سلام علیه به این نکته مهم اشاره دارد و می فرماید : وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَی? مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا؛ و چگونه مى توانی بر چیزی که به آن احاطه خبری نداری، صبر و شکیبایی ورزی ؟(کهف، آیه 68)
در این آیه صبر در راه کسب علم، به عنوان نمونه، متوقف بر احاطه خبری شده است. به این معنا که صبر بی احاطه خبری شدنی نیست.
احاطه به معنای در بر گیرندگی است، به طوری که چیزی از بیرون به گونه ای بر آن مسلط باشد که هیچ سویی از دسترسی بیرون نباشد مانند خط دایره که همه دایره را در بر میگیرد.
واژه خبر به معنای کاوش دقیق مانند چاه کن است که برای دسترسی و دست یابی به آب، خاک را مورد بررسی دقیق قرار می دهد و در این راه هرچه بهتر خاک و عمق بیشتری را مورد بررسی قرار میدهد، آگاهی او به وجود یا عدم آب بیشتر خواهد بود.
بنابراین احاطه خبری، نوعی آگاهی جامع و کامل از طریق کاوش عمیق و فراگیر نسبت به ظاهر و باطن چیزی است به طوری که چیزی از ظاهر و باطن آن مجهول و مغفول نماند.
پس از نظر آموزههای قرآنی، صبر در هر کاری و امری نیازمند چنین احاطه خبری است. در این صورت است که انسان می تواند در شرایط گوناگون و سخت صبر کند و جزع و فزع نکند و اعتراض و داد و فریاد بر نیاورد.
از نظر آموزههای قرآنی، هر چه انسان دارد، از خدا است. خدا می فرماید : وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ(نحل، آیه 53)
بنابراین نه تنها وجود شما از خدا است، بلکه آن چه از مال در اختیار شما قرار داده است، مال الله است. (نور، آیه 33)
خدا از مردم می خواهد تا به دست خود از این مال امانی به دیگران از نیازمندان بدهند و انفاق کنند. خدا مثلا در همین آیه نور می فرماید : وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ؛ و چیزی از مال خدا را که به شما عطا کرده است به آنان بدهید.
در حقیقت سنت الهی بر این قرار گرفته است تا انسان ها به اختیار خویش از مال الله در اختیار به دیگران دهند؛ زیرا این آزمونی از سوی خدا است تا ببینند چه کسی اهل احسان و اکرام است و چه کسی بخل الله ورزد.
هم چنین از سنت های الهی تفضیل و برتری برخی بر برخی دیگر است. با این همه خدا از انسان ها می خواهد برای عدالت قسطی تلاش کنند و قیام به قسط داشته(حدید، آیه 25؛ مائده، آیه 8) و سهم دیگران از مال الله بدهند؛ زیرا دیگران از نیازمندان و سائلین در هر مالی از اموال حقی دارند.(معارج، آیات 24 و 25؛ ذاریات، آیه 19)
از نظر آموزههای قرآنی، انسان باید تا به جایی از احسان و اکرام و ایثار برسد که بتواند برای تساوی و برابری تلاش کند.
خدا می فرماید : وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَی? بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلَی? مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوَاءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ؛ خدا برخی از شما را در رزق و روزی بر برخی فزونی داده است؛ پس آنانکه فزونی یافته اند ، حاضر نیستند از روزی خود به صورتی قابل توجه و به اندازه لازم به بردگان خود بپردازند که در بهره وری از رزق و روزی باهم برابر باشند؛ پس آیا با این تبعیض ظالمانه ای که به بردگان و زیردستان خود روا مى دارند نعمت خدا را که عطای اوست و خود اختیار و استقلالی در تأمینش ندارند منکرند ؟ !(نحل، آیه 71)
البته دست یابی به این تساوی و برابری اختیاری سخت است و باید برای آن تلاشهای همه جانبه فکری و فرهنگی و اجتماعی از سوی همگان انجام شود تا به یک ارزش اجتماعی تبدیل شود و مردم فضیلت های مادی را به یک ابزار برای رشد فرهنگی و اجتماعی و کسب مقامات انسانی تبدیل کنند، چنان که در حکومت اسلامی مهدوی عجل الله تعالی فرجه الشریف و امتش چنین خواهد شد.
