از نظر قرآن، برای ورود به بهشت دو شرط لازم است:
ایمان به خدا و رسالت و معاد: این شرط ناظر به حسن فاعلی است. خدا می فرماید: مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ ...یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ؛ هر کسی به خدا ایمان آورد... وارد بهشت می کند.(طلاق ، آیه 11)
عمل صالح: این شرط ناظر به حسن فعلی است. خدا می فرماید: وَ یَعْمَلْ صَالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ؛ و کار صالح کرد او را وارد بهشت می کند.(همان)
اما از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ورود به دوزخ به عمل طالح و گناه شدنی است و شرط دیگر ندارد؛ یعنی هر کسی گناه کند به دوزخ می رود، خواه مومن باشد یا کافر.
البته کسی که مومن است و حسن فاعلی دارد، با این حسن فاعلی، قبح فعلی و گناه را نیز دارد، به دزوخ می رود، اما هرگز در آن جاودانه نخواهد بود، بلکه خدا او را از دوزخ رها می کند و در نهایت به بهشت می رود؛ زیرا خدا هم غفار است و هم تکفیر کننده و پوشاننده گناهان و عیوب و تبدیل کننده آن بدی ها و نیکی ها.
باید گفت کفار هرگز مشمول این عنایت و رحمت الهی نخواهند شد؛ یعنی کسانی قبح فاعلی را با قبح فعلی جمع کرده اند و کفر را با گناه آمیخته اند هرگز به بهشت در نمی آیند. خدا می فرماید: وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ؛ و کسانى که کفر ورزیده و آیات ما را تکذیب کرده اند آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود و چه بد سرانجامى است. (تغابن، آیه 10)
یکی از مهم ترین کلید واژه ها قرآنی درباره قیامت، حسابرسی فردی است؛ این که هر کسی دوزخ و بهشت خویش را می سازد و در آن بسر می برد؛ این گونه نیست که یک بهشت و دوزخ اجتماعی باشد، بلکه بهشت و دوزخ هر کسی فردی است و اگر سخن از اجتماع در بهشت است، اجتماعی از خود فرد و اعمالش است؛ زیرا بهشت و روح و ریحان و حور آن، چیزی جز اعمال شخص نیست؛ پس آن اجتماع بهشتی برای هر فردی، اجتماعی از مجموعه اعمال شخص است.
هم چنین در دوزخ هر فردی با اعمال خویش همراه است و این اجتماعی از اعمال شخص است که او را در بر می گیرد و از درون و بیرون او را می سوزاند.
برای درک فرق میان جمع و اجتماع باید توجه داشت که جمع به گروهی گفته می شود که در یک نقطه یا جایی گرد آمده اند و ممکن است هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند و نیازهایی یک دیگر را نیز برطرف نمی کنند؛ اما اجتماع نوعی ترکیب از اجزاء یا افراد است که به یک دیگر نیاز دارند و نیازهای یک دیگر را برطرف می کنند. مثلا دعوت فرعون برای مبارزه مردمی با حضرت موسی(ع) یک اجتماع است؛ چنان که در قرآن آمده است: وَقِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ؛ و به توده مردم گفته شد: آیا شما هم برای مبارزه اجتماع می کنید؟(شعراء، آیه 39)
از نظر قرآن، با آن که روز قیامت یک حشر جمعی اتفاق می افتد، و از آن به «یوم الجمع» یاد می شود، با این همه آن روز هم چنین «یوم الفصل» است؛ زیرا هر یک در قیامت تنهای تنها می آید و حق و باطل و خیر و شرش سنجیده می شود و پاداش می یابد؛ در آن روز همان طوری که حق و باطل جدا می شود، هر کسی با اعمال خودش جدا مورد محاسبه قرار می گیرد.