از نظر قرآن، نماز برترین عمل صالح است؛ زیرا بیانگر رابطه توحیدی انسان با خدا است. در فقرات اذان و اقامه نیز آمده است : حی علی خیر العمل؛ به سوی بهترین عمل بشتابید که نماز است. از همین رو، امام حسین علیه السلام در کربلا به نماز می ایستد؛ زیرا اقامه نماز این برترین و بهترین را بر خود در میدان جهاد واجب می داند.
اصولاً توجه به توحید معرفتی و عملی از ویژگی های اسلام است و در عملکرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام خودنمایی میکند و حتی امیرمؤمنان امام علی علیه السلام نیز پاسخ گویی و شبهه زدایی نسبت به مسائل معرفتی توحید را از جهاد نظامی برتر و آن را جهاد کبیر دانسته است و هنگام معرکه صفین اقدام پاسخ گویی می کند.
البته انسان خردمند هماره اصول را بر فروع مقدم داشته و در میان اصول نیز اصل اهم و مهم را مد نظر قرار می دهد. بر همین اساس، موقعیت شناسی و موقعیت سنجی از اهم اصول رفتار درست و راستین است. وقتی انسان در نشستن کنار سفره غذا تلاش دارد از سه موقعیت کناره بگیرد که شامل گوشه سفره، کنار پارچ آب و کنار آقایان است؛ زیرا سه گانه ای است که دسترسی به غذا و خوردن را سخت می کند و از غذا به میزان لازم، آسان و مطلوب باز می دارد، به طور طبیعی در مسائل اهم چون عمل برای ابدیت و آخرت یا مسائل سیاسی و اجتماعی به موقعیت شناسی و موقعیت سنجی می پردازد.
البته همان طور که کلمات بر سه قسم اصلی اسم، فعل و حرف تقسیم شده است، امور اجتماعی و مسائل زندگی نیز این گونه سامان دهی شده است و هر یک از افراد در موقعیت و جایگاهی خاص قرار گرفته است. برخی مانند وکیل الدوله یا وکیل المله برخوردار از نام و نشان، بی نیاز و غنی از مردم هستند، برخی چون کارگران تنها اهل فعل و عمل هستند، هر چند نامی در باطن دارند که همان دارندگان اسماء هستند و در حقیقت آنان کار ایشان را مدیریت می کنند و استقلال ظاهری دارند و در باطن وابسته اند؛ اما برخی از افراد جامعه هیچ استقلال ظاهری و باطنی ندارند و تنها به عنوان حرف ربط عمل می کنند و اهل حرف هستند.
به نظر میرسد همان طور که در داخل کشور این تقسیم بندی اجتماعی وجود دارد، در میان کشورهای جهان نیز چنین حالتی است. پس نباید به افراد و کشورهایی که فعل هستند و به ظاهر مستقل و در باطن وابسته هستند تکیه نکرد، هم چنان که نباید به افراد و کشورهایی که فقط اهل حرف هستند، تکیه و اعتماد کرد.
پس در گفت و گو و رابطه سیاسی و اقتصادی نمی توان به کشورهای اروپایی از جنس فعل یا کشورهای دیگر اهل حرف تکیه کرد.
البته به آن کدخدا به قول بعضی ها نیز نمی توان اعتماد و تکیه کرد؛ زیرا غنی و مستقل است و نیازی به ما ندارد ؛ پس هر لحظه می تواند زیر قول و قراردادهای بین المللی خودش بزند.
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود: «یُحْفَظُ بِأمْرِ اللهِ فی أنْ یَقَعَ فی رَکْی أوْ یَقَعُ عَلَیْهِ حائِطٌ أوْ یُصیبُهُ شَیءٌ حَتّی إذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّوْا بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ یَدْفَعُونَهُ إلَی الْمقادیرِ وَهُما مَلَکانِ یَحْفَظانِهِ بِاللَّیْلِ وَمَلَکانِ بِالنَّهارِ یَتَعاقِبانَهُ، آنها به فرمان خداوند انسان را حفظ می کنند از این که در چاهی سقوط کند یا دیواری بر او بیفتد یا حادثه دیگری برایش رخ دهد تا زمانی که مقدرات حتمی فرا رسد در آن هنگام آنها کنار می روند و او را تسلیم حوادث می کنند. دو فرشته اند که انسان را در شب حفظ می کنند و دو فرشته که در روز به طور متناوب این وظیفه را انجام می دهند»
خدا هم چنین می فرماید: وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ یُفَرِّطُونَ؛ و اوست که بر بندگان خود تسلط کامل دارد و مراقبانی بر شما می گمارد تا هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد، (در این هنگام،) فرستادگان ما جان او را می گیرند، و آنها (در نگهداری حساب عمر و اعمال بندگان،) کوتاهی نمی کنند».(انعام، آیه 61)
استقامت با تکیه بر خدا
از نظر آموزههای قرآنی، انسان از فقر ذاتی رنج میبرد و به سبب فقدان ستون فقرات نمی تواند به تنهایی بر امری قیام کند. بنابراین باید بر خدای غنی و حمید تکیه کند تا توانایی ایستادن بیابد.(فاطر، آیه 15)
از نظر قرآن، بر اساس آیات 112 تا 116 سوره هود، راه دست یابی به استقامت و ایستادگی، اطاعت امر الهی و عدم طغیان نسبت به اوست.