مهم ترین ویژگی قیامت این امور است:
روز جمع است نه اجتماع: در آن روز همگان در حشر جمعی از اولین بشر تا آخرین گرد می آیند: هذَا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاکُمْ وَ الأوَّلِینَ؛ این همان روز جدایی و داوری است که شما و اولین را جمع کردیم.(مرسلات، آیه 38) و نیز می فرماید:قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ؛ بگو در حقیقت اولین و آخرین قطعا همه در موعد روزى معلوم جمع شده گرد آورده شوند.(واقعه، آیات 49 و 50) و نیز می فرماید: یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ؛ روزى که شما را براى روز گردآورى جمع و گرد مى آورد؛ آن روز، روز غبن و حسرت خوردن است و هر کس به خدا ایمان آورده و کار شایسته اى کرده باشد بدیهایش را از او بسترد و او را در بهشتهایى که از زیر درختان آن جویبارها روان است درآورد در آنجا بمانند این است همان کامیابى بزرگ. (تغابن، آیه 9) از همین رو، خدا هشدار و انذار می دهد که به فکر روزی باشند که جمعیت است ولی اجتماعی نیست تا کسی فریاد رس کسی دیگر باشد: وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ؛ بدین گونه قرآن عربى به سوى تو وحى کردیم تا مردم مکه و کسانى را که پیرامون آنند هشدار دهى و از روز گردآمدن و جمع خلق که ضروری است و تردیدى در آن نیست، بیم دهى. گروهى در بهشتند و گروهى در آتش.(شوری، آیه 7)
هر کسی با آن که در جمع است؛ ولی با آن همه انسان ها، باز هم تنها است: وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا؛ و روز قیامت همه آنها تنها به سوى او خواهند آمد.(مریم، آیه 95)
در حشر جمعی انساب و رابطه نیست: فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءَلُونَ؛ پس آنگاه که در صور دمیده شود دیگر میانشان نسبت خویشاوندى وجود ندارد و از حال یکدیگر نمى پرسند(مومنون، آیه 101)؛ زیرا عامل نسبت ها همان خلقت کالبد به واسطه والدین در دنیا بوده است؛ اما وقتی در قیامت کالبد انسانی از زمین اخروی روییده می شود، دیگر نسبتی نخواهد بود؛ چرا که نفس همان روح دمیده الهی است که هیچ ارتباطی با انسان ها دیگر ندارد.
در حشر جمعی، اسبابی نیست: وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ؛ و میانشان اسباب و پیوندها بریده گردد.(بقره، آیه 166) پس دیگر رابطه سببت نیز از میان می رود و تنها رابطه ای که است رابطه سببت میان اعمال دنیوی انسان با خود انسان است. پس دیگر خویشاوندی نسبی و سببی نیز در کار نیست؛ زیرا اجتماع نیست تا این رابطه ها باقی باشد و نیازها از سوی دیگران برطرف شود.
خویشان گریزان: در روز حشر جمعی مردم از یک دیگر گریزان هستند و حتی خویشان کاری به کار دیگری ندارند؛ زیرا مشغول کار خودشان هستند: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ؛ روزى که آدمى از برادرش و از مادرش و پدرش و از همسرش و پسرانش مى گریزد . در آن روز هر کسى از آنان را کارى است که او را به خود مشغول مى دارد. (عبس، آیات 34 تا 37)
باربر بار خویش: هر کسی در آن روز بار خویش را به دوش بلکه درون خویش حمل می کند؛ زیرا در قیامت اعمال در درون آدمی جا می گیرد و شاکله و شخصیت او را می سازد و چیزی شبیه آبستنی زنان و حمل به کسر حاء است نه حمل به فتح حاء بر دوش تا کسی آن را بردارد و یاری کند: وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا لَا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى؛ و هیچ باربردارنده اى بار گناه دیگرى را برنمى دارد و اگر گرانبارى دیگرى را به یارى به سوى بارش فرا خواند، چیزى از آن برداشته نمى شود، هر چند خویشاوند باشد.(فاطر، آیه 18) و نیز می فرماید: وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى؛ و هیچ کس جز بر زیان خود دستاورد و کسبی انجام نمى دهد و هیچ باربردارى بار گناه دیگرى را برنمى دارد.(انعام، آیه 164) و نیز می فرماید:أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى؛ در تمام کتب آسمانی آمده که هیچ بردارنده اى بار گناه دیگرى را بر نمى دارد و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست و نتیجه کوشش او به تحقیق می بیند و سپس هر چه تمامتر وى را پاداش دهند. (نجم، آیات 38 تا 41)
برخی از انسانها برای حل مشکلات خویش به جنیان پناه می برند و این گونه نه تنها مشکلی از مشکلات آنان حل نمیشود، بلکه بر گرفتاری و مشکلات آنان افزوده شده و رنجی فراگیر آنان را احاطه کرده و در بر میگیرد و در گودالی از آن می افتند که خروج از آن نشدنی یا دشوار و سخت خواهد بود.