شرط تحقق استقامت و پایداری و ایستادگی، آن است که به ظالمان گرایش و تکیه نشود؛ زیرا اولا غیر خدا از ولایتی بر خوردار نیست تا بتوان به آن امیدی بست؛ و ثانیا ظالم به سبب تجاوز و تعدی قابل اعتماد و تکیه نیست.
بنابراین گرایش و اساس قرار دادن ظالم نمی تواند موجب استقامت و ایستادگی شود و انسان نیاز خود را بر طرف سازد.
پس از نظر آموزههای قرآنی، دست یابی به استقامت، با اثبات توکل به خدا و نفی توکل به ظالم همراه است و کسی که به خدا تکیه نمی کند و تحت ولایت اطاعتش نیست؛ یا به ظاهر این گونه است و ظالم را رکن و اساس قرار میدهد، از استقامت و ایستادگی برخوردار نیست.
هم چنین از نظر آموزههای قرآنی، برای تحقق استقامت و نشان دادن اطاعت ولایت مدار، انسان باید به نمازهای پنج گانه به عنوان ستون دین داری اهتمام ورزد؛ این گونه است که بدی ها و زشتی ها از میان می رود و بلایا دور می شود.
البته لازمه دست به حقیقت استقامت، صبر سه گانه در برابر مشکلات و بهرهبرداری از انواع احسان و اهتمام به فریضه اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر است.
از نظر قرآن این راه دست یابی به استقامت و نوعی استقلال فراگیر و جامع در برابر دشمنان است.
پس کسانی که به جای ولایت الهی به ولایت دشمنان تکیه می کنند و اساس حل مشکلات را رکون ارکان قرار دادن آنان قرار میدهند، یا به جای فریضه و نماز، اعتنایی به آن نمی کنند و معتقدند دولت مسوول بهشت بردن مردم و نهی از منکر نیست، در حقیقت بیراهه رفته و به استقامت و استقلال نخواهند رسید.
دشمن داخلی و منافق از دشمن خارجی خطرناک تر است. دشمن داخلی و منافق، در لباس خودی در متن اجتماع حاضر و از زیر و بم مسایل و مشکلات و توانایی ها آگاهی دارد.
این دشمن با بهره گیری از توانایی و امکانات و حتی سوءاستفاده از عقاید و مقدسات برای دستیابی به اهداف خود می تواند بسیار زیان بار و خطر آفرین عمل کند. آتش بیار فتنه است و هر جا فتنه ای باشد حضور دارد.
از نظر آموزههای قرآنی، مراکز مقدس می تواند به عنوان هدف آسانی برای سوءاستفاده از سوی آنان مورد بهرهبرداری قرار گیرد. آنان از این مراکز در قالب موجه برای اهداف و کارکردهای زیانبار زیر استفاده می کنند :
1. ضرر رسانی به عقاید و مقدسات مردم و ایجاد نقص و کمبود در مدیریت اسلامی و بیان ناقص دین و ایجاد شبهه؛
2. تبلیغ کفر و بی دینی در ظاهری اسلامی و دینی؛ امروزه در ماهواره و فضای مجازی با نام های مقدس و اسلامی این گونه عمل می شود؛
3. ایجاد تفرقه و اختلاف افکنی میان مؤمنان با رفتارها و شایعات بی پایه و اساس؛
4. جاسوسی و رصد اطلاعاتی اجتماع برای دشمنان در قالب برنامه های گوناگون ؛ چنان که در جهان امروز پایان نامه ها و برنامه های زیست محیطی و زیست اجتماعی و مردم شناسی و مانند اینها بخش از رصد اطلاعات برای دشمنان خارجی است؛
5. خیر خواهی دروغین و ضربه زدن در قالب خیرخواهی. از این رو خود را مصلح و اهل اصلاحات می دانند و تو گویی می خواهند سایه جنگ و تهدید را از اجتماع دور سازند. اینان برای فریب مردم از سوگند دورغ بهره میبرند.
خدا در قرآن می فرماید : وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَی? وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ؛ و از منافقان کسانی هستند که بر پایه دورویی و نفاق ، مسجدی ساختند برای آسیب رساندن و ترویج کفر و تفرقه افکنی میان مؤمنان و کمین گاهی برای گردآمدن کسانی که پیش از این با خدا و پیامبرش جنگیده بودند ، سوگند سخت مى خورند که ما با ساختن این مسجد جز خوبی [ و خدمت ]قصدی نداشتیم ، ولی خدا گواهی مى دهد که بی تردید آنان دروغگویند .(توبه، آیه 107)
واژه روح در لغت نزدیک به معنای ریح است. ریح به معنای باد لطیف و خوش است. رایحه، بوی خوش و ریحان هر چیز بسیار خوشبو است.
واژه راح به معنای نوعی تقلب احوال و دگرگونی است. راحت، به معنای آرامش و آسایش نیز از این خانواده است.
به هر حال، روح، یک چیزی در محدوده باد است؛ از این روست که با واژه نفخ به معنای دمیدن به کار رفته است. خدا می فرماید : فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ؛ پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم ، برای او سجده کنان بیفتید .(حجر، آیه 29؛ ص، آیه 72؛ و نیز: انبیاء، 91؛ تحریم، آیه 12؛ سجده، آیه 9؛ آیات دیگر)
در آیات قرآن، روح، از مصادیق امر الهی دانسته شده است. خدا می فرماید : وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا؛
و از تو درباره روح مى پرسند ، بگو : روح از امر پروردگار من است، و از دانش و علم جز اندکی به شما نداده اند .(اسراء، آیه 85)
امر در قرآن در برابر خلق به کار رفته است. خدا می فرماید : وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ؛ خورشید و ماه و ستارگان همه مسخرات امر و فرمان اویند. آگاه باشید که خلق و امر مخصوص اوست. (اعراف، آیه 54؛ نیز اعراف، آیه 185)
پس امر غیر از خلق است. از نظر آموزههای قرآنی، امر با کن فیکون ارتباط دارد. خدا می فرماید : بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَی? أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ؛ بی سابقه ماده ، مدت و نقشه پدیدآورنده آسمان ها و زمین است . وهنگامى که فرمان به وجود آمدن چیزی را صادر کند فقط به آن مى گوید : « باش » . پس بی درنگ مى باشد .(بقره، آیه 117؛ آل عمران، آیه 47)
بنابراین، امر الهی ارتباط تنگاتنگی با نوآوری و بدعت و آفرینش دفعی دارد.
از نظر قرآن، امر الهی می تواند شامل آفریده های عالی تا دانی باشد. از این رو، هر موجودی از آفریده های الهی، ملکوت و باطن امری دارد.(انعام، آیه 75؛ مؤمنون، آیه 88؛ یس، آیه 83) این ملکوت همانند ملک در اختیار خدا است.
روح الامین این فرشته وحی نیز از مصادیق امر الهی با ویژگی های خاص است. (بقره، آیه 97؛ شعراء، آیه 193 و 194)
البته روح اعظم که برتر از این فرشتگان است او نیز از امر الهی است. روح اعظم از مصادیق عالین است که بر خلاف فرشتگان مامور به سجده بر آدم نبود؛ زیرا عالین تحت سلطه و تسخیر آدم علیه السلام در نمی آیند و سجده برای آنها واجب نبود. خدا می فرماید : قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ؛
خدا فرمود : ای ابلیس ! تو را چه چیزی از سجده کردن بر آنچه که با دستان قدرت خود آفریدم ، بازداشت ؟ آیا تکبّر کردی یا از بلند مرتبه گانی ؟(ص، آیه 75)
از نظر آموزههای فرشتگان از عالین نیستند، اما روح اعظم و هم چنین آفریده های دیگر از عالین هستند.