به عنوان نمونه دخترانی گمان می کنند بخت ایشان بسته شده و طلسم و جادو شده و همزاد جنی آنان را گرفتار کرده اند. پس برای رهایی و گشایش بخت خویش به جنیان یا کسانی که دارای موکل جنی هستند مراجعه میکنند تا با پرداخت پول یا بی پول خود را نجات دهند.
با این که برخی از جنیان و نه همه ایشان توانایی سرقت اطلاعات از آینده نزدیک مانند یک روز یا یک هفته را دارند، اما چون مورد تیرباران شهاب سنگ و هجوم فرشتگان نگهبان آسمان قرار میگیرند، اطلاعات آنان به سبب نقص یا شیطنت ذاتی این دسته از جنیان دزد و سارق مخدوش یا همراه با دروغ و باطل است. پس نمی توان به این اطلاعات ترتیب عمل داد و اعتماد کرد.(جن، آیات 6 تا 17؛ صافات، آیات 6 تا10؛ ملک، آیه 5)
از نظر آموزههای قرآنی، این اطلاعات از آینده که از طریق جنیان به دست میآید نه تنها مفید و سازنده نیست و مشکلی از مشکلات را حل نمیکند، بلکه موجب سقوط در درکات و افتادن از چاله به چاه است. از این رو، با تعبیر از این اعتماد به رهق بر آن است تا بیان کند، چنین رویه ای موجب سقوط در رنجی فراگیر و چاهی از مشکلات است، نه راه برون رفت و رهایی از آن.
خدا در قرآن کریم می فرماید : وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا؛ و اینکه مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه مى بردند ، پس مردان جن بر طغیان و تباهی آنان به شکلی فراگیر افزودند. (جن، آیه 6)
باید یاد آور شد جنیان به سبب عمر طولانی و توانایی نهان شدن از چشم انسان (اعراف، آیه 27) و طواف پیرامون انسان (اعراف، آیه 201) میتوانند اطلاعات بسیاری از انسانها داشته باشند که این هیچ ربطی به غیب گویی و پیش گویی از آینده و تقدیر انسان ندارد. پس نباید به کسانی که مدعی پیش گویی هستند آن چنان اعتماد کرد که مثلا خوشبخت یا بدبخت شده یا در آینده بی شوهر یا با شوهر خواهی شد؛ زیرا اطلاعات دزدی و سرقتی از نظر زمانی محدود و مخدوش و همراه شیطنت است.
انسان دارای دو دشمن است: دشمن درونی و دشمن بیرونی. اما انسان با آن باید با دشمنان خویش به گونه عادلانه رفتار و بی ظلم، مراقب دشمنان و توطئه های کثیف آنها باشد، و آنان را رسوا کند، به همکاری و همراهی آنها می پردازد و حتی بدتر اینکه کارهای زشت و بد آنان را بزک می کند و به تزیین و آراستن آن اقدام می کند.
از نظر آموزههای قرآنی، دشمن ترین دشمنان انسان، هوای نفس اوست. این دشمن درون، برای دستیابی به اهداف شوم خود، به تسویل و تزیین کارهای زشت می پردازد تا آن را توجیه و نیک جلوه دهد. خدا می فرماید : قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا؛ گفت: بلکه نفوس شما کاری زشت را در نظرتان آراست تا انجامش بر شما آسان شود. (یوسف، آیات 18 و 83؛ طه، آیه 96)
دشمنان بیرونی انسان ها از جنیان شیطانی و انسانی نیز این گونه است. اینان نیز کارهای زشت و بد را تزیین کرده و آن را می آرایند. خدا می فرماید : وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُم مَّا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ؛ به خاطر کفر و طغیانشان برای آنان همنشینانی مفسد و تبهکار گماشتیم که لذایذ مادی و شهوانی حال و آینده را در نظرشان زیبا و دلربا جلوه دادند. (فصلت، آیه 25)
این بزک کنندگان زشتی اعمال و کارهای دشمنان، تلاش می کنند با این کار، مردم را فریب دهند و با دشمن همراه کنند. اینان نفوذی های دشمن هستند که امروز به عنوان رفیق همراه و همسوی ملت خود را نشان میدهند، در حالی که دشمن ملت و کارگزار دشمنان هستند.
از نظر آموزههای قرآنی، شیوه های عملکردی همه آنها مثل هم است ؛ زیرا قلوب آنها مثل هم است و دیگر نیازی به اندیشکده و اتاق فکر مشترک ندارند تا به یک دیگر توصیه و سفارش کنند و مثل روزنامه های زنجیره ای عناوین و تیتر مشترک بزنند؛ زیرا وقتی همانندی ذاتی دارند و هویت و شخصیت آنها یکسان است، به طور طبیعی مثل هم می اندیشند و عنوان می زنند و عمل میکنند. (اسراء، آیه 84)
خدا درباره این اشتراک هویتی و شخصیتی آنها می فرماید: کَذَ?لِکَ مَا أَتَی الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ. أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ؛ همچنین هیچ پیامبری بر کسانی که پیش از اینان بودند نیامد مگر اینکه گفتند : جادوگر یا دیوانه است ! آیا این اقوام یکدیگر را به این گونه داوری ناحق درباره پیامبرشان سفارش کرده بودند ؟ ! نه بلکه همه آنان گروهی یاغی و سرکش بودند و این یاوه گویی ها ، محصول سرکشی و یاغی گری آنان بود . (ذاریات، آیات 52 و 53)
از این آیات روشن است که عملکردهای مشترک و یکسان دشمنان به سبب اشتراک فکری و رفتاری آنها است ؛ زیرا دارای شخصیت مشترک هستند.
شب قدر در دهه سوم ماه مبارک رمضان نهان است، اما نشانههای وجود دارد که میتوان دریافت چه شبی، همان شب قدر است.
از جمله این نشانه ها تغییر شگرف آب و هوایی است.
در حدیث است. قال الباقران علیهما السلام:
سالته عن علامة لیلة القدر، فقال: علامتها ان یطیب ریحها، و ان کانت فی برد دفئت، و ان کانت فی حر بردت فطابت.
محمد بن مسلم گوید : از علامت لیلة القدر پرسید؟ پس امام باقر یا صادق علیهما السلام فرمود: علامت لیلة القدر این است که بوی خوشی از آن پخش می شود، اگر در سرمای (زمستان) باشد، هوا گرم و ملایم می گردد، و اگر لیلة القدر در گرمای (تابستان) باشد، خنک و معتدل و نیکو می گردد.(وسائل الشیعه، ج 7 صفحه 256)
علامه طباطبائی در علایم شب قدر می گوید: روایات در معنی و خصایص و فضایل شب قدر بسیار است، در بعضی از آن روایات علامت هایی برای شب قدر ذکر کرده از قبیل اینکه شب قدر، صبح آن شب آفتاب بدون شعاع طلوع می کند و هوای آن روز معتدل است. (المیزان، ج 40، ص 322)
در شب هایی قدر در حرم حضرت معصومه سلام علیها بارها در وسط تابستان، ناگهان هوا دگرگون شده و باران پراکنده دانه درشت باریده و بوی خاک بر خاسته و هوا به شدت مطبوع و خوش شده است. البته باران به اندازه ای نبوده که اهل احیای این شب مبارک از میدان آستانه و صحن های مطهر نیاز به جا به جایی داشته باشند. هماره از این تغییرات آب و هوای معلوم میشود شب قدر کدام است. تجربه ای شاید شما نیز در شهرهای خود در شب های قدر داشته اید.
شب قدر به اندازه هزار ماه یعنی هشتاد و سه سال و اندی ارزش دارد به شرطی که حقیقت آن ادراک شود.
در آیات و روایات برای این شب مبارک که روح و فرشتگان تا مطلع فجرش تنزل می یابند تا مقدرات امر تعیین شده پس از امضای حجت خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برای اجرا دریافت کنند، اهداف و اعمال چندی بیان شده است.