به نظر میرسد انوار مقدس چهار ده معصوم علیهم السلام از عالین و حتی برتر از آنان هستند ؛ زیرا روح اعظم نیز تحت سلطه این انوار است. از این رو در شبهای قدر به همراهی فرشتگان برای ماموریت به نزد معصوم علیه السلام می آیند که تا احکام آن سال از خلق و قدر را دریافت کنند.
به هر حال، روح از مصادیق امری، ملکوتی و باطنی هر چیزی است؛ هم چنین روح خود موجود امری و از مصادیق عالین است هرچند که خود این روح تحت تسخیر خلفای الهی از عترت طاهره هستند. (قدر، آیات 1 تا 5)
در ارتباطات اجتماعی باید شیوه های مختلف و گوناگونی را به کار گرفت؛ زیرا انسان ها و رفتارهایشان یکسان نیست. شخصیت شناسی، رفتار شناسی و مردم شناسی، نقش تعیین کننده ای برای دستیابی به وضعیت بهتر و برتر و نیز کسب موفقیت در ارتباط اجتماعی دارد.
در آیات قرآن، شیوه هایی بیان شده است تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، کنش و واکنش های اجتماعی خود را بر اساس آن سامان دهد. از جمله این ها می توان به آیه 199 سوره اعراف اشاره کرد. خدا می فرماید : خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ؛ عفو و گذشت را پیشه کن ، و به کار پسندیده فرمان ده ، و از جاهل روی بگردان .
1. عفو به معنای گذشت از حق است. این حق می تواند دینی، شخصی یا اجتماعی و مانند آن باشد. پیامبر به عنوان رهبر دینی و اجتماعی باید نسبت به کنش های مردم شیوه عفو را در پیش گیرد. اخذ و گرفتن عفو به این معنا است که عفو باید یک واکنش دائمی باشد؛ از این روست که به عنوان یک پیشه رفتاری در فارسی ترجمه می شود. گرفتن و اخذی که استوار و محکم است و در هیچ یک از شرایط پیش رو تغییر نمی کند ؛
2. عرف به بلندی گفته میشود که به چشم می آید، مانند برج میلاد یا قله دماوند که همگی به آسانی می توانند آن را ببینند. به ارزشهای انسانی و اخلاقی که همه آن را می بینند و می شناسند، معروف گفته می شود. در برابر امور زشتی که مردم را نمی شناسند و نمی پذیرند، منکر گفته میشود. قوم منکرون به معنای مردم ناشناس است. (حجر، آیه 62؛ ذاریات، آیه 25) از نظر آموزههای قرآنی پیامبر اکرم (ص) مامور است تا در رفتار اجتماعی خویش امر به معروف و عرف کند که ارزش اجتماعی است. به طور طبیعی فرمانده به عرف، خود در صف اول عمل به آن است. البته شکی نیست که ارزش های اسلامی که در سطح محاسن و مکارم اخلاقی قرار دارد، از مهم ترین و اساسی ترین مصادیق عرف است.
3. جاهل در آموزههای قرآنی به دو معنای سفاهت و بی خردی و نیز نادانی به کار رفته است. یعنی جهل گاه در مقابل عقل و گاه دیگر در مقابل علم به رفته است. به نظر می رسد که در آیه مد نظر، جهل در تقابل با عقل به کار رفته و مراد از آن، سفاهت و بی خردی است. اعراض و کنار گیری از بی خردان به معنای عدم مجادله با آنان است ؛ زیرا سفیه و بی خرد، سخن برهانی و منطقی را ادراک نمی تواند بکنند و آن را بپذیرد، بنابراین سخن گفتن با آنان بیهوده و بی تاثیر هم چون میخ آهنین بر سنگ خارا است. از این رو روست که خدا در جایی دیگر می فرماید : وَعِبَادُ الرَّحْمَ?نِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا؛ و بندگان رحمان کسانی اند که روی زمین با آرامش و فروتنی راه مى روند ، و هنگامى که بی خرد آنان را طرف خطاب قرار مى دهند در پاسخشان سخنانی مسالمت آمیز مى گویند ،(فرقان، آیه 63) این سلام به معنای سلام خدا حافظی است. به این معنا که تو را به خیر و ما را به سلامت.
این بهترین واکنش نسبت به این دسته از افراد اجتماع است. خدا در جایی دیگر می فرماید : وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا؛ و آنان که در مجلس غنا و دروغ پردازی و امور باطل حاضر نمى شوند ، و هنگامى که بر گفتار و کردار لغو مى گذرند ، با کرامت، بزرگواری و متانت مى گذرند. (فرقان، آیه 72)
پس واکنش نسبت به بی خرد و سخن بی خردانه و لغو عبور کریمانه است.