از جمله در حدیثی آمده است : قال موسی (علیه السلام): الهی ارید قربک.
قال: قربی لمن استیقظ لیلة القدر.
قال: الهی ارید رحمتک.
قال: رحمتی لمن رحم المساکین لیلة القدر.
قال: الهی ارید الجواز علی الصراط.
قال: ذلک لمن تصدق بصدقة فی لیلة القدر.
قال: الهی ارید من اشجار الجنة و ثمارها.
قال: ذلک لمن سبح تسبیحه فی لیلة القدر.
قال: الهی ارید النجاة من النار.
قال: ذلک لمن استغفر فی لیلة القدر.
قال: الهی ارید رضاک.
قال: رضای لمن صلی رکعتین فی لیة القدر
یعنی : خداوندا! می خواهم به تو نزدیک شوم، فرمود: قرب من از آن کسی است که شب قدر بیدار شود، گفت: خداوندا! رحمتت را می خواهم، فرمود: رحمتم از آن کسی است که در شب قدر به مسکینان رحمت کند: گفت: خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو می خواهم فرمود: آن، از آن کسی است که در شب قدر صدقه ای بدهد. گفت خداوندا! از درختان بهشت و از میوه هایش می خواهم، فرمود: آنها از آن کسی است که در شب قدر تسبیحش را انجام دهد گفت: خداوندا! رهایی از جهنم را می خواهم، فرمود: آن، از آن کسی است که در شب قدر استغفار کند: گفت خداوندا خشنودی تو را می خواهم، فرمود: خشنودی من از آن کسی است که در شب قدر دو رکعت نماز بگذارد.(مستدرک الوسائل، ج 7 صفحه 456.)
شکر به معنای اظهار نعمت در برابر منعم است که نعمتی را به ما بخشیده است بی آن مستحق آن باشیم.
از نظر آموزههای قرآنی، شکر، واجب عقلی و نقلی است. پس دو حجت الهی یعنی عقل و نقل، کاشف از این حکم الهی وجوب شکرگزاری و سپاس است. به این معنا وقتی که به عقل و نقل مراجعه میکنیم، آن دو، این حکم الهی را درک و بیان میکنند.
بر اساس آیات قرآنی، شکر از نعمت و نعمت دهنده می تواند در سه شکل تحقق یابد:
1. شکر زبانی: این که بهره مند از نعمت از آن سخن بگوید و از منعم با زبان تشکر کند. خدا می فرماید: وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ؛ و نعمت های پروردگارت را بازگو کن .(ضحی، آیه 11)
2. شکر قلبی: این که قلب در برابر نعمت دهنده خاضع و خاشع باشد؛
3. شکر عملی: این که انسان نعمت را در جای درست به کار گیرد که اهداف نعمت دهنده نیز برآورده شود؛ زیرا نعمت دهنده، کاری را بی حکمت و هدف انجام نمی دهد، به ویژه وقتی که منعم، خدا باشد. پس وقتی خدا نعمتی چون چشم داده است انتظار دارد آن را برای خلافت الهی و شناخت دقیق خدا و حق و باطل و مانند آن به کار گیریم. خدا می فرماید : یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِن مَّحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ؛ گروه جن برای او هرچه مى خواست ، مى ساختند از معبدها ، و مجسمه ها ، و ظروف بزرگی مانند حوض ها ، و دیگ هایی ثابت. ای خاندان داود ! به خاطر سپاس گزاری به فرمان های حق عمل کنید؛ و از بندگانم اندکی سپاس گزارند .(سبأ، آیه 13)
تعبیر رویا و خواب نما نیازمند آگاهی نسبت به عالم مثال و تمثیل است؛ زیرا بیشتری مردم در سطح عالم مثال هستند و به عوالم بالاتر نمی توانند عروج کنند؛ چرا که ظرفیت بیشتر از این را ندارند.
البته هستند کسانی که بالاتر می روند و در عالم جبروت و لاهوت سیر می کنند. این ها حقایق را به گونه ای دیگر رویت می کنند، و قلب آنان به سبب شفافیت و سلامت، حقایق را چنان که هست رویت کرده و تجلیات را چنان که ارائه شده، می بینند.