از نظر آموزههای قرآنی، برای هر آفریده الهی، قسط و سهمیه ای است که از حق و حقوق آن آفریده است. از جمله این حقوق الهی، حق هدایت تکوینی و رزق معلوم و معین است که خدا آن را ادا کرده است.
اما برخی از حقوق که خدا قرار داده از سوی مردم نقض می شود؛ زیرا انسان ها دارای اراده و اختیار هستند و ممکن است آن سهم و قسط هر آفریده ای را نقض کنند، چنان که با بی عدالتی، فساد در محیط زیست پدید آورده اند. (روم، آیه 41)
از نظر آموزههای قرآنی، فلسفه و هدف ارسال رسولان و انزال کتب آسمانی بیان این حقوق و اجرای عدالت قسطی نسبت به همگان و قیام مردم برای آن است.
خدا می فرماید : لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ؛ همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو ی تشخیص حق از باطل نازل کردیم تا مردم به عدالت قسطی بر خیزند ، و آهن را که در آن برای مردم قوت و نیرویی سخت و سودهایی است ، فرود آوردیم و تا خدا مشخص بدارد چه کسانی او و پیامبرانش را در غیاب پیامبران یاری مى دهند ; یقیناً خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است .(حدید، آیه 25)
از نظر قرآن، کسی که به اجرای عدالت قسطی می پردازد، مقسط و کسی که آن تضییع می کند، قاسط است و در قیامت حقیقت حال او آشکار میشود و به عنوان هیزم دوزخ شعله ور می شود. (جن، آیه 15)
از مهمترین مصادیق این سهمیه می توان به موارد زیر اشاره کرد :
1. حق فقیر: از نظر قرآن، هر انسانی که از نظر اقتصادی نتواند به تنهایی سر پا بیایستد، در مال دیگری حقی به طور مشاع دارد تا بتواند به کمک آن حق سر پا شود. در فقیر شرطی جز فقر نیست و تحقق عنوان این حق را برای او ثابت میکند. پس شرط اسلام یا مانند آن نیست و این حق برای فقیر کافر هم ثابت است. از این رو در قرآن و روایات و ادعیه از جمله دعای ماه مبارک رمضان از این حق برای فقیر سخن به میان آمده است. (معارج، آیات 24 و 25؛ ذاریات، آیه 19)
2. حق مسکین : سهمیه مسکین و ناتوان از حرکت از جمله حرکت اقتصادی، خوراک و طعام است. یعنی سهمیه الهی او این است که از لحاظ غذایی تأمین شود. (اسراء، آیه 26؛ روم، آیه 38؛ مدثر، آیه 44)
3. حق در راه مانده : ابن سبیل از هر دین، شریعت و مذهبی حقوقی دارد که باید ادا شود. (همان)
4. حق گرسنه : هر گرسنه ای حق و سهمی دارد تا سیر شود.
5. حق سائل : سائل از مال الله در اختیار انسان حقی دارد که باید ادا شود. (معارج، آیات 24 و 25؛ ذاریات، آیه 19)
6. پوشش مناسب : از حقوق بشر، داشتن لباس و پوشش مناسب است که باید تامین شود.
در آیات و روایات موارد دیگری از سهم و قسط الهی هر انسانی سخن به میان آمده است که باید تأمین شود.
از نظر آموزههای قرآنی عدم توجه و ادای سهمیه و قسط هر کسی به معنای خروج از آدمیت و سقوط از انسانیت تا درجه هیزم خشک و گیاه بی جان در جهنم است. پس باید رعایت عدالت قسطی را کرد و از قاسطین نباشیم. در این میان نقش و وظیفه دولت اسلامی و دولتمردان مضاعف و دو چندان است تا به عنوان هیزم دوزخ نشوند. قسط و سهمیه مردم را از انفال در اختیار ادا کنند و به شکل حقوق نجومی و اختلاس این مال مردم را نخورند که خوردن آتش است. خدا می فرماید : إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی? ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا؛ بی تردید کسانی که اموال یتیمان را به ستم مى خورند ، فقط در شکم های خود آتش مى خورند ، و به زودی در آتش فروزان در آیند .(نساء، آیه 10؛ بقره، آیه 174؛ حج، آیه 20)