اصولاً از نظر آموزههای قرآنی، جنس رویا از جنس دیدن و رویت است ؛ از این روست که از آن به رویا تعبیر میشود. البته از آن جایی که رویا در هنگام توفی نفس از سوی خدا در وقت خفتن رخ می دهد(زمر، آیه 42)، رویا از سوی خدا به انسان نشان داده میشود؛ از این روست که از آن به ارائه در قرآن یاد شده است. (اسراء، آیه 60)
اگر رؤیا را شخص متعالی خودش ببیند نیازمند تعبیر از طریق بیان آن با حدیث و قصه نیست؛ اما در بسیاری از موارد، نیازمند تعبیر خواهد بود؛ زیرا شخص چیزی را که در خواب دیده را به شکل علم حصولی به معبر منتقل میکند و علم حضوری و رؤیت و دیدنی خود را از طریق کلمات بیان میکند. این جا است که نیازمند حدیث و قصه کردن است؛ زیرا شخص آن را برای تعبیر به شکل قصه و حدیث تغییر میدهد.(یوسف، آیات 5و 6 و 21 و 101)
کاری که معبر انجام می دهد، بازگرداندن سخن و قصه به حقیقت رؤیا است؛ زیرا از واژه به مفهوم و از مفهوم آن را به حقیقت باز می گرداند و عبور می دهد. (یوسف ،آیه 43)
از نظر آموزههای قرآنی، خواب نما و رویا بیانگر خواسته و نیز اتفاقات آینده و نوعی پیش نمایش و پیش نمایی از آینده است؛ بنابراین رؤیا بیانگر شخصیت شخص و نیز پیش نمایشی از آینده شخص و موقعیت اجتماعی و غیر اجتماعی وی در آینده است، چنان که خواب حضرت یوسف (ع) و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این گونه است. (یوسف، آیات 4 و 100؛ اسراء، آیه 60)
با توجه به ارزش و نیز حساسیت رؤیا در پیش نمایی و شخصیت نهان افراد، نباید رؤیا را برای هر کسی قصه و حدیث کرد تا مورد سوءاستفاده یا حسادت قرار نگیرد. (یوسف، آیه 5)
از نظر قرآن، هر چیزی دارای ظرفیتی است که ریشه در پذیرش اسماء و صفات دارد. هر چه شمار صفات افزوده شود، به همان میزان نیز ظرفیت آن چیز افزایش می یابد. از این رو، میان جماد، نبات، حیوان و انسان فرق است. هم چنین، بر اساس این اصل، میان انسان و فرشته و جن فرق است. همین افزایش صفاتی جن بر بسیاری از انواع و اقسام فرشتگان، جن برتر از آنان است. البته فرشتگان خود دارای اقسام بسیاری است که شبیه تفاوت جماد با حیوان است.
هم چنین انسان به سبب دارا بودن اسماء و صفات ظهور یافته و غیر مستاثر، بر جن و فرشتگان، برتر و دارای فضیلت ذاتی و تکوینی است. از این رو، آنان سجده اطاعت به انسان می برند و بخواهند یا نخواهند تحت تسخیر انسان هستند. (بقره، آیات 30 تا 34)
از نظر آموزههای قرآنی، صفات الهی در جن و انسان نیازمند اظهار آن صفات با عبادت اختیاری و انجام اعمال صالح در چارچوب قوانین و مقررات شرایع متعدد اسلامی به عنوان صراط مستقیم است.
بنابراین، کسانی که بر خلاف این صراط مستقیم حرکت کنند نمی توانند تجلی آن صفات الهی باشند که نیازمند اظهار و ظهور هستند؛ اما کسانی که در این راه مستقیم گام بر می دارند، این صفات در آنان تجلی و ظهور می یابد و این گونه است که ظرفیت وجودی آنان افزایش می یابد. این همان چیزی است که گاهی از آن به شرح صدر و انشراح یاد میشود. (شرح، آیه 1؛ طه، آیه 25؛ زمر، آیه 22؛ انعام، آیه 125)
از نظر آموزههای قرآنی، کسی که شرح صدر اختیاری نیافته است، از ظرفیت کمی برخوردار است و نمیتواند از بسیاری از حقایق ملک و ملکوتی آگاه یا دسترسی داشته باشد. بنابراین، در خواست دیدن یا داشتن آن حقایق، در خواستی استکباری و عتو آمیز است؛ یعنی شخص در خود کبر و تکبر دارد و از حد ظرفیت خویش بیشتر می طلبد. این در خواست از نظری، طمع نسبت به عدم استحقاق و نشدنی از نظر تکوینی است. از سویی دیگر اگر با فقدان ظرفیت به این درخواست پاسخ مثبت داده شود، موجب نابودی درخواست کننده می شود؛ همان طور که اگر به بادکنک بیشتر از ظرفیتش دمیده شود و از باد زیادی می ترکد.
یکی از درخواست های کافران بی ظرفیت، توقع و انتظار دیدن فرشتگان است. این درخواست از ابعاد مختلف و گوناگونی، نادرست و زیانبار نسبت به آنان است. از جمله این که این رویت و دیدن، تنها زمان مرگ و عذاب استعجال و استیصال است؛ پس به نوعی درخواست مرگ و عذاب است.
از سویی دیگر نشان از تکبر و طغیان و خود عامل خطر است. خدا می فرماید : وَقَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَائِکَةُ أَوْ نَرَی? رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا کَبِیرًا. یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِکَةَ لَا بُشْرَی? یَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا؛ و آنان که به دیدار قیامت و محاسبه اعمال به وسیله ما امید ندارند ، گفتند : چرا بر ما فرشتگانی نازل نشد ، یا چرا پروردگارمان را نمى بینیم ؟ به راستی که خودشان را در درون خود بزرگ شمردند و دچار سرکشی بزرگی شدند . روزی که آنان فرشتگان را مى بینند ، آن روز برای مجرمان بشارتی نیست ; و آنان به فرشتگان مى گویند: از شما درخواست داریم که ما را امان دهید و آسیب وگزند عذاب را از ما مانع شوید .(فرقان، آیات، 21 و 22)
از نظر آموزههای قرآنی، انسان مرکب از جسم و روح است. جسم بی روح را جسد می گوید که نیازی به خوردن و آشامیدن ندارد ؛ زیرا جماد است. (انبیاء، آیه 8؛ اعراف، آیه 148؛ طه، آیه 88؛ ص، آیه 34)
از نظر قرآن، روح از مصادیق امر الهی است، نه از مصادیق خلق الهی. (اسراء، آیه 85)
روح نیازی به جسم و جسد ندارد، اما وقتی در جسم و جسدی وارد شده باشد، دیگر نیاز به جسم خواهد داشت، خواه جسم مادی دنیوی یا مثالی برزخی یا جسم اخروی.
از نظر آموزههای قرآنی، روح دمیده شده در جسم، نفس و روان نام دارد، و دیگر اطلاق روح به آن تنها به سبب حالت قبل از دمیدن است، چیزی همانند اطلاق اکسیژن و هیدروژن قبل از ترکیب آن به آب. پس جسدی که روح در آن دمیده شده است، دیگر جسد نیست، بلکه جسم جاندار است، و این امر دمیده شده نیز روح نیست، بلکه نفس است. (حجر ، آیه 29؛ شمس، آیه 7)
از نظر آموزههای قرآنی، بدن و جسم حضرت آدم را خدا مستقیم و بی واسطه خلق کرده است، اما جسم فرزندان از طریق واسطه والدین خلق شده و میشود، هر چند در خلقت روح و روان، والدین نقشی ندارند. (سجده، آیه 9)
پس از نظر قرآن، نقش والدین تنها در خلقت تن و جسم آدمی است، اما نقشی در روان و نفس انسان ندارد؛ زیرا نفس انسان، امر الهی است. از این رو در آیه 14 سوره مؤمنون از این ترکیب شگفت به عنوان انشاء یاد کرده است.
از آن جایی که والدین نقشی در خلقت جسم و تن آدمی دارند، خدا صله رحم و احسان به ایشان را در کنار عبادت خود یاد کرده است. (بقره، آیه 83؛ نساء، آیه 36؛ اسراء، آیه 23)
اما از نظر آموزههای قرآنی، آن چه از صله رحم جسمی واجب تر و لازم تر است، صله امر الله است. خدا می فرماید : وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛ و آنچه را خدا به پیوند آن فرمان داده، پیوند مى دهند و از عظمت و جلال پروردگارشان همواره در خشیت و هراسند و از حساب سخت و دشوار بیم دارند .(رعد، آیه 21)
از نظر قرآن، خردمند مغزشناس و ملکوت نگر، به باطن و ملکوت چیزها توجه دارد و می داند آن چه از صله رحم جسمی، مهم تر است همان صله رحم امری است که مرتبط به امر الله است.
بر اساس روایات معتبر و متواتر، انسان ها، بلکه آفریده الهی پیش و بیش از آن که با والدین خود مرتبط باشند و پیوند صله ای داشته باشند، با والدین امری خود پیوند دارند؛ از این روست که باید هماره به صله امری خویش بیش از هر چیز توجه یابند. بنابراین باید به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت عصمت و طهارت و عترت طاهره سلام الله علیهم اهتمام داشته باشند. بر همین اساس، صلوات بر ایشان به معنای صله امری با آن حضرات است که والدین حقیقی انسان هستند؛ زیرا آن چه حقیقت انسان را تشکیل میدهد همان امر الله است که واسطه اصلی در این بخش آن حضرات سلام الله علیهم هستند.
البته این سخن منافاتی با سخن قبل ندارد که امر الله واسطه ندارد؛ زیرا وساطت آنان علیهم السلام وساطت فیضی است که در جا خود باید به آن اشاره و پرداخته شود.
البته معصوم علیه السلام، والدین امری هستند از این رو پیامبر (ص) می فرماید : انا و علی ابوا هذه الامه؛ من و علی والدین این امت اسلام هستیم.
پس همه کسانی که در اسلام وارد میشوند و در این صراط مستقیم قرار دارند، بهره مند از فیض خاص ایشان افزون بر فیض عام ایشان هستند؛ یعنی افزون بر هدایت عام تکوینی که برای هر خلقی است (طه، آیه 50)، از هدایت تشریعی نیز برخوردار میشوند و تحت فیوضات امری آنان قرار میگیرند. (بقره، آیه 2 و آیات دیگر)
به هرحال، آن چه مهم تر است، همان توجه و اهتمام به صله امری است که یکی از راه های آن، فرستادن صلوات بر محمد مصطفی و آل محمد است.
البته باید توجه داشت که در آخرت، انسانها نیازی به والدین بدنی و جسمی ندارند؛ زیرا بدن اخروی آنان همانند حضرت آدم علیه السلام، بی واسطه والدین خلق می شود و نسبت خویشاوندی نسبی و خونی برداشته میشود، چنان که خدا می فرماید : فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءَلُونَ؛ پس هنگامى که در صور دمیده شود ، در آن روز نه میانشان خویشاوندی و نسبی وجود خواهد داشت و نه از اوضاع و احوال یکدیگر مى پرسند. (مؤمنون، آیه 101)
البته نسبت امری انسان باقی است. به ویژه نسبت امری انسان با کسانی که در ایجاد و انشاء شخصیت انسان به شکل مثبت یا منفی نقش داشته اند. خدا می فرماید : یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَ?ئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا؛ یاد کن روزی را که هر گروهی از مردم را با پیشوایشان مى خوانیم ; پس کسانی که نامه
اعمالشان را به دست راستشان دهند ، پس آنان نامه خود را با شادی و خوشحالی مى خوانند و به اندازه رشته میان هسته خرما مورد ستم قرار نمى گیرند .(اسراء، آیه 71)
باید توجه داشت از آن جایی که پیامبر (ص) در تکوین امری انسان نقش مهمی دارد، مسئولیت پرورش انسان را نیز به دست ایشان است و ایشان و اهل عترت سلام الله علیکم به تزکیه نفس انسان می پردازند. این تزکیه با این که اختصاص به خدا دارد و حتی خود شخص نمی به تزکیه نفس بپردازد(نور، آیه 21)، ولی مظاهر تجلیات تمام اسماء الهی نیز این توان و قدرت را دارند و میتوانند به تزکیه نفس بپردازند. (جمعه، آیه 2؛ آل عمران، آیه 164؛ بقره، آیه 151)